بخشی از مقاله
اثركلار در تغيير شكل مارژين روكشهاي ساخته شده از آلياژ بيس متال
تراش، مواد و روش قالبگيري، نوع مواد مورد استفاده جهت تهيه داي، نوع موم و روش استفاده از آن، مواد و روشهاي سيلندرگذاري، نحوه اسپروگذاري و انجام عمل ريختگي بر تطابق مارژين اثر ميگذارد. عامل مهم ديگري كه در تطابق نهايي روكش مؤثر است، تغيير شكل مارژين (Marginal Distortion) ميباشد. عدهاي اعتقاد دارند كه اين امر در مرحله پرسلنگذاري (1،2) و برخي ديگر معتقدند در مرحله دگاز كردن ((Degassing يا اكسيداسيون اوليه ايجاد ميگردد (5،4،3). براي
جلوگيري از تغيير شكل ((Distortion در آلياژهاي طلا بايد از كلار فلزي در طرح اسكلت فلزي استفاده نمود. كلار حلقهاي تقويتكننده در ناحيه مارژين است كه در سمت لينگوال بايد حدود 3 ميليمتر و در ناحيه لبيال يا باكال حداقل 1 ميليمتر باشد تا از تغيير شكل مارژين جلوگيري كند (6). آلياژهاي طلا از دقت ريختگي خوبي برخوردار هستند؛ ولي از معايب عمده اين گروه به گرانبودن آنها ميتوان اشاره نمود، به علاوه درصورت عدم استفاده از كلار در طراحي اسكلت فلزي، تطابق مارژين كه بهترين مزيت آن محسوب ميشود، از بين ميرود و مشكلاتي چون پوسيدگي و بيماريهاي
پريودنتالي را به دنبال خواهد داشت؛ با اين وجود مهمترين مشكلي كه كلار ايجاد ميكند و سبب عدم رضايت بسياري از بيماران ميگردد، مشكلزيبايي بخصوص در دندانهاي قدامي است. روشهاي مختلفي جهت كاهش ضخامت كلار در آلياژهاي فلز- سراميك وجود دارند كه مهمترين آنها عبارت است از: 1- استفاده از ختم تراش شولدر در سمت لبيال و استفاده از ترميمهاي با مارژين لبيال پرسلني كه به آنها كلارلس ((Collarless هم ميگويند؛ زيرا در طراحي اسكلت فلزي كلار حذف شده است. روشهاي مختلفي براي ساخت اين نوع ترميمهاي فلز- سراميك ارائه شده است كه هر يك
به نوبه خود داراي مزايا و معايبي است (7). 2- استفاده از پرسلن روي مارژين به نحوي كه تمام مارژين از پرسلن پوشيده باشد (8). در آلياژهاي طلا مشخص شده است چنانچه مارژين و پرسلن در مجاورت يكديگر قرار گيرند يا به عبارت ديگر اصل كلار رعايت نگردد، مارژين ترميم درحين پخت پرسلن دچار تغيير شكل ميشود؛ ولي آلياژهاي بيسمتال كه از خواص مكانيكي و فيزيكي فوقالعادهاي برخوردار هستند- به طوري كه Weiss آنها را تحت عنوان Supper Alloy ذكر كرده است (9)- به نظر ميرسد وضعيت متفاوتي با آلياژهاي طلا داشته باشند؛ به گونهاي كه با وجود پخت پرسلن در مجاورت مارژين به نظر ميرسد احتمالاً در اين آلياژها تغيير به وجود نميآيد و يا در صورت به وجود آمدن آن، عدم تطابق ايجادشده پايينتر از حدي است كه بتواند ايجاد ميكروليكيج كند. در
بررسي مقالات دندانپزشكي اطلاعات ضد و نقيضي راجع به تغيير شكل آلياژهاي بيسمتال وجود دارد؛ Weiss با توجه به خصوصيات فيزيكي و مكانيكي اين آلياژها، آنها را فاقد تغيير شكل ميداند (9). Moffa نيز معتقد است اين آلياژها دچار تغيير شكل نميشوند (10)؛ در حالي كه نظر Rensberg و همكاران وي برخلاف اين مطلب است (11)؛ Buchanan تغييرات مارژين در آلياژهاي غير قيمتي را بيشتر اعلام كرده است (3). تحقيقات گذشته عموماً درباره تغيير شكل مارژين در آلياژهاي داراي طلاي بالا بوده است و اين مسأله در آلياژهاي بيسمتال كمتر مورد بررسي قرار
گرفته است. هدف از اين تحقيق بررسي نقش كلار فلزي در جلوگيري از تغيير شكل لبهها در آلياژهاي بيسمتال ميباشد. روش بررسي در اين تحقيق 20 داي آلومينيومي به طول 5 سانتيمتر، قطر 7ميليمتر، طول اكلوزو ژنژيوالي 1 سانتيمتر، تراشي با6 درجه Taper (در هر طرف 3) و خط خاتمه تراش چمفر 135 درجه تهيه گرديد. به منظور مشخصكردن محل ختم تراش در زير آن شياريVشكل به عرض و عمق 2ميليمتر تعبيه شد. دايها به دو گروه مساوي الف و ب تقسيم شدند. مدل مومي در گروه الف به گونهاي مدلاژ گرديد كه يك نيمه (به عنوان سطح باكال) داراي 1 ميليمتر و نيمه ديگر (به عنوان سطح لينگوال) داراي 3 ميليمتر كلار باشد. در گروه ب، مدل مومي ساخته شده در يك نيمه (به عنوان سطح باكال) فاقد كلار و نيمه ديگر همانند سطح لينگوال گروه الف داراي 3 ميليمتر كلار بود. قبل از عمل ساخت مدل مومي، پنج لايه Spacer طلايي و نقرهاي به صورت يك در ميان تا 2 ميليمتري مارژين، روي سطح داي زده شد. جهت تهيه مدل مومي از مومهاي سبز ريختگي و موم اينله آبي و از روش Dual Wax استفاده شد. ديوارههاي اگزيال الگ
وي مومي 2/0 ميليمتر ضخامت داشت. براي دقيق بودن مارژين، سه بار ناحيه مارژين با قلم PKT شماره 1, ذوب شد و فرمدادن مارژين تكرار گرديد؛ سپس اسپروگذاري به روش مستقيم بر اساس دستور كارخانه سازنده آلياژ انجام شد. درون سيلندر يك لايه مقواي نسوز به فاصله 3-5 ميليمتر از لبه فوقاني و تحتاني سيلندر قرار داده شد. در هر سيلندر تعداد 4 عدد الگوي مومي، نيمي مربوط به گروه الف و نيمي مربوط به گروه ب قرار داده شد. قبل از سيلندرگذاري ((Investing، الگوي
مومي، با Vaccufilm آغشته شد. جهت سيلندرگذاري, گچ فسفات باند مطابق دستور كارخانه مخلوط شد و سپس سيلندر ريخته و به مدت 30 دقيقه در آب 38 درجه سانتيگراد قرار داده شد؛ پس از خارج ساختن از آب سيلندر به مدت 45دقيقه در كورهاي با حرارت 250درجه سانتيگراد قرار داده شد تا Investment خشك شود؛ سپس به مدت يك ساعت در درجه حرارت 950 درجه سانتيگراد قرار داده شد تا عمل حذف موم انجام شود. عمل ريختگي با آلياژ Ni-Cr-Be به وسيله تورچ گاز- اكسيژن و سانتريفوژ انجام شد. عمل Metal Preparation و Finishing، در دو مرحله انجام گرفت؛ ابتدا نمونهها از سيلندر خارجشدند و Investment توسط آلومينيوم اكسايد 50 ميكرون سندبلاست شد؛ سپس قطع اسپروها، گردكردن لبههاي تيز توسط فرزهاي كاربايد، ديسك و چرخهاي آلومينيوم اكسايد انجام شد. به منظور رفع آلودگي، سطح اسكلت فلزي با ذرات 50 ميكرو آلومينيوم اكسايد, سندبلاست و سپس با آب مقطر تميز شد؛ طبق دستور كارخانه نمونهها دگاز شدند و بر روي آن پودر پرسلن اپك به ضخامت 3/0ميليمتر قرار گرفت و به منظور يكسان نمودن
ضخامت آن از يك تمپليت (Template) استفاده شد (تصوير شماره 1)؛ بدين ترتيب كه داي وارد تمپليت شد و در جاي مخصوص خود قرار گرفت و سپس اضافات پرسلن توسط لبه فوقاني تمپليت برداشته شد. گليز نيز طبق دستور كارخانه سازنده انجام شد. براي ديدن Marginal Opening (MO)، جهت داي به گونهاي تنظيم شد كه بتوان به صورت عمودي فواصل را اندازهگيري نمود. براي هر نمونه سه بار اندازهگيري در سطح باكال و سه بار در سطح لينگوال توسط ميكروسكوپ
الكتروني(Scanning Electron Microscope) انجام شد. اندازهگيري اول در هر دو سطح باكال و لينگوال در مجاورت خطي بود كه در وسط سطح باكال ترسيم شده بود و اندازهگيري ديگر به فاصله 300 ميكرون در هر طرف اندازهگيري اوليه انجام شد. در اين اندازهگيريها از بزرگنمايي 500 برابر استفاده شد. عمل اندازهگيري در سه مرحله انجام گرديد: 1- مرحله اول : قبل از دگاز 2- مرحله دوم : بعد از دگاز 3- مرحله سوم: بعد از گليز دادهها توسط نرمافزار SPSS تجزيه و تحليل شدند (تصويرهاي شماره 2 و 3). تصوير شماره 1- طرح تمپليت جهت يكنواختكردن ضخامت پرسلن تصوير
شماره 2- تصاوير ميكروسكوپ الكتروني سطح باكال نمونههاي بدون كلار با بزرگنمايي 500 برابر در مرحله بعد از دگاز تصوير شماره 3- سطح باكال در نمونه با كلار با بزرگنمايي 500 برابر در مرحله بعد از گليز يافتهها اطلاعات مربوط به ميزان MO در سطح لينگوال و باكال در طي مراحل مختلف در جدولهاي شماره 1 و 2 نشان داده شده است. اين اطلاعات توسط آناليز واريانس دوطرفه به روش تكرار مورد آزمون قرار گرفتند. ميانگين تغييرات در سطح لينگوال تحت تأثير وجود و يا عدم وجود كلار قرار نگرفت (58/0=P)؛ همچنين سيكلهاي حرارتي دگاز و گليز نيز تأثيري بر روي MO نداشت
(05/0=P). اثر متقابل كلار و مراحل مختلف حرارتي نيز اثري روي MO نداشت (86/0=P)؛ (جدول شماره 3). ميانگين تغييراتMO در سطح باكال تحت تأثير وجود و يا عدم وجود كلار (55/0=P) و نيز تحت تأثير سيكلهاي مختلف حرارتي (21/0=P) قرار نگرفت؛ همچنين ميانگين تغييرات MO تحت تأثير اثر متقابل سيكلهاي حرارتي و كلار نيز نبود (5/0= P) (جدول شماره 4). براي روشنشدن مطلب سطح معنيداري ميانگينها توسط آزمون T. Student مورد آزمايش قرار گرفت؛ بدين ترتيب در سطح لينگوال تفاوت معنيداري در هيجيك از مراحل قبل از دگاز، بعد از دگاز و بعد از گليز بين گروههاي با و بدون كلار مشاهده نگرديد. بحث بيشتر محققين به ارتباط MO و كلار در آلياژهاي فلز- سراميكنابل اعتقاد دارند(20،19،18،17،16،15،14،13،12)؛ در صورتي كه برخي ديگر بين اين دو ارتباطي نيافتند (23،22،21،3). جداول شماره 1- ميانگينهاي Marginal Opening در سطح لينگوال در سه مرحله در دو گروه با و بدون كلار P. value* مقدار t بدون كلار با كلار مراحل مختلف انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين 61/0 52/0 6/12 87/21 5/12 96/24 قبل از دگاز 6/0 53/0 5/13 65/21 7/12 96/24 بعد از دگاز 53/0 64/0 9/11 5/19 1/14 45/23 بعد از گليز * سطح معني داري در آزمون t student جداول شماره 2- ميانگينهاي Marginal Opening در سطح باكال در سه مرحله در دو گروه با و بدون كلار P. value* مقدار t بدون كلار با كلار مراحل مختلف انحراف معيار ميانگين انحراف معيار ميانگين 58/0 57/0 4/13 4/21 4/11 7/24 قبل از دگاز 69/0 4/0 9/14 4/21 5/11 96/23 بعد از دگاز 42/0 84/0 9/11 9/21 7/11 6/26 بعد از گليز * سطح معني داري در آزمون t student جدول شماره 3- سطح معنيداري تأثير كلار و سيكل حرارتي در Marginal Opening سطح لينگوال (كنترل) P. value * مقدار F متوسط انحرافات درجه آزادي مجموع مجذورات منبع تغييرات 58/0 33/0 82/159 1 82/159 اثر كلار 05/0 96/3 89/20 2 79/41 اثر سيكل
حرارتي 86/0 15/0 8/0 2 59/1 اثر متقابل مرحله وكلار *سطح معنيداري در آزمون آناليز واريانس دوطرفه به روش تكرار سطح لينگوال جدول شمار 4- سطح معنيداري تأثير كلار و سيكل حرارتي در Marginal Opening سطح باكال P. value * مقدار F متوسط انحرافات درجه آزادي مجموع مجذورات منبع تغييرات 55/0 37/0 78/166 1 78/166 اثر كلار 21/0 64/1 23/12 2 46/24 اثر سيكل حرارتي 51/0 7/0 22/5 2 44/10 اثر متقابل مرحله وكلار *سطح معنيداري در آزمون آناليز واريانس دوطرفه به روش تكرار سطح باكال با بررسي دقيقتر اين دو نظريه و توجه به روش انجام كار در اين
گروه به نظر ميرسد، در آلياژهاي فلز- سراميك نابل تغيير شكل وجود دارد و لذا رعايت اصل كلار در طرح اسكلت فلزي اين آلياژها ضروري است؛ ولي نقد و ايراداتي به مطالعات گروه دوم وارد است كه در ذيل به آن اشاره ميگردد: Strating و همكاران وي اظهار داشتهاند تغيير شكل در آلياژهايي كه ضخامت آنها 4/0 ميليمتر است، معنيدار نميباشد (23). در اين تحقيق به نظر ميرسد ضخامت ريختگي در ناحيه مارژين همان كلار بوده كه از تغيير شكل جلوگيري كرده است. Panno و همكاران وي طي تحقيقي به اين نتيجه رسيدهاند كه كلار فلزي در تطابق مارژين تأثيري ندارد (21)؛ به نظر ميرسد نتيجه اين تحقيق منطقي باشد؛ زيرا آلياژ مورد استفاده پالاديوم- نقره بوده است؛ به اين معني كه عناصري چون پالاديوم- كه نقطه ذوب بالايي دارند- در اين آلياژها باعث افزايش استحكام و مقاومت آلياژ نسبت به افت (Sag) ميشوند و در نتيجه عدم تغيير شكل يا به وجود نيامدن تغيير شكل در اين روند طبيعي است؛ با اين وجود نتيجه اين مطالعه را نميتوان به آلياژهاي فلز- سراميك با طلاي بالا تعميم داد. Buchanan و همكاران وي اظهار داشتهاند مجاورت پرسلن و مارژين و يا به عبارتي ديگر عدم وجود كلار باعث تغيير شكل نميگردد (3)؛ در اين مطالعه در طرف باكال يك كلار به ميزان 75/0ميليمتر همراه با كلاري ضخيمتر در لينگوال درنظر گرفته شد. به نظر ميرسد 75/0 ميليمتر ضخامت براي كلار، به نوعي كلار محسوب ميشود و نميتوان تلقي مجاورت پرسلن و مارژين از آن داشت و منطقي است كه تفاوت معنيداري در دو طرف مشاهده نگردد. Richter-Snap و همكاران وي طي تحقيقي اذعان نمودند هيچ اختلاف معنيداري از نظر تغيير شكل مارژين بين
گروههاي با و بدون كلار وجود نداشته است (22). در اين تحقيق علاوه بر متغير كلار در دو گروه، متغير ديگري نيز تحت عنوان طرح تراش وجود داشته است كه ممكن است نتايج را مخدوش كرده باشد و ايراد ديگري نيز به اين مطالعه وارد است و آن اختلاف كم ميزان كلار در دو گروه مورد آزمايش است؛ زيرا يك گروه فاقد كلار و در گروه ديگر ضخامت كلار به ميزان 5/0ميليمتر بوده است. مطالعات انجامشده در اين زمينه نشان داده است كه كلار بايد داراي عرضي مطلوب ((Optimum (احتمالاً بين 5/0تا8/0ميليمتر) باشد تا بتواند تأثير خود را در جلوگيري از تغيير نشان دهد؛ بنابراين
در مطالعه Richter-Snap و همكاران وي، به نظر ميرسد اختلاف 5/0ميليمتر در ضخامت كلار دو گروه باعث عدم تأثير كلار در جلوگيري از تغييرشكل شده است؛ بهنظر ميرسد ميزانعرض ياضخامت پيشنهادي كلار توسط Mclean اغراقآميز باشد (6). از مجموع تحقيقات انجامشده ميتوان نتيجه گرفت در آلياژهاي فلز- سراميك طلا تغيير شكل اتفاق ميافتد و پيشنهاد ميشود براي جلوگيري از آن، عرض كلار در طرح اسكلت فلزي، 8/0ميليمتر در نظر گرفته شود و از نوك مارژين محاسبه گردد. قسمت دوم بحث اين مطالعه راجع به تغيير شكل در آلياژهاي فلز- سراميك بيسمتال است. اين مورد نيز در دو قسمت مورد بررسي قرار ميگيرد: الف- برخي از محققين اعتقاد دارند در اين آلياژها نيز تغيير شكل ايجاد ميگردد (11،3). ب- برخي ديگر اعتقاد دارند آنها فاقد تغيير شكل هستند. Buchanan و همكاران وي طي تحقيق اذعان نمودند تغيير شكل مارژين در آلياژهاي غيرقيمتي بيسمتال (68 ميكرون) بيشتر از آلياژهاي فلز- سراميك قيمتي طلا ميباشد (8 ميكرون)؛ آنها علت اين اختلاف را، تشكيل يك لايه ضخيم اكسيد در داخل اسكلت فلزي آلياژهاي غيرقيمتي ميدانند (3). بهنظر ميرسد استدلال اين محققين جنبه تئوريك دارد؛ به علاوه در صورت تشكيل لايه اكسيد در داخل اسكلت فلزي، نشست كران دچار اختلال خواهد شد و لذا ارتباطي به تغيير شكل مارژين ندارد. اين مطالعه نشان داد در آلياژهاي بيسمتال استفاده از كلار در طرح اسكلت فلزي مورد نياز نميباشد و نتايج مطالعات Moffa (10)، Dederich و همكاران (24)، Weiss (9)، Strating و
همكاران (23)، Richter-Snap و همكاران (22) را تأييد مينمايد و با نتايج مطالعه Buchanan و همكاران (3)، Rensberg و همكاران (11) مغايرت دارد. از طرفي ميانگين به دست آمده در مرحله بعد از گليز در دو گروه با و بدون كلار بهترتيب 7/11±6/26 و 9/11±9/21 بود كه با مطالعه Dederich و همكاران وي (21 ميكرون) و مطالعه Strating و همكاران وي (18 ميكرون) مشابه است ولي با نتايج مطالعه Buchanan و همكاران وي (68 ميكرون) مغايرت دارد (3،23،24). با توج
ه به اعداد و ارقام مختلفي كه براي تطابق مارژين مطلوب ذكر شده است (27،26،25) اعداد به دستآمده در اين مطالعه مؤيد اين مطلب است كه ميتوان با كرانهاي فلز- سراميك بيسمتال Ni- Cr-Be تطابق مناسبي به دست آورد. علت عدم ايجاد تغيير شكل در اين آلياژها را ميتوان به خواص فيزيكي و مكانيكي برجسته اين آلياژها نسبت داد. خلاصه و نتيجهگيري خلاصه نتايج اين تحقيق به شرح زير ميباشد: 1- كلار و سيكلهاي حرارتي دگاز و پخت پرسلن تأثيري بر تطابق كرانهاي فلز- سراميك ساخته شده از آلياژهاي Ni- Cr-Be ندارند. آلياژهاي بيسمتال Ni- Cr-Be (Supper Cast) فاقد تغيير شكل ميباشند؛ بنابراين نيازي به استفاده از كلار در طرح اسكلت فلزي نميباشد؛ مگر آن كه به دلايل ديگري مورد نياز باشد. 2- كرانهاي فلز- سراميك بيسمتال بدون كلار بعد از عمل گليز پرسلن از تطابق قابل قبولي برخوردار هستند (29 ميكرون). اگرچه نتايج فوق مربوط به آلياژهاي فلز- سراميك بيسمتال حاوي بريليوم با استفاده از خاتمه تراش چمفر ميباشد اما به نظر ميرسد كه ميتوان آنها را به تراشهاي ديگر نيز تعميم داد. كاربرد كلينيكي (Clinical Implication) چنانچه از يك خاتمه تراش چمفر 135 درجه و آلياژهاي Ni- Cr-Be استفاده شود, ميتوان از رعايت اصل كلار در
طراحي اسكلت فلزي اين آلياژها صرف نظر كرد و در نتيجه نسبت به كرانهاي با كلار، زيبايي بهتري ارائه نمود
شركت سهامي ذوب آهن اصفهان
در چارچوب پروتكل همكاريهاي فني و اقتصادي بين دولتين ايران و شوروي سابق ، احداث كارخانه ذوب آهن ( كه مادر صنايع محسوب مي شود ) مورد توافق قرار گرفت و موافقت نامه اي به امضا رسيد كه در 23 دي ماه سال 1344 شمسي به تصويب مجلس رسيد . يكي از اصول اين توافقنامه همكاري دولت شوروي درزمينه احداث كارخانه ذوب آهن در ايران بود و بر همين اساس شركت
ملي ذوب آهن ايران قرارداد با موسسه (تياژپروم اكسپورت شوروي) براي تهيه طرح و تجهيزات لازم كارخانه و طراحي و تجهيز معادن سنگ آهن و زغال سنگ و سنگ آهك منعقد كرد.
كارشناسان شوروي با توجه به محدوديت منابع مالي و مواد اوليه خصوصا ذخايرشناخته شده زغال سنگ ، ظرفيت كارخانه را در فاز اول 550 هزار تن فولاد در سال تعيين كردند كه مورد موافقت قرار گرفت .
متعاقبا كارشناسان ايراني و شوروي اطراف شهر اصفهان را از نظر استحكام طبقات زمين ، موقعيت محل از نظر زلزله ، تامين آب ، گاز ، انرژي الكتريكي ، ساير مواد اوليه و خطوط ارتباطي و عوامل فني ، اقتصادي و اجتماعي مورد بررسي قرار دادند .در نتيجه مطالعات آنها ، دشت طبس واقع در 45كيلومتري جنوب غربي اصفهان و در پنج كيلومتري زاينده رود و در كنار جاده اصفهان — شهركرد براي احداث كارخانه مناسب تشخيص داده شد و قطعيت يافت .
كارهاي اجرايي احداث ساختمان واحدهاي مختلف كارخانه از سال1346آغازو با ايجادكارگاههاي كك سازي و آگلومراسيون و كوره بلند شماره يك در دي ماه سال1350 بهره برداري از مجتمع چدن آغاز شد و توليد محصولات فولادي نيز با راه اندازي بخشهاي فولاد سازي و نورد در دي مـاه سـال 1351 بـا ظـرقيت 550 هزار تن درسال شــروع شد .
متعـاقب آن در سال 1351 كــارهاي ساختماني و اجرايي طرح توسعه براي رسيـدن به ظرفيت يك ميليون و 900 هزار تن فولاد در سال با احداث كوره بلند شماره 2 و توسعه بخشهاي مختلف آگلومراسيون كك سازي فولاد سازي و نورد شروع گرديد . عمليات ساختماني كمپلكس چدن در سال 1357 به اتمام رسيد ليكن به دليل اشكالات موجود در طراحي ماشينهاي ريخته گري مداوم روسي فولادسازي به عنوان گلوكاه و محدود كننده توليد بود كه در همين رابطه با خريداري دو دستگاه ماشين ريخته گري مدرن ازكشور ايتاليـا و نصب آن از سال 1367 بهره برداري كامل ازكمپلكس فولاد تا مرز ظرفيت اسمي در سال 1369 انجام پذيرفت.
در ادامه به دنبال يك سري مطالعات انجام شده مربوط به بازسازي جامع و همه جانبه با تكيه به توانمنديهاي موجود نيروهاي متخصص با حدود ربع قرن تجربه ضمن استفاده از ظرفيت بازسازي با كمترين هزينه و اتلاف وقت اقدام به افزايش ظرفيتهاي توليد واحدها نموده تنوع محصولات را اضافه كرده و همچنين كيفيت انها را بهبود بخشيد كه حاصل ان رسيدن به ظرفيت توليد بالغ بر دو ميليون تن در سال مي باشد.
همچنين پيرو انجام مطالعات با هدف توسعه ظرفيت توليد كارخانه نسبت به احداث واحد توليد ورق سبا با ظرفيت 700 هزار تن و انواع ورقهاي ضد زنگ اقدام گرديد كه در سال 1382 مورد بهره برداري قرار گرفت .
هم اكنون نيز مراحل طراحي و اجراي طرح توازن كارخانه با هدف استفاده بهينه از ظرفيت مزبور در واحدهاي مختلف در دست اقدام مي باشد .
خط توليد ذوب آهن از پنج قسمت اصلي تشكيل شده است :
- بخش آگلومراسون
- بخش توليدات كك و مواد شيميايي
- بخش كوره بلند
- بخش فولاد سازي
- مهندسي نورد
توليدات شركت سهامي ذوب آهن را در نوع نحصولات فولادي و محصولات جنبي :
- محصولات فولادي
- فرآورده هاي جنبي
مجتمع فولاد سبا :
عمليات اجرايي طرح توسعه سبا در تاريخ 8/8/75 و پس از تهيه و دريافت اوليه نقشه اجرايي از تاريخ 31/2/76 آغاز گرديد . مجتمع فولاد سبا به توليد ورق به روش ذوب در كوره قوس الكتريكي و ريخته گري مداوم تختال نازك (thin slab) با ظرفيت 700 هزار تن و قابل توسعه تا 4/1 ميليون تن و 8/2 ميليون تن در سال مي پردازد .
طرح توازن كارخانه :
به منظور توازن بخشهاي خط توليد ذوب آهن و تامين شارژ فلي مجتمع فولاد سبا و در نتيجه افزايش ظرفيت توليد سالانه به 4/3 ميليون تن در سال ، طرح توازن در دستور كار ذوب آهن قرار گرفت .
توليد ذوب آهن اصفهان در 10 ماهه 83
نوع توليد طي سال درصد اجرا نسبت به برنامه
عملكرد ( تن)
كك خشك 948،137 100،3
آگلومره 2،493،378 109،2
چدن مذاب 1،988،765 101،2
فولاد خام – بلوم 2،033،881 100،5
فولاد خام – اسلب 160،628 97
كل فولاد خام 2،194،509 100
تير آهن 1،127،179 94
ميلگرد 753،465 111
ساير 163،035 97
كل محصولات طويل 2،043،679 100
دستاوردهاي فعاليتهاي بهبود در توليد :
افزايش توليد آگلومره طي سال جاري نسبت به مدت مشابه سال قبل به ميزان 91233 تن معادل 4 درصد رشد داشته است .
افزايش توليد كك خشك طي سال جاري نسبت به مدت مشابه سال قبل به ميزان 31048 تن معادل 3 درصد رشد داشته است .
طرح قائم :
ميزان توليد آهن اسفنجي طرح قائم طي سال 1383 ميزان 143861 تن مي باشد كه نسبت به مدت مشابه سال قبل 47 درصد رشد داشته است .
طرحهاي توسعه و بهينه سازي شركت
طرح بهينه سازي ظرفيت توليد
نام پروژه هدف برآورد پيشرفت
ميليارد ريال ميليون دلار
پروژه بهينه سازي ظرفيت توليد بهينه سازي وتوسعه بخشهاي خط توليدوپشتيباني 1451،5 143،1 پروژه در حال اخذمجوز از شوراي محترم اقتصاد ميباشد.
طرحهاي بازسازي ، بهسازي و نوسازي
طرح ريزي و اجراي حدود 150 پروژه در بخشهاي مختلف كارخانه با اعتباري بالغ بر 5/1240 ميليارد ريال و 5/10 ميليون دلار حد فاصل سالهاي 82 تا 88 با هدف بهينه سازي كيفي ، كمي و زيست محيطي
پروژه هاي برگزيده سال درصد پيشرفت فيزيكي
شروع پايان
اصلاح سيستم مكنده كوره پاتيلي شماره 1 فولاد سازي 80 83 90
بازسازي و بهينه سازي باطري شماره 1 ككسازي 82 85 20،5
پروژه افزايش راندمان توليددربخش هاي آگلومراسيون و كوره بلند (HATCH) 83 84 75
تكميل پروژه كارگاه اكسيژن 80 83 99
بازسازي ديگهاي نيروگاه حرارتي 83 84 2
اصلاح سيستم مكنده ميكسر بخش فولاد سازي 83 85 7
وضعيت توليد در سال 1382
توليدات برنامه ( تن) عملكرد ( تن ) پيشرفت (%)
كك متالوژي 975،203 898،327 92
فولاد خام 2،517،570 2،317،272 92
تيرآهن 1،483،650 1،635،787 110
ميلگرد و كلاف 916،350 983،978 107
كل محصولات طويل 2،400،000 2،619،765 109
ورق 250،000 56،163 22
محصولات اصلي 2،650،000 2،675،928 101
محصولات فرعي 680،617 899،031 132
آلياژها :
طلاي خالص معمولاً خيلي نرم است و بوسيله آلياژ شدن با نقره و مس سخت ميشوند. طلا با بسياري از فلزات و شبه فلزات تشكيل آلياژ مي دهد. مهمترين آلياژها عبارتند از آلياژ با عناصر همان گروه در جدول تناوبي (مس و نقره) و گروههاي همسايه (نيكل، پلاتين، پالاديم و به مقدار كمتر جيوه، كادميوم و روي). عناصر بيشتر بكار رفته در آلياژها يعني نقره، مس، پلاتين، پالاديم و نيكل درست مانند طلا به صورت لايه- مركز متبلور مي شوند که عدد اتمي آنها 12 است. بنابراين، با طلا انحلال جامد پيوسته اي را تشكيل مي دهند، چون شعاع اتمي فلزات آنها در بيشتر موارد بسيار نزديك به طلا است (pm 2/144 Au، pm 5/144 Ag، pm 8/127 Cu، نيكل pm 6/124، پالاديم pm 6/137، پلاتين pm 3/137). شعاع اتمي روي، كادميوم و جيوه بترتيب برابر است با pm 5/133، pm 9/148، pm 3/150. تمام اين فلزات سلول واحد هگزاگونال دارند كه تشكيل آلياژ با طلا را بسيار پيچيده تر مي كند.
كاربردهاي عملي آلياژهاي طلا و طلاي خالص عمدتاً به رنگ، سختي، مقاومت خوردگي، نقطه ذوب و مقادير نسبي آنها بستگي دارد. درجه سختي را مي توان با گرما كنترل كرد. نقطه ذوب نقش مهمي را در توليد و فرآوري آن ايفا مي كند.
آلياژهاي طلا همراه با پالاديم در ترموكوپل ها، بدنه سفينه ها و صنايع هوافضا كاربرد دارد. به عنوان مثال در ساخت هر فروند هواپيماي نظامي بين 25 تا 30 كيلوگرم طلا به كار مي رود.
براي قرن هاي متمادي، رنگ، سختي و مقاومت خوردگي طلا با تغييرات در سيستم. طلا- نقره- مس كنترل مي شد. وقتي طلاي سفيد، با شباهت ظاهري آن به پلاتين، در آغاز اين قرن بصورت مد درآمد، نيكل و پالاديم به آن افزوده شد كه بعد روي و بعد از آن پلاتين نيز به اين جرگه پيوست. آلياژهاي طلا را براي مواد مورد استفاده در دندانسازي بكار مي برند كه از پيچيدگي زيادي برخوردارند.
كنترل و ميزان كيفيت:
ميزان يا معيار طلا و آلياژهاي آن را با درجه خلوص آن (در هزار) و يا عيار بيان مي كنند كه 24 عيار معادل خلوص ‰ 1000 است و بنابراين طلاي 18 عيار يعني ‰ 750. براي مواد معدني، محصولات حدواسط، مقدار طلا معمولاً برحسب گرم در تن متريك (t/g) يا اونس در تن متريك (t/OZ) يا اونس در تن كوچك بيان مي شود ( 1 اونس= 1 تروا= 1035/31 گرم و تن كوچك = 184/907 كيلوگرم) oz 375/0 = tola 1. g 0648/0 = dwt 24/1=1 نخود تروا.
فقط آلياژهاي با كمترين مقدار طلا ‰585 در برابر تغيير رنگ و بد جلا شدن آن مقاومند. اين آلياژها بهترين رنگ و خواص مكانيكي را دارا هستند. براي جواهرآلات ارزانتر، اغلب از آلياژهاي با مقدار كمتري طلا استفاده مي كنند. در آلمان درجه خلوص ‰333 معمول است و اين مقدار در آمريكا ‰417 است. آلياژهاي با عيار بالاتر را فقط گاهي اوقات براي تهيه جواهرآلات بكار مي برند كه علت آن نيز مقاومت كم آنهاست. با اين حال، هيچ آلياژي رنگش به پاي رنگ طلاي خالص نمي رسد.
آلياژهاي رنگي طلا در صنعت جواهر سازي، بيشتر بر اساس سيستم آلياژ سه گانه مس- نقره- طلا بكار مي رود كه امكان توليد انواعي از رنگها را به ما مي دهند. قابليت كار با اين آلياژها و مقاومت آنها در برابر سايش به خواص مكانيكي آن بستگي دارد. اين موارد و مقاومت آنها در برابر خوردگي را مي توان با افزودن روي كنترل كرد. براي تعيين كيفيت هاي گوناگون، از كدهاي گوناگون استفاده مي شود كه هر شركت كدهاي مخصوص به خود را دارد. اين خواص و ويژگيها طيف گسترده اي از ارزش ها را در بر ميگيرند تا تمام نيازمندي هاي عملي و كاربردي آنها را برآورده
سازند. در آلمان در سال 1966، يك استاندارد صنعتي، 8238 DIN "رنگ طلا" ( شامل طلاي سفيد)، ايجاد شد تا رنگ آلياژهاي طلا را بصورت استانداردي درآورد و ابزار بهتري براي درك متقابل از كيفيت را در اختيار توليد كنندگان قرار دهد. اين استاندارد در سوئيس و فرانسه مفاهيم و معاني مشابهي داشتند. تلفيق مقادير نشانده ته رنگ ( T )، ميزان اشباع شدگي (S). و تاريكي يا كدري (D) را اندازه گرفته براي روش هاي اسپكتروفوتومتريك بكار مي برند كه به رنگ ويژه اي نسبت داده مي شوند.
لحيم كاري طلا
متداولترين روش متصل كردن يا چسبانيدن در ساخت طلاجات از آلياژهاي طلا، لحيم كاري سخت است. علاوه بر طلاي خالص، لحيم هاي طلاي رنگي داراي نقره، كادميوم، مس و روي نيز هستند. دماي ذوب آنها معمولاًكمتر از مواد لحيم شده است. مواد افزودني را بگونه اي بكار مي برند كه در طيفي از دما بتوان با لحيم كار كرد. معمولاً سه بار لحيم كاري كافي است كه طيف كاري دماي لحيم °C 50 بايد باشد.
مقادير يوتكتيك سيستم هاي
زير بعنوان لحيم يا جوش براي اتصال مواد مختلف در تكنولوژي توليد ترانزيستورها بكار مي روند: طلا- قلع ( 25% قلع، با نقطه ذوب °C280 )، طلا- سيليكون ( 30% سيليسيم با نقطه ذوب °C 370 ) و طلا- ژرمانيوم ( 26% ژرمانيوم با نقطه ذوب °C 350 ).
آلياژهاي طلا با قلع يا سيليكون را براي ساخت لحيم يا جوش سخت با نقطه ذوب كم، مقاومت خوردگي زياد، هدايت الكتريكي و دمايي خوب و مقاومت مكانيكي بالا بكار مي برند. اجزاي حساس به گرما را با اين مواد جوش مي دهند.
انواع خاصي از ابزارها اجزائي دارند كه از آلياژهاي آهن و نيكل ساخته شده است تا در برابر خلاء هاي شديد و دماهاي بالا مقاومت كنند. براي اتصال دادن اين مواد به همديگر از جوش ها يا لحيم هاي سخت در خلاء استفاده مي شود كه يا از طلاي خالص درست شده اند يا آلياژهاي طلا- مس، طلا- نقره- مس، طلا- نيكل، طلا- مس- نيكل و طلا- پالاديوم. لحيم كاري در كوره خلاء يا يك گاز حفاظت كننده (هيدروژن يا گاز كراكينگ يا خرد شده ) انجام مي شود.
معمولاً لحيم نقره سخت براي اتصال استيل مورد استفاده قرار مي گيرد. اما اگر اين اتصالات، مقاومت خوبي در برابر خوردگي نشان ندهند، آلياژهاي طلا- نيكل- روي مشابه طلاي سفيد با حدود 80% طلا-15% نيكل و 5% روي گاهي اوقات مورد استفاده قرار مي گيرند.
آلياژهاي طلاي سفيد
اين آلياژها براي نخستين بار در دهه 1900 ابداع شدند كه در آن ماده اي ارزانتر با همان خواص را جايگزين پلاتين كنند. طلاي سفيد تفاوت ديگري هم با طلاي زرد دارد و آن اين است كه بازه ذوب بيشتري دارد و معمولاً سخت تر است. مناسبترين افزودني هاي طلا، نيكل و پالاديم هستند كه به طلا رنگ خاكستري متمايل به سفيد مي بخشند. در چند سال اخير، بخاطر طلاي رنگي و پلاتين، تقاضا براي طلاي سفيد كاهش يافته است.
آلياژهاي طلا- نيكل و طلا- نقره در مهندسي با جريان ضعيف استفاده مي شوند كه نمونه آن مواد كنتاكت براي سوييچ هاي با ولتاژ بسيار پايين و محل هايي است كه نيروهاي كنتاكت يا تماس كم است (تقويت و رله، دو شاخ، ابزارهاي اندازه گيري). مهاجرت ريز مقياس اين آلياژها اندك است و تمايل اندكي براي تشكيل لايه هاي عايق دارند.
آلياژهاي طلا- منگنز براي دماسنج هاي مقاومتي سيم پيچي مورد استفاده واقع مي شوند. ترموكوپل هاي 4/99 Cu+Au و كبالت 6/0 و پلاتين 90 و ايريديم 10 و طلا 60 و پالاديوم 40 بترتيب براي بازه هاي دمايي C 0 240- 0 و C 0 700- 0 مناسبند كه در آن آلياژهاي طلا پايه منفي را تشكيل مي دهند.
آلياژ طلاهاي مورد استفاده در ساخت جواهرآلات در اروپا عمدتا 18 و 14 عيار است. در كشور انگليس طلاي 9 عيار نيز ساخته ميشود.در آمريكا طلاي 14 عيار و در بعضي مواقع 10 عيار نيز درساخت جواهرآلات به كار ميرود.
در خاورميانه، هندوستان و جنوب شرق آسيا، جواهرآلات از طلاي 22 عيار و گاهي 23 عيار ساخته ميشود. در كشورهاي چين، هنگكنگ و ديگر نواحي آسيا طلاي ناب موسوم به CHUK HAM با درجه خلوص 990 و تقريبا 24 عيار در ساخت جواهر به كار ميرود.
در قرن نوزدهم در انگلستان پس از جنگهاي ناپلئون استانداردهايي براي طلا در نظر گرفته شد. در نيمه دوم اين قرن تعداد زيادي از ديگر كشورهاي اروپايي اين استانداردها را به كار گرفتند و در ضرب سكههاي رايج در كشورهاي خود تركيب طلا و نقره را به كار بردند.
در آمريكا نيز در سال 1879 استانداردي موسوم به DE FACTO براي طلا در نظر گرفته شد كه در سال1900 به شكل كاملا قانوني درآمد. در سال1914 يك استاندارد جهاني براي طلا در نظر گرفته شد كه مورد تاييد خيلي از كشورهاي جهان قرار گرفت و البته برخي كشورها نيز از پذيرفتن آن امتناع كردند.
بعدها استانداردي به نام GOLD SPECIE براي نرخ ثابت ارزها تدوين شد كه كشورهاي شركت كننده در اين استاندارد متعهد شدند هيچ گونه پول كاغذي را جايگزين طلا در بانكهاي مركزي نكنند. اين سيستم بهطور خودكار در كسري يا مازاد تراز و معاملات تجارت خارجي كشورها تعادل ايجاد خواهد كرد. برداشت كلي از اين امر اين است كه طلاي موجود ذخيره شده بايد هرگونه كسري بودجه كشور را پوشش دهد و در نتيجه حجم پول كاهش يافته و قيمتها پايينتر بيايد و درصورت افزايش طلا به مازاد درآمد كشور حجم پول و نقدينگي اضافه شده و منجر به افزايش قيمتها شود.
ميزان آلياژهاي مختلف طلا در جهان، خلوص و عيار آنها در جدول 23 آورده شده است.
جدول 23- ميزان آلياژهاي مختلف طلا در جهان.
نوك خودنويس
معمولاً نوك خودنويس ها را از آلياژ طلاي زرد Au-Ag-Cu مي سازند كه به نسبت سخت است، از آلياژهاي طلاي سفيد نيز گاهي اوقات استفاده مي كنند. اين آلياژها بايد در برابر خوردگي حاصل از جوهرهاي فروگاليك مقاومت كنند كه فقط آلياژهاي 14 تا 18 عيار براي اين كار مناسبند. سر خودنويس را بايد از آلياژ فلزي سخت ساخت كه معمولاً روديوم، ايريديوم، تنگستن يا كبالت دارد.
سر خودنويس هايي كه از استيل كروم- نيكل مقاوم در برابر جوهر ساخته مي شوند را گاهي اوقات با لايه نازكي از طلا مي پوشانند، با اين حال اين كار مقاومت آنها را در برابر جوهر افزايش نمي دهد.
تكنولوژي مواد شيميايي
آلياژهاي طلا - پلاتين داراي 70-50 % طلا هستند كه مي توان با مستحكم كردن آنها كاسه هاي روزنداري را ساخت كه در توليد رشته هاي دست ساز مورد استفاده دارند. ساختار ريزدانه ( قطر آنها 120-25 ميكرومتر است )آنها يك مزيت عالي در ساخت سوراخ هاي ريز مورد نياز جهت اين كار است.
گاهي اوقات آلياژهاي طلا را براي مهر، خاتم و ديسك برش، كه در تماس با مواد خورنده قرار مي گيرند بكار مي برند. آلياژ طلا- نقره- پالاديم (اسيد پال)، 30% طلا و 30% پالاديوم دارد كه در برابر اسيدهاي معدني قوي مقاوم است و به ميزان چشمگيري از طلا ارزانتر است و همچنين مقاومت آن در دماي بالا بيشتر است.
آلياژ طلايي كه حاوي 10 درصد پلاتين است، در ساخت بوته هاي آزمايشگاهي تجزيه بكار مي برند كه نمونه آن تعيين خاكستر آرد و ديگر خوراك هاي فسفردار است. بر خلاف بوته هاي پلاتيني وقتي كه آن را سرخ و گداخته مي كنند، به كمك تركيبات فسفردار در برابر خوردگي مقاوم است.
صنايع الکترونيکي :
هدايت الكتريكي بالا و مقاومت در برابر اكسيداسيون، خوردگي، تيرگي و لك شدگي، پايداري آن در خواص فيزيكي و شيميايي استفاده وسيعي از آن را بيان ميكند كه لايههاي نازك آبكاري شده در روي سطح، اتصالات الكتريكي را به خوبي اتصال مقاومت پائين مجهز ميكند.
اسيد كلروبيك در فيلم برداري براي ساخت تصوير نقره استفاده ميشود. طلا م
نعكس كننده نور مرئي و مادون قرمز است و به عنوان يك پوشش حفاظتي در روي ماهوارههاي مصنوعي استفاده ميشود.
الكترونيك مدرن که در حدود 8/8 % مصرف طلا را به خود اختصاص مي دهد، به فلزات گرانبهايي همچون طلا بويژه در زمينه پردازش اطلاعات، ارتباطات دور و الكترونيك فضا و نظامي نياز دارد. طلا را در اجزاء فعالي ( مانند ديود، ترانزيستور، IC و حافظه هاي نيمه رساناها) مهندسي اتصال و بستن قطعات به يکديگر (بسته بندي، مدارهاي با پوشش ضخيم، تخته چاپ و دوشاخ) و به مقدار كمتري براي اجزاء منفعل (خازن و مقاومت) بكار مي برند.
مزيت عمده طلا بخاطر مقاومت بالاي آن در برابر هوازدگي، خوردگي و اكسيد شدن و نيز هدايت بالاي آن است كه خواص اتصالي بسيار خوبي به آن ميدهد. آبكاري با طلا را به كمك روش هاي الكتروشيميايي انجام مي دهند.
ايجاد پوشش هاي نازك طلا با آتش افشاني بر خميرهاي طلا دار كه معمولاً بر روي سراميك ها ماليده مي شود، امكان پذير است. طلا بسيار چكش خوار است، بگونه اي كه مي توان آن را بصورت سيم هاي اتصال بسيار نازك معمولاً به قطر حدود mm 25 درآورد. سيم هاي طلايي خالص را مي توان براحتي به يكديگر يا ديگر فلزات به كمك فشار يا تركيب فشار و گرما لحيم كرد يا جوش داد. اين اتصالات كوچك مقياس را مي توان براحتي با سرعت بالا بر مدارهاي ميكروالكترونيك انجام داد. روش هاي مدرن اتصال تراشه ها (چيپ) نياز به bump هايي بر سطوح تماس بلورها دارند؛ اين bump ها از طلا درست شده اند.
طلاي مورد استفاده در الكترونيك، به استثناي لحيم طلا، در عمل طلاي خالص با درجه خلوص 99/99% يا 999/99% است. بخش هاي بسيار اندكي از آن بدلايل اقتصادي از طلاي توده اي (Massive) تشكيل مي شود.
طلا بدليل قيمت بالاي آن، در الكترونيك به مقدار زياد استفاده نمي شود. پوشش هاي طلا يا روكش هاي طلا را به كمك الكترود انجام مي دهند كه گاهي براي مشكلات پيش آمده در تماس هاي خاص مورد استفاده قرار مي گيرند.
ميزان مصرف جهانی طلا در صنايع الکترونيک در طي اين دوره ( 1990 – 1994) از 5/216 تن در سال 1990 به 191 تن در سال1994 افزايش يافته است(جدول24).
جدول24- ميزان کاربرد طلا در صنايع الکترونيک درجهان در سالهاي1990-1994 ( تن).
دندان سازي :
طلا هم مانند نقره، ميتواند يك ملقمه سختي با جيوه شكل دهد که برخي اوقات به عنوان پركننده دندانها استفاده شود. مصارف دندانپزشکي 6/9 % طلا را به خود اختصاص مي دهد. آلياژهاي طلا در پروتز دندان اهميت زيادي دارند كه براي بخش هاي صلب و محكم مانند پركردن طلا، تاج، پل، دندانهاي طلا، گيره و قالب هاي نگهدارنده دندان و مواد پايه فلزي براي سراميك هاي دندان مورد استفاده اند. در حدود 2/2 % از طلاي موجود در ساخت تاج دندان بكار مي رود زيرا علاوه بر مقاومت در برابر خوردگي با همان نرخ رشد ميناي دندان منبسط مي شود.
اين مواد بايد در شرايط عادي دهان مقاوم بوده، رنگ مناسب و مقاومت هاي متفاوت داشته و كار كردن با آنها آسان باشد. امروزه تقريباً تمام آلياژهاي مورد استفاده، تركيب كمپلكس و پيچيده اي دارند كه درصد بالايي طلا، پالاديوم و پلاتين دارند. مزيت اين آلياژها عمدتاً در ساختار بسيار ريزدانه و همگن آنهاست.
ميزان مصرف جهانی طلا در دندانپزشکي در طي اين دوره ( 1990 – 1994) از 5/61 تن در سال 1990 به 4/63 تن در سال1993 افزايش يافته است(جدول25).
جدول25- ميزان کاربرد طلا دردندانپزشکي در جهان در سالهاي1990- 1993 ( تن).
روکش طلا
خواص صنعتي و تزئيني طلا را مي توان با انواعي از مواد پايه ارزان قيمت مخلوط كرد كه اين كار با كمك يك لايه نازك طلا بر روي فلزات پايه، سراميك ها، شيشه يا پلاستيك انجام مي شود.
داروسازي و پزشکي :
Au198 به صورت کلوئيد طلا همراه با ذراتي به ابعاد 5 تا 20 نانومتر به صورت تزريقي براي اندازه گيري جريان خون در اسکنينگ کبد در و بررسي کلي سيستم کبد، طحال و نخاع مورد استفاده قرار مي گيرد.همچنين از ذرات طلاي Au198 براي عکسبرداري مستقيم از بافت ها در راديولوژي استفاده مي شود. ايزوتوپ طلا Au198 با نيمه عمر 7/2 روز بيشتر در معالجه بيماريهايي مانند سرطان به كار ميرود.
درمعالجه ورم مفصلي (Arthritis)و روماتيسم، طلا به صورت ترکيباتي مانند اورانوفين (auranogin)، aurothioglucose) اورتيوگلوکز)، كمپلكس طلاي تري اتيل فسفين از تيوگلوكزتترااستات و اورتيومالات سديم (Sodium ourothiomalate ) مورد استفاده قرار مي گيرد. تركيبات طلا، بويژه تيوسولفات طلا، مركاپتيد طلا و مالات طلا را براي درمان بيماريهاي رماتيسمي بكار مي برند. كمپلكس طلاي دي فسفين ممكن است در درمان تومور مفيد باشند. طلا و نمک هاي طلا در داروهاي پزشکي هومئوپاتي Homoepathic (نوعي دارو درماني)به کار مي رود. يکي از داروهاي ساخته شده از ترکيبات طلا، سفوسين - اچ (Cefossin H) است که ترکيب آن اسيد تتراکلريد طلا
(Tetrachlorogold) مي باشد.
ديسديم اوروتيومالات براي Rheumatoid arthritis به كار ميرود که به صورت درون عضلاني انجام ميشود. طلاي كلوئيدي يك محلول بشدت رنگي است كه در حال حاضر در بسياري از آزمايشگاهها براي كاربردهاي پزشكي و بيولوژيكي مورد مطالعه قرار ميگيرد.
از گذشته هاي خيلي دور طلا براي درمان بسياري از بيماري ها استفاده مي شد. در حدود سال 1885 در امريكا طلاي كلوئيدي به عنوان در مان ديسپسومانيا (dipsomania) كه ميل شديد به مصرف الكل مي باشد، به كار مي رفت.اولين تحقيق پزشكي مستند و مدرن در مورد كاربرد طلا درسال 1890 صورت گرفت. در اين سال دكتر رابرت كخ كشف كرد كه باسيل سل نمي تواند در حضور طلا زندگي كند. در اوايل دهه 1900 پزشكان براي درمان دردهاي مفصلي، قطعه اي از طلا به ارزش پنج دلار را در زير پوست، مثلاً در ناحيه مفصل زانو كار مي گذاشتند در نتيجه در بيشتر موارد درد كاهش يافته يا كاملاً برطرف مي شد.
از سال 1927 طلا به طور مداوم براي درمان آتروز به كار گرفته شده است. طلا در مورد ناهنجاري هاي غددي و عصبي مورد استفاده بوده و در احياء مجدد فعاليت هاي غددي، تحريك اعصاب و آزاد كردن فشار عصبي سودمند است.طلا مي تواند بر مكانيسم گرمايي بدن تاثير مثبتي داشته باشد. بويژه در مورد عرق كردن هاي شبانه، تشنگي شديد و ضعف و كاهش دماي بدن موثر است.
آقايان نيلو كايرو (Nilo.Cairo) و ا. برينكمن (A. Brinckmann) تحقيق ارزنده اي به نام « مواد پزشكي» ارائه دادند كه در آن طلاي كلوئيدي به عنوان درمان گر شماره يك چاقي مطر شده است.
طلا همچنين در درمان بيماري هاي زير مفيد مي باشد:
اعتياد، آلزايمر، حواس پرتي، بيماري دوگانگي (Bi- Polar Disease) كه يك بيماري رواني است، دندان قروچه (Bruxism)، ورم زانو و آرنج، سندرم جنگ خليج فارس، سرطان، غلظت خون، بيماري كرون (Crohn)،افسردگی، تورم قولن، كلسترول بالا، كم خوابي، پوكي استخوان،كشيدگي ماهيچه، آتروز رماتيسمي، انفصال ديسك، زخم معده و زخم روده.
لازم به توضيح است كه موارد بالا توسط سازمان هاي صنايع غذايي تأييد نشده است.
شيشه و سراميك :
طلا براي تشكيل رنگ در سراميكها قبل از پختن در كوره بكار ميرود. از طلاي براق (سولفارسينات طلا) براي جلا دادن به شيشه و سراميك استفاده مي كنند.
تركيبات ديگر كه برخي از آنها در شيمي تجزيه و آماده سازي استفاده مي شوند عبارتند از: كلريد طلا 3(OH )Au يا ( OH )AuO، اكسيد طلا، سولفيد هاي طلاAu2S ، AuS، سيانيد طلا، سديم دي تيوسولفاتوائورات، .2H2O ] 2(S2O3)Au [ Na3 بعنوان ماده حساس در عكاسي و سلنات طلا براي رنگ دهي به شيشه بكار مي رود.
آبكاري الكتريكي تاكنون متداولترين روش مورد استفاده بوده است. در بيشتر موارد، طلا از يك الكتروليت داراي دي سيانوائورات پتاسيم جدا مي شود. گاهي اوقات، حوضچه هاي آبكاري الكتريكي كه كمپلكس سيانيد يا دي سولفيتوائورات سديم طلاي سه ظرفيتي دارند، مورد استفاده قرار مي گيرند.
الكتروفورمينگ براي ساخت جواهرآلات ارزان و مجوف استفاده مي شود. طلا با ضخامت تا 2/0 ميلي متر را بر روي يك Mandrel قرار مي دهند. سپس Mandrel را بر مي دارند، اگر از Mandrel مومي استفاده شود، مي توان آن را ذوب نمود. در نتيجه يك لايه طلاي منحصربه فرد و بدون چهارچوب باقي مي ماند كه مي توان مقاومت آن را به كمك يك ماده پر كننده افزايش داد.
مواد سراميكي بويژه شيشه و چيني با كيفيت بالا را اغلب مي توان با دميدن آتش بر طلاي
درخشان و صيقل خورده جلاي زرين بخشيد. جزء اساسي اين رنگ هاي لاكر مانند سولفارسينات طلاست كه با روغن طبيعي و زرين مخلوط شده است. رنگهاي مورد استفاده يا با دست يا طي فرآيندهاي چاپ افست يا مشبك صورت مي پذيرد. پراکندن آتش در دماي 1250 – 500 درجه سانتيگراد انجام مي شود. روكش كردن طلا براي كار بردهاي فني را نيز با اين روش مي توان انجام داد.
طلاي لوله شده هنوز براي فريم عينك يا ساعت هاي طلا مورد استفاده قرار مي گيرند. اما به علت آبكاري با طلا، اين روش اهميت پيشين خود را از دست داده است. طلاي لوله شده را كه معمولاً طلاي 14 عيار است، به بلوك ها يا قطعاتي از آلياژهاي مس يا استيل جوش مي دهند. سپس آنها را لوله مي كنند يا به شكل دلخواه در مي آورند كه نوارها يا سيم هايي با روكش هاي طلاي عمدتاً غير متخلخل معمولاً به ضخامت 510 ميكرومتر ايجاد مي شود.. در فرآيند ايجاد روكش طلا با آتش بخشي كه بايد روكش طلا بگيرد با ملقمه طلا رنگ مي كنند. به كمك حرارت جيوه را تبخير مي كنند و در نهايت يك لايه نسبتاً ضخيم از طلا بر جاي مي ماند. از نظر مسائل بهداشتي، اين فرآيند مشكلات و دردسرهاي بسيار دارد.
رسوب يا نهشت بخار طلا:
شيشه هاي در و پنجره يا شيشه هاي ساختمان را با كمك لايه هاي بسيار نازكي از طلا در فرآيند پراكندن (تبخير كاتدي) در برابر گرما و بازتاب پرتوهاي فروسرخ عايق مي كنند.
مواد پلاستيكي را مي توان به كمك پراكندن در خلاء با پوشش نازكي از طلا پوشاند. اين ورقه هاي زراندود را در فناوري فضانوردي نيز بكار مي برند كه نمونه آن لباس فضا نوردي است و با پوشش هاي بازتاب كننده به عنوان محافظ در برابر گرما کاربرد دارد.
طلاي برگه اي يا كم ضخامت :
اين طلا معمولاً از طلاي ناب يا آلياژ طلا- نقره- مس با مقادير بالايي طلا ساخته مي شود. صفحه بلوري (100 ) در طلاي برگه اي يا كم ضخامت كوبيده شده در همان صفحه برگه يا پوشش نازك قرار دارد. از طلاي برگه اي در زراندود كردن مجسمه هاي چوبي، حاشيه كتاب ها و چاپ استفاده مي شود.
در نوشيدني هاي خاصي مانند ( Danziger Goldwasser ) و اخيراً در برخي خوراك ها براي جلوه دادن و جلب توجه كردن از آن استفاده مي شود.در قديم، از رول هاي كوچك برگه هاي طلا براي پركردن حفرات و سوراخ هاي دندان استفاده مي شد.
كاتاليزور:
طلا از نظر كاتاليزوري در فلزات فعال اهميتي ندارد. گهگاه از آن بعنوان افزودني به كاتاليزورهاي نقره اي يا گروه پلاتين استفاده مي شود.
بخار پلاتين كه در طي اكسيداسيون آمونياك به اسيد نيتريك از كاتاليز پلاتين- روديم بدست مي آيد از طلا يا طلا- پالاديم حاصل مي شود. اين فرآيند براي مدت طولاني كاربرد صنعتي داشته است.
جايگزين ها
تقريبا هيچ فلز يا آلياژ از نظر خواص جايگزين طلا نميباشد. تنها عاملي كه ميتواند مساله جايگزيني را شدت بخشد، قيمت بالاي طلا است. كاربرد پالاديم و پلاتين بعنوان جانشين نيز ارتباط نزديكي به قيمت داشته و مصرف كننده بيشتر تمايل به استفاده از طلا دارد.
در صنايع الكترونيك چند ماه جايگزين از قبيل آلياژ (نيكل- قلع) پالاديم يا (پالاديم- نقره) ميتوانند بكار گرفته شوند كه اغلب آنها با پوشش نازكي از طلا همراه بوده و اين پوشش آنها را از اكسيده شدن حفظ ميكند، در حال حاضر طلا جايگاه اصلي خود را در ساخت زيورآلات و مصارف صنعتي حفظ كرده است.