بخشی از پاورپوینت
اسلاید 2 :
تفسیر موضوعی قرآن
اسلاید 3 :
تفسير
«تفسير» در لغت به معناى برگرفتن نقاب از چهره است. اما مگر قرآن كه «نور» و «كلام مبين» است، نقابى بر چهره دارد كه از آن برگيريم؟ نه، نقابى بر چهره قرآن نيست، اين ما هستيم كه بايد نقاب از چهره جان برگيريم و پرده از ديده عقل و هوش خود كنار زنيم تا مفاهيم قرآن را دريابيم و روح آن را درك كنيم.از سوى ديگر، قرآن يك چهره عمومى دارد كه براى همه گشاده است، و نور مبين است و رمز هدايت خلق و چهره، بلكه چهره هاى ديگرى نيز داردكه آن را تنها به انديشمندانى كه تشنه حق و پوينده راه اند، نشان مى دهد، و به هريك به اندازه پيمانه وجود و كوشش آميخته با اخلاصشان، سهمى مى بخشد.
اسلاید 4 :
اين چهره ها كه در زبان احاديث «بطون» قرآن ناميده شده، بر همه كس تجلى نمى يابد، و
يا به تعبير صحيح تر، همه چشم ها قدرت ديد آن را ندارند، تفسير، به چشم ها قدرت مى بخشد
و حجاب ها را كنار مى زند و به ما شايستگى ديد آنها را تا حد امكان مى دهد. قرآن چهره هايى نيز دارد كه گذشت زمان و پرورش نبوغ و استعدادها از آن پرده برمى دارد؛
چنانكه ابن عباس، شاگرد هوشمند مكتب على(عليه السلام) مى گويد: «القرآن يفسره الزمان.»
از همه اينها گذشته، قرآن به مضمون كلام معروف «القرآن يفسر بعضه بعضا» خودش خود
را تفسير مى كند و آياتش پرده از چهره يكديگر برمى گيرند و اين هرگز با نور و كلام مبين
بودنش منافات ندارد كه قرآن «يك واحد به هم پيوسته» و «مجموعه اى ازهم ناگسسته» است،
و مجموعا نور و كلام مبين.
اسلاید 5 :
تفسير قرآن به معناى واقعى از زمان پيامبر(ص) و به هنگام نزول نخستين آيات بر قلب پاكش آغاز گشت، اما به صورت يك «علم مدون» از زمان على(ع) شروع شد و بزرگان اين علم سلسله سندهاى خود را به او ـ كه باب مدينه علم پيامبر(ص) بود ـ مى رسانند.تا كنون تفاسير متنوع ادبى، فلسفى، اخلاقى، روايى، تاريخى و علمى به نگارش در آمده، و هريك قرآن را از دريچه اى خاص كاويده اند.
از اين باغ پرگل يكى به مناظر دل انگيز و شاعرانه پرداخته، ديگرى مانند معلم علوم طبيعى به ساختمان برگ ها و گلبرگ ها و ريشه ها، سومى به مواد غذايى قابل استفاده از آن، چهارمى به خواص دارويى، پنجمى به اسرار آفرينش اين همهشكوفه و گل هاى رنگارنگ، ششمى نيز در اين انديشه است كه از كدامين گل مى توان عطرى بهتر تهيه كرد و هفتمى همچون زنبور عسل تنها در فكر مكيدن شهد گل و فراهم ساختن «انگبين» است. خلاصه اينكه پويندگان راه تفسير هر كدام با آيينه مخصوصى كه به دست داشته اند، جلوه اى از آن همه زيبايى و اسرار قرآن را باز تابانده اند.اما روشن است كه اينها همه در عين حال كه تفسير قرآن اند، تفسير قرآن نيستند، كه
اسلاید 6 :
هريك پرده از چهره اى از قرآن برمى دارد نه از همه چهره ها، و اگر همه را نيز يك جا جمع كنيم
باز پرده بردارى از چهره هايى از قرآن است نه از همه چهره هايش؛ زيرا كه قرآن كلام حق است و
تراوشى از علم بى انتهاى او، و كلامش رنگ علم او، و علمش رنگ ذات او دارد و همه نامتناهى اند.
بنابراين نبايد انتظار داشت انسان ها همه چهره هاى قرآن را ببينند كه نمى توان دريايى را
در كوزه اى جاى داد! ولى اين را نمى توان و نبايد انكار كرد كه هر قدر ظرف انديشه ما بزرگتر باشد، مقدار بيشترى از اين اقيانوس بيكران را در خود جاى خواهد داد. به همين روى بر همه
دانشمندان فرض است كه در هيچ عصر و زمانى از پاى ننشينند و براى كشف حقايق بيشترى از
قرآن مجيد به تلاش و كوشش پى گير و مخلصانه ادامه دهند. از سخنان پيشينيان ـ كه درود
خدا بر روان پاكشان باد ـ بهره گيرند، اما به آنها قناعت نكنند كه پيامبر اكرم(ص)
فرمود: «لاتحصى عجائبه و لاتبلى غرائبه:1 شگفتى هاى قرآن هرگز تمام نمى شود و نوآورى هاى
آن به كهنگى نمى گرايد.
اسلاید 7 :
خطرناك ترين روش در تفسير قرآن اين است كه به جاى شاگردى در مكتب قرآن، ژست معلمى را در برابر اين كتاب بزرگ آسمانى به خود بگيريم؛ يعنى به جاى استفاده از قرآن بكوشيم افكار خود را بر قرآن تحميل كنيم و پيش داورى هايى كه خاص و سليقه شخصى ماست، به نام قرآن و به شكل قرآن عرضه كنيم و درحقيقت قرآن براى ما امام و پيشوا نباشد، بلكه وسيله اى براى به كرسى نشاندن گفته ها و موجه جلوه دادن افكار و سليقه هاى شخصى ما باشد. اين طرز تفسير قرآن يا صحيح تر تفسير افكار خود به قرآن گرچه در ميان جمعى رواج يافته اما هر چه هست خطرناك است، و فاجعه، نتيجه آن به جاى هدايت يافتن به راه حق، پرت شدن در بيراهه ها و راسخ تر شدن در اشتباهات است؛ چرا كه اين گونه بهره بردارى از قرآن مولود محيط، تخصص علمى، مذهب
اسلاید 8 :
خاص و سليقه شخصى ماست، به نام قرآن و به شكل قرآن عرضه كنيم و درحقيقت قرآن براى ما امام و پيشوا نباشد، بلكه وسيله اى براى به كرسى نشاندن گفته ها و موجه جلوه دادن افكار و سليقه هاى شخصى ما باشد.
اين طرز تفسير قرآن يا صحيح تر تفسير افكار خود به قرآن گرچه در ميان جمعى رواج يافته اما هر چه هست خطرناك است، و فاجعه، نتيجه آن به جاى هدايت يافتن به راه حق، پرت شدن در بيراهه ها و راسخ تر شدن در اشتباهات است؛ چرا كه اين گونه بهره بردارى از قرآن تفسير نيست، تحميل است؛ به داورى طلبيدن نيست، داورى كردن است؛ هدايت نيست، ضلالت است و سرانجام دگرگون ساختن همه چيز و «تفسير به رأى» است.محكم و متشابه قرآن كريم در سوره آل عمران به آيات محكم و متشابه اشاره مى كند و مى فرمايد:
هو الذى أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب و أخر متشابهات .
واژه «محكم» در اصل از «احكام» به معناى ممنوع ساختن گرفته شده و به همين دليل بهموجودات پايدار و استوار، محكم مى گويند؛ زيرا عوامل انحرافى را مى زدايند و همچنين سخنان روشن و قاطع را كه هرگونه احتمال خلاف را از خود دور مى سازند محكم ناميده اند.
اسلاید 9 :
بنابراين مراد از «محكمات» آياتى است كه مفهوم آن به قدرى روشن است كه جاى گفتگو و بحث در آن نيست؛ آياتى همچون «قل هو الله أحد: بگو او است خداى يگانه.»؛ «ليس كمثله شىء: هيچ چيز همانند او نيست.»؛ «الله خالق كل شىء: خداوند آفريننده و آفريدگار همه چيزاست.»؛ «للذكر مثل حظ الانثيين: سهم ارث پسر معادل سهم دو دختر است.» و هزاران آيه مانند آنها درباره عقايد، احكام، مواعظ و تاريخ، همه از محكمات مى باشند. اين آيات (محكمات) در قرآن «ام الكتاب» ناميده شده؛ بدين معنا كه اصل، مرجع، مفسر و توضيح دهنده آيات ديگر است
اسلاید 10 :
واژه «متشابه» در اصل به معناى چيزى است كه قسمت هاى مختلف آن شبيه يكديگر باشد، از اين رو به جمله ها و كلماتى كه معناى آنها پيچيده است و گاه احتمالات مختلف درباره آن داده مى شود، «متشابه» مى گويند. بنابراين متشابهات قرآن آياتى است كه معانى آن در بدو نظر پيچيده است و در آغاز، احتمالات متعددى در آن مى رود، اگرچه با توجه به آيات محكم، تفسير آنها روشن است. براى نمونه، قسمتى از آيات مربوط به صفات خدا و چگونگى معاد را مى توان ذكر كرد، مانند «يد الله فوق أيديهم: دست خدا بالاى دست هاى آنها است.» كه درباره قدرت خداوند مى باشد. «و الله سميع عليم: خداوند شنوا و دانا است.» كه اشاره به علم خدا است و مانند «و نضع الموازين القسط ليوم القيامة: ترازوهاى عدالت را در روز رستاخيز قرار مى دهيم.»
كه درباره وسيله سنجش اعمال سخن مى گويد. بديهى است نه خداوند دست (به معناى عضو مخصوص) دارد و نه گوش و نه ترازوى سنجش اعمال، شبيه ترازوهاى ماست، بلكه اينها به مفاهيم كلى قدرت، علم و وسيله سنجش اشارت دارد.
از آنچه درباره محكم و متشابه گفتيم، آشكار شد كه انسان واقع بين و حقيقت جو براى فهم كلمات پروردگار راهى جز اين ندارد كه همه آيات را كنار هم چيند و از آنها حقيقت را دريابد و اگر در ظواهر پاره اى از آيات، در ابتداى نظر، ابهام و پيچيدگى بيابد، با توجه به آيات ديگر، آن ابهام و پيچيدگى را برطرف سازد و به كنه آن برسد.
اسلاید 11 :
درحقيقت «آيات محكم» از يك نظر همچون شاهراه هاى بزرگ، و «آيات متشابه» همانند
جاده هاى فرعى اند، روشن است اگر انسان در جاده هاى فرعى، سرگردان شود، مى كوشد خود
را به نخستين شاهراه برساند و از آنجا مسير خود را اصلاح كرده، راه را بيابد.
تعبير از محكمات به «أم الكتاب» نيز مؤيد همين ادعاست؛ زيرا واژه «ام» در لغت به معناى
اصل و اساس هر چيزى است و اگر «مادر» را «ام» مى گويند، از اين روست كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان در حوادث و مشكلات است و به اين ترتيب، محكمات، اساس و ريشه و مادر
آيات ديگر محسوب مى گردد. چرا بخشى از آيات قرآن متشابه اند؟
با اينكه قرآن نور و روشنايى و سخن حق و آشكار است و براى هدايت عموم مردم آمده، چرا
آيات متشابه دارد؟ از سويى ديگر، چرا محتواى برخى آيات پيچيده است كه موجب سوءاستفاده
فتنه انگيزها شود؟ اين موضوع بسيار با اهميتى است كه شايان دقت است، به طور كلى ممكن است جهات ذيل، فلسفه وجود آيات متشابه در قرآن باشد:
اسلاید 12 :
1) الفاظ و عباراتى كه در گفتگوهاى آدمى به كار مى رود، تنها براى نيازمندى هاى روزمره
به وجود آمده است. از اين رو به مجرد آنكه از زندگى محدود مادى خارج شويم و مثلا درباره
آفريدگار ـ كه نامحدود از هر جهت است ـ سخنى به ميان آيد، به روشنى مى بينيم كه الفاظ
ما قالب آن معانى نيست، از همين رو به ناچار بايد كلماتى را به كار بريم كه از جهات مختلفى
نارساست، همين نارسايى هاى كلمات سرچشمه بسيارى از متشابهات قرآن است. آيات « يدالله فوق أيديهم»، «الرحمن على العرش استوى» و يا «إلى ربها ناظرة» از اين نمونه است و
تعبيراتى چون «سميع و بصير» نيز همه از اين قبيل است كه با مراجعه به آيات محكم، تفسير
آنها روشن مى شود.
اسلاید 13 :
2) بسيارى از حقايق، مربوط به جهان ديگر، يا جهان ماوراى طبيعت است كه از افق فكر ما دور است و ما به حكم محدود بودن در زندان زمان و مكان، قادر به درك عمق آنها نيستيم. اين نارسايى افكار ما و بلند بودن افق آن معانى، سبب ديگرى براى تشابه قسمتى از آيات است؛ مانند پاره اى از آيات مربوط به قيامت و امثال آن. و اين نظير آن است كه كسى بخواهد براى كودكى
كه در عالم جنين زندگى مى كند، مسائل اين جهان را تشريح كند، اگر سخنى نگويد، كوتاهى كرده و اگر هم بگويد، ناچار است مطالب را سربسته ادا كند؛ زيرا شنونده در آن شرايط، توانايى
و استعداد بيشتر از اين را ندارد.
اسلاید 14 :
3) يكى ديگر از اسرار وجود متشابه در قرآن، به كار انداختن افكار و انديشه ها و به وجود آوردن جنبش و نهضت فكرى در مردم است و اين درست به مسائل فكرى پيچيده اى می ماند كه براى تقويت افكار انديشمندان طرح مى شود تا بيشتر به تفكر و انديشه و دقت و بررسى درمسائل بپردازند.
اسلاید 15 :
4 ) نكته ديگرى كه اخبار اهل بيت(ع) نيز آن را تأييد مى كند، اين است كه وجود اين گونه آيات در قرآن، نياز شديد مردم را به پيشوايان الهى و پيامبر(ص) و وصياى او روشن مى سازد و سبب مى شود مردم به حكم نياز علمى به سراغ آنها روند و رهبرى آنها را عملا به رسميت شناسند و از علوم ديگر و راهنمايى هاى مختلف آنان نيز بهره برند؛ و اين درست به آن مى ماند كه در پاره اى از كتب درسى، شرح بعضى از مسائل بر عهده معلم و استاد گذارده مى شود تا شاگردان رابطه خود را با استاد قطع نكنند و بر اثر اين نياز، در همه چيز از افكار او الهام گيرند. در واقع قرآن مصداق وصيت معروف پيامبر(ص)است كه فرمود:
إنى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و أهل بيتى و إنهما لن يتفرقا حتى يردا على
الحوض .
دو چيز گرانمايه را در ميان شما به يادگار مى گذارم: كتاب خدا و خاندانم، و اين دو
هرگز از هم جدا نمى شوند تا در قيامت در كنار كوثر به من رسند.
اسلاید 16 :
بخش اول
قرآن كريم داراى نام ها و اوصافى است كه در آيات قرآن و احاديث اسلامى بدان تصريح شده است؛ از جمله:
كتاب، فرقان، ذكر، كلام، مبين، نور، هادى، هدى، رحمت، بشرى، شفا، موعظه، حكمت، مهيمن، بيان، برهان، بلاغ، بصائر، مثانى، متشابه، روح، عزيز، بشير، نظير، تنزيل، مجيد، كريم، مبارك، على و عظيم.
عظمت قرآن در كتب پيشين::: وإنه لتنزيل رب العالمين * نزل به الروح الأمين * على قلبك لتكون من المنذرين * بلسان عربى مبين * و إنه لفى زبر الأولين * أ و لم يكن لهم ءاية أن يعلمه علماء بنى إسرائيل . اين آيات به عظمت قرآن و حقانيت كلام مبين الهى اشاره مى كند. در آيه نخست مى گويد:
«اين از سوى پروردگار عالميان نازل شده است: و إنه لتنزيل رب العالمين .»
بيان قسمت هاى گوناگون سرگذشت پيامبران با تمام دقت و ظرافت و خالى بودن از هرگونه خرافه و افسانه هاى دروغين ـ در محيطى كه محيط افسانه ها و اساطير بود ـ از سوى كسى كه هرگز درسى نخوانده خود دليلى است كه اين كتاب از سوى رب العالمين نازل شده، و اين خود شانه اعجاز قرآن است. از اين رو مى افزايد: «آن را روح الامين از سوى خداوند آورده است: نزل به الروح الأمين .» اگر آن فرشته وحى و آن روح امين پروردگار، آن را از سوى خداوند نياورده بود، اين چنين درخشان، پاك و خالى از آلوگى به خرافات و اباطيل نبود. فرشته وحى در اينجا با دو عنوان توصيف شده: روح و امين؛ روحى كه سرچشمه حيات، و امانتى كه شرط اصلى هدايت و رهبرى است.
اسلاید 17 :
در آيه بعد مى فرمايد: اين روح الامين «قرآن را از سوى پروردگار بر قلب تو نازل كرد تا مردم
را انذار كنى: على قلبك لتكون من المنذرين .»
هدف اين است كه تو مردم را انذار كنى و از سرنوشت شوم آنها كه بر اثر انحراف از توحيد
دامانشان را مى گيرد، آگاه سازى. هدف، بيان تاريخ گذشتگان براى سرگرمى و داستان سرايى
نبوده، بلكه براى ايجاد احساس مسئوليت، بيدارى، تربيت و انسان سازى است.
اما براى اينكه جاى هيچ گونه عذر و بهانه اى باقى نماند، آن را «به زبان عربى آشكار نازل
كرد: بلسان عربى مبين. اين قرآن به زبان عربى فصيح و خالى از هرگونه ابهام نازل شد تا براى انذار و بيدار ساختن به ويژه در آن محيط كه مردمى بسيار بهانه جو و لجوج داشت ـ به قدر كافى گويا باشد؛ همان زبانى كه كامل ترين زبان هاست و از پربارترين و غنى ترين ادبيات مايه مى گيرد.
شايان ذكر است كه يكى از معانى «عربى» فصاحت و بلاغت است؛ چنانكه راغب اصفهانى مى
نويسد: «عربى سخن فصيح و آشكار را گويند.» در اين صورت هدف، تكيه بر زبان عرب نيست،
اسلاید 18 :
بلكه بر صراحت قرآن و روشنايى مفاهيم آن است، در سوره فصلت نيز آمده است: «و لو جعلناه قرآنا أعجميا لقالوا لولا فصلت آياته: اگر اين قرآن را گنگ و مبهم نازل مى كرديم، مى گفتند چرا آياتش روشن و مشروح بيان نشده است.» در اينجا «اعجمى» به معناى كلام غيرفصيح است.
سپس به يكى ديگر از دلايل حقانيت قرآن اشاره كرده، مى گويد: «وصف اين كتاب در كتب پيشينيان نيز آمده است و از ظهور آن در آينده بشارت داده اند: و إنه لفى زبر الأولين .»
به ويژه در تورات موسى، به اوصاف اين پيامبر و كتاب آسمانى اش اشاره شده بود؛ به گونه اى كه علماى بنى اسراييل از آن به خوبى آگاه بودند. حتى گفته مى شود ايمان دو قبيله اوس و خزرج به پيامبراسلام(ص) بر اثر پيش بينى هاى علماى يهود از ظهور اين پيامبر و نزول اين كتاب آسمانى بود. از اين رو قرآن در اينجا اضافه مى كند: «آيا همين نشانه براى آنها كافى نيست كه علماى بنى اسراييل به خوبى از آن آگاه اند؟: أ و لم يكن لهم ءاية أن يعلمه علماء بنى إسرائيل.»
روشن است در محيطى كه آن همه دانشمندان بنى اسراييل وجود داشتند و با مشركان كاملا محشور بودند، ممكن نبود چنين سخنى را قرآن به گزاف درباره خويش بگويد؛ چرا كه بى درنگ از هرسو بانگ انكار برمى خاست و اين خود نشان مى دهد در آن محيط به قدرى اين مسئله روشن بوده كه جاى انكار نداشته است.
اسلاید 19 :
در سوره بقره نيز مى خوانيم: «و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به:1 آنها (يهود) پيش از اين در برابر تجاوز مشركان اميد فتح و پيروزى (با ظهور پيامبراسلام(ص)) را داشتند اما هنگامى كه كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به آن كافر شدند
كتاب مبين
قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين * يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام
و يخرجهم من الظلمات إلى النور بإذنه و يهديهم إلى صراط مستقيم.
اين آيات به اهميت و عظمت قرآن و تأثير عميق آن در هدايت و تربيت بشر اشاره كرده و مى گويد:
«از طرف خداوند نور و كتاب آشكارى به سوى شما آمد: قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين.»
اسلاید 20 :
همان نورى كه «خداوند به وسيله آن كسانى كه به دنبال كسب خشنودى او باشند را به راه
هاى سلامت هدايت مى كند: يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام .»
افزون بر اين، «آنها را از انواع ظلمت ها و تاريكى ها ـ ظلمت شرك، جهل، پراكندگى، نفاق و . ـ به سوى نور توحيد، علم و اتحاد رهبرى مى كند: و يخرجهم من الظلمات إلى النور بإذنه .»
و همچنين «آنها را به جاده مستقيم كه هيچ گونه كجى در آن از نظر اعتقاد و برنامه عملى نيست، هدايت و رهنمون مى سازد: و يهديهم إلى صراط مستقيم. آيه دوم به كسانى كه در راه تحصيل رضاى خدا گام مى نهند، نويد مى دهد كه در پرتو قرآن سه نعمت بزرگ بدانها داده مى شود: نخست هدايت به جاده هاى سلامت ـ سلامت فرد، اجتماع، روح و جان، خانواده و اخلاق ـ است كه همه آنها جنبه عملى دارد. و ديگر خارج ساختن انسان از ظلمت هاى كفر و بى دينى به سوى نور ايمان مى باشد كه جنبه اعتقادى دارد. تمام اينها را در كوتاه ترين و نزديك ترين راه كه «صراط مستقيم» است و در جمله سوم به آن اشاره شده است به انجام مى رساند.