بخشی از مقاله
موسیقی
به نام خدا
قسمت اول: برائت استهلال: ( مقدمه )
سپاس معبود يكتا را كه امواج لطف و رحمتش عالم وجود را فراگرفته و محرمان وادي وصلش به نغمة روح افزا جان عشاق را منور كرده و شورها در دل انداخته كه قطارقطار، پروانة سرمست از كوچه باغ هفت شهر عشق گذشته و به وادي وصلش نائل آمده.
موضوع پروژه حقير در مورد موسيقي سنتي و مقامي كردي مي باشد كه اينجانب (من) نيز مطالبي چند در مورد موسيقي سنتي و مقامي كردي و قدمت وچگونگي به وجود آمدن حال و احساس آنها از چندين استاد موسيقي تحقيق و پرس وجو كردم و اطلاعاتي را به دست آوردم كه پروژه خود را برطبق آن مطالب نوشتم.
قسمت دوم: عشق و هنر
بزرگان و انديشمندان جهان تعابير گوناگون از هنر به دست آورده اند، شايد بررسي آن آراء از اصل وظيفة اين پروژه خارج است اما به طريق اختصار سخني چند در اين باب خالي از لطف نيست.
هنر معجزه، عشق است. هر لحظه به شكلي و يا فرزند عشق است كه هر دم به لباسي هنر زيباترين جلوة محبت و تابش انواري از خورشيد عالمتاب عشق است.
از آنجا كه عشق آموختني نيست وعلم آن در دفتر نمي گنجد زائيده اش يعني هنر نيز كسبي و تقليدي نيست و همچو علت اصليش وطن خاكي نمي شناسد هنر تفسير عشق است، نتيجة نهايي و هدف اصلي از خلق يك پديدة هنري تعبير و تفسير، رمز و راز عشق نهفته در دل صاحب هنر است.
هنر جلوه هاي گوناگون و بسياري دارد كه هر يك به نوعي تعبير عشقند، گاهي پيام هنرمند به اهل راز از راه چشم قابل دريافت است، بدين منظور در قالب نقاشي يا صورتگري و پيكر تراشي، معماري، حجاري ، قلم زني، خوشنويسي، تهذيب و غيره متجلي گرديده و در شمار هنرهاي بصيري قرار مي گيرد و گاهي اين پيام سمعي است و درك آن از راه شنيدن مسير است كه دو تجلي عظيم آن، يكي شعر است و ديگري موسيقي كه اين دو براي رسانيدن پرندة معني به آشيانة فهم دو بال پروازند كه در اين بخش حقير به موسيقي آن اشاره مي كنم.
قسمت سوم: موسيقي
ابتدا سخنم را با اشعاري از مولانا شروع مي كنم:
خشك سيم و خشك چوب و خشك پوست
از كجــا مـي آيــد ايــن آواي دوست
پس حكيــــمان گفته اند ايـن لحن ها
از دوار چـــرخ بگــرفتـــــيم مــــا
بانك گــردش هاي چرخ است اينكه خـلق
مي ســرايندش به تنبــور و به حلـق
ما همـــه اجــزاي آدم بـوده ايـــم
در بهشت ايـن لــحن ها بشنوده ايـم
موسيقي و پيدايش آن:
واژة موسيقي يا موزيك كه گاهي در ادبيات فارسي از آن « موسيقار» نيز ياد شده يك واژة يوناني است تا اينكه امروز همة آنرا به رسميت شناخته اند و در نوشته ها و گفتارها به كار مي برند. اما از موسيقيدان در ادبيات دري به نام رامشگر يا خنياگر ياد شده. دربارة پيدايش موسيقي نظرهاي مختلف است، گروهي گويند همزمان با پيدايي سخن و آغاز زندگي بشري مي دانند.
گروهي آنرا به زمان حضرت موسي مربوط مي كنند. برخي گويند هندوان از ققنوس آموخته اند، برخي گفته اند كه فيثاغورث آنرا از شنيدن آواي پتك آهنگران ديد و گروهي را از ستارة زهره مي دانند و غيره.
اما عارفان بر اين نظرند كه اين علم برمي گردد به «حضرت آدم (ع)». پس فرمان الهي شرف نفاذ يافت كه روح به جسد ابوالبشر آدم صفي الله نقل كرده متمكن شود. چون رحمت پروردگار دربارة ابوالبشر نامتناهي بود نداي عزت به جبرئيل(ع) رسيد كه به لطائف الحيل روح را به مسكن ابدي او
راه نمايد. روح الامين (جبرئيل) به فرمان رب العالمين به درون پيكر مطهر حضرت آدم درآمد و به آواز حزين و مقام راست كلمة درآدرتن ادا فرمود. نداي جبرئيل موجب غذاي روح گشته و روح در پيكر آدم وارد شده كه سرماية فرح و شادماني انسان كامل است. پس، از اين است كه هرگاه شخصي
نغمه سرائي كند خواه از آلات نغمات و خواه دهني، در جهت سير معنوي، روح را به ياد اصل خويش مي اندازد و چون اين علم، علم جبرئيل است كه او را روح الامين گويند كه حكما علم روحش گويند و حكماء فلسفه صاحب اين فن را عزيز و نيكو داشتند.
از نظر قدما و عارفان موسيقي، در جهت اصلاح بشر و تقرب روح انسان مي باشد پس هر مقامي از پيغمبري صلوات الله عليه پيدا شد به جهت حاجات به درگاه قاضي الحاجات. نزد حكماء و فيلسوفان موسيقي را فايدة عظيم است و در بسيار حالها اين را به كار داشته اند، چنانك در
محرابها استجابت دعا را. چنانكه كه حضرت داوود عليه السلام در محراب بربط زدي و غناء خوش بر آن راست كردي و چنانك در بيمارستانها به سحرگاهان بزدندي تا بيماران را خواب گرفتگي و از دردها برآسودندي، چنانك در صومعه ها بنهادندي و چون عامه به زيارت شوندي، خلوت گزيدگان معابد آن را بزدندي تا عامه به راه توبه درآمدندي و باز گفته اند كه روح آدمي از علم قدس سرچشمه گرفته و توسط طلسمي كه بشر آن فقط بر حق تعالي مكشوف است با بدن خاكي
پيوند يافته كه از اين پيوند حيات آدمي در اين عالم تحقق پذير است و در اين زندان تن روح از طريق موسيقي بار ديگر ياد آور سرزمين اصلي خود مي شود و حتي آن طلسم كه روح را به تن پيوند مي دهد از اين راه شكسته مي شود و براي لحظه اي چند هم كه شده مرغ روح اجازه مي يابد تا بالهاي خود را آزاد سازد و به عالم معنوي و فضاي ملكوتي به پرواز درآيد.
موسيقي معنوي مانند موسيقي اصيل ايراني از قويترين طرق بيداري انسان از خواب غفلت است و مركبي مطمئن كه مي تواند انسان را از جهان پررنج و عالم مادي به اوج عالم معني كه هر گونه درد و رنج از ياد رفته برساند و شنونده اي كه روحش مستمد صعود است به وصال حضرت دوست نايل سازد. البته اجراي اين نوع موسيقي كه نوازنده ( چه شخصيتي ) باشد بسيار جاي بحث مي باشدكه در اين فصل نمي گنجد. فقط اشاره مي كنم كه از لذتهاي دنيايي بريده و داراي باطني پاك مي باشد و تسلط كامل به هواي فكري و هوس خود داشته ومعنويات را به دنيا برتري داده و عابد و صالح مي باشد.
قسمت چهارم: تأثير گذاري موسيقي
حكيم ابونصر فارابي موسيقي را به سه گونه تقسيم كرده:
1) بعضي از آهنگها موجب مي شود كه روح انسان را به لذت خوشي رهنمود كند مانند مناجات نامه هاي عرفاني كه در بخش هاي پيشين گفته شد.
2) بعضي آهنگها انسان را به انديشه فرو مي برد، در اين باب گويند خسرو پرويز اسب سياه رنگي داشته به نام شبديز كه در وصف آن، آنچنان سخن گفته اند كه در وصف رخش رستم. مجسمة سنگي اين اسب نامدار در طاق بستان كرمانشاه مي باشد، گويند كه خسرو پرويز گفته است كه هر كس خبر مرگ شبديز را برايم بياورد در آن لحظه فرمان مرگش را خواهم داد، مرگ شبديز پيش مي آيد و هيچكس جرأت گفتن اين خبر را به خسرو نداشت تا اينكه اميران دربار به پيش باربد كه
موسيقيدان خسرو بود رفتند و به او گفتند و او آهنگي ساخت كه خسرو وقتي آنرا شنيد آنچنان در انديشه و غم فرو رفت كه خسرو گفت: باربد مگر شبديز مرده است كه اينطوري مي نوازي، باربد گفت: خودت اين خبر را گفتي، بله صحيح است.
3) دستة سوم آهنگها در انسان عكس العملي به وجود مي آورند و او را به حركاتي مناسب با آهنگ وا مي دارند كه رودكي شاعر و موسيقي دان مشهور سامانيان بوده و چنگ نيز مي نواخت. نصربن احمد ساماني كه رودكي ملازم دربار او بود به منطقه اي كه سفركرد و به واسطة صفاي آنجا دل از بخارا بركند. ملازمان سلطان كه آرزوي ديدار وطن و دوستان و نزديكان خود را داشتند
انديشه اي كردند و رودكي را كه تقرب مخصوص به نصر داشت مأمور اين كار نمودند رودكي نيز كه خود طالب ديدار وطن بود قصيده اي ساخت و صبحگاهان به خدمت امير شتافت و چنگ برگرفت و با آواز خوش آن قصيده بخواند كه بيت اول آن چنين است:
بــوي جــوي مولـــيان آيـد همــــي يــاد يــار مهـــربان آيــد همـــي
بطوري رودكي بيت بعدي را خواند كه گويند امير را بدون موزه وادار به پريدن روي اسب كرد و به وطن بازگشت.
قسمت پنجم: موسيقي سنتي
موسيقي سنتي دريايي است كه انتها ندارد و مطالب و گفتني هاي زيادي در مورد آن مي توان بيان كرد اما من با توجه به ظرف كوچكي كه در دست ندارم مقداري از اين آب دريا را برداشته و مطالبي را دربارة موسيقي سنتي ايراني مطرح مي كنم.
اكنون مي پردازيم به معرفي بعضي از نغمات قديمي ايراني كه امروز در طي حدوداً صد سال اخير نام دستگاه برآن گذاشته و طبق يك اصول خاصي و نظم دقيقي كه بر نغمات داده اند و نام دستگاه را بر روي آنها گذاشته اند.
قدما آهنگها را به نغمه يا مقام مي شناختند. مقام هاي قديم ايران به زمان پادشاهان قديم بر مي خورد، دوران فريدون يعني به قول تاريخ سه قسمت شدن نژاد آريا است. مهاجرت آريائيان به سه طرف دنيا بود، عده اي به طرف غرب رفتند و گروهي به سمت آسياي مركزي روانه شدند و الباقي در فلات بر جاي ماندند.
در شاهنامه يك از اتفاقات دوران فريدون اين است كه او جهان را به سه پسر خود سلم و تور و ايرج تقسيم كرد، سلم تلفظي ديگري از هروم پهلوي و رم فارسي دري است و معني كلي اروپا مي دهد. گروه بعد به نام تور همان گروهي است كه به سوي شرق و آسياي ميانه حركت كردند و نام توران را به خود گرفتند. اما گروهي كه برجاي ماندند نام ايرج دارند و (ايرج-اير) آريائي و ايراني همه هم ريشه اند و معني ايران يا قوم ايران و آريا از آن گرفته شده است. مي دانيم كه سلم و تور
به ايرج تاختند و به بي گناهي او را كشتند. به قول قدما يكي از رديف هاي دستگاهي قديمي موسيقي ايراني كين ايرج است كه تا زمان ساسانيان شناخته مي شد.
چو كردي كيـــن ايـــرج را ســــرآغــــاز
جهـــــان را كيـــن ايــــرج نوشتي باز (نظامي)
در داستانهاي ما، يكبار ديگر نيز كين ستايي براي سياوش بوده است و رديف كين سياوش، يادگار آن زمان بوده است. كه حافظ مي فرمايد:
بدين زخمه، كز نيش كيخسرودين به كين سياوش چه برهان نمايد.
و از اين رديفها در طول تازه زياد داشته ايم. در شاهنامة فردوسي پيدايي نواي خوش به اواسط دوران جمشيد باز مي گردد و بر اثر حملات و جنگهاي قومي و مللي آن رديفها هم از بين نرفته است. برخي از محققين و مورخين غرب بر اين عقيده هستند كه رديف و سير مقامات از دوران قبل از اسلام به صورت زنجيره اي حكايت و هدايت شده است. اسناد تاريخي آنها به اين موضوع دلالت دارد كه رد پاي نغمات باربدي به راحتي تا قرون دهم ميلادي مي توانستيم در مرو بيابيم، اين نغمات با خط ويژه اي كه در ايران رايج بوده است نوشته مي شده، اما بر اثر يورش و تاراج چنگيز و تيمور و حملات كشورهاي ديگر بر ايران كتابها يكايك بسوخت و كم كم آن همه نغمات و آهنگها روز به روز شماره آنها كم مي شد.
موسيقي سنتي ايران كه پايه و اساس آن را رديف مي گويند. رديف در يك تعريف كلي مجموعة تمام نغمات موسيقي در يك دستگاه كه با نظم و ترتيب بسيار مدون و منضبط شده اي پشت سرهم قرار مي گيرند و بين آنها نوعي انضباط بر قرار است، رديف موسيقي ايراني را تشكيل مي دهند.
رديف كه امروز در ميان هنرمندان مي باشد حدوداً از 120 سال پيش توسط خانوادة هنر كه معروف به فراهاني مي باشد توسط ميرزا عبدالله و ميرزا حسينعلي خان جمع آوري شده است.
رديف از 7 دستگاه تشكيل شده. دستگاه يعني مجموع اجرائي كه يك كل را تشكيل دهند و به معني يك مقام كامل موسيقي شامل گوشه ها باشد نيز گويند.گوشه جزئي از دستگاه و يا آوازها مي باشد كه دستگاه را تشكيل مي دهد.
دستگاه ها به ترتيب:
1) دستگاه شور كه از 34 قسمت كه هر قسمت را گوشه گويند و دستگاه شور شاخه هائي دارد كه آن را آواز گويند.
1- آواز بيات كرد
2- آواز دشتي
3- آواز بيات ترك
4- آواز ابوعطا
5- آواز افشاري
2)دستگاه سه گاه كه از 21 قسمت تشكيل مي شود.
3)دستگاه نوا كه از 21 قسمت تشكيل مي شود.
4)دستگاه همايون از 28 قسمت تشكيل مي شود و داراي آواز بيات اصفهان مي باشد.
5)دستگاه چهارگاه كه از 33 قسمت تشكيل مي شود.
6)دستگاه ماهوركه از 38 قسمت تشكيل مي شود.
7)دستگاه راست پنجگاه كه از 24 قسمت تشكيل مي شود.
قسمت ششم: موسيقي كردي و مقامي
كردستان و قسمتي از آن كه كرمانشاهان ناميده مي شود، از فرهنگي كهن و اصيل برخوردار است و موسيقي در اين فرهنگ، از مقام والايي برخوردار است. تنوع و عمق موسيقي در اين منطقه به حدي است كه شايد در كم تر نقطه اي از ايران با آن مواجه شويم.
آهنگ محلي و موسيقي هر قوم و قبيله رابطة مستقيم با حالات و كيفيات روحي و فكري و حتي زندگي و كلام و صحبت آن قوم دارد. مثلاً در نقطه ايكه زماني شادي و زماني غم و دلتنگي، زماني جنگ، زماني دوستي و محبت پيش آمده آن حالات و كيفيات در آنها اثر گذاشته و بعداً با همان لهجة محلي به صورت مقتضي جلوه گري و بيان شده، مثلاً بيان دلتنگي و پريشاني، داغ عزيزان،
عزاداري معصومين در كلامي كشيده و غم انگيز و با ميزان و وزني منظم و كلام و آهنگي غم آلود همگام با به سروسينه زدن ابزار و اجرا شده و در زمانهاي شادي و غيره با آهنگي سريع و ريتمي تند و شادي بخش جلوه گري كرده است. پس نتيجه مي گيريم كه آهنگهاي محلي هر قوم تحت همين شرايط از روزگاران قديم و نامحدود از اين حالات و كيفيات كه عرض شد شكل گيري و ريشه گرفته و در هر منطقه و هر طايفه به اشكال گوناگون و آهنگهاي مختلف به لهجة محلي در آمده و رواج پيدا كرده.
به طور خلاصه موسيقي كرد را، شايد بشود از لحاظ قدمت به دو گروه تقسيم كرد:
1)موسيقي باستان كه با عناوين هوره، موره، لوره، سياچمانه، چوپي و نغمه هاي سماعي - سنتي شناخته مي شود و عموماً بدون كلمات اضافي بر اشعار ده هجايي استوار است و بيشتر حالت سنتت هاي مردم كرد دارد.
2)موسيقي آئيني كه به دراويش قادريه و طريقة نقشبنديه مربوط است كه با دف نوازي و مرثيه خواني با ذكرهاي مخصوص خوانده مي شود.
عده اي به نام مردمان اهل حق كه در منطقه هورامانات و اطراف زندگي مي كنند كه اجراي موسيقي در اين فرقه با ساز «تنبور» و با بيان اشعاري هجايي در وصف حضرت مولا علي فضايل انساني او و ساير پيران اهل حق در گردهمايي خود كه معمولاً در مرقد پيران و اماكن اعتقاديه است همراه است.
هم اكنون چند نوع از سازهاي كردستان را نام مي بريم كه يكي شمشال است كه از قديمي ترين و رايج ترين سازهاي منطقه كردستان است شمشال در واقع ني چوپان كردستان است كه از لولة فلزي ساخته مي شود. بهترين فلزي كه براي ساختن شمشال به كار مي رود برنج است، اما معمولاً از لوله هاي فلزي مختلف نيز استفاده مي كنند كه البته صداي دلنشيني ندارند. از ديگر سازهاي كردستان، سرنا، دوزله، نرم ناي و دف نيز نام برد.
قسمت هفتم: موسيقي صحنه و كرمانشاهان
ابتدا سخنم را با موضوعي كه در كتاب زندگي پر افتخار حضرت علي (ع) با نام (خداوند علم و شمشير) به قلم: روداف ژايگر نويسندة معروف آلماني، مترجم مرحوم ذبيح الله منصوري آغاز مي كنم:
« در بعضي روزها علي (ع) پس از اين كه كاركنان ديوان نهار صرف مي كردند، ايرانيان را مي پذيرفتند و با آنها راجع به تاريخ ايران صحبت مي كرد و هرگز با ايرانيان راجع به مسائل مذهبي صحبت نمي نمود، چون نمي خواست چيزي بگويد كه احساسات آنها را جريحه داركند.
در يك روز كه هاشم بن عتيبه نزد علي (ع) رفت تا اين كه اورا با خود به مسجد ببرد، علي (ع) با ايرانيان راجع به موسيقي و نت هاي ايراني صحبت مي كرد و مي پرسيد آن نت ها از چه موقع وارد زبان خط فارسي شده است و ايرانيان جواب مي دادند كه نت هاي موسيقي در ايران سابقة ديرين دارد و مسيحياني كه در ارمنستان هستند از نت هاي موسيقي ايراني استفاده مي كردند و نه
فقط آهنگهاي خود را با نت هاي ايراني مي نوشتند بلكه يك عده، از آهنگهاي ايراني را، به عين وارد موسيقي خود نموده اند. علي (ع) مي گفت بين ما شعر و آهنگ خيلي قابل توجه است و من خود در جنگ خندق مي ديدم كه رسول الله (ص) از كساني كه صوت خوش داشتند و مي توانستند به نحوي دلنشين آواز بخوانند در خواست مي كرد خوانندگي كنند تا آواز آنها خستگي را از مسلمين كه اطراف اين شهر مشغول حفر خندق بودند رفع نمايد و حتي چنانكه مشهور است شتران
عربستان نيز از موسيقي لذت مي برند و اگر ساربان آواز بخواند شتران از راه پيمايي خسته نمي شوند.»
يكي از سرچشمه هاي اصلي موسيقي و منطقه اي از خاك ايران كه مردم آن با موسيقي انس و الفت ديرين دارند و موسيقي آن مستقل و دست نخورده مانده، و چهره هاي برجسته اي در اين وادي ظهور كرده، كرمانشاه است.
استان كرمانشاه با وسعتي بالغ بر 23668 كيلومتر مربع در غرب ايران به شكل مستطيل واقع شده و از شمال به استان كردستان، از جنوب به استانهاي لرستان و ايلام، از مغرب به عراق و از شرق به استان همدان محدود است و منطقه اي است كه بخشي از سلسله جبال معظم زاگرس قسمت عمدة اين استان را پوشانيده است.
استان كرمانشاه از مناطق قديمي ايران به شمار مي رود و وجود آثار تاريخي دليل بر اين قدمت است. از مهمترين آثار تاريخي اين استان مي توان طاق بستان، تخت شيرين، نقشهاي تاريخي بيستون، بقعة مالك در شهرستان سنقر، چهارقاپو در قصر شيرين و . . . نام برد. راههاي ارتباطي كرمانشاه اهميت فراوان دارد و راه اصلي تهران به مرز عراق از كرمانشاه مي گذرد. در اين استان لهجه هاي فارسي ، كردي، لكي، هورامي، وجافي متداول است.
آري سخن از شهر هنرپرور، كرمانشاه است، و از موسيقي و پديد آورندگان موسيقي در كرمانشاه، آن نوع موسيقي كه با قلب و روح و انديشة والاي انسان سروكار دارد و در واقع موسيقي را بايد زبان روح آدمي ناميد و اين هنر لطيف در طول تاريخ از احترام و جايگاه والايي در بين مردم كرمانشاه بوده است و ساز اصلي اين مرز و بوم ساز مقدس تنبور است كه در اينجا به معرفي آن مي پردازم.
در صحنة كرمانشاه عده اي از اهل عرفان كه به اهل حق معروفند با نياتي مقدس و روحاني تنبور را در مجالس ذكر به كار برده و از آن به عنوان وسيله اي براي نيايش به درگاه معبود و مدح و ثناي حضرت مولا علي (ع) بهره مي برند.
تنبور از هزاره هاي قبل از ميلاد حضرت مسيح (ع) همدم نيايش و محرم راز و نياز پارسايان حق پرست بوده است. در هزارة اخير نيز در اكثر مواردي كه سخن از اشراق، عرفان، شوريدگي، عشق و ذكر حق است، تنبور همنشين و همراه حق جويان بوده و هست. وبدين ترتيب تنبور نزد ياران اهل حقيقت چنان منزلتي يافت كه ملقب به نداء الحق گرديد و چنين شد كه سرسپردگان وادي مذكور چنان محترم و عزيزش بدارند كه هيچگاه مقام حقاني اش را با اجراي الحان بي مقدار نيالايند و هرگز بي طهارت ظاهر و باطن دست بردستش ننهند و نهايتاً قبل و بعد از هربار نواختن دستش را بوسيده و بر ديده نهند كه اين نشانة تقدس اين ساز در بين اين مردمان بوده است.
مشخصات ظاهري تنبور:
بلندي اين ساز در نمونه هاي مختلف يكسان نيست و بدون در نظر گرفتن نمونه هاي استثناء 85 تا 90 سانتيمتر مي باشد و تشكيل شده از كاسه، دسته، صفحه، سيم گير، خرك دسته، خرك صفحه، دو يا سه گوشي، دو يا سه سيم و 13 يا 14 دستان.
موسيقي تنبور:
موسيقي تنبور را ميتوان به چهار قسمت تقسيم كرد:
1-سرودهاي ديني يا مقام هاي حقاني موسوم به كلام كه مخصوص مردم اهل حق مي باشد.
2-مقام هاي قديمي كه جنبة باستاني دارند.
3-بداهه نوازي.
4-ساخته هاي معاصرين.
توضيح قسمت اول:
اساسي ترين قسمت موسيقي تنبور، موسوم است به سرودهاي ديني يارستان يا مقامهاي حقاني كه نزد سلسلة اهل حق مي باشد. تعداد اين كلام ها 72 مقام است كه از ساخته هاي اولياء آئين اهل حق مي باشد كه خود شامل سه دسته اند. دسته اي از آنها حالت آوازي دارد يعني داراي مترونم آزاد هستند. دستة ديگر داراي ريتم بسيار فراخ و كند و يا نيمه فراخ مي باشند و دستة آخر داراي ريتم تند مي باشند.
توضيح قسمت دوم:
مقام هاي قديمي و غير كلام هستند كه اكثراً از مقامات باستاني تنبوراند، نزد اساتيد و آشنايان به مقامات، در تعداد و اسامي متفاوت اند. تا حدي كه بعضي از آنها با الحان و حالات بسيار شبيه به هم فقط در نام از هم جدا هستند. با توجه به مطلب مذكور، مي توان گفت مقامهاي اين دسته نزد اساتيد تنبور نواز از 14 تا 20 مقام است.
تعدادي از اين مقامات داراي حالتي آوازي بوده و لحني غير ريتميك دارند مانند «ساروخاني»، «قطار» و «گله و دره». تعدادي ديگر داراي ريتم مشخص هستند مانند «جلو شاهي»، «بايه بايه»،«جنگه راه»، «خان اميري»،«سوار سوار»،«گل و خار» و چهار نوع سماع. از ميان مقامات باستاني، مقام سحري حالتي استثنائي دارد كه لحن آوازي آن غير ريتميك و لحن سازي آن داراي ريتم است.
در ميان اين دسته از مقامها بعضي صرفاً سازي هستند مانند «جلو شاهي، خان اميري، جنگه راه، سوارسوار و انواع سماع و در بعضي، اجراي آنها توسط ساز و آواز انجام مي شود مانند، ساروخاني، قطار، سحري ، گله و دره، گل و خار».
توضيح قسمت سوم:
اين قسمت را بداهه نوازي بر اساس مقامات كهن تنبور تشكيل مي دهد. نوازندة اين نوع موسيقي با رعايت سبك و سنت در بيان ويژة تنبور و به كمك قريحة ذاتي و ذوق خود مي تواند در فضاي بيكراني از الحان و نغمات زيبا و با اصالت به پرواز در آيد. در اين قسمت است كه مي توان اشاراتي بسيار گذرا و مختصر به بعضي از گوشه هاي موسيقي سنتي ايران كه فاقد فواصل كمتر از نيم پرده هستند، نمود.
توضيح قسمت چهارم:
عبارتست از ساخته هاي تنبور نوازان معاصر كه به طور انفرادي يا گروهي به اجرا درآمده اند و تماماً بر اساس پايه هاي مقامي و رعايت فرهنگ موسيقايي تنبور ساخته شده اند.
قسمت هشتم:
معرفي موسيقيدانان صحنه و كرمانشاه
از هفتاد سال پيش
1)استاد درويش امير حياتي:
درويش امير حياتي همت آبادي «فرزند عليقلي حياتي، از اهالي صحنه كرمانشاه است كه حدود 75 سال از عمر پر بارش مي گذرد، از پرآوازه ترين نوازندگان تنبور و معروف ترين خوانندگان مقامهاي كردي و از نامدارترين مداحان حضرت علي (ع) است. از ده سالگي نواختن تنبور را نزد پدرش شروع كرده و بعد نزد «سيد نصرالدين جيحون آبادي» بمدت چند سال به تكميل آموخته هايش پرداخت. وي دهها سال است كه در تهران ساكن است و در اين دوره عده اي از اهل ادب و هنر چون بديع الزمان فروزان فر، جلال الدين همايي و جلال آل احمد با ايشان حشر و نشر داشته اند. بسياري از تنبور نوازان، مستقيم و غير مستقيم از ايشان تأثير گرفته اند. وي در سال 1339 به دعوت راديو تهران آهنگ «علي گويم، علي جويم» و چند آهنگ ديگر را اجرا كرد. درويش امير، از شاخص ترين چهره هايي است كه از حدود چهل سال پيش، تنبور را خارج از منطقة كرمانشاه معرفي كرده
است. تنبور نواختن او شيوه بخصوصي دارد كه يادآور شيوه قديم تنبور نوازي است. درويش امير در تنبورنوازي داراي سبكي اعجاب انگيز و پنجه اي سحار است. صداي گرم و جذاب همراه با تنبور اين استاد در چند دهة اخير بسياري دلها را به لرزه در آورد و بسياري جانهاي تشنه را سيراب كرد. روش مضراب كاري اين استاد به كلي با ديگر اساتيد متفاوت است. تنبور مخصوص ايشان كه موسوم است به نداءالحق، داراي كاسه اي به مراتب بزرگتر از تنبورهاي معمولي است.
2)استاد سيدامرالله شاه ابراهيمي:
سيد امرالله شاه ابراهيمي، متولد 1302 در صحنه و فرزند سيد لطف الله شاه ابراهيمي ، ( نوازندة بزرگ تنبور است ). شاه ابراهيمي نواختن تنبور و آشنايي با مقام هاي باستاني و مذهبي را ابتدا نزد پدر آغاز كرد و سپس در خدمت تنبور نوازاني چون درويش سعدي، سيد هادي اجاق، سيد آقا عزيز زنوري و سيد روخنافي به تكميل اندوخته هاي خود پرداخت. او جز آن كه شيوه هاي استادان گذشتة تنبور را دريافته و روايت گر صديق مقام هاي باستاني و حقاني تنبور است، بر بستر ذوق و قدرت آفرينش گري فردي نيز توانسته است اين مقام ها را با جلوه اي ديگر اجرا نمايد و به شاگردان خود انتقال دهد. علاوه بر اين، انضباط و دقت وي در درك و انتقال مقام هاي تنبور باعث شده تا
اجراهاي او از اشخص و فرديت قابل ملاحظه اي برخوردار باشد. شاه ابراهيمي از معدود استادان تنبور است كه از سال ها پيش به تربيت منظم شاگردان همت گماشته و بسياري از تنبور نوازان معاصر از شاگردان او محسوب مي شوند. شاه ابراهيمي براي نخستين بار در سال 1353 گروه تنبور نوازان را – متشكل از شاگردان خويش- تشكيل داد. اين گروه به همراه او در سال 1354
نخستين برنامة گروه نوازي تنبور را در تالار رودكي اجرا كردند. پس از آن برخي از اعضاي اين گروه، خود به تشكيل گروه هاي ديگري همت گماشتند كه گروه تنبور نوازان شمس به سرپرستي كيخسرو پور ناظري و گروه تنبور نوازان بابا طاهر به سرپرستي سيد خليل عالي نژاد در اين زمره اند. شيوة نوازندگي، ظرافت هاي اجرايي و صدادهي تنبور شاه ابراهيمي از ويژگي هاي ممتازي
برخوردار بوده و همين ويژگي هاست كه او را در زمرة استادان صاحب سبك و يكي از بزرگ ترين تنبور نوازان معاصر قرار داده است.
سيد امرالله شاه ابراهيمي، علاوه بر تسلط بر مقام هاي باستاني و حقاني تنبور به رديف دستگاهي موسيقي ايران نيز مسلط است. او رديف نواختن تار و سه تار را از سيداحمد اعتضادي از شاگردان برجستة – غلامحسين درويش – فرا گرفته است.
3)كيخسرو پور ناظري معروف به علي ناظري:
«استاد كيخسرو پور ناظري» كه دوستانش وي را علي ناظري مي نامند يكي از دست پروردگان پدر خود و از خدمتگذاران صديق به جامعة هنري زادگاهش كرمانشاه مي باشد. استاد كيخسرو پورناظري كه به حق تلاشگري واقعي و از چهره هاي برجستة موسيقي است به موفقيتهاي زيادي نائل آمده و شخصيت موسيقايي و فعاليتها و خدمات ايشان در اين راه بسيا حائز اهميت است. وي كه در سال 1323 در كرمانشاه در خانواده اي اهل فضيلت، ادب و هنر متولد شده، در دامان مادري فرهنگي پرورش يافت و همراه شنيدن لالايي مادرانه، شاگرد صداي روح پرور و انسان ساز تار پدر بود و با اين صداي ملكوتي روزگار را به ده، دوازده سالگي رساند و تحت آموزش مستقيم پدرش استاد پرويز پورناظري (حاجي خان ناظري) قرار گرفت و اين آموزش تا پايان اندوخته هاي پدر ادامه داشت و از رهنمودهاي و تجربه هاي سرشار ايشان بسي خوشه چيني نمود .
استاد كيخسرو پور ناظري اولين كسي بود كه از كرمانشاه وارد دانشكده هنر هاي زيبا شد و آموخته هاي خويش را با فراگيري رديف استاد زنده ياد نور علي برومند غناي بيشتري بخشيد .
از ديگر اساتيدي كه مستقيم و غير مستقيم بر روي ساز علي ناظري تاثير گذاشته اند شادروان درويش حسن خراباتي ، درويش نعمت علي خراباتي و شيخ حسن داودي كه هر سه نفر از خوانندگان صاحب سبك بودند و نيز استاد نصر الله شيدايي كه در سالهاي 3ـ1342 در كرمان
شاه بسر ميبرد و همچنين استاد علينقي خان وزيري ، استاد جليل شهناز ، استاد پايور و … .
كيخسرو پور ناظري در ساختن آهنگ براي تنبور به بيان خاصي رسيده و آهنگهاي زيادي براي اين ساز معنوي ساخته كه زبانزد اقشار مختلف گرديد و اولين نوار كاست تنبور را با مجوز رسمي از ارشاد اسلامي با صداي پسر عمويش شهرام ناظري با نام صداي سخن عشق منتشر كرد كه با استقبال كم نظيري روبرو گرديد . در اين نوار علاوه بر همنوازي بسيار هنرمندانه و صداي گرم و
عرفاني شهرام ناظري ، تكنوازي تنبور سيد خليل عالي نژاد در جواب آواز حال و هواي خاصي به اين اثر بخشيده و ديگر نواري مربوط به اولين جشنواره موسيقي فجر با صداي سيد جلال الدين محمديان در 1366منتشر شد كه مقام اول را كسب نمود و داراي آثار بسيار ديگري است كه ديگر آنها را ذكر نميكنم . كيخسرو پور ناظري علاوه بر موسيقي ، به ادبيات ايران آگاهي و تسلط دارد و اشعاري نيز سروده است .
قسمت نهم :
معرفي چند تن از خوانندگان كرمانشاه
1ـشهرام ناظري :
شهرام ناظري بدون شك از نوادر موسيقي ايران است و هنرمندي است كه تسلط كم نظيري بر موسيقي سنتي و احاطه خاصي بر ادبيات ايران دارد و با تلفيق اين دو و با صداي پر شور و پر طنين خود توانسته تاثيري عميق در گسترش موسيقي كلاسيك ايران داشته باشد و نخستين خواننده اي است كه اشعار شاعران عارف ايران را با شور و هيجاني زايد الوصف با نام موسيقي عرفاني ايران عرضه كرده است . شهرام ناظري در سال 1329در كرمانشاه محله برزه دماغ در خانواده اي هنرمند و در دامان مادري هنر پرور پرورش يافته ، پدرش كه صداي خوشي داشت و با ترنم نغمات كردي مشوق و معلم اوليه آواز او محسوب مي شد و معلم ديگر وي مادرش بود كه در تربيت درست و سوق دادن او به سوي موسيقي اصيل ايراني سهم بسزايي داشت .
شهرام ناظري اولين آواز خود را در سن 8سالگي در راديو كرمانشاه به همراهي تار مرحوم درويشي اجرا كرد و در جمع عارفان به مثنوي خواني مي پرداخت و در سن 21سالگي اولين كنسرت او در زادگاهش برگزار گرديد و براي پربار تر كردن كوله بار موسيقي ارتباط بيشتري با پسر عموي هنرمندش استاد علي ناظري و درويش نعمت علي خراباتي كه هر دو تاثير مهمي در آشنا شدنش با موسيقي اصيل و محلي كردي و درك آن داشته برقرار كرد و همچنين همنشيني او با قلندران و اديبان ديار كرمانشاه در آشنايي عميق او با موسيقي ، ادبيات و عرفان ايران سهم شاياني داشت .