بخشی از مقاله

چکیده

کشاورزی پایدار در حال تبدیل به نگرش قالب در الگوهای توسعه کشاورزی می باشد.با این حال چالش های بسیاری بر سر راه اجرائی شدن این تفکر قرار دارد. در ابتدا برای نیل به کشاورزی پایدار نیازمند تغییر نگرشی تئوریک و هدفمند به این مقوله در مجامع علمی هستیم.موانع اقتصادی بر گرفته از مدل های توسعه فعلی مانعی دیگر بر سر راه حرکت به سوی پایداری است.در باب مسائل فنی به علت ریشه داربودن تکنیکهای رایج در کشاورزی رایج و نبودن تکنیک های کارامد و دارای پشتوانه تجربی ، به اجراء در آوردن مبانی کشاورزی پایدار با چالشی دیگر مواجه می سازد.

رشد و پایداری

توسعه پایدار به معنی تلفیق اهداف اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی برای حداکثر سازی رفاه انسان فعلی بدون آسیب رسانی به توانایی نسلهای بعدی برای برآوردن نیازهایشان است. این مفهوم که شاید بتوان آن را یک ایده آل نامیده با تلقی رایج ازتوسعه که عمدتاً بر گرفته از مفهوم رشد اقتصادی است، دارای تفاوتهای بنیادین است. رشد اقتصادی مورد نظر، طراحان برنامه های اقتصادی درقرن بیستم مفهومی است که از مدل صنعتی اقتباس شده است و در آن افزایش درآمد جامعه هدف اصلی می باشد .در این نگرش برنامه ریزی،انتقال فن آوری،استفاده از منابع طبیعی به عنوان اصول پایه مد نظر می باشند. پایداری با دادن اهمیت به حفظ زیست بوم بدنبال توسعه همه جانبه وبازنگری ارزش های مطرح در مدل توسعه صنعتی ،تغییر بینشی است که در نیمه دوم قرن بیستم ایجاد شده و با نیرو گرفتن از تغییرات سریع و قابل مشاهده در حال تبدیل شدن به نگرش مسلط می باشد.

کشاورزی پایدار

پس از ابداع کشاورزی توسط بشر تا اواخر قرن نوزدهم تولید محصولات عمدتا بر اساس انرژی های طبیعی صورت می گرفت .با آغاز انقلاب صنعتی مفاهیم حاصل از مدل صنعتی که شامل ساده سازی ،تخصصی کردن ،عادی سازی و مکانیزاسیون است وارد کشاورزی گردید و کشاورزی صنعتی که امروزه به نام کشاورزی رایج نامیده می شود توسعه یافت

.گرچه افزایش تولید محصولات کشاورزی در قرن بیستم که از آن به نام انقلاب سبز نام می بریم بر پایه اصول نشات گرفته از این نگرش و حاصل به کار گیری این مدل بوده است اما پیامدهای حاصل از این رویه موجب ایجاد مخاطراتی برای بشر گردیده است.تعاریف متعددی از کشاورزی پایدار ارائه شده است که وجه مشترک تمامی آنها حفظ و مدیریت صحیح منابع در کنار افزایش توانائی مردم برای تولید و افزایش سود آوری دانست. .کشاورزی پایدار بیش از آن که ریشه در کشاورزی داشته باشد، برخاسته از یک مکتب فلسفی و فکری است. به عبارتی کشاورزی پایدار یک فلسفه فکری است .

مبانی کشاورزی پایدار بر گرفته از آگاهی های نوین از واقعیت های بوم شناختی و اجتماعی واقتصادی است . کشاورزی رایج نظامی است که مواد غذایی زیاد و لرزانی را تولید کرده است. باعث تغییر در نیروی کار، ترکیب سرمایه، نیروی کارگر و الگوی مالکیت زمین خصوصادر جوامع روستایی کشورهای در حال توسعه شده که پیامدهای اجتماعی شگرفی در عرصه اجتماعی را موجب گردیده است .

کشاورزی پایدار نگرشی نوین به زیست بوم است

در بررسی مسیر تکامل کشاورزی از سنتی کشاورزی مدرن می توان دریافت که کشاورزی رایج که کشاورزی پر نهاده نام گذاری شده است در پاسخ به نیازهای روزافزون جمعیت در حال افزایش و بر اساس تحلیلها ، نظرات و تئوریهای مطرح شده در چارچوب سنت علمی تقلیل گرایی شکل گرفته است. و در واقع حرکتی از سنت و ارزشهای قدیمی به سمت روشها و ارزشهایی نوین و مدرن بوده است

در سنت علمی تقلیل گرائی همانگونه که از نام آن پیداست ،تکیه بر کاهش اندازه ها جهت بررسی دقیقتر است که مزرعه را نیز، به عوامل تشکیل دهنده آن تفکیک و هر جزء را به صورت جداگانه بررسی میکند . همین نگاه جزئی نگر، اگر چه دستاوردهای بسیاری برای جامعه بشری و به تبع آن بخش کشاورزی داشته است، ولی یکپارچگی کشت بومها با محیط اطراف و در نهایت تمام زیست بوم را در نظر ندارد. اما کشاورزی پایدار را شاید بتوان در قالب حرکت کلی اندیشه ها بر اساس نقدهای وارده به مدرنیته در نظر گرفت ،که با شواهدی از امور واقع در سطح کره زمین قوت گرفته و به صورت یک دیدگاه در آمده است . در واقع ارزش نهادن بر دانش بومی و توجه به دستاوردهای جوامع سنتی برگرفته از فلسفه پسامدرن است که دراین نگرش جایگاهی ویژه دارد.

کشاورزی پایدار و مسائل اقتصادی

توسعه پایدار در رابطه با مفهوم اساسی یعنی توسعه اقتصادی و پایداری اکولوژیک مطرح شده است. بنابراین برای حصول توسعه اقتصادی و پایداری اکولوژیکی باید در محاسبات اقتصادی ، خصوصا در محاسبات مربوط به زیست بوم تغییرات بنیادی ایجاد نمود. در بینش رایج، رشد اقتصادی به صورت افزایش تولید ناخالص ملی - GNP - تعریف میشود .درحال حاضرGNP بر کالاها و خدمات قابل تولید تاکید دارد و هیچ توجهی به فرسودگی محیط ، اندام منابع طبیعی یا تغییر در کیفیت سرمایه انسانی نشده است.

برای آشتی با زیست بوم و تغییر رفتار با آن راهکارهای متفاوتی ارائه شده است،اما برای به کارگیری هر کدام از این پیشنهادها باید شرایط اجتماعی ، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز به دقت مدنظر قرار گیرد. موانع ضد پایداری به سه دسته : مالکیت مشترک منابع، تنزیل در طی زمان و عدم اطمینان دستهبندی شدهاند. یکی از مشکلات مهم در مدیریت منابع مشترک این است که بهرهبرداران به علت اصل مهم منافع شخصی رغبتی به حفظ منابع مشترک ندارند که مثالهای زیادی از این نمونه را می توان در حفظ مراتع و ذخایر دریایی شاهد آورد.

از طرفی به علت اینکه مستندات قاطعی در زمینه پاسخ محیط زیست به دخالت های انسانی مانند مسئله گرم شدن زمینی و تخریب لایه ازن در دست نیست ایجاد تغییر در عادات مردم در جهت نیل به مسائل مورد توجه دانشمندان کار دشواری می باشد. وضعیت اقتصادی افراد جامعه خصوصاً در جوامع فقیر که دغدغه معیشت در آن ها بسیار ریشهدار است،و عمدتاً در کشورهایی زندگی می کنند که گذران زندگی با بهره برداری از منابع طبیعی انجام می گیرد از دیگر موانع اقتصادی مانع در جهت نیل به پایداری می باشد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید