بخشی از مقاله
امام خمينى و الگوهاى دين شناختى در مسايل زنان
حضرت امـام خمـينى, پـس از معـصومان (ع) كـه بـرگزيـدگان خاص الهى اند, نسخه اى بى مثال از شخصيتى جامع است كه براى تبيين و شناخت وى بايد از زوايـاى متعددى نگريست و بـه تحليل و ارزيابى و مقايسه پرداخت. حضرت امـام, در چهـره يك انقلابى بزرگ, كسى است كه يكى از اصيل ترين انقلابها را تـا سـرمنـزل پيروزى رهبرى كرد. در مديريت و رهبرى, نظامى را پايه ريزى و در سالهاى دشوار شكل گيرى و على رغم توطئه ها و مانع تراشيهاى بسيار, رهبرى
كرد كه نسخه اى منحصر به فرد است. در مرجعيت دينى, يكى از پرآوازه ترين مراجع است و دامنه مرجعيت ايشان بسى فراگير گشت. در مقام استادى و تدريس, به تعليم و تربيت صدها شاگرد در حوزه هاى مختلف اصول و فلسفه و اخلاق و عرفان نشست. در نگارش و بيان, آثارى را در زمينه هاى مختلف ارائه كرد كه براى سالهاى سال سرمايه مراكز علمى و محافل فكرى و پاسخگوى بسيارى نيازها خواهد بود.
در اخلاق و عرفان و سلوك معنوى, هم از بعد نظرى و هم در ميدان عمل, به عنوان يك عارف صاحب نظر, و سالك عالى مقدار, در رديف يكى از اولياى عظيم الشان الهى, لنگر آرامش و ثبات ملتى شد كه جهان استكبار و سلطه جويان شرق و غرب, عزت و آزادى آن را نشانه رفته اند. حتى در ادبيات عرفانى, مجموعه اى اززيباترين سروده هاى عميق عرفانى را بر جاى گذاشت و توان بالاى خويش را در اين خصوص نشان داد. در زندگى شخصى و سلوك خانوادگى در مقام همسر و پدر, نمونه اى متعالى و الگويى جاودانه از يك زندگى موفق را ارائه داد.
اينها و ابعاد ديگرى از اين دست كه با يك نگاه كوتاه به شخصيت آن عزيز به چشم مىآيد, و نيز زواياى پنهان و لايه هاى عميق ديگرى از شخصيت امام كه گذشتً زمان آن را آشكار خواهد ساخت, هر كدام در جاى خود بسيار مهم است و سرجمع نيز نسخه اى مى شود كه آن را ((امام خمينى)) مى ناميم. اما يكى از مهمترين و راهگشاترين ابعاد شخصيتى امام و از يك منظر, مهمترين بِعد شخصيت ايشان, بِعد دين شناسى و نوع نگرش ايشان به اسلام و تفسيرى كه از دين ارائه مى كند و چهره اى كه از اسلام ترسيم مى نمايد مى باشد.
اگر از اين منظر به ويژگيهايى كه شخصيت استثنايى حضرت امام را شكل مى بخشد نگاه شود, انسانى خواهيم يافت كه بيشترين نسبت و عميق ترين و جامع ترين درك را از دين شريف اسلام دارد. انسانى با اين ويژگيها, اسلام شناسى كم نظير است كه در حوزه علم و عمل و در عرصه عملى ساختن مكتب, نمونه اى اعلى و شخصيتى بى مثال به شمار مى رود. او در عرفان عملى و رهيافتهاى شهودى كه از مسير دل و تصفيه درون به چنگ مىآيد, چنان كه قرآن كريم بر رابطه روشن ميان ((تقوا)) و ((معرفت)) تاكيد دارد به شناخت شهودى بسيارى حقايق نايل آمده است.(1)
حضرت امام, در ((عمق)), ژرف ترين حقايق و معارف را در مباحث عرفانى, فلسفى, اخلاقى و تفسيرى خود ارائه كرده است و در ((سطح)), اسلام را دين زندگى, دين حكومت و سياست و دين مديريت جامعه و سامان بخشى به زندگى مادى و معنوى بشر مى داند. در جايى حضرت امام اسلام را نه دين حكومت بلكه اساسا مساوى با حكومت به معناى عام و فراگير آن مى شمارد و احكام و مقررات آن را در واقع قوانين اسلام و بخشى از حكومت و به منزله امورى ابزارى براى اجراى حكومت و بسط عدالت معرفى مى كند.(2).
طبعا فرآيند دين شناسى انسانى شايسته و وارسته چون حضرت امام كه از اين منظر به دين و رهنمودهاى آن مى نگرد, بسيار متفاوت است با نظريه پردازى و در واقع ((توهم پردازى)) كسانى كه يا به خاطر فقر ناشى از تحجر و بسته نگرى, اساسا دين را امرى منفك از سياست و مديريت جامعه مى شمارند, و يا از سر روشنفكرنمايى و وارفتگى سياسى ـ علمى در نظريه نويسى, حتى حكومت و سياست و مديريت پيامبر اكرم(ص) و ائمه(ع) را نيز امرى زمينى و غير الهى و خارج از رسالت دين و در حوزه تشخيص و خواست عرف و جامعه معرفى مى كنند و عهده دارى آن توسط پيامبران و امامان را تنها ناشى از تن دادن به خواست مردم مى دانند; و در بيشتر روزگاران كه به گفته اينان, مردمان چنين خواست و اقبالى را نسبت به حكومت انبيا(ع) و ائمه(ع) نداشته اند, آنان نيز به تنها وظيفه و رسالت خود يعنى ابلاغ دين بسنده كرده اند!(3).
اينك مجال پرداختن مبسوط به اين وجهه از شخصيت حضرت امام نيست. هدف فقط اشاره به اين است كه اولا اگر به شايستگى هاى كم نظير حضرت امام در شناخت, قرائت و تفسير صحيح و جامع از دين و شريعت اسلامى توجه شود, و ثانيا به جايگاهى كه ايشان از آن منظر حوزه عمل دين و ترسيم و تفسير چهره شريعت مقدس مى پردازند توجه شود, و ثالثا اگر به نياز حياتى و گسترده جامعه به فهم و شناخت درست دين و عرصه عمل و كاركردهاى آن توجه شود, و رابعا اگر به تلاش تخريبى و گمراه كننده دو جبهه افراط و تفريط, به تقصير يا از قصور, در حوزه دين شناسى و تحليل منابع و تفسير مخصوص شريعت, توجه شود, و
خامسا اگر به كم كارى, نسنجيده گرى و يا جزئى نگرى محافل مسوئول در ارائه چهره ناب و بىآلايش دين (و در اينجا مشخصا در چارچوب قرائتى كه حضرت امام از آن دارند) و زدودن سليقه ها, خرافه ها و نظريه پردازيهاى التقاطى از سيماى تابناك و پاك اسلام, توجه شود, اذعان خواهيم كرد كه مهمترين وجهه همت ما و لااقل يكى از مهمترين مسوئوليتهاى ما, آن هم در سال بزرگداشت امام خمينى, شناخت دين و آموزه هاى شريعت از منظر نگاه امام و در چارچوب الگويى كه آن بزرگوار ارائه كرده است مى باشد. و پرواضح است روش اساسى و منطقى در نگرش به دين از اين منظر, دستيابى به اصول و الگوهايى است كه چارچوب نگرش امام به مسايل دينى و احكام شريعت را ترسيم مى كند و از اين طريق, دستيابى به الگويى جامع در دين شناختى امام و ترسيم نگره اى كامل و
سازمان يافته از پيكره سالم و كامل دين كه در باور ما نظام دين نيز همچون ((نظام احسن)) آفرينش, ((نظام احسن)) در تشريع و ضابطه مندى همه چيز است حتى ((غرامت يك خراش)); چنان كه در تعبير امام صادق(ع) آمده است.(4) اينكه مبادى رويكرد امام به دين شناختى چيست و با كدام روش به تفسير و تحليل نصوص و منابع دينى مى پردازد؟ و اينكه در هرم دين شناختى امام كدام عناصر و اجزا در ((قله)) و كدام در ((دامنه)) و كدام در ((قاعده)) قرار مى گيرند؟ و جايگاه هر يك از اجزا كليت دين كجاست؟ و ملاك وحدت و انسجام و ارتباط منطقى ميان اجزا چيست؟ و پرسشهاى بسيارى از اين دست, طبيعى است كه در موضوع
مهم و حياتى دين شناختى از منظر انديشه و نگاه امام مطرح مى شود و بايد پاسخ بيابد. اما در اين فرصت چاره اى جز ميانبر زدن و پرداختن مستقيم به موضوع اين نوشته نيست. و آن ((الگوهاى دين شناختى در حوزه شخصيت زنان و مسايل آنان)) مى باشد. اما پيش از پرداختن به بحثهاى مورد نظر, ناگزيريم چند نكته توضيحى را بازگو كنيم.
1ـ چنان كه اشاره شد به نظر مى رسد عمده ترين و بلكه راهگشاترين كار در شناخت و شناساندن انديشه هاى امام در زمينه هاى مختلف, ارائه اصول و الگوهايى است كه از يك سو تصويرى روشن و جامع و حتى الامكان سازمان يافته از انديشه امام و نگاه تفسيرى ايشان از دين را در آن زمينه ارائه دهد و به دور از جزيى نگرى و نگرش تبعيضآميز به انديشه ها و مواضع آن بزرگوار باشد, و از سوى ديگر بتواند ملاكى براى عمل و هر چه كاربردىتر شدن آن, و معيارى براى ارزيابى ديدگاهها و عملكردها باشد. اين است كه در اين مقاله تلاش شده است الگوها و معيارهايى براى نگرش به جايگاه انسانى اجتماعى بانوان و مسايل آنان بر اساس انديشه و نظر امام و مستندسازى اجمالى آنها, ارائه شود.
2ـ نيز چنان كه اشاره شد, وقتى الگوهاى ارائه شده براى ما مى تواند به عنوان ((الگوهاى دين شناختى)) مورد استناد و استفاده قرار گيرد كه به شخصيت حضرت امام و جايگاهى كه از آن موضع, سخن مى گويند, و دين را تفسير مى كنند و شرح و بسط مى دهند, كاملا توجه شود. بسيارى انسانها به تجزيه و تحليل مسايل دينى مى نشينند, از زبان اسلام سخن مى گويند, به نظريه پردازى و تفسير شريعت مى پردازند; به گونه اى كه مى توان گفت نسبت نظريه پردازى در دين و سخن گفتن از شريعت و كتاب نويسى و پژوهشگرى در حوزه مسايل دينى, بيش از ساير علوم و موضوعات است, اما پرواضح است كه نسبت
و قرابت اينها به حقيقت دين و واقعيت شريعت, همه در يك سطح نيست, همه در يك مرتبه حجيت و قوّتى كه مايه آرامش وجدان دينى و پايبنديهاى شرعى باشد نيست و چنين انتظارى نيز نمى رود. شخصيتهاى علمى و انديشمندان و صاحب نظرانى كه سخن و نظر آنان در حوزه احكام دينى, ((حجت)) باشد و در حوزه ((عقيده و باورهاى دينى)) مايه آرامش و تحكيم پيوندهاى اعتقادى موئمنان باشد, طيف وسيعى را شامل نمى شود و بايد گفت در هر دوره گر
وهى محدود مى باشند و طبيعى است در اين گروه نيز كسانى كه انديشه و نظر آنان مبناى عمل جامعه باشد, انگشت شمار خواهند بود.
حضرت آيت الله العظمى امام خمينى, از زبان دين و شريعت, راه مى نمايند و به تفسير و تبيين آموزه هاى دينى مى پردازند, در جايگاه كسى سخن مى گويند كه فقط بخشى از ويژگيهاى وى اينهاست: فقيه چيره دست, فيلسوف, مفسر, صاحب نظر در اخلاق و عرفان نظرى, عارف وارسته, و مرجع تقليد, با همه لوازم و شرايطى كه اين اوصاف دارد.
سخن ايشان, سخن يك نويسنده, سخنران, يا متفكر صرف يا نظريه پرداز محض يا يك منتقد و مصلح اجتماعى صرف نيست.
انسانى در اين جايگاه, نمى تواند و نبايد سخن به مبالغه گويد يا به انگيزه جاذبه هاى تبليغاتى و رضايت خاطر اين شخص يا آن گروه و در خوشايند مريدان, اظهارنظر كند. اگر اضافه شود امتيازها و ويژگيهاى ديگرى كه در امام بود و از وى نسخه اى منحصر به فرد ساخته بود, بويژه انسانى كه علاوه بر اوصاف مذكور در جايگاه رهبرى يك انقلاب و سپس نظام, به تبيين دين و آموزه هاى شريعت مقدس مى پردازد, آن وقت به اهميت انديشه و نگاه امام و قرابت آن با حقيقت دين بيشتر اذعان خواهيم داشت.
اين است كه براحتى پاى اين ادعا مى ايستيم كه ما از حضرت امام خمينى كسى را نزديكتر و آشناتر به شناخت اسلام و راه و رسم اوليا عظيم الشان آن (صلوات الله عليهم) سراغ نداريم.
3ـ موضوع اين نوشته همان گونه كه از عنوان آن پيداست ارائه آن دسته از الگوها و معيارهايى است كه در نگرش به دين از منظر نگاه امام در حوزه مسايل زنان, به دست مىآيد و مى تواند مبناى داورى ما در ديدگاه امام نسبت به اين دست مسايل قرار گيرد. نكته لازم به ذكر اين است كه آنچه در اينجا به عنوان اصول نگرش حضرت امام ارائه شده است تنها سرفصلهاى عمده در اين مبحث است و بناى بر استقراى كامل و ارائه جامع همه آنچه مى تواند به عنوان يك اصل و
معيار در اين زمينه به شمار رود نبوده است. آن كار كه تلاشى مفيد و راهگشا نيز خواهد بود نيازمند فرصتى بيشتر و مجالى متناسب با خود است كه اينك از حوصله بحث بيرون است. همين مقدار نيز بحث را به درازا كشانده است. لذا از محورهايى چون ((تفاوتهاى حقوقى)), ((اسلام دين زندگى)), ((مسوئوليت برابر رشد)), ((توسعه و تحديد بر اساس مصلحت)) كه براى اين نوشته پيش بينى و مطالعه شده بود صرف نظر شد. شايد در فرصتى ديگر به آنها نيز بپردازيم. ان شاالله. در اين فرصت فقط به دوازده محور پرداخته شده است.
چه اينكه, شرح و بسط و مستندسازى همين الگوها نيز به مجالى بيشتر نيازمند است, بويژه كار مستندسازى اين اصول و الگوها از نقطه نظر منابع دينى و ادله و نصوص قرآنى و حديثى كه در اينجا به ذكر نمونه هايى محدود بسنده شده است; در حالى كه مى دانيم نوعا پشتوانه ديدگاههاى حضرت امام بويژه آنگاه كه به عنوان اصول و در سطحى كلى تر بيان شده است, حجم وسيعى از ادله دينى و شواهد قرآنى و حديثى است و پژوهشگرانى كه به مستندسازى مواضع و ديدگاههاى آن عالم فرزانه مى پردازند نوعا حجم زيادى منابع و ادله در اختيار دارند كه در تحقيقات خود مى توانند از آن بهره برند. البته از انسان وارسته و پراستعدادى كه حدود 80 سال از عمر شريف خويش را در شناخت اسلام و درك حقايق آن و دانش شهودى همراه با تعهد و تعبد كامل به موازين و آموزه هاى دين پرداخته است و آن همه مشمول توفيق و عنايت الهى قرار گرفته است نيز چيزى جز اين انتظار نمى رود كه قلم و قدم او و بيان و حركت او, ترجمان حقايق دينى و احكام شريعت مقدس باشد.
4ـ الگوهاى ارائه شده, به سليقه نويسنده در سه بخش آمده است; يكى حوزه كلام و انسان شناسى, ديگرى خانواده و تربيت و سومى جامعه و فرهنگ مى باشد. اين تقسيم بندى هر چند بر اساس همخوانى نسبى ميان مباحث هر بخش صورت گرفته و مناسب دانسته شده است ولى امرى ناگزير نيست و مى تواند به گونه يا گونه هاى ديگر تقسيم شود; هدف, دسته بندى مطالب و توجه دادن به نوع گرايش سرفصلها و عناوين مورد بحث بوده است و نه بيشتر.
آرزو و حتى گمان نويسنده اين است كه اين مجموعه بتواند چارچوبى از نگاه و انديشه حضرت امام در حوزه مسايل زنان را ارائه دهد و ملاكهايى را براى تبيين موضوعات جزئى تر و نيز ارزيابى عملكرد اجتماعى و روند جامعه انقلابى ما در اين خصوص پيش روى نهد و در كنار ديگر مباحث ويژه نامه, ((خط امام)) را در اين دست مسايل هر چند به اجمال ترسيم كند. ان شاالله.
بخش اول يكم:انسان شناسى و كلام انسانيت, عنصر مساوى و مشترك
يكى از الگوهاى اساسى در دين شناختى مسايل زنان, كه مى توان با نگرشى كلامى از آن سخن گفت اين اصل است كه زن و مرد در حقيقت انسانى و آنچه وجه تمايز ميان اين حقيقت با ساير ((انواع)) مى باشد, هيچ تفاوتى ندارند. هر دو از يك حقيقت مشترك سرچشمه گرفته و از يك حقيقت برخوردارند و آن همان است كه اين موجود داراى حيات را از ديگر جانداران جدا مى سازد و حقيقت وجودى وى قائم و بسته به آن است. حقيقتى كه در اشاره به آن از تعابيرى چون
((من)), ((تو)), ((او)), ((خود)), ((خويشتن)) و ((نفس)) به صورت مطلق بهره مى بريم. و همان كه محور تعلّق تكاليف و حقوق قرار مى گيرد. آنچه آدمى را از ديگر انواع جاندار متمايز مى سازد حقيقت انسانى او است و آنچه در مرحله تكليف و مسوئوليت, مخاطب قرار مى گيرد همان حقيقت است. به عبارت ديگر همان حقيقتى كه آدمى را در مرحله ((تكوين)) و شكل گيرى حقيقت وجودى وى, اساس هستى او و مايه تمايز او است, همان حقيقت در مرحله ((تشريع)) و مسوئوليت دهى و پاسخگويى نيز ملاك و مخاطب قرار مى گيرد و ((تكليف)) متوجه او مى شود و اعضا و جوارح تنها ابزارى براى عمل به تكليف هستند. قرآن
كريم در هر دو مرحله, به صراحت تفاوت ميان زن و مرد را نفى مى كند; هم آنگاه كه از جايگاه انسانى زن و مرد در مرحله شكل گيرى حقيقت وجودى آن دو سخن مى گويد, منشايى مشترك و حقيقتى يكسان را يادآور مى شود و هم در مرحله اصل تكليف و عمل, آن دو را به عنوان عنصر انسانى مخاطب مى سازد و در مقام ارزشگذارى و پاداش عمل يكسان مى نگرد. قرآن كريم هر دو نكته را در اين آيه جمع كرده است:
((يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكرٍ و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقيكم)).(5)
بخش نخست آيه اشاره به خاستگاه اوليه آدميان دارد كه همه از يك نر و ماده آفريده شده اند و بخش نهايى آن ملاك ارزشگذارى و برترى آدميان على رغم داشتن حقيقت مشترك را بيان مى كند. ملاكى كه كاملا در اختيار و به اراده خود آنان است; يعنى عمل. اگر تفاوتى هست نه به خاستگاه و حقيقت مشترك آن دو, بلكه به واقعيات و ارزشهايى برمى گردد كه با كمال اختيار و خواست خويش به آن جامه وجود مى پوشند. قرآن كريم در جاى ديگر, پس از آنكه نحوه نگرش خردمندان به آفرينش آسمانها و دستاورد نگرش انديشمندانه آنان همراه با خضوع و كرنش در مقابل حضرت حق و انديشناكى آنان از عمل خود كه موجب نگرانى ايشان نسبت به آينده است و در نتيجه پناه جستن به ذيل رحمت و غفران الهى را بازگو مى كند, پاسخ خداوند را اين گونه بيان مى فرمايد:
((فاستجاب لهم ربّهم انى لا اضيع عمل عامل منكم من ذكر او انثى بعضكم من بعض));(6)
((خدايشان خواسته آنان را اجابت كرد كه من عمل هيچ عمل كننده از شما را, مرد باشد يا زن, ضايع و تباه نخواهم ساخت, همه از هم هستيد.))
اين همان حقيقت و اصل است كه حضرت امام خمينى بر آن تاكيد دارد. آنجا كه مى فرمايد:
((تاريخ اسلام گواه احترامات بى حد رسول خدا(ص) به اين مولود شريف[ حضرت فاطمه(س]( است تا نشان دهد كه زن, بزرگى ويژه اى در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد كمتر نيست.))(7)
قرآن كريم نه تنها بر يكسانى ميان زن و مرد ـ در حقيقت انسانى ـ تاكيد دارد بلكه اساسا آن را يكى از نشانه ها و آيات الهى همچون آفرينش آسمانها و زمين و آفرينش اصل آدمى و تفاوت زبانها و رنگهاى آدميان مى شمارد و در رديف برشمارى آيات الهى به يكسانى ميان زن و مرد از نقطه نظر انسانيت و حقيقت وجودى, اشاره مى كند و همين همسانى را مايه سكونت و انس و الفت مى شمارد و اگر جز اين بود چگونه مى توانست دستمايه سكونت و آرامش غريزى آدميان باشد:
((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة, انّ فى ذلك لايات لقوم يتفكّرون)).(8)
تعبير ((مًن0 اَن0فِسًكِم0)) يعنى آفرينش از حقيقت و جنس خودتان, هم از آيات الهى است, هم مايه سكونت آدمى است, و هم دستمايه انديشه ورزى انديشمندان. به همان سان كه آفرينش آسمانها و زمين مايه و زمينه انديشه آنان و دستيابى به ايمان برتر و حقايق بيشتر است, يكسانى و همسانى زن و مرد نيز چنين دستمايه اى را براى انديشه ورزى آنان فراهم ساخته است.
حضرت امام در تاكيد بر همين حقيقت در جاى ديگر مى فرمايد:
((از[ نظر] حقوق انسانى, تفاوتى بين زن و مرد نيست زيرا كه هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خويش را همچون مرد دارد. بله در بعضى از موارد تفاوتهايى بين زن و مرد وجود دارد كه به حيثيت انسانى آنها ارتباط ندارد.))(9)
بنابراين هر آنچه كه در تعارض با اين حقيقت مسلّم قرآنى و اسلامى باشد حتى اگر در منابع دينى يا تاريخى جاى گرفته است نمى تواند مورد قبول باشد. وقتى آيات متعددى كه فقط بخشى از آن در اينجا آمد, زن و مرد را در حقيقت و هويت انسانى يكسان مى شمارد و خاستگاه آن را يك زن و يك مرد به يكسان معرفى مى كند, ديگر زن را نمى توان فقط به عنوان يك ((حامل)) و ((ظرف)) وانمود كرد چنان كه برخى گفتند: ((و انما امهات الناس اوعية)); مادران ظرفهايى بيش نيستند! و يا آن ديگرى كه در تعريضى سياسى گفت:
((بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابنا الرجال الاباعد))
فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند, اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان بيگانه اند! چه اينكه پذيرفته نيست در مقام تحقير شخصيت انسانى زن و كاستن از وزن حقيقت و هويت وجودى وى, او را طفيلى و زائده اى از گًل وجودى حضرت آدم(ع) بشماريم. حتى اگر در ظاهر برخى متون دينى آمده باشد. و از همين روى است كه مى خوانيم امام صادق(ع) وقتى با چنين گفته اى ـ و بايد گفت با چنين خرافه اى ـ مواجه مى شود به شدت برخورد مى كند. ملاحظه فرماييد اين روايت را كه زراره, آن محدث و عالم فرزانه, نقل مى كند:
((سئل ابوعبدالله(ع) عن خلق حوّا و قيل له: انّ اناسا عندنا يقولون: ان ا
لله عزّ و جلّ خلق حوّا من ضلع آدم الايسر الاقصى, فقال: سبحان الله و تعالى عن ذلك علوّا كبيرا! ا يقول من يقول هذا: ان الله تبارك و تعالى لم يكن له من القدرة ما يخلق لادم زوجة من غير ضلعه؟! و يجعل للمتكلم من اهل التشنيع سبيلا الى الكلام ان يقول: انّ آدم كان ينكح بعضه بعضا اذا كانت من ضلعه! ما لهوئلا؟! حكم الله بيننا و بينكم ...))(10)
كسى از امام صادق(ع) در باره آفرينش حوّا پرسش كرد و گفت: ما دسته اى مردم را داريم كه مى گويند: خداى عز و جل, حوا را از آخرين دنده چپ آدم آفريد. امام(ع) فرمود: خداوند از اين سخن براستى كه منزه و برتر است. آيا كسى كه اين حرف را مى زند, معتقد است كه خداى تبارك و تعالى توان نداشت كه براى آدم, همسرى را از غير دنده او بيافريند؟ و راه را براى سرزنش گران بازمى كند تا بگويند: آدم اگر همسرش از دنده او بوده است پس خودش با خودش آميزش مى كرده است؟! اين گويندگان را چه شده است؟! خدا ميان ما و آنان داورى كند ...)).
دوم: خوشبختى, فرا راه همه
از بديهى ترين الگوهاى دين شناختى, در باورهاى دينى, يكسانى زن و مرد در دستيابى به هدايتى است كه در منطق دين مايه خوشبختى واقعى است. راه سعادت به روى همه گشوده است. كالاى خوشبختى در بازار ايمان و عمل, در معرض گزينش و خريد همگان است, بى هيچ تفاوتى ميان مرد و زن. قرآن و اساسا دين, مايه هدايت ((انسان)) است و انسان است كه مخاطب آيه هاى هدايت و سعادت است و جنسيت از عوارض بيرونى و خارج از مقام تكليف به ((هدايت)) و تشويق به كسب ((سعادت))
است. قرآن خود را ((هدىً للناس)) مى شمارد. چه اينكه خود را ((هدىً للمتقين)) مى داند و تقواپيشگى را در انحصار هيچ كس نمى داند. آدمى, بى هيچ تفاوتى ميان زن و مرد, مكلف به هدايت است. آدمى در طريق هدايت, راهى جز ((تقوا)) ندارد و مگر هدايت جز تقوا و خداباورى و خداترسى و خداخواهى چيز ديگرى است. آدمى, چه زن و چه مرد, مى تواند آرزومند سعادت جاودانه باشد. اين راهى است كه او برمى گزيند: ((انا هديناهِ السبيل, اما شاكرا و اما كفورا)).(11).
و اين, چنان كه اشاره شد, از قطعى ترين و بديهى ترين آموزه هاى دينى و عقلى است. جز اين در نظام آفرينش كه آفريدگار آن آدمى را از سر حكمت, و با اختيار و اراده عمل و نماياندن راه و بشارت و انذار آفريده است, نمى تواند باشد.
يكى از تعبيرهاى زيباى قرآن در باره سعادت حقيقى كه اديان الهى همه به آن سو فرا خوانده اند ((حياة طيبه)) است; زندگى پاكيزه. چه اينكه پاداش بهشت كه ((جزاى احسن)) الهى است بيان ديگرى از اين سعادت جاودانه است. قرآن كريم در چند جا به صراحت به گونه اى تشويقآميز و در قالب ارائه يك اصل, توجه مى دهد كه كسى كه ((عمل صالح)) را از سر ايمان به جاى آورد, چه مرد باشد چه زن, به آن ((حيات طيب)) و به آن ((جزاى احسن))
خواهد رسيد و ذره اى در باره او ستم نخواهد شد. اين آيات همين حقيقت ترديدناپذير را بازگو مى كند:
((من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو موئمن فلنحيينهِ حياة طيبة و لنجزينّهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون)).(12).
((و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو موئمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب)).(13).
((و من يعمل من الصالحات من ذكر او انثى و هو موئمن فاولئك يدخلون الجنة و لا يظلمون نقيرا)).(14)
از اين روى طى مراحل رشد و ارتقاى به مراتب بالاتر انسانى و دستيابى به كمالاتى كه مسيرى براى وصول به ((حياة طيبه)) و (جزاى احسن)) الهى است, امرى انحصارى نيست. ((عمل صالح)) عمل مردانه نيست. كما اينكه ((ايمان)), امرى مردانه نيست. به همين حقيقت و به امكان طى منازل انسانى و كمالات وجودى اشاره دارد اين سخن امام كه مى فرمايد:
((براى زن ابعاد مختلفه است. چنانچه براى مرد و براى انسان. اين ورق صورى طبيعى نازل ترين مرتبه انسان است و نازلترين مرتبه زن است و نازلترين مرتبه مرد است. لكن از همين مرتبه نازل حركت به سوى كمال است. انسان موجود متحرك است, از مرتبه طبيعت تا مرتبه غيب, تا فنا بر الوهيت.))(15)
اگر راه رشد و كمال يابى براى همه گشوده است, قهرا جلوه هاى رشد و زمينه هاى اجتماعى آن نيز در انحصار قشرى خاص نيست. هر آنچه در دستيابى به آن ((حيات طيب)) كه قرآن به صراحت همه موئمنان را به آن فرا خوانده است, دخالت دارد, مشترك ميان زن و مرد است. ((يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم)).(16) عبادت و كرنش در مقابل خداوند از آن همه است, دانش و هنر از آن همه است. بروز و ظهور تواناييها و استعدادهاى آدمى از آن همه است.