بخشی از مقاله
اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمينى
يكى از مهمترين عوامل اسلامى شدن دانشگاهها تدوين صحيح علوم انسانى بر اساس علوم اسلامى، هماهنگ با آخرين پيشرفتهاى علوم انسانى در مغرب زمين مىباشد. اما در اينجا بايد نكاتى را در تحقق اين امر بنيادين و سرنوشتساز در عرصه دانشگاهها و مراكز آموزشى مورد توجه جدى قرار داد و آن اينكه در اسلام بعد از تاريخ صدر آن با عدم فعليت تاريخى و سياسى نظام ولايت در زمان حيات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ايران، جنبه
سياسى و اجتماعى اسلام كه در عرصه حكومت در انحصار خلفاى بنىاميه و بنىعباس و بعدا سلاطين مستبد قرار گرفت، از جنبه فكرى، اعتقادى و معنوى آن جدا گشت و در نتيجه با وجود رشد علوم الهى و حتى طبيعى و رياضى در تاريخ و تمدن اسلامى، علوم انسانى از جامعه شناسى تا علم سياست و اقتصاد به علت عدم وجود آزاديهاى سياسى به انحطاط كامل گراييد تا بعد از نهضت مشروطه، با روى كار آمدن حكومت وابسته پهلوى، با وجود طرفدارى اين رژيم در غربى كردن جامعه اسلامى مجددا به علت فقدان استقلال و آزاديهاى ملى و سياسى، علوم اجتماعى
و انسانى عليرغم تاثيرپذيرى سطحى و صورى از تفكر و تمدن غرب مجال رشد و نضج كافى نيافت. تا با ظهور انقلاب اسلامى و تشكيل نظام مقدس مبتنى بر ولايت و رهبرى حضرت امامخمينى (ره)، مسائل معنوى و علوم دينى با جنبههاى سياسى، اجتماعى و مادى، پيوندى مستحكم يافت كه بعدا مىبايست در انقلابى فرهنگى با تبيين و تفسير علمى اين پيوند مقدس به صورتى علمى و
دانشگاهى در عرصه تدوين علوم انسانى بر اساس مبانى اصيل اسلامى كه بعد از شهادت امام حسن مجتبى (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ايران به علت ظهور و حاكميتحكومتهاى غير دينى و مستبد مسكوت ماند، صورت مىپذيرفت. اما متاسفانه عدم تحقق اين امر اساسى بعد از وقوع انقلاب اسلامى بتدريج موجب ازدياد فقر فرهنگى در زمينه علوم انسانى و تجربى جديد و در نتيجه باعث تشديد وابستگى فكرى برخى از اساتيد دانشگاهى ايران به غرب گرديد و اين امر نيز تاكنون موجب ظهور برخى بحرانهاى فكرى، سياسى و دانشگاهى در اين سرزمين گرديده است و امروز بعد از تحقق نظام ولايت در اين كشور با تهاجم و شبيخون فرهنگى غرب، دانشگاههاى ايران عرصه تاخت و تازانديشههاى ضد اسلامى و ضد ولائى گشته است تا به حدى كه برخى از مراكز
پژوهشى علمى و فكرى كشور نيز متاسفانه تحت تاثير اين امواج سهمگين غير اسلامى قرار گرفتهاند. تا به آنجا كه مقام معظم رهبرى درباره اين امر خطير و حساس با صراحت هشدار داده و مكررا فرمودهاند "آينده نظام وابسته به اسلامى كردن دانشگاهها مىباشد" زيرا مىدانيم كه همه مسوولين نظام بدون استثناء درآينده همانند گذشته با تحصيل رسمى در دانشگاهها و يا در خارج از آن تحت تاثير وضعيت فكرى و اجتماعى آن مىباشند. آنچه در اين مورد ذكر آن بسيار سرنوشتساز
مىباشد اين است كه از آنجا كه بزرگترين پيام فرهنگى حضرت امام خمينى (ره) در ارتباط با نحوه تدوين علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقايق و تعاليم معنوى اسلامى در اين فرموده موجز اما بسيار عميق ايشان خلاصه مىشود كه "تمام علوم چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى باشد، آنكه اسلام مىخواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار بشود به علوم الهى و به توحيد بازگردد" (1) .انديشمندان و اساتيد متفكر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مىبايستبا نوعى وحدت فكرى و با نوعى همفكرى علمى به تدوين علوم انسانى جديد با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جديد در غرب براساس مبانى فكرى و علمى علوم اسلامى و حقايق مكتب
بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ايجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نياز كشورمان گردند تا به اين وسيله هم برخى معضلات عميق فرهنگى كشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عميق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد.
در اينجا لازم استبراى فهم عميق جمله مذكور حضرت امام كه در دنياى علمى و فكرى امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخى بزرگترين متفكران معاصر قرن حاضر مىباشد اشاراتى كنيم (تا مشخص گردد كه امر تدوين علوم انسانى جديد بر اساس حقايق دين اسلام كه يكى از مهمترين
اركان اسلامى شدن دانشگاهها و همه مراكز فكرى و آموزشى كشور استخود نياز به كارى فكرى و نظرى در سطح همه علوم اسلامى و بشرى با حضور همهانديشمندان اصيل اسلامى و عالم به معارف جديد بشرى دارد و به همين علت جز با تفكر و اجتهادى زنده و همه جانبه و جديد ممكن نمىباشد به عبارت ديگر تحقق اين امر اساسى نيازمند يك جهاد فرهنگى و علمى بزرگ مىباشد كه تنها با صدور چند بخشنامه عملى و يا نصيحت واندرز اخلاقى در سطح دانشگاهها هرگز ممكن نمىباشد.
در اينجا براى اينكه به ژرفاى سخن بزرگ معظمله وقوف كامل يابيم نظر يكى از بزرگترين فيزيكدانان و جهانشناسان تمام تاريخ علم مغرب زمين يعنى"ماكس پلانگ" را در نيمه اول قرن حاضر متذكر مىگرديم "به اين ترتيب به جايى مىرسيم كه علم حدودى را كه از آنها نمىتواند تجاوز كند معين مىنمايد و در عين حال نواحى ديگرى را نشان مىدهد كه از حوزه فعاليت وى خارج است... نقطه عزيمت ما از سرزمين يك علم خصوصى بود و در ضمن به يك رشته مسائل رسيديم كه همه جنبه فيزيكى خالص داشتند ولى در پايان كار از جهانى كه فقط جنبه حسى داشتبه يك جهان واقعى متافيزيكى رسيديم. (2)
"برخى موانع اسلامى شدن دانشگاهها"
البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبنى بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شريف توحيد نيازمند تحقق "انقلاب فرهنگى" بزرگى است كه متاسفانه تاكنون در عرصه دانشگاهها و مراكز پژوهشى تحقق نيافته است زيرا غالب اساتيد رشتههاى فلسفه و الهيات و عرفان كه مىبايست تاكنون به تدوين چارچوب و تعريف دقيقى از نگرش اسلام در خصوص جهان بينى فلسفى متناسب با تفكر و تمدن معاصر جهان براى هدايت علوم انسانى پايه و فنى اهتمام مىورزيدند با بىتفاوتى و سكوت از اهتمام به چنين مساله سرنوشتسازى خوددارى نمودند و حتى برخى از آنها با وجود
اعتقادات دينى و آشنايى با تفكر جهان غرب، حضور در چنين عرصه حياتى و ارتباط غير مستقيم و علمى با عرصه حكومت و سياست كشور اسلامى را نوعى كار "ايدئولوژيك" و سياسى صرف تلقى كردند. از سوى ديگر با وجود چنين خلاء و فقر فرهنگى، بعضى از اساتيد علوم اجتماعى، اقتصادى و سياسى كه فاقد فهم عميق نسبتبه مبانى فلسفى براى ايجاد چارچوب مورد نياز انقلاب فرهنگى در اين سرزمين الهى مىباشند، تحت تاثير مكاتب اجتماعى و سياسى غرب با طرفدارى
ازبينش و فرهنگ علوم انسانى غرب، مروج غربگرايى در عرصه علوم انسانى و سياسى مىباشند و در اين ميان برخى از متخصصان علوم پايه و فنى كه مطالعاتى آزاد در مباحث فلسفى و دينى دارند با تلاش در "عصرى كردن معرفت دينى" سعى در انطباق اسلام با مكتب "نئوپوزيتوسيم" غرب كه در واقع مروج مكتب "ماترياليسم جديد و علمى" مىباشد دارند و در اين جهت گروه كثيرى از عالمان علوم پايه و فنى به صورت سطحى و شخصى معتقدند كه علوم مذكور هيچ ارتباطى با رشتههايى چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهيات و دين ندارند و بلكه در تباين و تخالف باعلوم مذكور هستند و خود داراى قلمروى كاملا مستقل مىباشند. چنين بينش مادى و حسى هم اكنون در ميان بسيارى از دانشجويان و برخى اساتيد علوم پايه و فنى و همچنين علوم اجتماعى و سياسى به علت فقدان و حضور يك جريان نيرومند و مترقى فرهنگ اسلامى كه درگذشته با متفكران و بزرگانى چون علامه طباطبايى، استاد شهيد مطهرى و... چنين بينش اصيل و بنيادين براى نسل گذشته را فراهم نمودند و اين تلاش عظيم فرهنگى در انطباق متعادل تعاليم عاليه اسلام با مقتضيات عصرجديد خود زمينه فرهنگى مورد نياز را براى تاسيس حكومت و انقلاب اسلامى در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداى اقتباس كامل تفكر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگى، اقتصادى و سياسى و همچنين
كسب علوم جديد و حتى بينش برخى مكاتب فلسفى و الحادى و اومانيستى مغرب زمين را در برخى مراكز دانشگاهى و پژوهشى سر دادهاند تا به اين وسيله نادانسته جامعه اسلامى ما را با يك بحران فرهنگى و فكرى ژرف و ريشهدار مواجه سازند. در اين ميان برخى از عالمان و مديران مراكز آموزشى و پژوهشى و اجرايى كشور به علتسنخيت رشته تخصصى خود با علوم مادى به نحوى غير صحيح هنوز همانند قرون 18 و 19 اروپا توهم مىكنند كه علوم جديد مادى مغرب زمين
داراى ارزشى مطلق و كاملا عينى مىباشد در حالى كه در قرن حاضر برخلاف پندار بسيارى از آنها كه سعى در تفسير نامتعادل ميان دين و حقايق ماورالطبيعى بر اساس علوم جديد مادى غرب دارند بسيارى از فيزيكدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون "ماكس پلانگ"، "انيشتين" و خصوصا "جينز" و "ادينگتون" و... سعى كامل در انطباق و تفسير مبانى علم فيزيك جديد با برخى حقايق متافيزيكى و حتى عرفانى دارند كه در اينجا ما تنها به ذكر گفتار يكى از اين بزرگان و دانشمندان متعادل و عاليقدر اروپا مبادرت مىورزيم. (3) "از اين دورنما ما يك جهان روحانى را در كنار جهان فيزيكى تشخيص مىدهيم" و درست در چنين شرايط فكرى جهان معاصر، برخى متجددان غربگراى داخلى مدعى اقتباس فرهنگ و الگوى توسعه نامتعادل معاصر جهانى مىباشند و به اين وسيله دانشگاهها و مراكز پژوهشى كشور را عليرغم برخى پيشرفتهاى علمى و فنى اخير كه اصلاح و تكميل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسيار ارزشمند و مغتنم مىباشد با بحرانى فرهنگى مواجه ساختهاند به نحوى كه بارها رهبر معظم انقلاب با شكوه از روند كار دانشگاهها و مراكز مربوطه خواستار اسلامى شدن دانشگاهها و مراكز پژوهشى شدهاند و تصريح نمودهاند كه سرنوشت آينده كشور بستگى به همين تحقق اسلامى كردن دانشگاهها و مراكز پژوهشى
مربوطه دارد. اما در پاسخ به چنين خواستبنيادين و ضرورى بسيارى از مسوولين تصور مىكنند كه تنها با صدور چند آييننامه صورى و يا اجرايى و ادارى مىتوان به انجام چنين مسئله خطير مبادرت ورزيد غافل از آنكه مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در مرحله نخستبا ايجاد تحولى فرهنگى و فكرى در عرصه علوم فلسفى و دينى و انسانى كه خود مىتواند منجر به تحقق توسعهاى همه جانبه در همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، علمى و سياسى گردد، ممكن و ميسر مىباشد تا به اين
وسيله كشور اسلامى ما قادر به رفع مشكلات و نيازهاى مادى و همچنين معنوى خود و بلكه امتبزرگ اسلامى گردد تا بتواند در دنياى به بن بست رسيده و بحرانى و متناقض جهان كنونى كه دچار تعارضاتى ريشهاى در همه عرصههاى فلسفى، علمى، اخلاقى، سياسى و زيست - محيطى استبا پىريزى يك تمدن متعادل و بزرگ اسلامى در آيندهاى نه چندان دور كه امروزه سخت مورد نياز جامعه بشرى است. منادى رهايى بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتنى بر پيشرفت و آشوب و يا علم و توحش مدرن معاصر گردد.
"مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمينى"
از اينرو در پايان اين بخش متذكر مىگردم كه از نظر بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران نه تنها علوم انسانى از فلسفه و عرفان تا علوم اجتماعى، سياسى، اقتصادى، هنر و ادبيات ارتباطى مستقيم با برخى مبانى و اصول اعتقادى و معنوى اسلام دارند بلكه حتى علوم طبيعى و رياضى نيز ريشه در همين مبانى مابعدالطبيعى كه در دو علم شريف فلسفه و عرفان اسلامى مطرح مىباشد، دارند (نه آنچنانكه صرفا در قرون وسطى و گذشته به آن توجه مىگرديد) .
از اينرو معظمله در ارتباط با حوزههاى علميه نيز (كه مىتواند نقشى تعيين كننده در اسلامى كردن دانشگاهها داشته باشد) برخلاف گذشته دعوت به صلح و وحدت ميان علوم اسلامى از فقه تا فلسفه و عرفان كه در گذشته به علت عدم تحقق نظام سياسى ولايت در برخى موارد، علماى علوم مذكور در تضعيف و مخالفتبا يكديگر اصرار مىورزيدند داشتند ايشان در پيامى ديگر فرمودند" فقها، هنرپيشگان... كه در اينجا برخلاف سنت گذشته قايل به ارتباط ميان "فقه و سينما" گشتند. چيزى كه در نظر بسيارى خود امرى اعجابآور و بى سابقه مىباشد و يا ايشان با طرح نقش عظيم "زمان و مكان" در اجتهاد و بدنبال آن با صدور فتاواى بزرگى در خصوص شطرنج، موسيقى و هنر خواستار تحولى جديد در عرصه نگاه سنتى و حوزوى حوزههاى علميه نسبتبه مسائل مذكور و جديد بودند و همچنانكه قبلا بيان گرديد دنياى مغرب زمين بعد از تجربه چند قرنانديشههاى اومانيستى و الحادى در مخالفتبا علوم دينى و الهى هم اكنون به جهتبروز بحرانهاى بزرگى در
عرصه تفكر و نيز اخلاق و سياستبا وجود فقر معارف مسيحى و دينى در آن سرزمين مجددا متذكر لزوم تحقق پيوندى متعادل (نه آنچنانكه علماى مسيحيت مطرح مىكنند) ميان همه علوم انسانى و حتى تجربى و طبيعى با برخى اصول مابعدالطبيعى و دينى و معنوى مىباشند كه جا دارد تدوين كنندگانانديشمند و متعهد اسلامى در عرصه طرح و نقد مواد علمى، آموزشى و پژوهشى كشورمان با توجه به نكات مذكور به ايفاى نقش بسيار بزرگ خود در عرصه مباحث علمى و دانشگاهى جمهورى اسلامى ايران و بلكه جهان بشرى موفق گردند. در پايان مجددا متذكر مىگردم براى اسلامى شدن دانشگاهها و تدوين علوم انسانى جديد بر اساس حقايق عاليه اسلامى در ابتداء بايد متوجه برخى مبانى و محورها و يا اساسا امكان تاسيس علوم انسانى جديد در مراكز
علمى دانشگاهى و حوزوى در جمهورى اسلامى ايران و بلكه جهان معاصر گرديد (كه ما در مباحث گذشته تا حدودى به بيان برخى از آنها مبادرت ورزيديم) تا براساس وقوف و تذكر نسبتبه آنها بتوانيم قادر به تاسيس و تدوين علوم انسانى و برخى مبانى فلسفى علوم تجربى و پايه موفق گرديم.
اخلاق دانشجويى از زبان امام خمينى (قدس سره)
علم توحيد هم اگر براى غير خدا باشد، از حجب ظلمانى است; چون اشتغال به ماسوى الله است. اگر كسى قرآن كريم را با چهارده قرائت لما سوى الله حفظ باشد و بخواند، جزحجاب و دورى از حق تعالى چيزى عايد او نمىشود. اگر شما درس بخوانيد، زحمتبكشيد، ممكن است عالم شويد، ولى بايد بدانيد كه ميان «عالم» و «مهذب» خيلى فاصله است. مرحوم شيخ (1) ، استاد ما، رضوان الله تعالى عليه، مىفرمود اينكه مىگويند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل» صحيح نيست. بايد گفت: «ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است!»
كسب فضايل و مكارم انسانى و موازين آدميت از تكاليف بسيار مشكل و بزرگى است كه بر دوش شماست. گمان نكنيد اكنون كه مشغول تحصيل علوم شرعيه مىباشيد و فقه كه اشرف علوم است مىآموزيد، ديگر راحتيد و به وظايف و تكاليف خود عمل كردهايد. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، اين علوم هيچ فايدهاى ندارد. اگر تحصيلات شما، العياذبالله، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانيه، كسب مقام و مسند، عنوان و شخصيت در اين راه قدم گذاشته باشيد، براى خود وزر و وبال
اندوختهايد. اين اصطلاحات اگر براى غير خدا باشد، وزر و وبال است. اين اصطلاحات هر چه زيادتر شود، اگر با تهذيب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنيا و آخرت جامعه مسلمين تمام مىشود. تنها دانستن اين اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحيد هم اگر با صفاى نفس توام نباشد، وبال خواهد بود. چه بسا افرادى كه عالم به علم توحيد بودند و طوايفى را منحرف كردند. چه بسا افرادى كه همين اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، ليكن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند، وقتى وارد جامعه گرديدند، بسيارى را گمراه و منحرف ساختند. اين اصطلاحات خشك اگر بدون تقوى و تهذيب نفس باشد، هر چه بيشتر در ذهن انباشته گردد، كبر و نخوت در دايره نفس بيشتر توسعه مىيابد.
و عالم تيره بختى كه باد نخوت بر او چيره شده، نمىتواند خود و جامعه را اصلاح نمايد و جز زيان براى اسلام و مسلمين نتيجهاى به بار نمىآورد و پس از سالها تحصيل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزاياى اسلامى، سد راه پيشرفت اسلام و مسلمين مىگردد و ملتها را گمراه و منحرف مىسازد و ثمره اين درسها و بحثها و بودن در حوزهها اين مىشود كه نگذارد اسلام معرفى گردد، حقيقت قرآن به دنيا عرضه شود، بلكه وجود او ممكن است مانع معرفت جامعه نسبتبه اسلام و روحانيت گردد.
من نمىگويم درس نخوانيد، تحصيل نكنيد، بايد توجه داشته باشيد كه اگر بخواهيد عضو مفيد و مؤثرى براى اسلام و جامعه باشيد، ملتى را رهبرى كرده به اسلام متوجه سازيد، از اساس اسلام دفاع كنيد، لازم است پايه فقاهت را تحكيم كرده صاحبنظر باشيد; اگر خداى نخواسته درس نخوانيد، حرام است در مدرسه بمانيد; نمىتوانيد از حقوق شرعى محصلين علوم اسلامى استفاده كنيد. البته تحصيل علم لازم است، منتها همانطور كه در مسائل فقهى و اصولى زحمت مىكشيد، در راه اصلاح خود نيز كوشش كنيد. هر قدمى كه براى تحصيل علم بر مىداريد، قدمى هم براى كوبيدن خواستههاى نفسانى، تقويت قواى روحانى، كسب مكارم اخلاق، تحصيل معنويات و تقوى برداريد (2) .
توسعه فرهنگى از ديدگاه امام خمينى
ضرورت طرح انديشههاى امام خمينى (ره) درباره توسعه و فرهنگ
در سالهاى اخير دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعى و فرهنگى، توسعه را ضرورتى اجتنابناپذير براى كشورهاى جهان سوم دانستهاند و رسانههاى جمعى، كتابها، مطبوعات و نشريات اين كشورها، آئينه انديشههاى توسعه گرديدهاند. انعكاس گسترده انديشههاى توسعه، در رسانههاى جمعى و مطبوعات، ضمن آنكه نشان دهنده اهميت طرح موضوع توسعه است، همگانى كردن اين انديشهها و اشاعه آن را نيز ضرورى مىسازد. اما همگانى شدن و اشاعه انديشههاى توسعه، در كشورهاى جهان سوم مىتواند داراى كاركرد مثبتيا منفى باشد. كاركرد مثبت فراگير شدن اين تفكر آن است كه مردم اين كشورها هنگامى كه ضرورت توجه به توسعه را درك كنند، بتدريجبراى انجام حركتى عمومى به سوى سازندگى، بسيج مىشوند. كاركرد منفى اشاعه انديشههاى توسعه، انحراف افكار عمومى، وابستگى و گسيختگى فرهنگى و اجتماعى ناشى از پذيرش انديشهها و نظريههاى غير بومى و استعمارى درباره توسعه مربوط مىشود. غالب نظريههاى توسعه، در دهه هفتاد ميلادى از طرف دانشمندان غربى و يا وابسته به غرب و نظام استكبارى حاكم بر جهان ارائه شده است، در نتيجه بطور آگاهانه و عمد و گاهى غير عمد، برخى نظريههاى توسعه، عقب ماندگى و وابستگى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى كشورهاى جهان سوم به آمريكا و چند قطب صنعتى ديگر جهان را به دنبال داشته است. گاهى نيز آشكارا ارزشهاى معارض با نظام ارزشى جهان سوم را - كه پذيرش آنها اساسا جز بىهويتى و پوچى اين ملتها ره آورد ديگرى در پى ندارد - تبليغ كرده است. الگوى نوسازى، عقيده كسانى كه انديشه دوگانگى جامعه سنتى و جامعه مدرن را مطرح ساختهاند، از جمله نمونههاى بارز آن دسته از نظريههايى است كه آشكارا، در جهت نفى هويت فرهنگى ملتهاى جهان سوم تلاش مىكردند. نظريه دوگانگى جامعه سنتى و مدرن كه اصطلاحا به ديدگاه نوسازى موسوم است، قائل به دگرگونى كامل جامعه سنتى (ماقبل مدرن) به جامعههايى با انواع تكنولوژى، سازمان اجتماعى و فرهنگ مربوط به آن
است. جامعهاى كه داراى ويژگيهايى نظير اقتصاد پيشرفته و ثروتمند و از هر حيث نظير كشورهاى غربى است. بطور كلى اين نظريهپردازان، طبق سنتى جامعهشناختى، به تقسيمبندى دوگانهاى از جوامع، يعنى جوامع سنتى در مقابل جوامع مدرن پرداختهاند، بطورى كه در يك سو با جامعهسنتى - نقطهاى كه توسعه نيافتگى از آن آغاز مىشود - و ازسوى ديگر با جامعهاى مدرن، نظير جوامع دموكراتيك غربى روبرو هستيم. فرض بر اين است كه تمام جوامع، در مرحله سنتى شبيه به هم بودهاند و بالاخره اين جوامع، همان دگرگونيهايى را از سر خواهند گذراند كه در غرب، اتفاق افتاده است. و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و اين گذر، از طريق اشاعه فرهنگ، تكنولوژى و نظام
ارزشهاى سرمايهدارى و يا گسترش نظامهاى اجتماعى، اقتصادى و سياسى از نوع غربى به وجود مىآيد دانيل لرنر، رستو، مك كله لند، رايزمن و كسانى كه نظريه خود را مبتنى بر تناقض ميان سنت و صنعت مدرن و ماقبل مدرن ارائه كردهاند، در نهايت، غربى شدن را تنها راه توسعه قلمداد كردهاند. حتى اگر اين نظريهها محصول و نتيجه تحقيقات و روشهاى علمى معتبر باشد، باز بيش از آنكه توسعه و پيشرفت ملى كشورهاى جهان سوم را موجب شوند، زنجيره وابستگى جهان سوم به آمريكا را تحكيم و تقويت مىنمايند. متاسفانه غير بومى بودن و بيگانگى دانشمندان و عالمان علوم اجتماعى و اقتصادى نظريه پرداز در امر توسعه، باعث گرديده كه مفاهيمى غير بومى و ارزشهاى بيگانه با نظام ارزشى كشورهاى جهان سوم در اين جوامع اشاعه، تبليغ و در نهايتبه آنها تحميل گردد. از اينرو كشورهاى جهان سوم علاوه بر مشكل توسعه نيافتگى با مساله جديدترى به نام
توسعه انديشهها و نظريههاى غربى و استعمارى توسعه مواجهند. براى مقابله با اين مشكل، حداقل دو راه را مىتوان پيشنهاد و دنبال كرد:
الف- اتخاذ رويكردى انتقادى به نظريههاى توسعه.
ب- ارائه و تبليغ ديدگاهها و انديشههاى متفكران مذهبى، ملى، مردمى و بومى.
اينراه حل در واقع تمهيدى است كه مىتواند تا حدى ناسازگاريها و عناصر ناسره انديشههاى غيربومى و بيگانه را آشكار كند و در صورتى كه توطئهاى فكرى يا فرهنگى در پى اغواى افكار عمومى باشد آن را خنثى سازد. اين نظريهها و ديدگاهها در جامعه، خود آگاهى فرهنگى ايجاد كرده و بينش انتقادى آنان را بيشتر مىسازد. ديدگاههاى حضرت امام خمينى رضوان الله عليه، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگى با توجه به ضرورتى كه شرح آن گذشت ، يكى از نيازهاى اساسى جامعه امروز ماست. اما متاسفانه در سالهاى اخير، اكثرا مطبوعات كشور با ترجمه و اقتباس از
كتابها و مجلات غربى، بيش از گذشته به تبليغ و اشاعه نظريههاى غربى توسعه مىپردازند و از ديدگاههاى مذهبى، ملى و شخصيتهاى بزرگى چون امام خمينى (ره) غافل ماندهاند.
حضرت امام خمينى (ره) با هوش و درايت كم نظير و الهى، بينش عميق و شناخت دقيق از مسائل انسانى، اجتماعى و سياسى، تجربه سالهاى پر فراز و نشيب از تاريخ و وقايعى كه در اين سده در جهان و كشورهاى اسلامى رخ داد و با الهام از تعاليم عاليه اسلام و آيات قرآن، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبرى بزرگ، با بيانى بليغ و شيوهاى حكيمانه، دردها، مسائل و مصائب كشورهاى اسلامى را بيان مىكرد و راههاى نجات و حل مشكلات را توصيه مىنمود. ايشان غالبا در رهنمودهاى خود از ذكر مقدمات و عبارت پردازيهاى معمول پرهيز نموده و به روح و محتواى مطلب اشاره
مىفرمودند و با ذكر شواهد ، مثالها، اهداف، نتايج و سياستهاى كلى، هدايت و ارائه طريق مىكردند. بنابراين بر اهل قلم و اهل علم است كه اين سياستهاى كلى، اهداف عالى و ظرايف عميق را بررسى نموده و باز نمايند. حضرت امام خمينى (ره) در مناسبتهاى گوناگون، ايدهها، خط مشىهاى كلى، اصول و سياستهاى كلان و استراتژى دراز مدت كشور و امت اسلامى، بلكه مستضعفان جهان را مطرح مىفرمود و راه مجد و عزت و عظمت را به انسانهاى دربند مىآموخت. در اين نوشتار تلاش خواهد شد، تا آنجا كه مقدور استبرخى از ديدگاههاى آن بزرگ مرد تاريخ توضيح داده شود.
توسعه از ديدگاه امام خمينى (ره)
مفهوم توسعه از ديدگاه امام خمينى از پنج ويژگى زير برخوردار است:
- جامعيت مفهوم توسعه به نحوى كه كليه ابعاد وجودى انسان را فرا مىگيرد.
- اساس توسعه، مبتنى بر فرهنگ است.
- استقلال فرهنگى، عامل اصلى توسعه و وابستگى فرهنگى، عامل اصلى توسعه نيافتگى است.
- فرهنگ اسلامى، اساس و هدف توسعه فرهنگى است.
- تربيت و تعالى انسان، شرط توسعه و غايت آن است.
1- جامعيت مفهوم توسعه
تعريف و مفهوم توسعه از جنگ جهانى دوم به بعد - كه آغاز تولد آن بود - تا امروز كه چندين دهه از آن مىگذرد، كاملا تغيير كرده است. برداشتها و مفاهيم اوليه از توسعه، مبتنى بر كميات اقتصادى بود و شاخصهاى اقتصادى، معرف سطح توسعه يافتگى يا عقب ماندگى شناخته مىشد. اما از دهه هفتاد ميلادى به بعد شاخصهاى اجتماعى نيز به شاخصهاى توسعه افزوده گرديد. رشد جمعيت،
رشد شهرنشينى، دموكراسى، عدالت اجتماعى يا توزيع عادلانه ثروت، دسترسى به وسائل ارتباط جمعى، ثبات سياسى و بودجه آموزش و تحقيقات، عواملى بودند كه بتدريجبه عنوان شاخصهاى توسعه پذيرفته شدند. بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد ميلادى، نظرها را بيش از گذشته متوجه عوامل فرهنگى ساخت و نواقص نظريههاى اقتصادى توسعه را آشكارتر نمود. بروز بحرانهاى اجتماعى، انفجار جمعيت، تضادهاى قومى، پيروزى انقلاب اسلامى ايران، نضج فعاليتهاى مذهبى و گرايشهاى دينى در غرب و فروپاشى شوروى سابق در نتيجه اختلافات فرهنگى و قومى اقوام ساكن اين كشور، عواملى بودند كه متفكران مسائل توسعه را بيشتر متوجه اهميت و نقش فرهنگ، در فرآيند توسعه و تغييرات اجتماعى ساخت.
در وضعيت كنونى، همه صاحبنظران پذيرفتهاند كه براى هر نوع توسعهاى بايد به عالم فرهنگ توجه ويژه داشت; چرا كه داشتن بينش يكسويه اقتصادى، در بررسى اجتماعى، خطايى فاحش است. اما بر ماهيت اين توجه نيز همچنان بينشى مادى حاكم است، زيرا تمامى ابعاد وجودى انسان و نيازهاى معنوى او را دربرنمىگيرد.
حضرت امام خمينى (ره) به عنوان رهبرى دينى، عارفى فيلسوف، فقيهى مجتهد و مرد سياست و عمل، در رهنمودهايى كه درباره مسائل اقتصادى و برنامهريزيهاى توسعه ارائه كرده است، جامعيت مفهوم توسعه را در نظر داشتهاند. بعد از پذيرش قطعنامه 598 و پديد آمدن شرايط جديد و ضرورت تجديد قواى كشور و ملت و اتخاذ تصميمى قاطع و سرنوشتساز براى بازسازى و شروع فعاليتهاى اقتصادى، حضرت امام خمينى (ره) طى پيامى كه در يازدهم مهرماه 1367 صادر كردند، محورهاى عمده و حياتى، در دهه بازسازى كشور را اعلام فرمودند. برهمين اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازى و سازندگى نام گرفت. بينش جامع حضرت امام (ره) درباره توسعه وبرنامههاى اقتصادى، در اين پيام كاملا مستتر است. در اين پيام، محورهاى زير به عنوان كلىترين پايههاى برنامهريزى آينده كشور ، مورد تاكيد قرار گرفته است.
- كليدى بودن سياست نه شرقى ، نه غربى به عنوان رمز عزت و اعتبار كشور .
- تاكيد بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقى در جامعه.
- تاكيد بر اينكه بازسازى منجر به وابستگى نشود.
- اصالت والويت داشتن خودكفايى كشاورزى، در مقابل بازسازى مراكز صنعتى.
- توجه به رفاه مردم با رعايتشعاير و ارزشهاى اسلامى و انقلابى.
- بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنههاى بازسازى كشاورزى، صنعت و تجارت.
- تاكيد بر پيچيده بودن شرايط سياسى و اقتصادى نظام و لزوم رعايت اين شرايط در برنامهريزى و موضعگيرى.
- توسعه مراكز علمى و تحقيقاتى و تشويق نيروهاى خلاق و سازند.
- همكارى همه جانبه كارشناسان و صاحبنظران با مسوولين اجرايى در بازسازى كشور.
- قدرشناسى از ايثارگران.
- توجه ويژه به تقويتبنيه دفاعى و نظامى كشور.
- اين منشور بازسازى كه توسط حضرت امام خمينى (ره) صادر گرديد، نشان مىدهد كه ايشان در شكل فعاليتها و برنامه ريزيهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، حفظ ارزشها، اعتقادات فرهنگى - اسلامى را در راس امور و رسيدن به پيشرفت مادى و تامين رفاه و امكانات زندگى، براى آحاد مردم را به عنوان يك ضرورت ، توامان عنوان داشتهاند. اين بينش از سوى فردى كه سياست گزار و تعيين كننده اهداف علمى، در برنامهريزيهاى كشور است مفهوم جديدى از توسعه را ارائه مىكند.
2- اساس توسعه مبتنى بر فرهنگ است
يكى از نكاتى كه جامعهشناسى ماركسيستى و آراء فلسفى ماترياليستها به بشريت القا كرده و مدتها نصب العين متفكران اجتماعى بوده است; تفكيك و طبقهبندى دوگانه حيات انسانى، به زيرساختيا زيربنا و روساختيا روبنا است. در اين طبقهبندى، زير ساخت اجتماعى، عبارت از شيوههاى توليد، روابط توليدى، ابزار توليد، مالكيت و نيروهاى توليدى و در واقع، اقتصاد است، و رو ساختيا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق ، مذهب، هنرها، و بطور كلىتر فرهنگ است. در اين طبقهبندى چنين فرض شده است كه فرهنگ يك جامعه، محصول زندگى اقتصادى است. دين، فلسفه و هنر، تابعى از صنعت، كشاورزى، تجارت و محصول سادهاى ناشى از فرايند توليد كالا وخدمات در جامعه است. اين نظريه راهنماى بسيارى از تئوريهاى توسعه بوده و بسيارى از تغييرات اجتماعى با توجه به اين پيش فرض تبيين شده است. حضرت امام خمينى (ره) با استناد به تعاليم عاليه اسلام و براساس انديشه دينى، اساس جامعه را در فرهنگ آن مىداند و ضمن پذيرش
نيازهاى مادى و اقتصادى به عنوان يكى از ابعاد وجودى انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده وامور ديگر را تابعى از آن مىشناسد. براى تبيين ديدگاههاى امام خمينى (ره) درباره محور بودن فرهنگ، هيچ بيانى رساتر از كلمات خود ايشان نيست: "بىشك بالاترين و والاترين عنصرى كه در موجوديت هرجامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مىدهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاى اقتصادى، سياسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوك و ميان تهى است. اگر فرهنگ جامعهاى وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مىكند، و بالاخره در آن مستهلك مىشود و موجوديتخود را در تمام ابعاد از دست مىدهد"
(صحيفه نور، ج15، ص16) ايشان در جايى ديگر اساس سعادت را در فرهنگ جامعه مىدانند و مىفرمايند: "فرهنگ مبدا همه خوشبختيها و بدبختيهاى ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايى كه تربيت مىشوند به اين تربيتهاى ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مىكنند. . . ". (صحيفه نور، ج1، ص273) .
درباره فرهنگ هرچه گفته شود كم است ومىدانيد و مىدانيم اگر انحرافى در فرهنگ يك كشور پيدا شود. . . ديرى نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگى بر همه غلبه مىكند و همه را خواهى نخواهى به انحراف مىكشاند. (صحيفه نور، ج17، ص3، 2) .
مقام معظم رهبرى درباره فرهنگ كهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ جامعه اسلامى مىفرمايند:
"خيلى جاى تاسف است كه يك ملتى مثل ملت ما، با آن سوابق كهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت كه يك بخش از اين سابقه يعنى 1300 سال بعد از اسلام كه واقعا سرشار از برجستگيها و درخشندگيهاستحالا قبل از 1300 سال را اطلاع زيادى نداريم. اما اجمالا مىشود فهميد كه يك
ملتبزرگ با آن خصوصيات، قاعدتا فرهنگ بالغى داشته است. اگر چه از جزئياتش، مگر بعضى از آثار، خبر نداريم لكن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده، مىدانيم، ملت ايران به بركت اسلام واقعا خيلى نبوغ و برجستگى نشان دادند و منت زيادى از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلكه بر سر همه دنيا باقى گذاشتند كه اينها در سطر سطر تاريخ دنيا مسطور و مضبوط است. اگر خود ما كه از اين مساله غافليم به تاريخ آنها مراجعه كنيم، خواهيم ديد. " (فرهنگ و تهاجم فرهنگى برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى انتشارات سازمان مدارك فرهنگ انقلاب اسلامى، ص23) .
حضرت امام خمينى (ره) كه ريشه تمامى معضلات جامعه را در بيماريهاى فرهنگى مىدانستند، كرارا گوشزد مىكردند كه آفات فرهنگى سموم كشندهاى هستند كه سياست و اقتصاد جامعه را هلاك مىكنند. چنين بينشى ايشان را بيش از هرچيز، به آسيب شناسى فرهنگى در جامعه اسلامى سوق مىداد، به همين دليل در تمامى سخنرانيها و آثارشان نوعى جهتگيرى آگاهانه در راستاى تبيين و توضيح مسائل فرهنگى، مشهود است. ايشان غربزدگى، استعمار فرهنگى، جهل فرهنگى، . . . و بسيارى از آفات فرهنگى ديگر را از موانع اصلى دستيابى به الگوى جامع توسعه
مىشناختهاند: ". . . فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامى رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمتبيگانگان و مستعمرين در مىآورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامى فريبنده، جوانان ما را منحرف مىكند. " (صحيفه نور، ج1، ص156، تاريخ 19/11/1349) .
"عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ بشود. يكى فرهنگى از آن غربزدگى بيرون بيايد. " (صحيفه نور، ج8، ص126) .
توطئههاى فرهنگى يكى ديگر از موضوعاتى است كه حضرت امام خمينى (ره) از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگى جامعه ياد مىكنند:
"ترديدى نيست كه جهانخواران، براى به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحتستم كشيدن مستضعفان جهان راهى بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاى ضعيف ندارند. " (صحيفه نور، ج15، ص267) .
"و يك باب هم اين فسادهايى است كه پيش آوردهاند، اين هم يك مسالهاى نيست كه خيال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام اين مراكزى كه براى فحشاء و خوشگذرانى درست كردهاند همين طورى درست نشده است، در مجلاتشان در رسانههاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبليغات كردند و كلا در خدمت اينها بودند. راديو وتلويزيونشان مشغول بود كه اين جوانها را از بازار از بيابان كه مشغول خدمتبودند، از ادارات به آن مراكز فساد بكشانند، از دانشگاهى يك موجود فاسد بسازند از دانشگاهى يك موجود فاسد درست كنند. (صحيفه نور، ج11، ص119، تاريخ 6/10/1358) .
توطئههاى فرهنگى، امروز به شكلى ديگر و به صورت حادتر از جانب غرب روز به روز عليه جمهورى اسلامى ايران و تمامى ملل مستضعف جهان اعمال مىشود. مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنهاى در سالهاى اخير مفهوم جامعى را عنوان داشتهاند كه مبين همين معضل است. تهاجم فرهنگى مفهومى جامعهشناختى است كه با بينش سياسى، اعتقادى و شناختى عميق از واقعيات اجتماعى و فرهنگى جهان امروز به كار بردهاند. تهاجم فرهنگى غرب همچنان يكى از آفاتى است كه بشريت و جهان اسلام را تهديد مىكند. معظم له مىفرمايند:
"تهاجم فرهنگى كه ما بارها روى آن تاكيد كردهايم يك واقعيت روشنى است كه با انكار آن نمىتوانيم اصل تهاجم رااز بين ببريم، تهاجم فرهنگى وجود دارد، اگر ما آن را انكار كرديم مصداق اين فرموده اميرالمومنين صلوات الله عليه شويم كه:
"و من نام لم ينم عنه
تو اگر در سنگر به خواب بروى معنايش اين نيست كه دشمن در سنگر مقابل به خواب رفته است و لذا تو كه به خواب رفتهاى، سعى كن خودت را بيدار كنى. ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگى در تهديد است، كما اينكه فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهديد دشمنان است". (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى، انتشارات سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، ص8) جهل فرهنگى و ناآگاهى از مواريث و سرمايههاى فرهنگى، يكى ديگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگى در جامعه اسلامى است كه حضرت امام خمينى (ره) فراوان به آن اشاره نمودهاند و از انديشمندان ملل مختلف خواستهاند كه مردم را نسبتبه حفظ اصالتهاى خودآگاه سازند:
"آن چيزى كه وظيفه همه ما مسلمين است، وظيفه علماى اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامى كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غنى داريم، فرهنگ ما طورى بوده است كه فرهنگ ما صادر شده استبه خارج كه آنها گرفتند از ما. (صحيفه نور، ج6، ص219) .
3- فرهنگ اسلامى اساس و هدف توسعه فرهنگى است
يكى از موانع اصلى عدم موفقيت نظريههاى توسعه، بىتوجهى يا كم توجهى اين نظريهها به شرايط اعتقادى، فكرى و فرهنگى حاكم بر جوامع مختلف است.
متاسفانه على رغم وجود انگيزه و ميل مضاعف به روند توسعه و نوسازى، فقدان درك جامع از مفاهيم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمنديهاى حاكم بر آن در جهان اسلام منجر به ايجاد يك دور باطل، در پروسه توسعه يافتگى گرديده است. مذهب و اعتقادات دينى، اساسىترين ركن فرهنگ هر جامعه است، متاسفانه نظريهپردازان توسعه، بندرت براساس نوع مذهب خاص هر جامعه توانستهاند تئورى يا الگوى توسعه خاص آن جامعه را بيان كنند. حضرت امام خمينى (ره) ضمن آنكه شرط اصلى توسعه و زيربناى آن را توسعه فرهنگى مىشناسند، محتواى اين فرهنگ را فرهنگ اسلامى مىدانند و ناديده گرفتن و تضعيف فرهنگ اسلامى را علت اصلى توسعه نيافتگى،
و ترويج و اشاعه فرهنگ اسلامى را تنها راه توسعه عنوان مىدارند. ايشان ضمن آنكه قائل به زيربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامى را هدف اصلى برنامههاى توسعه مىدانند:
"نظر ما به اقتصاد نيست مگر بطور آلت، نظر ما را به فرهنگ اسلامى است. . . " (صحيفه نور، ج7، ص72)
"نظر ما به فرهنگ اسلامى است كه اين فرهنگ اسلامى را از جامعه جدا كردند، بايد فرهنگ، فرهنگ اسلامى باشد. . . " (ديدگاههاى. . . ، ص27)
"اين جوامع (كشورهاى استعمارگر) مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها (كشورهاى مسلمان) يك فرهنگ مستقل صحيحى باشد از توى اينها يك جمعيتسياسى مستقل و امينى پيدا مىشود، و اين هم براى آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مىديدند يكى اصل اسلام ويكى هم روحانيت را. " (ديدگاههاى. . . ص20)
در همين رابطه مقام معظم رهبرى نيزمىفرمايند:
"همانطور كه قرآن كريم بيان فرموده است"و لن ترضى عنك اليهود ولا النصارى حتى تتبع ملتهم" حقيقتا اين بيان، از معجزات قرآن است كه تا جامعه مسلمانان از اسلام دستبرندارد دشمنان راضى نمىشوند. و مقصود از دستبرداشتن از اسلام اين است كه احكام زنده، نيروى حياتى و روح اسلام، ميان مسلمانها نباشد. البته اگر مسلمانها از مبانى عاليه اسلام بىاطلاع باشند هرچند به ظواهر مختصرى از آن هم عمل كنند، اينها خيلى كارى ندارند و دشمنى هم نمىكنند. اما اين ديگر آن اسلامى نيست كه پيغمبر آورده و قرآن فرمود كنتم خير امة اخرجت للناس" (فرهنگ و تهاجم فرهنگى، سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، گروه انتشارات، ص50) .
4- استقلال فرهنگى
كشورهاى جهان سوم، درآخرين دهه قرن بيستم دريافتند كه بعد از يك قرن و پذيرش مفاهيم ظاهرا علمى به نام توسعه و آرزوى دستيابى به دروازههاى بزرگ تمدن، به كشورهاى عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسع نيافته، مقروض، فقير و وابسته مبدل شدهاند. و امروز كه به سالهاى تاريك چند دهه پيش مىنگرند، تهى و پوچ بودن آن همه مفاهيم پر زرق و برقى كه به نام پيشرفتبه آنها القاء شده بود را به خوبى درك مىكنند. حضرت امام خمينى (ره) با توجه به آيه
شريفه"لن يجعل الله الكافرين على المومنين سبيلا" استقلال را يكى از مهمترين اصول و محورهاى برنامهريزيهاى توسعه و وابستگى و سلطه فرهنگى را اساسىترين علت عقبماندگى كشورهاى جهان سوم مىدانستند و بارها و بارها درباره آن به ملتهاى دربند، بخصوص مسلمانان هشدار دادند. از خود بيگانگى فرهنگى، استعمار فرهنگى، فرهنگ استعمارى، سلطه فرهنگى، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگى، تحول فرهنگى و استقلال فكرى، مفاهيمى هستند كه ايشان براى بيان جنبههاى مختلف وابستگى فرهنگى ملل اسلامى و اهميتحصول استقلال فرهنگى در سخنرانيها ونوشتههايشان به كار بردهاند:
"اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مىگويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد. . . . مبدا اين همين است كه در فكر، وابسته هستيم، فكرمان نمىتواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غنى استخودمان هم همه چيز داريم. " (ديدگاههاى . . . /ص44)
5- تعالى انسان
از نظر هدف، نظريههاى توسعه را به دو دسته مىتوانيم تقسيم كنيم. نخست نظريههايى كه غايت توسعه را، توليد امكانات فرهنگى، بهبود كيفيت زندگى، رفاه مادى وبهرهجويى بيشتر انسان از لذتها و خوشيهاى دنيوى وتوسعه علم مىدانند. دوم نظريههايى كه تعالى انسان، شكوفايى ابعاد معنوى و روحانى و الهى شدن او را هدف توسعه فرهنگى محسوب مىكنند. اين دو نظريه، دو الگوى سياست فرهنگى مختلف راايجاب مىكند.
مكتب حياتبخش اسلام در عين آنكه به نيازهاى مادى انسان توجه كافى مبذول داشته و گسترش علم و تكنولوژى را در جامعه اسلامى لازم مىداند، توسعه را در افزايش امكانات و گسترش تسهيلات مادى خلاصه نكرده و آن را زمينه و ابزارى براى توسعه حقيقى - كه همانا مهذب و متقى شدن انسانهاست - مىداند. در اين ديدگاه توسعه مادى فاقد اعتبار است و هنگامى ارزشمند خواهد بود كه منجر به رشد معنوى، روحى و اخلاقى انسان گردد. بنابراين، هدف غايى توسعه در نظام اسلامى پرورش وتكامل افراد جامعه است، چنانكه قرآن نيز مىفرمايد: "قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها" به درستى كه رستگار شد آن كس كه خويش را از آلودگيها پاك كرد و زيانكار شد
آن كس كه فريفته شد (دچار رذايل گرديد) . اهميت اين موضوع تا بدانجاست كه خداوند، يكى از بزرگترين رسالات پيامبرانش را تزكيه انسانها قرار داده است: " هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين" او خدايى است كه در ميان مردم پيامبرانى از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنان بخواند و آنها را از پليديها پاك سازد و به آنها كتاب و حكمتبياموزد و اگرچه پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.
حضرت على (ع) نيز سعادت واقعى انسان را در تهذيب نفس و توجه به درون مىداند و مىفرمايد:
دوائك فيك و ما تشعر
و دائك منك و ما تبحر
و يحسب انك جرم صغير
و فيك النطوى العالم الاكبر
و انت الكتاب المبين الذى
باحرفه يظهر المظهر
فلا حاجة لك فى خارج
يخبر عنك بما سطر
حضرت امام (ره) براساس تعاليم قرآنى، ضمن آنكه هدف از توسعه و غايت توسعه فرهنگى را، تهذيب و تزكيه انسان مىشناسند و در برهههاى مختلف به تعليم و تربيت و برنامهريزى براى نيروى انسانى و تربيت و پرورش و هدايت استعدادها و انديشهها پرداختهاند، بركار و توليد، نظم و انضباط، پشتكار و تحقيق، جهاد و اجتهاد و ارتباط و پيوند مدرسه و دانشگاه با محيط كار، صنعت، كارخانه و مزرعه نيز به عنوان يك سياست و استراتژى فرهنگى تاكيد نمودهاند:
"نقيصهها را همه با هم بايد رفع بكنيم كه در راس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس مليتيك ملت است. اساس استقلال يك ملت است و لهذا آنها كوشش كردهاند كه فرهنگ ما را استعمارى كنند، كوشش كردند كه نگذارند انسان پيدا بشود، آنه از انسان مىترسند از آدم مىترسند. (صحيفه نور، ج6، ص94) .
"اول چيزى كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بردانشكدهها لازم است. . . اين است كه اين نفرى كه حالا شده استيك نفر اروپايى يا يك نفر شرقى، اين مغز را بردارند يك نفر انسان خودمانى، انسانى ايرانى - اسلامى . . . يك مغز اسلامى - انسانى جايش بنشانيم. . . " (ديدگاههاى . . . ص44) توجه به مقوله فرهنگى در انديشه حضرت امام خمينى (ره) از چنان
برجستگى و اهميتى برخوردار است كه به جرات مىتوان آن را هسته اصلى افكار ايشان دانست. لهذا ضرورى است كه به رهنمودها و پيامهاى فرهنگى ايشان با دقت نظر و تعمق كامل نگريست و آنها را مبناى برنامهريزيها و سياستهاى كلى قرار داد تا جامعه به سمت تعالى و ترقى حركت كرده از انحراف و انحطاط در امان بماند و بتواند به معناى حقيقى كلمه به توسعه ستيابد.
امام خمينى; روحانيت و نظام سياسى
شيوههاى رفتارى روحانيت در قبال نظام سياسىاز ديدگاه امام خمينى (ره)
پس از پيروزى انقلاب اسلامى و استقرار دولت جديد، كه محصول دگرگونى عميق در ساختار سياسى كشور بود، فصل جديدى از مناسبات ميان نيروهاى اجتماعى و نظام سياسى بر قرار گرديد. تاسيس دولت نوپديد، برايند ائتلاف مهمترين نيروهاى چالشگر عليه حاكميت پيشين و استقرار نظمى جديد مبتنى بر ارزشهاى دينى بود. بنابر اين، تبيين نقش و ميزان تاثير گذارى نيروهاى اجتماعى بر فرايندهاى سياسى، كنكاش درباره ماهيت و كاركرد اين نيروها، از ضروريات جامعه كنونى ماست .
در اين ميان، روحانيتشيعه كه در تاريخ معاصر ايران بويژه پس از نهضت امام خمينى(ره) بر حيات سياسى اين كشور تاثير بسزايى بر جاى گذاشتهاست، جايگاه ويژهاى دارد. بدين ترتيب، نقطه عزيمت ما، شناخت و بررسى روابط پيچيده ميان اين بخش از جامعه سياسى و حكومت اسلامى در ايران مىباشد.
تاسيس جمهورى اسلامى در ايران توسط معمار بزرگ آن، امام خمينى (ره)، حمايت گسترده روحانيون و حضور آنان در بخشهاى مهمى از سازمان حكومت را به دنبال داشت. اين وضعيت، موجب تداخل و تطابق منابع و اهداف نهاد وحانيتبانظام سياسى و ايجاد نوعى تعلق و همنوايى ميان اين دو شدهاست. مهمترين عامل پيوند دهنده روحانيتبه نظام سياسى، بر پايه تمايلات ايدئولوژيك استوار گرديده كه همانا مبتنى بر فرهنگ شيعى است.
چنانكه «جان فوران» هم مىگويد، در ميان فرهنگهاى گوناگون مخالفت در دهه 1970، اسلام مبارز موفق شد قدرتدولتى را به دست گيرد. عليه شاه، جاذبه و صراحت و صداقتشخصى و نظرات امام خمينى در مسائل مهم سياسى، به دليل موضعگيرى سازشناپذير و دراز مدت ايشان عليه شاه در صف اول جاى گرفت. به نظر وى، امام خمينى توانست اسلاممردم گرايى ارائه دهد كه براى گروههاى مختلف اجتماعى جاذبه داشت; هر چند كه پايگاه اوليه اجتماعىاش در صفوف برخى از علما، طلاب دينى و...بود. (1)
بدين سان، امام خمينى در راس تركيبى نيرومند كه به طور عمده از ميان شاگردان و پيروان وى بودند، توانستحكومت اسلامى را جايگزين رژيم پيشين كند. حكومتى كه بر آرا و نظريات وى، كه توسط شاگردانش تفسير و ترويج مىشد، استوار بود. بدين ترتيب، دو متغير قابل اعتنا وجود دارد كه اين مقاله مىبايست از آن بهره جويد. نخست، آرا و نظريات سياسى امام درباره روحانيت و رابطه آن با نظام سياسى و ديگرى، ساخت روحانيت و گونههاى موجود در درون اين ساخت كه به طور طبيعى رفتار سياسى متفاوتى از خود بروز دادهاند.
اكنون به اين پرسشها بايد پاسخ داد كه: آيا رابطه روحانيت - كه بخش مهمى از ساختحكومت را در دست دارد - با نظام سياسى جديد كاملا حمايتى است؟ يا اينكه روحانيت تقاضاها و مطالبات خود رانيز وارد سيستم سياسى مىكند؟ اينكه برخى معتقدند; روحانيتبايد از دولتها مستقل باشد چه تاثيرى در رابطه روحانيت و نظام سياسى بر جاى مىگذارد؟ و اساسا اين استقلال به چه معنى است؟ پيش از يافتن پاسخ براى پرسشهاى فوق، ذكر چند نكته ضرورى به نظر مىرسد:
يكم: روحانيون به عنوان مهمترين مدافعان انقلاب اسلامى عمدتا از شاگردان و پيروان امام خمينى (ره) به شمار مىآيند و در مبانى كنش سياسى خود، از آرا و نظريات ايشان تاسى مىجويند. بنابر اين، يكى از عوامل مؤثر در گروهبنديهاى درون نهاد روحانيت، ناشى از قرائتهاى متفاوت از انديشهها و سيره سياسى حضرت امام مىباشد. شكلگيرى دو جريان عمده سياسى در ميان روحانيون كه هر دو مدعى فهم درست انديشههاى امام خمينى (ره) هستند، محصول تاثير شرايط محيطى و علائق تاريخى در تكوين تعبيرهاى گوناگون آنان است.