بخشی از مقاله
چکیده
عشق یکی از درون مایه هاي اصلی ادبیات ایران است. در هفت پیکر نظامی این موضع با گستردگی زیاد بیان شده است. عشق هفت پیکر عشقی زمینی است که از سوي مردان نسبت به زنان ابراز می شود. زن به عنوان نیمی از هستی انسانی در طول تاریخ فراز و نشیب زیادي را در زندگی اجتماعی خود گذرانده و پس پشت نهاده است. گاهی تا سرحد ملکه و حاکم بالا رفته و گاهی تا اندازة یک ابزار، هم پایین آمده است.
البته در تاریخ مکتوب شاید نتوان به طور دقیق به این موضوع پی برد اما با بررسی آثار هنري و ادبی که آگاهانه یا ناخودآگاه نشانه هاي زیادي را براي شناخت این نیمه انسانی به جا نهاده اند، می توان نقاط تاریک زیادي را در سیر تاریخی این جنس انسانی روشن کردح کتاب هفت پیکر نظامی عرصه و صحنه حضور زنانی از همه طبقات و موقعیتهاي گوناگون است. بنابراین این منظومه گرانبها می تواند راهنماي ارزشمندي باشد.
مقدمه
آفریدگار هستی آدم را آفرید و از روح خویش در او دمید. - قرآن کریم، - 29/15 آنگاه براي آرامش و رهایی از تنهایی او از پهلویش جفتی را براي او قرار داد - همان، . - 21/30با ظهوراین رفیق تنهاییِ آدم، انسانها به دو گروه تقسیم شدند. مردان و زنان. این دو جنس از جهات جسمی و روانی با هم تفاوتهایی دارند.
در اینجا سخن ماپیرامون زن و عشق به او می گردد.درطول تاریخ حیات، انسانها داراي وضعیت هاي متفاوتی باتوجهبه شرایط اقتصادي واجتماعی بودند. در این اوضاع گونه گون طبقه زنان هم داراي موقعیت ها و شرایط مختلفی بودند. در بعضی از زمانهاي آغازین تشکیل گروههاي انسانی، زن جایگاهی همچون جایگاه ملکه را در گروه و خانواده و زندگی جمعی حیوانات داشت. و همه امکانات خانواده در خدمت وي قرار داشت.
و زن رییس قوم و قبیله می شود و حکم و فرمانش جاري بر سونوشت جامعه. این دوره، دورة زن سالاري است. اما همین زن در بدترین موقعیت اجتماعی هم زیسته است. به جرم زن بودن، مطرود و گاهی در دوره اي چون جاهلیت عرب زنده به گور می گشت. در رابطه با خود و سرنوشت خود حق نظر و تصمیم گیري نداشت. در ایران هم مثل جوامع دیگر زن فراز و نشیب فراوانی در زندگی اجتماعی پشت سر گذاشته است. در طول تاریخ نوشته شده و روشن ایران، حاکمیت و فرمانروایی با مرد بود و زن به عنوان موجود دست دوم عالم انسانی مطرح بوده است و تمامی حوادث به دور مرد می گشت.
این مقاله کوشش می کند موقعیت اجتماعی زن و رابطه عاشقانه با او را از هر طبقه اي که باشد با توجه به منظومه هفت پیکر شاعر بلند آوازة قرن ششم و سبک آذربایجانی – نظامی - بررسی کند؛ چرا که بسیاري از نقطه هاي تاریک و روشن اوضاع اجتماعی و تاریخی گذشته مردم ایران را می توان در آثار کوچک و بزرگ ادبیات و شعر فارسی به روشنی دریافت.همچنین تمام ارجاعات ،به کتاب هفت پیکر تصحیح وتوضیح برات زنجانی است .
عشق
عشق را چنین معنی کرده اند:به» حد افراط دوست داشتن، محبت تام، یکی از عواطف است که مرکّب می باشد از تمایلات جسمانی، حسمال،ج حس اجتماعی، تعجب، عزت نفس و غیره، علاقه بسیار شدید و غالباً نامعقولی است که گاهی هیجانات کدورت انگیز را باعث می شود. -
رومن رولان گوید: دوست داشتن،زندگی کردن ونفس کشیدن است.ابن سینا عشق را مرضی سودایی می داند. در نظر افلاطون عشق سبب خوشبختی و راهنماي انسان به سوي جاودانگی.
احساس عاشقانه که منشأیی ناخودآگاه دارد، به مقدار زیاد خارج از حیطه اختیار و ارادة آدمی است. غالباً قاهرانه و مستولی است و همواره متضمن اندکی تشویش. عشق با مفهوم فنا شدن هم پهلو است.
شرح عشق و عاشقی بخش عظیمی از ادبیات ایران و جهان را در بر می گیرد و در بسیاري از اوقات درون مایه اصلی آثار ادبی شده است. همه بزرگان ادب و هنر در این معنی داد سخن داده اند. در حوادث روزگار به پناهگاه عشق گریختند و شیرین ترین و زیباترین کلام انسان را در این متون میتوان یافت.» شاعران همه اعصار، در اعماق روحشان، جلوة چون آب گذران زندگی را حس کرده اند و آز آن به تلخی نالیده اند. بی اعتباري جهان گذران و عشق، دو نواي اصیل و دلنشین از شهري راستین است . و ممکن نیست یکی از این دو نوا،بی اهتزاز آن دیگري، بلند شود. احساس بی اعتباري جهان گذران، شعله عشق را در دل ما می افروزد؛ و فقط عشق است که بر بی اعتباري جهان گذران غلبه میکند؛ که زندگی را از نو سرشار میکند. و به آن ابدیت می بخشد.
عشق در هفت پیکر
نظامی در قرن ششم ناظر غلبه جهال برسرنوشت جامعه بود. و شاهد بود که اوضاع نابسامان فلک زمام مراد را به دست نااهلان داده است. برهمین اساس در پناه عشق درآمد و سرود عشق زمزمه خلوت او شد. و می داند در اوج رفاه هم باید به عشق رو آورد. چرا که روح تشنه انسان فرزانه هرگز به سراب دنیاي فریبنده چشم ندارد بلکه از چشمه سار عشق سیرآب می شود. هرچند دنیا و رفاه دنیایی حاصل شود باز غمی ناشناس گریبانگیر جان می شود. و گرهی در روح ایجاد می شود که فقط بدست عشق گشاده می گردد.
دید کاین خیل خانه خاکی نارد الا غبار غمناکی
خویشتن را بعشوه کش می داشت // عیش خود را به عشق خوش می داشت
ملک بی تکیه را شناخته بود // تکیه بر ملک عشق ساخته بود
روزي از هفته شغل سازي کرد // شش دیگر به عشق بازي کرد
نفس از عشق برون نزدي // عشق را در زدي و چون نزدي
سکّه عشق شد خلاصه او // عاشقان مونسان خاصه او - ص - 48
از نظر نظامی هرکسی عشق ندارد مرده است. همچنانکه حافظ می گوید :
هرآنکسی که درین حلقه نیست زنده به عشق // برو نمرده به فتوي من نماز کنید
و آن را که رو به سوي عشق نیاورده است مردة متحرکی می بیند.
کیست کز عشق نشانش نیست // هرکه را عشق نیست جانش نیست
»در سراسر طبیعت عشق وجود دارد. هرچه که در نظر خوب جلوه کند یا بد ثمرة عشق جاري در شریان هستی است. عشق آرزوي شدید دو وجود است که می خواهند یک تن باشند.
عشق بهرام گور در هفت پیکر
عاشق در شدت عشق، خود را از یاد می برد. تلاش می کند تا در وجود دیگري به بقاء و زندگی خویش ادامه دهد. از هر سرمویش نام معشوق برمی آید. تلاش می کند تا همه او شود و به رنگ او درآید. همچنانکه نظامی بهرام را در کنار معشوق به رنگ و لباس معشوق در می آورد و آنگاه به وصال وي می رساند. اما نکته اي که قابل توجه است این است که در نگاه کلی به زندگی بهرام وي عاشق نیست بلکه مرد رزم و شکار است.
عشق انحصار طلب است و وحدت جو. در آن واحد نمی توان صحراي دل را عرصه تاخت و تاز چند طوفان کرد. بهرام صیادوش لحظه اي از پی شکاري اسب می تازد و چون شکاري فربه تردید و یا از شکار اول فارغ شد به شکار دیگري رو میآورد. » هرصیدي فقط یک بار شکار می شود و بهرام درشکار معشوقان خویش فقط یکبار به آنها فرصت قصه گویی می دهد. و این نشان از هوس زودگذر و شهوترانیها دارد. - «زرین کوب، - 151 : 1372 بهرام اگرچه رزم آوري دلیر و بی همتاست، اما همانند رزم آوران شاهنامه، در عشق و ارتباط با زن، داراي قدرت نیست بلکه موضع او موضعی انفعالی است.
» عشق شاهنامه با آن وقار و تشخص از دیدگاه ما» عشق مردانه« نام گرفت. چرا که این جوهر صیقل خورده گیرائی دیوانه کننده دارد. به همین سبب دنباله روي جمال نیست. بلکه این جمال است که دنبال اوست. در این برخوردها کشش همیشه در سلطه مردان است و این فردوسی است که دوست دارد سیمرغ عشق را همانند شمشیر و گوپال در دست دلیران خود اسیري ابدي ببیند. -
در شاهنامه سودابه عاشق سیاوش است. و منیژه بخاطر عشق به بیژن کاخ پدر را ترك می گوید و تهمینه خواستگار وصال رستم است. عشق در زندگی مردانه شاهنامه حادثه اي گذرا است. عشق در دنیاي رزم براي هوسبازي و کامجویی نیست بلکه زایندة صفات انسانی و سجایاي اخلاقی و تداوم و گسترش قدرت و مردانگی است. در شاهنامه زنان در دایرة عشق مردانه دلاوران گرفتارند. اما در هفت پیکر این بهرام است که دلداده و اسیر عشق هفت پیکر نقاشی شده در قصر خورنق می شود.