بخشی از مقاله
چکیده :
ّفر کیانی درفرهنگ باستانی ایران زمین امري موروثی نیست که تحت هر شرایطی از پدر به فرزند منتقل گردد، بلکه برخورداري از این تأیید الهی ارتباط تنگاتنگی با شیوة سلوك شخص، شایستگیهاي وي و نیز میزان تقید او به حفظ حریمهاي اخلاقی دارد.
کیخسرو که رؤیاي تولد او در شاهنامه فردوسی نمودي آسمانی دارد و با تجلّی نور و برافروختن شمعی از آفتاب همراه میشود، انسانی بهرهمند از فضایل اخلاقی و درنتیجه صاحب ّفر کیانی است ؛ اما فعالیتهاي وي که در روزگار خویش واسطه فیض یزدان است در عبادات شخصی خلاصه نمیشود . او درکنار مقام معنوي والایی که دارد شهریاري توانا نیز هست که براي حفظ ایران، برقراري صلح، سرپرستی خلایق ، دفع شر و بدي و هدایت گیتی به سوي خیر و نیکی میکوشد و در این کوشش از حریم اخلاق گامی آنسويتر نمینهد.
هدف این پژوهش بیان جایگاه معنوي کیخسروي شاهنامه، در عین سیاستمداري اوست که در حکمت خسروانی سهروردي نیز مقام عرفانی ویژه اي دارد.
مقدمه :
کیخسرو سومین پادشاه کیانیِ شاهنامه فردوسی از شخصیتهاي کهن هندوایرانی است. جزء نخست نام وي را بر پیشانی نام تمامی پادشاهان سلسله کیانی میبینیم ؛ اما جزء دوم آن " »هئوسَ روه" یعنی نیک نام یا کسی که به خوبی مشهور است و داراي آوازه و شهرت نیک است -
کیخسرو چه در اوستا و چه در متون پهلوي از بزرگترین پهلوانان و شاهان ایرانی است . » او دلاوري است که سرزمینهاي ایرانی را متحد میکند و بر همه کشورها فرمان میراند و جادوان و فرمانروایان ستمکار را برمیاندازد .در واقع کیخسرو به عنوان نمونه مطلقِ رهبري کامل و بیعیب است
کیخسرو به سبب مقام معنوي والایی که دارد پیش از ظهور زردشت از آیین اورمزد آگاه است . او واسطه فیض یزدان ، سرپرست خلایق و متصرف در امور آنهاست و این همه را از قبل شایستگی هاي فردي و خویشکاري یافته است .
نگاهی به جایگاه معنوي کیخسرو
کیخسرو در میان ایرانیان افزون بر شکوه و اقتدار شاهی ، از جایگاه رفیع معنوي برخوردار بوده و مانند حضرت داود و سلیمان در ادیان سامی ، داراي مقام شهریاري و پیامبري است .حمزة اصفهانی درکتاب "تاریخ پیامبران و شاهان "تصریح کرده است که : »ایرانیان کیخسرو را به پیغمبري داشتهاند
در" فارسنامه" ابن بلخی نیز آمده است : »کیخسرو پیغمبري بود و ظفر یافتن وي بر افراسیاب از قوت پیغمبري بود و اگرنه افراسیاب را با چندان لشکر و عدت و مکر و حیلت کی قهر توانستی کرد - « ابن بلخی ، . - 65 : 1374 نزد ایرانیان باستان برخورداري از اقتدار شاهی و برتري معنوي اهمیت بسزایی داشته و جامعه براي پیشرفت به این دو نهاد به یک اندازه نیازمند بوده است.
در فرهنگ ایران باستان پادشاهی امري موروثی است ؛ اما چنین پنداري دربارة ّفر کیانی صحیح نیست ؛ زیرا برخورداري از ّفر که در "زامیادیشت اوستا "چنین معرفی میشود : » فروغی است ایزدي ، به دل هر که بتابد از همگنان برتري یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی رسد. برازندة تاج و تخت گردد«
ارتباط تنگاتنگی با شیوة سلوك پادشاه و میزان پاي بندي وي به اخلاق انسانی و سیاسی دارد. تسلیم بودن در برابر اوامر یزدان رمز استمرار بهرهمندي از ّفر کیانی است و اظهار هر گونه منی و بینیازي از پروردگار ، عدول از مبانی ارزشی ، اهمال در برقراري عدالت و بیتوجهی به رشد و تعالی جامعه ، سبب کاستن و در نهایت گسستن ّفر کیانی میگردد ، همچنان که پس از ادعاي خدایی جمشید فرّة او در هیأت مرغی از وي جدا میشود و فردوسی این حادثه را چنین روایت میکند :
چنین گفته شد ّفر یزدان ازوي // بگشت و جهان شد پر از گفتوگوي
شیخ شهابالدین سهروردي که به سبب شأن شاهان صاحب فرّه – بخصوص کیخسرو – حکمت خویش را حکمت خسروانی نام نهاده است ، ّفر را چنین تعریف میکند : » نوري که معطی تأیید است و بدن بدو قوي
و روشن گردد. درلغت پارسیان" خرّه" گویند و آنچه ملوك را خاص باشد آن را کیان خرّه گویند
او دربارة شرایط برخورداري از ّفره در رساله "پرتونامه" مینویسد : » هرکه حکمت بداند و بر سپاس و تقدیس نورالأنوار مداومت نماید ، چنان که گفتیم او را خرّة کیانی بدهند و ّفرة نورانی ببخشند و بارقی الهی او را کسوت هیبت و بها بپوشاند و رئیس طبیعی شود عالم را ، و او را از عالم اعلی نصرت رسد و سخن او در عالم علوي مسموع باشد و خواب و الهام او به کمال رسد
کیخسروي شاهنامه شخصیتی است که تا پایان زندگانی مطیع فرامین یزدان باقی میماند و از مرزهاي اخلاق گامی آنسويتر نمینهد ، ازاینرو برخوردار وي از ّفرة کیانی بردوام است و باور وي آن که اگر :
به یزدان شوم یک زمان ناسپاس // به روشن روان اندر آرم هراس
ز من بگسلد فرّة ایزدي // گرایم به کژي و راه بدی
از دیدگاه اساطیري نبرد فرجامین او با افراسیاب ، به واقع بازتاب حماسیِ کارزار نهایی اهورامزدا و اهریمن است که کیخسرو پس از پیروزي ، مانند بودا یا ابراهیم ادهم کشور و خواستهاش را به ایرانیان میبخشد و با مرگی که لازمه نوزایی است - موتوا قبلَان تموتوا - در شمار جاویدانان درمیآید .
قطع تعلق از جهان مادي که در اساطیر ملل به انحاء گوناگون از آن سخن رفته است ، چندان سهل الوصول نیست و نصیب هر کس هم نمیشود »دشواريهایی که سالک در پی یافتن راهی به خود ، به مرکز هستی خویش ، با آنها مواجه میشود همه دشوار و پرخطرند و این حرکت نوعی آیین انتقال از موهوم و سپنجی به واقعیت و جاودانگی است . از مرگ به زندگی و از انسان به خدا . رسیدن به مرکز معادل است با تقدیس شدن و تشرّف به رموز، به ترتیبی که حیات موهوم پارینه جاي خود را به زندگی نوینی میبخشد که راستین و ماندگار است -
سهروردي در" الواح عمادي" از عروج کیخسرو که نشانگر نهایت وارستگی اوست چنین عبارت میکند : »
ملک ظافر کیخسروِ مبارك که تقد س و عبودیت را بر پاي داشت، از قدس صاحب سخن شد و غیب با او سخن گفت و نفس او به عالم اعلی عروج کرد و متنقش گشت به حکمت حق تعالی و انوار حق تعالی او را پیدا شد و پیش او بازآمد «
در شاهنامه فردوسی نمود بیرونی فرهمندي کیخسرو در پیوستن او به افلاکیان خلاصه نمیشود بلکه تبدیل سیاوشگرد با ورود او از خارستان به گلستان ، بشارت وجود وي از طریق سروش به گوردز ، مسخّر بودن آب در برابر خسرو گاه گذار از جیحون ، تبعات ناگوار سرپیچی از فرمان او در داستان فرود ، نابودکردن افراسیاب به عنوان مظهر شرو بدي ، همگی جلوههایی از وجود فرهمند اوست .