بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
به نام خداوند جان وخرد
داستان بزورجمهر با خسرو
و داستان دیو گاوپای و دانای دینی
از مرزبان نامه
اسلاید 2 :
مرزبان نامه
اسلاید 3 :
ترجمه اثر: از وراوینی
همان زمان میان طلب در بستم و نِنشستم تا آن گنج خانه دولت را به دست آوردم. زوایای آن همه بگردیدم . از حاصل همه مخلصی ساختم باقی انداختم .و برهمان صیغت «1» اصل بگذاشتم.
1هر چیز در قالب ریخته شده . ۲ - شکل هیئت .
اسلاید 4 :
بزورجمهر به روایت تصویر
اسلاید 5 :
فهرست
مقدمه
خلاصه داستان بزوجمهر با خسرو
اصل داستان
خلاصه داستان دیو گاوپای با دانای دینی
نقش دیو در اساطیر
اصل داستان
اسلاید 6 :
مقدمه :
مرزبان نامه دربردارنده داستان ها و حکایت های بسیار کهن است و باور بر این است که این کتاب در اصل به یکی از گویش های فارسی میانه و آن طوری که وراوینی می_گوید به زبان طبری کهن تألیف شده است که دو بار به طور جداگانه توسط سعدالدین وراوینی و محمد بن غازی ملطیوی به نثر فنی فارسی دری» 1»برگردانده شده است.
در این متن دو داستان بزورجهر با خسرو و داستان مناظره ی دیوگاو پای با دانای دینی بررسی می شود .
دری :(dari) از کلمه (دره) یا (دربار) گرفته شده است که در زمان گذشته شعرا در دربار پادشاهان خود را از مناطق دری زبان ها خواندند( معین )
اسلاید 7 :
حکایت های مرزبان نامه به شیوة داستان در داستان طرح ریزی شده اند. در این روش هر گاه داستانی بخواهد مطرح شود، می بایست درون متن، هم راوی حضور داشته باشد و هم روایت شنو.حضوررودرروی شخصیت_های داستانی کتاب به عنوان راوی و روایت شنو سبب می شود، حال و هوایی شبیه به داستان گویی های شفاهی پدید آید که در آن گوینده و مخاطب در حضور هم و رودرروی یک دیگر به گفت و شنود بپردازند.
اسلاید 8 :
خلاصه ی داستان بزورجمهر و خسرو
بزرجمهر٬ هر روز صبح زود خدمت انوشیروان می رفت٬ پس از ادای احترام٬رو در روی انوشیروان می گفت:
سحر خیز باش تا کامروا شوی
شبی٬ انوشیروان به سرداران نظامی اش٬ دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر٬ منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید٬ لباس هایش از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنند تا راه فراری برای او باقی نماند.
بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد. برهنه به درگاه انوشیروان امد٬پادشاه خندید و گفت:
مگر هر روز نمی گفتی٬ سحر خیز باش تا کامروا باشی؟
بزرگمهر گفت: دزدان امشب ٬کامروا شدند٬زیرا انها زودتر ازمن٬ بیدار شده بودند.اگر من زودتر از انها بیدار می شدم و به درگاه پادشاه می آمدم من کام رواتر بودم.
اسلاید 9 :
داستان بزورجمهر و خسرو
دستور گفت که شنیدم بوذرجمهر بامداد به خدمت خسرو شتافتی و او را گفتی شب خیز باش تا کامروا باشی. خسرو به حکم آنکه به معاشرت و معاقرت در سَماع اَغانی و اجتماع غوانی شب را گذاشته بودی.
دستور : وزیر
شب خیز: سحر خیز
معاقرت : [ م ُ ق َ رَ ] .شراب نوشی
سماع : سَماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و آوای گوشنواز است.
اغانی : اغانی. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ اُغنیَّة. آواز های خوش
اجتماع : جمع شدن
غوانی : به معنی زنی که بشوی خود خوش باشد و به حسن خویش از زیور و آرایش بی نیاز بود.
اسلاید 10 :
تا مطلع آفتاب بر ناز بالش تنعم سرنهاده، از بوذرجمهر به سبب این کلمه پارهای متأثر و متغیر گشتی و این معنا همچون سرزنشی دانستی. یک روز خسرو چاکران را بفرمود تا به وقت صبحی که دیدۀ جهانیان از سیاهۀ ظلمات و سپیدۀ نور نیم گشوده باشد
ناز بالش تنعم :اضافه تشبیهی
تنعم : نعمت داشتن
متاثر : تاثیرپذیرنده
متغیر :متحول و خشمگین
دیده ی جهان : اضافه استعاری
اسلاید 11 :
ادامه ی داستان
و بوذرجمهر روی به خدمت نهد .مُتَنَکِّروار بروی زنند و بیآسیبی که رسانند جامۀ او بستانند. چاکران به حکم فرمان رفتند و آن بازی در پردۀ تاریکی شب با بوذرجمهر نمودند. او بازگشت و جامۀ دیگر پوشید چون به حضرت آمد بر خلاف اوقات گذشته بیگاه تَرَک شده بود .
متنکروار. [ م ُ ت َ ن َک ْ ک ِ ] (قید مرکب ) به طور ناشناس
برو زنند : بر او زنند. به طور پوشیده و مخفی به بزرگمهر حمله کنند
بی اسیب : بدون صدمه رساندن
حضرت : درگاه شاهی
بیگاه ترک شده بود: کمی دیر وقت شده بود .
اسلاید 12 :
خسرو پرسید که موجب دیر آمدن چیست؟
گفت: میآمدم دزدان بر من افتادن و جامۀ من ببردند. من به ترتیبِ جامۀ دیگر مشغول شدم.
خسرو گفت: نه هر روز نصیحت تو این بود که شب خیز باش تا کامروا باشی پس این آفت به تو هم از شب خیزی رسید.
بوذرجمهر بر ارتجال جواب داد که : شب خیز دزدان بودند که پیش از من برخواستند تا کام ایشان روا شد
برمن افتادند : به من حمله کردند .
برارتجال : بی درنگ
اسلاید 13 :
ادامه ی داستان
خسرو از بداهت گفتار به صواب و حضور جواب او خجل و مُلزَم گشت. این از بهر آن گفتم که خسرو اگر چه دانا بود ، چون در سخن پردازی، بوذرجمهر ملکۀ نفس داشت، ازو مقلوب آمد.
بداهت :بدیهه گویی ، بی تامل سخن گفتن و حاضر جواب بودن
ملزم شذ : متقاعد شد
ملکه نفس : ملکه ی ذهن.
مقلوب : دگرگون
اسلاید 14 :
مبادا که قضیّهٔ حال تو معکوس شود و روزگار اندیشهٔ تو مغلوب گرداند، وَ رَبَّ حیلَهٍٔ کَانَت عَلَی صَاحِبِهَا وَ بَیلَهًٔ . گاوپای از آن سخن در خشم شد، چنان پنداشت که آن همه از راه استعظامِ دانش دینی و استصغارِ جانب او میگویند؛ پس دستور بزرگترین را گفت که اشارتِ رایِ تو بکدام جهت ست و درین ابواب آنچ طریق صواب مینماید، چیست ؟ دستور گفت: امروز روز بازارِ دولت دینی ست و روزگار، فرمانپذیرِ امرِ او، چرخ پیروزه که نگینِ خاتمِ حکم اوست، مُهر بر زبانِ اعتراضِ ما نهادست و تا انقراضِ کار هرکه قدم تعدّی فراتر نهد و پیکارِ او را متصدّی شود، منکوب و مغلوب آید.
اسلاید 15 :
وَ رَبَّ حیلَهٍٔ کَانَت عَلَی صَاحِبِهَا وَ بَیلَهًٔ .. ای بسا حیله و تدبیری که صاحبش را دچار سختی بکند .
استعظام : بزرگ داشتن . خود بزرگ بینی
استصغار : تحقیر . کوچک شمردن .
روز بازار : روز رواج و رونق
زبان اعتراض : اضافه اقترانی
متصدی : برعهده گیرنده . عهده دار
منکوب : مصیبت زده . در اینجا سرکوب شده وشست خورده.
اسلاید 16 :
دیو گاو پای و مرد دینی
اسلاید 17 :
خلاصه داستان دیو گاوپای با دانای دینی
دیو : 1
در اسطورهٔ آفرینش آمده است که پس از آنکه اهورا مزدا دست به آفرینش جهان مادی زد . ایزدان و فروهرها پدید آمدند، اهریمن هم بیکار ننشست و دیوان را پدید آورد. به این ترتیب در برابر هر ایزدی دیوی به کار گمارده شد. تعداد و شمار دیوان را مانند ایزدان بسیار مینویسند. آنچه از نوشتههای اوستائی و پهلوی بر میآید تعدادی از آنان معروف و وظیفهٔ آنان نیز معلوم است و برخی از آنان گمنام هستند .
دانای دینی : دانای نیک دین
« 1» ا ساطیر و فرهنگ ایران در نوشتههای پهلوی، رحیم عفیفی
اسلاید 18 :
دانای نیک دین
اسلاید 19 :
خلاصه ی داستان
در مناظره ی دیو گاو پای که احتمالاً دیوی ست از ترکیب انسان و گاو و دانای نیک دین .
دیو گاوپای در پاسخ دادن به پرسشها و معماهای دانای دینی شکست میخورد.
اسلاید 20 :
روز دیگر که سُلالهٔ صبحِ بام از مشیمهٔ ظلام بدر آمد و کُلالهٔ شام از بناگوشِ سحر تمام باز افتاد، گاوپای با خیلِ شیاطین به حوالیِ آن موضع فرو آمد و جماهیرِ خلق از دیو و پری و آدمی در یک مجمع مجتمع شدند.
سلاله : فرزند
سلالهٔ صبحِ : اضافه ی تشبیهی
مشیمهٔ : رحم . زهدان
ظلام : تاریکی
مشیمهٔ ظلام: اضافه استعاری
کلاله : [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) کلافه . موی پیچیده و مجعد
کلاله شام : اضافه استعاری
بناگوش سحر : اضافه استعاری
خیل : گروه
جماهیر: جمع جمهور. مردمان . نوده
خلق : موجودات