بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
فصل چهارم: روابط مفهومي در سطح واژه (قسمت دوم)
اسلاید 2 :
پالمر براي تشخيص و تمايز ميان چند معنايي و همآوا- همنويسي از دو روش سنتي نام ميبرد.
يكي از دو روش، بررسي ريشهشناختي واژههاي مورد نظرست. در چنين مطالعهاي اگر مشخص شود كه واژههاي مورد بحث از ريشههاي مختلفي سرچشمه گرفتهاند و به مرور زمان صورت آوايي و نوشتاري واحدي يافتهاند، مسألهي همآوا- همنويسي مطرح خواهد بود و بايد در فرهنگهاي لغت مدخلهاي متفاوتي براي اين واژهها در نظر گرفت، ولي اگر به لحاظ ريشهشناسي مشخص شود كه اين صورتهاي مشابه از ريشه واحد اشتقاق يافتهاند، مسأله چند معنايي مطرح خواهد بود و در فرهنگ لغت نيز تنها بايد يك مدخل مورد نظر قرار گيرد.
پالمر اين روش را عملاً مردود ميداند زيرا به حق معتقد است كه موقعيت كنوني يك زبان همواره بازتاب گذشته آن زبان نيست.
روش دوم: در نظر گرفتن نوعي معني مركزي است، يعني معنايي كه در معاني يك واژه مشترك و مركزي باشد.
پالمر تشخيص اين معني مركزي را نيز براي تمامي واژههاي چند معني امكانپذير نميداند.
بر اين اساس ميتوان مدعي شد كه چندمعنايي در زبان ويژگي برخي از واژهها نيست، بلكه شرايطي است كه برحسب انتخاب و تركيب، تمامي واحدهاي نظام واژگاني زبان را شامل ميشود. وقوع اين رابطه مفهومي به افزايش معنايي یا كاهش معنايي مربوط است.
اسلاید 3 :
تقابل معنايي Semantic opposition
به هنگام بحث دربارهي معاني متضاد واژهها به كار ميرود. در معنيشناسي عمداً از اصطلاح تقابل opposition به جاي تضاد antonymy استفاده ميشود، زيرا تضاد صرفاً گونهاي از تقابل به حساب ميآيد.
1. صورتهاي چون سرد/گرم، پير/جوان، كوچك/بزرگ به لحاظ كيفيت قابل درجهبندياند.
در نمونههايي نظير. پيرتر از . است.
نفي يكي از واژههاي متقابل، اثبات واژهي ديگر نيست. هوشنگ پير نيست ضرورتاً به اين معني نيست كه هوشنگ جوان است اين دسته از تقابلها را تقابل مدرج gradable opposition مينامند.
2. نوع ديگري از تقابل در نمونههايي نظير روشن/خاموش- بلند/بسته. در اين تقابل، نفي يكي از دو واژهي متقابل اثبات واژهي ديگر است.
يعني براي نمونه هوشنگ زنده نيست ضرورتاً به اين معني است كه هوشنگ مرده است. اين دسته از واژههاي متقابل را ميتوان در چهارچوب تقابل مكمل complementary opposition طبقهبندي كرد.
3. گونهي ديگري از تقابل را تقابل دوسويه Symmetrical opposition مينامند.
براي مثال: خريد/ فروش- زن/ شوهر
اين دسته از متقابلها در رابطهي دو سويه با يكديگرند به اين معني كه اگر مريم زن هوشنگ باشد/ هوشنگ شوهر مريم است.
اسلاید 4 :
4. گروه ديگري از جفتهاي متقابل را تقابل جهتي directional opposition مينامند.
مثل: رفت/ آمد- ارسال كردن/ دريافت كردن
5. گروه ديگري از واژههاي متقابل به كمك تكواژهاي منفيساز در تقابل واژگاني lexical opposition با يكديگرند.
مثل: آگاه/ ناآگاه- باشرف/ بيشرف
6. نوع ديگري از تقابل را ميتوان تقابل ضمني connotational opposition نامید.
تباين معنايي Semantic Contrast
بحث دربارهي تقابل معنايي به دو واژه محدود ميشود كه مفهومشان در تقابل با يكديگرند. تباين معنايي در اصل نوعي تقابل معنايي است كه ميان مفهوم چند واژه در يك حوزه معنايي Semantic field پديد ميآيد.
شمال/ جنوب/شرق/غرب يا شنبه/يكشنبه. پنجشنبه/جمعه نفي يكي از آنها، تأييد ديگر اعضاي اين حوزه است.
اسلاید 5 :
واژههاي متباين ميتوانند دوبهدو در تقابل با يكديگر باشند. براي نمونه شمال/جنوب- شرق/غرب در تقابل جهتي با يكديگرند
چپ/راست/پس/پيش شمال، جنوب، شرق، غرب در تباين متناظرantipodal contrast اند.
و شنبه، يكشنبه. پنجشنبه، جمعه فروردين، ارديبهشت.اسفند در تباين خطي orthogonal contrast اند.
تباين خطي را ميتواند برحسب چگونگي ترتيب واژههاي متباين، به دو نوع تباين رديفي Serial contrast و تباين مدور cyclical contrast تقسيم كرد.
تباين رديفي ترتيبي از واژههاي متباين است كه دو سوي ابتدا و انتهاشان، دو واژهي متقابل قرار گرفته باشند.
براي مثال: سياه، خاكستري، سفيد گرم، ولرم، سرد
آنگونه از تباين خطياي كه از چنين ويژگياي برخوردار نباشد. مثلاً: شنبه، يكشنبه،. جمعه يا سياه، قرمز، سبز، زرد تباين مدور ناميده ميشود.
در اين گروه از واژهها ميان عضو نخست و عضو پاياني، تقابل معنايي مشاهده نميشود و هر عضو صرفاً در فاصلهاي ميان دو عضو ديگر قرار گرفته است.
نشانداري و بينشاني markedness and unmarkedness
مسألهي نشانداري يكي ديگر از روابط مفهومي است كه براي نخستين بار در مكتب واجشناسي پراگ مطرح شد.
به اعتقاد پالمر هرگاه در ميان دو واژه متقابل، يكي از آنها براي پرسش و صحبت درباره مفهوم هر دو واژه به كار رود. واژه مذكور بينشان unmarked و ديگري نسبت به آن نشاندار marked به حساب ميآيد.
در چنين شرايطي، ميتوان نشان mark و چيزي شبيه به شرايط لازم و كافي تشخيص مفهوم يك واژه در نظر گرفت. يا به عبارت سادهتر چيزي شبيه به مشخصههاي مميز distinctive features واجها.
اسلاید 6 :
كتز اين شرايط لازم و كافي يا نشانها را مؤلفهي معنايي Semantic component مينامند.
گونه هاي نشانداري يا بينشاني مفاهيم واژه نسبت به يكديگر
نخست؛ نشانداري صوري formal markedness كه ميان واژههايي مانند «معلم» نسبت به «خانم معلم» يا «آقا معلم»، «فيل» نسبت به «بچه فيل»، و«سگ» نسبت به «ماده سگ» در تمامي اين نمونهها حضور تكواژي سبب ميگردد تا واژهاي نسبت به واژهي ديگر نشاندار شود.
دوم؛ نشانداري توزيعي distributional markedness كه ميان واژههايي نظير «پهنا» نسبت به «باريكي»، «بلندي» نسبت به «كوتاهي»، «سنگيني» نسبت به «سبكي» و جز آن ديده ميشود. در اين شرايط واژهي بينشان از توزيع وسيعتري برخوردار است.
سوم؛ نشانداري معنايي Semantic markedness در اينگونه از نشانداري، يكي از دو واژهي متقابل مؤلفهي معنايي مميزهي خود را از دست ميدهد و به همين دليل ميتواند به جاي واژهي متقابل خود نيز به كار ميرود.
وجود واژههايي نظير «مرغپلو» يا «مرغداري» نشان ميدهد كه مفهوم «مرغ» نسبت به «خروس» به صورت بينشان به كار رفته است.
چهارم؛ نشانداري موقعيتي Situational markedness كه در ميان واژههايي مطرح ميشود كه برحسب موقعيت جهان خارج، نشانداري تلقي ميشود در حالي كه فينفسه از چنين مؤلفهاي برخوردار نيستند.
اسلاید 7 :
واژه هايي چون پرستار، منشی، مانكن، مهماندار كه براي فارسي زبانها [- مذكر] است.
واژههايي چون بنا، قصاب، نانوا، مقني كه براي فارسي زبانها [+ مذكر] است.
در حالي كه اين واژهها الزاماً از چنين مؤلفهاي برخوردار نيستند.
در اين دسته از واژههاي متقابل، ويژگياي براي هر واژه در نظر گرفته شده است كه ميتواند جزء شرايط لازم و كافي مفهوم آن واژه نيز نباشد. اين ويژگي در تقابل با مختصهاي قرار ميگيرد كه براي واژه دوم در نظر گرفته شده است و به اين ترتيب، دو واژه مذكور در معني ضمني خود در تقابل با يكديگر قرار گرفتهاند.
مثال: فيل/ فنجان راه/ چاه كارد/ پنير
مرد/ نامرد نيز كه در ديد نخست به نظر ميرسد بايد در قالب تقابل واژگاني مورد بررسي قرار گيرد، نشانگر تقابل ضمني است، زيرا در اينجا معني صريح مرد كه در تقابل با زن قرار ميگيرد مورد نظر نيست، بلكه نوعي معني ضمني از آن يعني جوانمردي براي تقابل ميان مرد، نامرد در نظر گرفته شده است.
اسلاید 8 :
پنجم؛ نشانداري التزامي implicational markedness اينگونه از نشانداري را افراشي براي نخستين بار مطرح كرده است. در اصل نشان يا مؤلفهي الزامي تعيين مفهوم واژه به حساب ميآيد.
نور براي خورشيد- مو براي ريش- حركت براي سياره
به اين معني كه اگر مؤلفهي [+ حركت] براي «سياره» در نظر گرفته نشود، چيزي كه «سياره» ناميده ميشود، ديگر «سياره» نيست.
در ميان گونههاي نشانداري كه مطرح شد، نشانداري معنايي و موقعيتي و صوري و توزيعي از زباني به زبان ديگر متفاوت است.
براي نمونه old در زبان انگليسي نسبت به young عضو بينشان است.
How old are you?
ولي دربارهي نشانداري التزامي چنين مينمايد كه مسأله به نوعي شناخت انسان از جهان خارج مربوط ميباشد.
به عنوان نمونه واژه «خورشيد» [+ نور] در تمامي زبانها ثابت است.