بخشی از مقاله
گوناگوني در جهان جانداران
تكامل نظريهاي علمي و مجموعهاي از واقعيتهايي است كه اين نظريه در پي توضيح و تشريح آنهاست. جانداران پيوسته در حال تغيير و تحولاند و تكامل در پي درك چگونگي و اساس اين تغيير و تحول است. نظريهي تكامل از راه انتخاب طبيعي،كه داروين حدود 150 سال پيش آن را تشريح كرد، توضيحي براي اين تغيير و تحول هميشگي است. البته، اين نظريه طي سالهاي اخير پختهتر شده و اكنون يكي از استوارترين و موثرترين انديشههاي علمي محسوب ميشود
كه تاكنون علم براي بشر به ارمغان آورده است . به بيان ريچارد داوكينز ( Richard Dawkins )، جانورشناس آمريكايي، " اگر جانداراني از سيارههاي ديگر ميخواستند سطح توسعه هوشي ما را بسنجند، نخستين چيزي كه ميخواستند بدانند اين بود كه آيا ما تا به حال تكامل را كشف كرده ايم."
شواهد زيادي از تكامل پشتيباني ميكنند . امروزه برعكس زمان داروين، اين شواهد به بقاياي فسيلي محدود نميشوند. زيستشناسي مولكولي شواهد محكمي بر تاييد آن فراهم كرده است . با وجود اين، برخي برداشتهاي نادرست باعث شدهاند كه برخي از افراد آن را نپذيرند و برخي سخنان غير علمي را به عنوان شواهدي علمي عليه تكامل عرضه كنند . اغلب اين افراد تلاش ميكنند
از " جنبه منفي معلومات بشر " براي اثبات ادعاهاي خود بهره گيرند. به عبارت ديگر ، آنان توان اثبات ادعاي خود را ندارند، بلكه همواره تلاش ميكنند نقصهاي احتمالي يك نظريه را دليل ادعاي خود مطرح كنند. اما با افزايش آگاهي ما از فرايندهايي كه حيات را پيش ميبرند، بسياري از اين نقصها كه در واقع مجهولهاي ما و نه نقصهاي تكامل بودهاند، رفع شده اند.
در اين مقاله ، برخي از مهمترين برداشتهاي نادرست از تكامل، گردآوري و بررسي شدهاند.
دروغي به نام تكامل !
دكتر پل راجرز
در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته، دكتر پاترسون، سؤال سادهاي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل، نكتهاي قطعي و ثابتشده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشهاي گفت: ?من يك چيز را با قطع و يقين ميدانم: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد.
با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديدهاي علمي و اثباتشده ميباشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال، تكامل فرضيهاي است اثباتنشده و بدون سنديت. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري تكامل را رد ميكنند. .
فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش بهنام "اصل انواع" مطرح شد، اين نظر را پيش مينهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري، به اَشكال پيچيدهتر نظير انسان تكامل يافتهاند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتمها در يك ملغمه ابتدايي بهوجود آمده است. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است.
نابسندگي شواهد و دلايل
تأثير و نفود فرضيه تكامل را نميتوان دستكم گرفت؛ اين فرضيه طرز تفكر انسانها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است، و هنگاميكه شواهد و دلايل مطرحشده را موشكافانه بررسي ميكنيد، پي ميبريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.
فسيلها تكامل را اثبات نميكنند?
فسيلها گواه بر تكامل ميباشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان ميكردند. اما مشكلي كه در مورد فسيلها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيلها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان بهصورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافتهاند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيلهاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است.
دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.
"هومولوژي" تكامل را اثبات نميكند
هومولوژي نظريهاي است كه معتقد است ارگانيزمهاي زندهاي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شدهاند و به اين ترتيب اين نظريه، تكامل را اثبات ميكند.
مشكل در اينجاست كه نمونههاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. بهعنوان مثال، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليههاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستانداران ميباشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.
يا به دستگاه گوارش توجه كنيم. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شدهاند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز ميبايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است. كوسه، قورباغه، خزندگان، و پرندگان، داراي دستگاه گوارشياي هستند كه بهگونهاي متفاوت تحول يافتهاند. نمونههاي بسيار ديگري ميتوان براي اين امر آورد.
زائدهها تكامل را اثباتنميكنند
تكاملگرايان بر اين نظر پا ميفشردند كه بدن جانداران داراي اندامهايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندامهايي مثل آپانديس و لايههاي نيمهكروي در چشم زائده ناميد شدهاند زيرا در زمان داروين تصور ميشد كه اينها بلامصرف ميباشند. طبق اين نظريه، اين اندامها در دورههاي اوليه هستي كاربردي داشتهاند، اما بهتدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت، كاربرد خود را از دست دادند. بهعقيده اين دسته از دانشمندان، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم.
باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غدهاي است لنفاوي، و لايه نيمهكروي نيز همچون يك قاشقك، اشياء خارجي را از داخل چشم جمعآوري ميكند. بسياري از ما شنيدهايم كه انسان قبلاً دُم داشته است. اين حرف خندهدار است. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است. فردي بهاسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!
زيستشناسي مولكولي بيش از ساير عوامل، تكامل را رد ميكند!
چيزيبهنام شكل ساده حيات وجود ندارد
در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال سادهتر بهسوي اشكال پيچيدهتر حركت ميكند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي بهنام ? شكل ساده حيات ? وجود ندارد. حتي سادهترين سلول باكتري بهگونهاي باورنكردني پيچيده است. آنچه كه سلولهاي ساده ناميده ميشود، شامل DNA و RNA و پروتئين ميباشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع، تمام سيستمهاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته ميباشند. لذا اين تصور تكاملگرايان كه اندامها بهگونهاي مستقل تحول مييابند، پذيرفتني نيست.
اَشكال مياني وجود ندارد
نه فقط فسيلهاي مياني يافت نشده، بلكه زيستشناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.
بهاين ترتيب، مثلاً پروتئينها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمييابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا ميكنند. پروتئينها از اسيد آمينه درست شدهاند. اگر آنها مانند مهرههاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكاملگرايان، پروتئين وقتي به انواع پيشرفتهتر تبديل شود، بايد مهرهاي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفتهتر، مهرههاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي، پيش از انسان بهوجود آمده است): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديميتر است) و ماهي آروارهدار كه جديدتر است. با كمال تعجب ميبينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آروارهدار، در حاليكه طبق نظر تكاملگرايان ميبايست عكس اين باشد.
سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل
- عدم قطعيت در اثبات شواهد
همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد ميكند. اما هيچيك از شواهدي كه طرفداران تكامل ميكوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نميتوان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نميتوان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكاملگرايان، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي. هيچكس نميتواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است. اين فرض كه باكتري موجود سادهتري است، بياساس است.