بخشی از پاورپوینت

اسلاید 1 :

سیری در نظریات و جریانات فرهنگی
تحلیل روندهای توسعه در ایران

اسلاید 2 :

ضرورت توسعه فرهنگي

اهميت توسعه فرهنگي به ويژه در حال حاضر تا بدان پايه است که سازمان علمي، فرهنگي و آموزشي ملل متحد (يونسکو) دهه پاياني سده ۲۰ ميلادي را به معرفي نمود و ۲۱ « دهه جهاني توسعه فرهنگي » عنوان ماه مه ميلادي ( ۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۸ ) روز جهاني توسعه فرهنگي اعلام شده است.

اسلاید 3 :

ارائه تعريفي از فرهنگ (Culture) کار دشواري است. آلفرد کروبر و کلايد کلوکهون در سال 1950 توانستند شمار حيرت آوري از تعاريف فرهنگ را از منابع مردمي و دانشگاهي ارائه گردهمآورند. روند تغييرات معناي فرهنگ در زبان انگليسي چنين است:
پرورش حيوانات و به عمل آوردن محصولات زراعي/ آموزش انسانها/ مترادف ارزشي براي تمدن (اروپاييهاي بافرهنگ و آفريقاييهاي وحشي)/با ظهور رمانتيسيسم فرهنگ تنها براي سنجش رشد معنوي به کار رفت./سنت و زندگي روزمره.
کروبر و کلهوکهون تعاريف فرهنگ را در شش دسته منظم کردند: توصيفي (منطبق با محور سوم ويليام)، تاريخي(ميراثي از گذشته)، هنجاري (شيوه زندگي و ارزشها)، روانشناختي (حلّال مشکلات و براوردن نيازهاي عاطفي)، ساختاري (عناصر فرهنگ مانند تعريف تيلور) و ژنتيکي (فرهنگ کنش متقابل انسانها و تحولات بين نسلي).

اسلاید 4 :

اما از نظر اسميت امروز کاربرد فرهنگ حول مضامين زير است:
در مقابل چيزهاي مادي و فناورانه و امور داراي ساختار اجتماعي/ قلمروي امر فکري، معنوي و غيرمادي/ استقلال فرهنگ در مقابل قدرتهاي زيربنايي اقتصادي/ مفهومي از نظر ارزشي خنثي و بيطرف
نظريهي فرهنگي از نگاه اسميت در سه حوزه اصلي ميگنجد:
محتوا: ابزارهايي براي درک ساختمان فرهنگ/ دلالتهاي اجتماعي: تاثير فرهنگ بر ساختار و زندگي اجتماعي/ کنش، عامليت و خويشتن: رابطه فرد و فرهنگ و راههايي که فرهنگ از طريق آن بر فرد تاثير مينهد.

اسلاید 5 :

1- فرهنگ در نظريه اجتماعي کلاسيک
2- فرهنگ و وحدت اجتماعي در آثار تالکوت پارسونز
3- فرهنگ به منزلهي ايدئولوژي در مارکسيسم غربي
4- فرهنگ به منزلهي کنش در کنش متقابل نمادين، پديدارشناسي و روششناسي قومي
5- دورکیميها: آداب، طبقه بندي و امر مقدس
6- ساختارگرايي و تحليل نشانهشناختي فرهنگ
7- چرخش مابعدساختارگرا
8- فرهنگ، ساختار و عامليت: سه کوشش براي ترکيب
9- مطالعات فرهنگي بريتانيا
10- رويکرد روانکاوانه به فرهنگ و نفس
11- تحليل فرهنگي پسامدرنيسم و پسامدرنيته
12- پسامدرن و نظريه انتقادي مابعدساختارگرا

اسلاید 6 :

1
مارکس: ماتريالسم تاريخي مارکس در آثارش به خصوص کتاب سرمايه (1867) او را به عنوان نظريهپردازي ضد فرهنگي مطرح کرده است. اين نگاه او برخاسته از همان چيزي است که بعدا با عنوان روبنا وزيربنا مطرح شد. فرهنگ در جامعه صنعتی همچون ايدئولوژي حاکم است که چند خصلت برجسته دارد:
- مشروعيت به منافع بورژوازي
- متاثر از روابط توليد
- طبيعي و اجتناب ناپذير جلوه دادن قراردادهاي اجتماعي
- ايجاد آگاهي کاذب (احساس خوشبختي کاذب): وظيفه ما افسون زدايي است.
دورکیم: برداشتي که از دورکيم وجود دارد به عنوان يک حامي تحليل فرهنگي است. تاکيد او بر اينکه جامعه يک پديده اخلاقي است و احساس همبستگي گردهم آورنده اجزاي آن است مويد اين ادعاست.
او جوامع ساده را مکانيکي ميدانست که هنجار حاکم بر آن همرنگي با جماعت است و جوامع صنعتي را جوامع ارگانيکي ميپنداشت که بيشتر بر تفاوتها و تقسيم کار متکي است. آنومي از نظر دورکيم وقتي در جوامع صنعتي رخ ميدهد که کنترلهاي فرهنگي رايج قدرت خود را از دست ميدهند. خودکشي يکي از حالاتي است که فرد در آن دچار آنومي ميشود.

اسلاید 7 :

ماکس وبر:
یک نظريه اجتماعي نظاممند ندارد بلکه مجموعهاي از بينشها و ايدههاي درخشان و درعين حال پراکنده را ارائه کرده است. اگرچه بيشتر آثار وبر ماترياليستي است اما رگههاي قوي از ايدهآليستي در آن مشهود است. مهمترين عاملي که ارتباط بين وبر و نظريه فرهنگي برقرار ميکند درک او از کنش انساني است. وبر متاثر از تفکر ايدهآليستي آلماني هگل و کانت و ويلهام ديلتاي معتقد بود که بايد ماهيت معنادار کنش را در نظر گرفت. بر اين اساس او کنش را به دستهي مبتني بر ارزش (باورها و اهداف فرهنگي مانند رسيدن به رستگاري از راه دين) و مبتني بر هدف (عقلانيت ابزاري در مدرنيته) تقسيم نمود.

اسلاید 8 :

2
پارسونز
پارسونز روابط ميان فرهنگ، شخصيت و ساختار اجتماعي را با ارائه الگوهاي تجريدي و عام در نظريهپردازي خود تبيين کرد. از مدافعان جامعه شناسي فرهنگي دورکمي و وبري بود. نماينده اصلي کارکردگرايي به عنوان يک اصل بود. ديدگاههاي پارسونز بيشتر فلسفي بود که از پژوهشهاي تجربي فاصله ميگرفت.
کارهاي اوليه درباره کنش اجتماعي
پارسونز در کتاب خود با عنوان ساختار کنش اجتماعي، الگوهاي کنش عقلاني را به چالش کشيد. الگوهاي کنش عقلاني دشمن مشترک براي تمام رويکردهاي فرهنگي هستند. مهمترين اين رويکردها شامل موارد زير است:
- الگوي رفتارگرا در روانشناسي: اين الگوها مبتني بر الگوي محرک-پاسخ پاولف و اسکينر است.
- نظريه مبادله اجتماعي هومانس و وبلاو: انسانها براي به حداکثر رساندن سود (نه صرفا مالي) به تعامل با يکديگر روي ميآورند.
- نظريه بازي(دهههاي 1970 و 1980): زندگي يک بازي داراي راهبردها، پاداشها و جريمههاست و افراد سعي ميکنند براي کسب بهترين نتيجه در آن بازي کنند.
- الگوي انسان اقتصادي: زندگي اجتماعي همچون بازاري است که افراد به محاسبه سود و زيان خود دست مي زنند.

اسلاید 9 :

نظريه سيستمها در دروه ميانهي زندگي پارسونز
رويکردهاي کلگرا و کارکردگراي وي را ميتوان در اين دوره ديد. او نظريهاش با عنوان نظريهي عمومي (General theory) را در کتاب نظريه عمومي در باب کنش را منتشر کرد. او و همکارانش الگويي از جامعه پيشنهاد کردند که سه نظام را در بر ميگرفت:
- نظام اجتماعي: نظام اجتماعي تشکيل شده از تعاملات مردم با يکديگر. نظام اجتماعي، ثبات و پيشبيني پذيري را با ايجاد نقش ايجاد ميکند. نقشها در بردارندهي انتظارات هستند.
- نظام شخصيتي: پارسونز بر اساس انديشههاي فرويد نظام شخصيتي را متشکل از اميال مبتني بر نياز ميداند.
نظام فرهنگي : به نظر پارسونز نظام فرهنگي امکان هماهنگي ميان کنشهاي مردم را فراهم ميکند که با ياجاد نظامي از توقعات از نقشها عملي ميشود.
بنا به نظر پارسونز سه قلمروي عمده در نظام فرهنگي وجود دارد:
قلمروي نهادهاي شناختي: اين قلمرو بيشتر با فعاليتهاي ابزاري مانند گزارشهاي مالي در ارتباط است.
نهادهاي بياني : ارزيابيهاي زيباشناختي در ارتباطات عاطفي که با مقوله خلاقيت و لذت مرتبط است.
معيارها و هنجارهاي اخلاقي: بايدها و نبايدهايي که توسط يک آرمان ارزيابي ميشوند.
به نظر ميآيد که در الگوي پيشنهادي او، نظام فرهنگي از اهميت بيشتري برخوردار است. او وحدت اجتماعي را در قلمروي نظام فرهنگي تبيين ميکند. نظام فرهنگي با شکل دادن به اميال مبتني بر نياز به قلمروي شخصيتي و از طريق نقشها در نظام اجتماعي نهادينه ميشود.

نظريه سيستمهاي متاخر: مدل اجيل

اسلاید 10 :

3
مارکس غربی:
تلاش انديشههاي مارکسيستي قرن بيستم اصلاح ضدفرهنگي مارکس بود. اين جريانات فکري که گاه آن را مارکسيسم غربي مينامند چند ويژگي مشترک دارند:
- حل و جذب توضيح فرهنگي در چارچوبي مارکسي
- توضيح اتفاق نيفتادن انقلابي است که مارکس آنرا اجتناب ناپذير ميدانست. در اين سنت يک عنصر نيرومند ماترياليستي وجود دارد و به نقش انسان آزاد، آگاه و خلاق و . تاکيد دارد.
گئورگ لوکاچ 1971-1885
آنتونيو گرامشي 1937-1891
گرامشي بياعتنايي به فرهنگ و سياست را دو نقص تحليلهاي مارکسيستي ميدانست. گرامشي نقش دولت در تسخير کليسا و اتحاديههاي کارگري و حمايت از منافع سرمايهداري و بورژوازي را در عدم به وقوع پيوستن انقلاب دخيل ميداند. فرهنگ هنگامي در اين جريان دخيل ميشود که قدرت دولتي کنترل آرا و در عين حال استفاده از زور مادي را در دست بگيرد. هژموني بن مايههاي فرهنگي غالبي هستند که نابرابري و بيعدالتي را شدن ميبخشند و با هر تلاشي در جهت انديشه انتقادي ميستيزند.

اسلاید 11 :

مکتب فرانکفورت
اين نامي است که به گروهي از روشنفکران آلماني که با انجمن پژوهشهاي اجتماعي فرانکفورت همکاري داشتند مرتبط ميشود. آنها روش مشترکي در مورد عقلانيت و نقد مدرنيته سرمايه داري داشتند. نقدهاي آنها شامل انتقاد از عقلانيت رسمي، نقد انديشههاي اجتماعي فارغ از دغدغه ارزشي، بورکراسي، مصرفگرايي و صنايع فرهنگي است. تشابه ميان آنها را ميتوان در چهار محور دانست:
- تاثير فناوري بر زندگي مردم
- تاثير فرهنگ مردمي بر توده مردم
- توجه به شکلگيري جنسيتي و شخصيتي بشر متاثر از فرويد
- شرايطي که آگاهي انسان از عهده درک کليت برميآيد.
والتر بنيامين
آثار بنيامين نه تنها از آن جهت که حساسيت نسبت به فرهنگ را به نمايش ميگذارد و در عين آنکه از جهت زيباييشناختي غني است ارزش فکري نيز دارد. او توضيح مي دهد که چگونه با برآمدن سرمايهداري صنعتي،محصولات فرهنگي دستخوش دگرگوني مي شوند.

اسلاید 12 :

تئودور آدرنو و ماکس هورکهايمر
تئودور آدرنو (1969-1903) در خانواده ثروتمند يهودي-کاتوليک در آلمان به دنيا آمد. اثر مشترک ديالکتيک روشنگري به انتقادي سخت از فرهنگ فراغت و تفريح تودهوار سرمايهداري پرداخته است.
هورکهايمر و آدرنو مدعياند که نوعي عقلانيت وبري (عقلانيت ابزاري براي سود) در صنعت فرهنگ با سرمايهداري درآميخته است که نه به دنبال تقويت انديشههاي انتقادي بلکه براي سود بيشتر تلاش ميکند. هدايتکنندگان اين صنعت شرکتهاي عظيم تولد کننده محصولات تفريحي و همچنين رسانهها هستند.
حاصل اين فرآيند رويکردي خط توليدي نسبت به فرهنگ بوده است که از تقسيم وظايف استاندارد پديد ميآيد. اين محصول کليشهاي و فرمولي و نهايتا تهي از معاني اصيل است. صنعت فرهنگ، سرمايهداري را بازتوليد ميکند و مخاطباني فاقد هرگونه استعدادهاي انتقادي را پديد ميآورد. ديدگاههاي آدرنو توسط مکتب مطالعات فرهنگي بشدت مورد انتقاد قرار گرفت.

اسلاید 13 :

يورگن هابرماس
هابرماس را آخرين عضو مکتب فرانکفورت ميدانند. او نيز که يکي از اعضاي جوان اين حلقه بود به انتقاد از سرمايه داري و خردابزاري پرداخت. با اين حال او تلاش ميکرد با تعريف عقل جديد طرح روشنگري نجات بخشد.
لويي آلتوسر1990-1918
لويي آلتوسر نيز از مارکسيستهاي فرهنگي بود که تلاش کرد فهم متوازنتري از فرهنگ و ذهنيت را وارد ميراث تفکر مارکسيستي کند. ديدگاههاي آلتوسر بيشتر مبتني بر آثار متاخر مارکس بود (عيني، علمي، ماديگرا) و شباهت زيادي به آثار لوي-اشتراوس دارد. کلنگري، تحليلهاي عيني و توجه به نظريهپردازي درباره سيستمها از جمله شباهتهاي کار آنهاست. چون اشتراوس مارکسيسم را طرد کرده بود مبناي محکمي براي تئوريزه کردن استقلال فرهنگ به دست ميدهد. با اين حال ديدگاههاي آلتوسر براي درک پيوندهاي نزديک ساختار اجتماعي، قدرت و فرهنگ بر استروس ترجيح دارد.
آلتوسر با تمرکز بر اثار متاخر مارکس مجبور شد از سنت ماترياليسم ديالکتيک او نظريه فرهنگي استخراج کند. از اين رو به ساختارگرايي رو آورد و مدعي شد که مدلي ساختاري از جامعه استخراج کرده است که به فرهنگ و سياست نقشي مستقل ميدهد.

اسلاید 14 :

4
اين نوع نظريات از ديدگاههاي خرد و متنوعي است که شباهتهايي در ميان آنها ديده ميشود:
برخوردهاي رودررو بين عاملان، ويژگي محوري زندگي اجتماعي است.
مردم خلاق، مستعد و دانشپذيرند و ميتوانند برخوردها را هدايت کنند و آنها را قابل پيشبيني، موفقيتآميز و قابل درک سازند.
اروينگ گافمن 1922-1882
گافمن در مجموعه مقالاتش با عنوان آيين کنش متقابل اشاره کرد که برخوردهاي رودرروي روزمره به واسطه ميل به حفظ ظاهر، پرهيز از اضطراب و دفع مزاحمتها سازمان مييابد که اغلب متشکل از خرده تبادلات آييني (تعارفات و تهنيتها) است.
دستاوردهاي گافمن:
شيوههاي به کارگيري کنش متقابل: مردم منابع فرهنگي را براي حفظ تعاريف رايج و متناسب با موقعيت به کار ميبرند.
تمرکز بر پيوند ميان کنش، معنا و خويشتن.
فهم وي از نقش بنيادين کنش و فعاليتهاي نشانهاي
توجه وي بر جنبههاي آييني زندگي
آنچه در ديدگاههاي گافمن غايب است، درک فرهنگ در انگيزه دادن به کنشگران و تاسيس ساختارهاي نيرومند عواطف و تعهدات دروني است. گافمن حتي کليسا را صحنهاي براي اجراي نمايش ميديد. اين بدان معناست که گافمن به محتواي فرهنگ و معنا توجه نداشته است.

اسلاید 15 :

5
مارس موس: اغلب شاگردان دورکيم در جنگ جهاني اول کشته شدند و تنها مارسل موس شاگرد و خواهرزادهي دورکيم بود که تلاش ميکرد ميراث دورکيم را احيا کند. او در رسالهاش با عنوان «بخشش، شکل کهن مبادله» به کارکردهاي هديه در کليت سازمان اجتماعي پرداخت. او نسخهي انگليسي کار خود را با نام هديه (The Gift) منتشر کرد
نيمه دوم قرن بيستم
چهار روند در اين دوره را در سنت دورکيمي ميتوان مشاهده کرد:
جهاني شدن سنت دورکيمي و محوريت بريتانيا و ايالات متحد
پذيرفتن کتاب اشکال بنيادين زندگي دين به عنوان منبع اصلي نظريه فرهنگي
وحدت ميان ساختارگرايي فرانسوي مانند لوي اشتراوس و نظريه دورکيم در عرصه آيين، نمادگرايي و اسطوره شناسي.
تئوريزه کردن قدرت، نابرابري و مبارزه با استفاده از ابزارهاي دورکيمي

اسلاید 16 :

6
خصلتهاي ساختارگرايي
- عمق سطح را توضيح ميدهد. در برابر ظاهر در هم و غيرقابل پيشبيني عمقي داراي نظم وجود دارد.
- اين عمق ساختار يافته است.
- عينيت گرايي و بيطرفي
- فرهنگ به مانند زبان است. ساختارگرايي متاثر از آثاري است که در عرصه زبانشناختي ساختاري پديد آمده است.
- تمرکز بر نقش نظام فرهنگي و بيتوجهي به نقش سوژه انساني: ساختارگرايان خود را در مقابل اگزيستانسياليستها و پديدارشناسان ميدانند.
کلود لوي اشتروس
رشتههاي علّي مارکس، تفسير روياها و اسطورها از فرويد و فهم الگوهاي ساختاري نهفتهي زمين در زمين شناسي بر کارهاي لوي اشتراوس تاثير عمدهاي گذاشته است.

اسلاید 17 :

7
چرخش مابعدساختارگرا
مابعدساختارگرايي در بهترين حالت حاصل رشد ساختارگرايي است. هيچگونه مابعد ساختارگرايي واحدي وجود ندارد. مابعدساختارگرايي با تعاريف پسامدرنيسم و امرپسامدرن اشتباه گرفته شده است
سه واگرايي ساختارگرايي و مابعدساختارگرايي
1- معرفت علمي، حقيقت و معرفتشناسي
ساختارگرايان معتقدند که با يک رويکرد علمي به قرائتي عيني و به گونهاي عام معتبر از فرهنگ نائل ميشوند. اما ساختارگرايان اين ايده را نقد کردند: از اين رو مابعدساختارگرايان پيشنهاد ميکنند که بهتر است به جاي تلاش براي رسيدن به قرائتي خنثي و حقيقي از فرهنگ، به بررسي شرايط اجتماعي توليد دانش توجه کرد. فرهنگها و متون را به شيوههاي گوناگون ميتوان قرائت کرد و در عين حال هيچگونه قرائت درست يا غلطي وجود نداشته باشد. نظريه ساختارگرا بر خصايل خشک و رياضيوار نظامهاي فرهنگي تاکيد دارد اما در تفکر مابعدساختارگرا، ميل، تفريح، بدن و بازي هم به عنوان ابعاد مشهود فرهنگ مورد بررسي قرار ميگيرد.
2- قدرت
ساختارگرايي ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي را محصولات قدرت نميدانست اما مابعدساختارگرايي بنا به فهم مارکسيستي، فرهنگ را به عنوان محصول قدرت توضيح ميدهد مابعدساختارگرايان به جاي رمزگشايي از نظامهاي ايدئولوژيک و مبتني بر طبقه به رابطه متقابل گفتارها و ساختارهاي قدرت – دانش ميپردازد که ممکن است متاثر از نژاد، جنسيت يا استعمار باشد.
3- تاريخ
ساختارگرايان تاريخ را قابل شناخت و خطي ميدانند اما مابعدساختارگرايان ويژگي اصلي تاريخ را آشفتگي آن ميپندارند. در نتيجه بر ناپيوستگي، گسيختگي، تصادف و احتمال در شکل دادن به پويايي فرهنگي و نهادي تاکيد شد. اين ايدهها در باب تاريخ جاي تحليل همزماني فرهنگ را گرفتند.

اسلاید 18 :

ميشل فوکو1984-1926
مفسران آثار فوکو چه موافق و چه مخالف معتقدند که او از پرنفوذترين متفکران در حوزهي نظريهي فرهنگي است. او خود را مولفي در زمينه تاريخ نظامهاي انديشه ميدانست و از پذيرفتن عنوان پساساختارگرا سرباز مي زد. خطوط کلي انديشهي فوکو مدام در حال تغيير، بسط و توسعه بود. فوکو و مابعدساختارگرايان بسيار متاثر از انديشههاي نيچه بودند.

ژاک دريدا
تاثيرات دريدا بر نظريه فرهنگي:
زير سوال بردن پژوهشهاي عينيگرا، کلام محور و حقيقت ياب و پيشنهاد پژوهشهاي هرمنوتيک و تفسيري
اختلاط و دو پهلو بودن ويژگي نظامهاي فرهنگياند. ما ميتوانیم تناقض و ضعف را در هرگفتاري کشف کنيم و از طريق آنها در بابر گفتارهاي غالب پايداري کرد يا آنها را واساخت.

اسلاید 19 :

8
کنش متقابل نمادين و روش
نومارکسيستي، کارکردگرايي پارسونزي و ساختارگرايي: قدرت نظامهاي معنايي در کنترل عامل انساني. نظريه فرهنگي در دهههاي پاياني قرن بيستم تلاش ميکرد که فاصله ميان اين دو را کاهش دهد و سطوح خرد و کلان را به هم نزديک کنند.
پير بورديو 1930
کارهاي وي از آن جهت که سطوح خرد و کلان را در هم ميآميزد، از جامعهشناسي انتقادي مارکس و وبر سود ميجويد، الگوهاي انتزاعي و مطالعات تجربي را در رشتهها و مفاهيم مختلف در هم آميخته است اهميت دارد. نوشتههاي وي در ابتدا رنگ و بوي کارکردگرايي، ساختارگرايي يا اگزيستانسياليسم داشت اما در اواخر 1960 منسجم شد.
سرمايه فرهنگي: سه نوع سرمايه در جامعه تعيين کننده قدرت و نابرابري اجتماعياند:
سرمايه اقتصادي
سرمايه اجتماعي: شما چه کسي را ميشناسيد

اسلاید 20 :

سرمايه فرهنگي: دانش، سليقه، ويژگيهاي صوري مانند مدارج دانشگاهي، مهارت های فرهنگی و توانايی تمييز خوب و بد و. سرمايه فرهنگي نيز مانند منش عادتي نابرابريها و تفاوتها را بازتوليد ميکند. تغيير سرمايه فرهنگي از نظر بورديو سالها طور ميکشد و عميقا در احساسات و شعور ما از خويش محصور است. بورديو معتقد است که يک طبقه گاهي براي تقويت خود شکلي از سرمايه را به شکلي ديگر مبدل ميسازد. ديدگاه جامعه که در اين جا به دست داده ميشود تقلايي است که در آن طبقات اجتماعي براي تصاحب مالکيت اشکال متنوع سرمايه با يکديگر به مسابقه ميپردازند.
آنتوني گيدنز 1938
گيدنز در سال 1938 در لندن بدنيا آمد. او در سال 1990 يکي از مشاوران مهم تونيبلر بود. اگرچه گيدنز از واژهي فرهنگ چندان استفاده نميکند اما غلبه وي در نظريه ساختاريابي براي نزديک کردن وجود خرد و کلان به درک ما در حوزه فرهنگ کمک فراواني خواهد کرد. او ساختار و عامليت را دوگانگياي به شمار ميآورد که هر دو متقابلا اساس يکديگرند. نظريهي گيدنز به واقع يک مونتاژ ايدههاي حساسيت برانگيز بود نه نوعي الگوي نظاممند مانند الگوهاي پارسونز يا هابرماس.

در متن اصلی پاورپوینت به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر پاورپوینت آن را خریداری کنید