بخشی از مقاله

مقدمه:
افراد جامعه كنوني بيش از پيش نسبت به تنيدگي و پيامدهاي آن هوشيار شده اند. والدين و فرزندان مي دانند كه هسته خانوادگي دگرگون شده زندگي عصر ما چنان است كه در اغلب خانواده ها پدر و مادر هر دو بايد كار كنند تا بتوانند هزينه هاي روز افزون را تامين كنند. هشياري فزاينده افراد نسبت به رويدادهاي ضربه آميز زندگي لزوم توجه را به واكنشهاي افراد و شيوه اي كه در رويارويي با عناصر نتيدگي را اتخاذ مي كنند ضروري كرده است.


سازمان جهاني بهداشت، بهداشت رواني را چنين تعريف مي كند: بهداشت رواني در دوران مفهوم كلي بهداشت جاي مي گيرد و بهداشت يعني توانايي كامل براي ايفاي نقشهاي اجتماعي، رواني و جسمي، بهداشت تنها نبود بيماري باعث عقب ماندگي نيست.


معيار اصلي قضاوت درباره بهداشت رواني شخص اين است كه او بتواند با محيط خود مبادلات هماهنگ داشته باشد.
انسان سالم توانايي را دارد كه به طور دائم به دنبال رفع نيازهاي خود برود و در محيط به جستجو بپردازد. براي نيل به اين هدف او به همكاري دو عنصر حياتي نياز دارد: شخص و محيط.
اگر خود شخص را كنار بگذاريم هرچه در اطراف باقي مي ماند محيط محسوب خواهد شد. بنابراين براي هر شخص محيط هاي مختلفي وجود دارد: مدرسه، محيط كار، محل سكونت و غيره.
مي توان عوامل تشكيل دهنده محيط كار را به دو گروه عمده تقسيم كرد: عوامل فيزيكي و عوامل انساني.
جاي ترديد نيست كه هر دو عامل مي توانند بر بهداشت رواني مديران اثر مثبت يا منفي داشته باشند.


امروزه استرس به عنوان مهمترين فاكتور به وجود آورنده امراض روحي، جسمي و رفتاري انسانها توجه پزشكان روانشناسان و دانشمندان علوم رفتاري و مديريت را به خود معطوف نموده به طوري كه بايد عنوان نمود كه فشارهاي عصبي نقش مهمي در فراهم نمودن مشكلات روحي و جسمي در انسانها ايفا مي كند.
مديران به واسطه سختي كار و مسئوليت زياد عوامل تحت فشار مي باشند، استرس بازده مديران را كاهش مي دهد و براساس يافته هاي مطالعات متعدد، استرس ضمن كاهش بازدهي كار مديران لذت زندگي را از افراد سلب مي كند. در نتيجه بر بازده كل نظام آموزشي اثر مي گذارد.

بيان مسأله
عدم سازش و وجود اختلالات رفتار در جوامع انساني بسيار مشهود و فراوان است. در هر طبقه و صنفي و در هر گروه وجهي، اشخاص نامتعادلي زندگي مي كنند. بنابراين در مورد همه اعم از كارگر، محصل، پزشك و مهندس، زارع استاد دانشگاه و غيره خطر ابتلا به ناراحتي هاي رواني وجود دارد. به عبارت ديگر هيچ فرد انساني در برابر امراض مصونيت ندارد. البته دانستن اينكه هر شخص ممكن است گرفتار ناراحتي رواني شود خود به خود كافي نيست زيرا كه بهداشت رواني فقط منحصر به تشريح علل اختلالات رفتار نبوده بلكه هدف اصلي آن پيشي گرفتن از وقوع ناراحتي ها مي باشد. پيش گيري به معناي وسيع آن، عبارت مي باشد از به وجود آوردن عواملي كه مكمل زندگي سالم و نورمال است. به علاوه درمان اختلالات جزئي رفتار، به منظور جلوگيري از وقوع بيماري هاي شديد رواني است.


در سالهاي اخير در كشور ايران مانند ساير كشورهاي جهان علاقه مخصوصي هم از طرف مقامات دولتي و هم از جانب مردم به امر بهداشت رواني نشان داده شده است. اگرچه هنوز مدت زماني از اين توجه و علاقه نگذشته ولي اثرات آن در بهبود اوضاع بيمارستان هاي رواني و به كار بردن روش هاي صحيح در پيشگيري مشاهده مي گردد. با وجود اين پيشرفت هاي محسوس مي توان گفت كه مردم ما هنوز از فهم و درك صحيح ماهيت و علل اختلالات رواني به درستي آگاهي ندارند. و متأسفانه آمارهاي دقيق مربوط به اين موضوع نيز در دسترس نيست. برحسب آمارهايي كه كشورهاي مختلف ارائه داده اند معلوم شده است كه تعداد بيماران رواني به طور مداوم رو به ازدياد مي باشد. بعضي از تحقيقات ابتدائي در ايران نيز رشد روزافزون بيماري هاي رواني را تاييد مي كند.


گذشته از كساني كه در بيمارستان ها بستري شده اند ما به تعداد زيادي از بيماران رواني بر مي خوريم كه تحت هيچگونه درماني قرار نگرفته و اغلب در ميان خانواده ها و اجتماعات به سر مي برند.»
احتياج يعني كششي كه فرد را به عملي وادار مي كند. احتياج نه تنها جسماني است بلكه داراي جنبه رواني نيز ميباشد. در اين صورت شدت احتياج حالت رواني نيز شديد مي گردد. هنگامي كه احتياج ارضاء شود، تنش كم شده حالت عاطفي آرامي، جانشين غليان قبلي خواهد شد.


در صورت رفع نكردن احتياج، حالت شديد هيجان رواني ادامه پيدا خواهد كرد. اين هيجان تاثيرات مختلفي روي دستگاه هاي عضوي دارند. براي اينكه به درستي بتوانيم ماهيت احتياجات رواني را بفهميم بايد اطلاعاتي در مورد دستگاه خود كار اعصاب داشته باشيم. زيرا اين دستگاه وظيفه مهمي در ايجاد رفتار هيجاني دارد. در حالات شديد هيجاني، دستگاه مذكور به حالت آمده باش در مي آيد و اگر حالات هيجاني، مداوم و مزمن باشد اين دستگاه فعاليت مداوم پيدا مي كند و اين وضع باعث خستگي مي شود.
عواطف و افكار، نزديكي زيادي با هم دارند، بدين معني كه طرز فكر افراد احساساتي و زودرنج، تحت تاثير احساسات و عواطف آنها قرار گرفته، نحوه تفكر ادراك آنها را تغيير مي دهد و اغلب آنها را از تفكر و تعقل صحيح و دقيق دور مي نمايد.

هدف تحقيق
بي گمان به مديران و مسئولان سازمان ها به دنبال تحقق اهداف سازماني خود مي باشند و در اين راستا كاركنان سازمان نقش مهمي جهت به ثمر رساندن اين اهداف خواهند داشت، يكي از شرايطي كه قادر است ضامن دستيابي به اهداف سازماني باشد تاثير سلامت رواني مديران در رضايت شغلي كاركنان و معلمان مي باشد تا كارايي و بازده كار آنها را افزايش دهد.
مديراني كه از سلامت برخوردار نيستند براي سازمان تهديد محسوب مي شوند زيرا در رضايت شغلي ساير كاركنان تاثيرات منفي مي گذارند. هدف كلي از اين تحقيق بررسي سلامت رواني مديران در رضايت شغلي معلمان در مدارس ابتدايي مي باشد.

فرضيات تحقيق
فرضيه اصلي: بين سلامت رواني مديران و رضايت شغلي معلمان رابطه معني دار وجود دارد.
فرضيات فرعي:
1- آيا بين سلام رواني مديران با نحوه و خروج معلمان در مدرسه رابطه وجود دارد؟
2- آيا بين سلامت رواني مديران با عملكرد معلمان با دانش آموزان رابطه وجود دارد؟


3- آيا بين سلامت رواني مديران با عملكرد آنان در بعد تهيه و تجهيزات آموزشي رابطه وجود دارد؟
4- آيا بين سلامت رواني مديران با عملكرد آنان در بعد اداري ومالي رابطه وجود دارد؟
5- آيا بين سلامت رواني مديران با مشاركت دادن معلمان در امور مدرس رابطه وجود دارد؟

«اهميت و ضرورت تحقيق»
ضرورت اين تحقيق در راستاي افزايش بازدهي لازم است و در جهت عملكرد مديران صورت مي گيرد. رفتار موجود بشر تابع تماميت وجود اوست بدين معني كه روان تابع تن است و هر فرد انساني بر اثر ارتباط خصوصيات رواني و جسمي موجود دست به عملي مي زند. زيرا سلامت رواني مدير در رضايت شغلي معمان تاثير بالايي دارد و يكي از عللي كه سبب مي شود معلمان با روحيه وارد كلاس شوند و انگيزه بالاتري داشته باشند اين است كه مدير از سلامت رواني برخوردار باشد و يكي از عللي كه سبب مي شود معلمان كم روحيه باشند و با انگيزه كمتري وارد كلاس شوند و كلاس كارايي لازم را نداشته باشد و وجود كلاس براي آنها غيرقابل تحمل باشد اين است كه مديران از سلامت رواني برخوردار نيستند و در اين صورت است كه سازمان كارايي و بازده لازم را نخواهد داشت.

«پيشينه تحقيق»
از ميان انواع مديريت، مديريت آموزشي با اهميت ترين و ظريفترين نوع مديريت است كه موضوع آن (انسان) است. انساني كه در مدارس وموسسات آموزشي وارد شده و نيازمند تعليم و تربيت رشد ابعاد جسماني عاطفي، اجتماعي، عقلاني و اخلاقي است.
عظمت توجه به مديريت آموزشي تا آن حد است كه در قرن بيست و يكم، هنر و علم اداره كردن گروه هاي كوچك و بزرگ انساني، از شاخص ها و خصوصيات عمده تمدن معاصر اعلام شد. و اين دانش در زمره يكي از رشته هاي تخصصي علوم انساني درآمده است. در ايران نيز توجه به مديريت آموزشي، و سرمايه گذاري در تربيت مديران شايسته در سطوح عالي، ميانيو اجرايي ضرورت دارد. (صافي، 1379، ص1)


1- جمشيد نژاد (1375) تحقيقي تحت عنوان «بررسي و مقايسه استرس شغلي و رضايت شغلي در مديران مدارس ابتدائي و متوسطه شهر اهواز» به عمل آورده كه در آن از دو پرسشنامه سنجش استرس شغلي مديران و رضايت شغلي براي جمع آوري اطلاعات استفاده شده است.
در اين تحقيق اطلاعات جمع آوري شده پس از تجزيه و تحليل نتايج زير را مشخص كرده است:


اكثر مديران شغل خود را به عنوان مدير مدرسه زياد و يا خيلي زياد استرس آور ارزيابي كرده اند كه كمي بيش از اين تعداد از شغل خود خشنود نبوده اند.
2- يادگاري، فردوس، بررسي تاثير بهداشت رواني مديران بر عملكرد معلمان، 1369 پايان نامه كارشناسي ارشد،
3- موسوي ده مدردي، علي، رابطه خشنودي شغلي را انگيزه پيشرفت با سلامت رواني سال 1377، كارشناسي ارشد.
4- يادگاري خندايي، فردوس، بررسي تاثير بهداشت رواني مديران بر عملكرد معلمان، سال 11370، پايان نامه كارشناسي ارشد.

(تفاوت عملياتي)
1- استرس: Stress
استرس حالتي پويا و هيجان انگيز است كه فرد با يك فرصت، محدوديت و يا تقاضاي غير عادي مواجه مي شود واكنشهاي احساسي، فيزيكي، و شناختي از خود نشان مي دهد.
2- عملكرد: Performance
عملكرد نتيجه واقعي و قابل اندازه گيري تلاش است. اگرچه تلاش منجر به عملكرد مي گردد، اين دو را نمي توان با يكديگر برابر داشت و ميان اين دو تفاوت فاحشي وجود دارد. (سعادت، 1376/ ص 261)
3- روابط انساني: احساس دوستي و يكدلي بين كاركنان، سازگاري آنها با يكديگر، احترام قائل شدن براي يكديگر و شاد شدن از پيشرفت ديگران و همين طور رقابت سالم براي انجام كارها روابط انساني مي گويند.


4-رضايت شغلي: نگرش كلي فرد نسبت به شغلش را رضايت شغلي مي گويند كسي كه رضايت شغلي بالا دارد نگرش وي به كار مثبت و كسي كه رضايت شغلي پايين دارد نگرش به كارش منفي خواهد بود. «رضايت شغلي به مفهوم لذت روحي ناشي از ارضاء نيازها و تمايلات و اميدها است كه افراد از كار خود به دست مي آورند»
5- سلامت رواني: برخورداري از رفاه كامل رواني و پيشگيري از ابتلا به اختلالات و بيماري هاي رواني (تعريف نظري)
6- بهداشت رواني: به نمره اي اطلاق مي شود كه فرد در آزمون سلامت عمومي GHQ كسب مي نمايد (تعريف عملياتي)

فصل دوم

مقدمه:
اصطلاح تنيدگي يا استرس از كلمه لاتين stringere مشتق شده كه به معناي در آغوش گرفتن، فشردن و باز فشردن است. رفتارهايي كه مي توانند با احساسات متضاد همراه باشند. براي مثال مي توان كسي را در آ غوش گرفت اما در همين حال وي را دچار اختناق كرد. فشرده شدن يا زير فشار قرار گرفتن به اختناق منتهي مي شو و احساس درماندگي و اضطرابي را به وجد مي آورد كه قلب و روح را در بر مي گيرد. به اين ترتيب درماندگي يا استيصال نيز اصطلاح ديگري است كه از Stringere مشتق شده است و بيانگر احساس رهاشدگي، انزواع، ناتواني و جز آن است كه در يك موقعيت حاد (نياز، خطر، رنج) در فرد ايجاد مي شود.


قبل از قرن بيستم از اصطلاح تنيدگي در زبان فرانسه استفاده نشده در حالي كه در زبان انگليسي از قرن هفدهم به بعد، به صورت گتسرده اي از ان سود جسته اند و رنج، محروميت، گرفتاري، ناراحتي و ناملايمات يعني همه پيامدهاي يك زندگي دشوار را با اين كلمه بيان كرده اند.
اكنون به طبقه بندي تعاريفي كه در مورد اصطلاح تنديدگي ارائه شده اند باز مي گرديم:
1- تنيدگي نيرويي است ك تنش و تغيير شكلي در شي اي كه اين نيرو بر آن وارد مي شود، ايجاد مي كند.


2- تنيدگي نتيجه عمل يك عامل جسماني، روان شناختي و يا اجتماعي است، عاملي كه سايه آن را «عامل تنيدگي زا» ناميده است.
3- تنيدگي در عين حال عبارت است از عامل تنيدگي زا و پيامد اثر آن در ابعاد مختلف فردي.
4- در اين معنا، تنيدگي از بعد زيست شناختي آن در نظر گرفته نمي شود بلكه از زاويه پويايي در عين حال دروني و بروني آن مورد توجه قرار مي گيرد. در اين صورت تنديدگي به منزله عاملي بروني است كه توسط يك فرد در فضا و در زمان معيني ادراك مي شود. فرد، دفاعهاي رواني خود را براي مقابله با آن به كار مي اندازد. و در عين حال، نظامهاي خودكار زيست شناختي نيز با اين دفاع هاي روان شناختي پيوند مي يابد.
مسائلي كه در مورد تنديدگي مطرح هستند عبارتند از:


1- منابع تنيدگي در وضع كنوني
2- تنديدگي و زندگي حرفه اي
3- واكنش هاي رواني نسبت به تنيدگي وري آوردهاي نظري
4- بيماريهاي تنيدگي


5- امكانات پيشگيري و درمان تنيدگي
شش منبع تنديگي حرفه اي و سازماني تاكنون مشخص شده اند كه به عواملي در پي مي آيند وابسته اند:
1- شغل فرد
2- نقش سازماني فرد


3- جريان پيشرفت حرفه اي
4- روابط حرفه اي
5- ساختار و جو سازماني
6- رويارويي خانواده- كار

1- تنيدگي حرفه اي
محيط حرفه اي، نوع كار، افراط يا تفريط در كار، خطرهاي جسماني، چگونگي تطبيق فرد با محيط كار و با رويارويي خانواده كار، به منزله منابع تنيدگي يا تنش هاي حرفه اي محسوب مي شوند.
1-1 منابع وابسته به محيط كار:
بيش از يك قرن و نيم است كه پزشكان متخصص كار و مسئولان بهداشت محيط، شرايط يا جو كار را به عنوان عوامل تنيدگي مورد بررسي قرار داده اند.
1-2- تنديدگي حرفه هاي كنترل و نگهباني
كارهايي كه در قلمرو كنترل و نگهباني قرار دارند بر ريتم عصبي- فيزيولوژيكي فرد و همچنين بر بازده ذهني وانگيزش نسبت به كار اثر مي كنند.
1-3-تنيدگي وابسته به افراط يا تفريط در كار


فرنچ و كاپلان (1973) در يكي از پژوهش هاي خود به اين نتيجه رسيده اند كه افراط در كار يا نارسايي كيفي آن (مثلا سخت دانستن كار) از عوامل ايجاد كننده تنيدگي است و نارسا كنش وري رفتارها را در پي دارد.
نارسايي كيفي كار، عالمل تنيدگي زاي ديگري است كه به كارهاي، بدون جاذبه و يكنواخت وابسته است. بي حوصلگي و يا بي علاقگي نسبت به كار نيز اغلب به كاهش ظرفيت واكنش كارگران و كارمندان در موقعيت هاي اضطراري و پيش بيني نشده منجر مي شود.
1-4-صنايع وابسته به تطبيق فرد رامحيط


رضايت حرفه اي مي تواند با توجه به مفهوم شخص به محيط (P-E) يعني براساس تعيين درجه سازش يافتگي ويژگي هاي رواني- اجتماعي يك فرد با شرايط محيط كار ارزشيابي مي شود، معيار ديگري براي تعيين تنيدگي تنش است. هنگامي كه فرد نتواند خود را با شرايط محيط كار تطبيق دهد پاره اي از شاخه هاي مرضي مانند اضطراب، افسردگي، نارضايتي و بيماري هاي جسماني بروز مي كنند.


ما تاكنون فقط به پژوهش هايي كه در كشورهاي انگليسي زبان انجام شده‌اند پرداخته ايم. به نظر مي رسد كه تحقيقات كشورهاي فرانسوي، زبان به خصوص پژوهشهاي دوژور ، نيل و وينسر (1980) بر سازش يافتگي فرد با محيط كار، بهداشت رواني در محيط كار و يا آسيب شناسي رواني درد و رنج در كار، متمركز هستند.
تنيدگي ارتباطي


تنيدگي ارتباطي نوعي از تنيدگي است كه به كيفيت روابط انساني فرد با كارمندان رده هاي بالاتر كارمندان تابع و همكاري وابسته است. اغلب روان شناسان بر اين باورند كه وجود روابط خوب در محيط كار به منزله عامل بنياني فرد و سازمان محسوب مي شود.
الف- مديران


باك (1975) شخصيت مديران را از زاويه رابطه آنها با افراد تابع با استفاده از يك پرسشنامه مورد بررسي قرار داده و به اين نكته دست يافته است كه فقدان يا كمبود توجه احترام آميز مديران نسبت به افراد تابع افزايش تنش د رمحل كار منجر مي شود، زيرا توجه احرام آميز، احساسي است كه با رفتاري دوستانه، احترام متقابل و نوعي گرمي در روابط انساني توأم است.
ب- افراد تابع
شيوه اي كه براساس آن يك مدير به اداره افراد تابع خود مي پردازد، حساسترين بخش كار وي را تشكيل مي دهد افزون بر مسئله ناتواني در مديريت، مسأله اداره امور براساس مشاركت فيزيكي از منابع تنيدگي محسوب مي شود، چه، استفاده از مشاركت در امر مديريت براي بسياري از مديراني كه در امر مديريت و مشاركت ناتوان هستند، ناراحتي و اضطراب گسترده اي را به وجود مي آورد. عدم موازنه بين قدرت سوري و قدرت واقعي، از دست دادن منزلت، كوشش در اعمال قدرت و امتناع كارمندان تابع در مشاركت به خصوص براي مديراني كه داراي تحصيلات علمي و فني هستند، از منابع بالقوه تنديگي محسوب مي شوند. چرا كه توجه اين گونه مديران، بيش از آنكه با تعاملهاي انساني معطوف باشد بر وظايف، مسائل، جريان كار و فرآيند تصميم گيري، متمركز است. (دادستان)


موضوع بهداشت رواني به سالم و متعامل بار آوردن شخصيت انسان ها از طريق فراهم آوردن محيط مناسب براي تامين نيازها و شكوفايي استعدادها بر مي گردد. به همين دليل در تعريف بهداشت رواني مي گوييم كه بهداشت رواني عبارت است از پيشگيري از پيدايش بيماري رواني و سالم سازي محيط رواني با افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداري از شخصيت و روان متعامل با عوامل محيط خود رابطه برقرار كرده و در راه تامين نيازها، شكوفايي استعدادها و رسيدن به هدف هاي متعالي فردي و اجتماعي خود بكوشند. چنانچه سازمان يا محيطي بتوانند زمينه هاي تامين بهداشت رواني افراد را فراهم كند شخصيت روان افراد متعادل مي شود و مي توانند با يكديگر و همچنين با عوامل محيطي روابطي مطلوب برقرار كنند. پس با اين تعبير سلامتي روان دانش آموزان، معلمان و كاركنان سهم بسزايي در برقرراري روابط انساني دارد. به همين دليل در تعريف بهداشت رواني، بيشتر دانشمندان از به وجود آمدن سازگاري در بين افراد سخن مي گويند.


آموزش و پرورش و به عبارت ديگر مدرسه يك نظام صد در صد انساني است كه عامل انساني هيچ سازمان ديگري مانند كارخانه و يا حتي بيمارستان به اندازه مدرسه قوي نمي باشد كار اصلي مدرسه انسان سازي است و انسان سازي در دو بعد جسم وروح و يا روان معني پيدا مي كند. حفظ سلامت يا بهداشت رواني دانش آموزان و معلمان كار مدرسه است. مدرسه جاي سالم سازي انسان ها است. هر جامعه اي از مدارس خود انتظار دارد كه افرادي با شخصيت، متعادل، سازگار، با عاطفه، اجتماعي، با اعتماد به نفس، مسئوليت پذير، منطقي و عادل بار آورد. همه اينها منوط به وجود روابط، شرايط و محيط سازمان يافته و مناسب از طريق اعمال مديريت و رهبري درست در مدرسه مي باشد.
يكي از شاخص هاي مهم بهداشت رواني، توان برقراري رابطه با ديگران است. انسان سالم به عنوان يكي از نيازهاي اساسي خود ميل به برقراري روابط انساني با افراد ديگر تحت عنوان دوستان، همكاران، نزديكان و غيره دارد.


احساس تعلق به ديگران و تعلق ديگران به خود احساس مالكيت از نيازهاي انسان است. و هر شخص ؟ دوست دارد كه كسي او را دوست بدارد و كسي نيز وجود داشته باشد كه او را دوست داشته باشد. به همين دليل، كناره گيري و انزوا نشانه عدم سلامت رواني است. وقتي انسان د رحال بيماري و تعارض باشد، مكانيزمهاي دفاعي اش به كار مي افتد و از ديگران فاصله مي گيرد تا وقتي انسان سالم و متعادل است، غير از مواقع ضروري دوست دارد كه با ديگران زندگي كند.


بهداشت رواني سبب پيدايش روابط نزديك و صميمانه و همچنين ارضاي نيازهاي رواني انسان مي گردد. مجموعه روابطي كه بين افراد برقرار مي شود سبب پيدايش عزت، حرمت و امنيت در آنها مي شود. سعيد شاملو آنقدر كه بهداشت رواني در آموزشگاه و تعليم و تربيت اهميت مي دهد كه تعلم و تربيت را مترادف با بهداشت رواني مي داند و مي گويد تعليم و تربيت و بهداشت رواني از جنبه نظري هدف واحدي دارند. از نظر او هدف بهداشت رواني و تعليم و تربيت ساختن آدم هاي سالم، مفيد و مديران مدارس، نه تنها خود بايد از روان متعددلي برخوردار باشند، بلكه بايد روان دانش آموزان و معلمان خود را نيز متعادل سازند. براي رسيدن به جنين هدفي بايد سعي شود كه نيازهاي كودكان، نوجوانان و جوانان را تامين كنند. به قول آبراهام مازلو (Abraham maslow) علت اساسي بيماري ها و عقده هاي رواني عدم تامين نيازهاي آنها است. عدم تامين همه نيازها و مخصوصاً نيازهاي اجتماعي و رواني

مانند نيازهاي قدر و منزلت، احترام، شناخته شدن شكوفايي استعدادها و نظاير آن سبب بروز تعارض، تنش و ناكامي مي شود. از جهت ديگر وجود فضايي از صفا و صميميت سبب افزايش بهداشت رواني مي شود. اگر دانش آموزان و معلمان حس كنند كه مدرسه وجود آنها را مي‌‌پذيرد و بين آنها روابط صميمانه اي وجود دارد، روابط آنها مستحكم تر مي‌شود.
وجود فضاي مضري مبني بر عدالت، تقوي، برابري و برادري در افراد نوعي احساس آرامش و امنيت به وجود مي آورد.


اثر عميقي بر بهداشت رواني دارد. مدرسه بايد فضايي از معنويت به وجود آورد كه روح وحدت و يكتاپرستي در بين معلمان و دانش آموزان تقويت شود. آموزش هاي اخلاقي و ديني كه همراه با استدلال و شناسايي ذات احديت باشد وفرد را به طور طبيعي و دور از هرگونه اجبار به ياد خدا وادارد تاثير زيادي بر بهداشت رواني دارد.
مدير آموزشي موفق كسي است كه روابط انساني بين افراد را از طريق فراهم كردن زمينه هاي بهداشت رواني تقويت كند.
ويژگي هاي افرادي كه سلامت رواني دارند:
يكي از ويژگي هاي سلامت رواني كه تقريباً اكثر نظريه دانان بر آن توافق دارند اين است كه:‍
اشخاص سالم مي دانند چيستند و كيستند. آنان از نقاط قوت و ضعف و رذايل و فضايل خويش آگاهند و به طور كلي شكيبا هستند و خود را مي‌پذيرند و به آنچه نيستند تظاهر نمي كنند، با آنكه ممكن است براي ارضاي نيازهاي ديگر مردمان موقعيت ها نقش هاي اجتماعي را بازي كنند، اما نقش ها را با خود راستين اشتباه نمي گيرند. كسي كه بهداشت رواني خوبي دارد، معمولاص بهنجار در نظر گرفته مي شود. بهنجار كسي است كه رفتار او به رفتار اكثر مردم نزديك است ودر جهت افراط و تفريط انحراف ندارد.
براي داشتن بهداشت رواني خوب، شرايطي وجود دارد، روبرو شدن با واقعيت، سازگار شدن با ديگران، دشمني نكرده با ديگران و كمك رساندن به مردم. (گنجي 1376).

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید