بخشی از مقاله
چکیده
دوره های درخشان تمدن و فرهنگ بشری همواره با اعتلای معماری و شهرسازی آن همراه بوده است. در واقع معماری وشهرسازی نماد و نشانه ی اعتلای فرهنگی ملتها به شمار می رفته است. در زمینه هنر ، سبک های زیادی به وجود آمده که هر کدام دارای خواستگاه مربوط به خود می باشد. هر مکتبی بنابر مقتضیات زمان خود برگرفته از شرایط و ویژگی های اجتماعی و اقتصادی جامعه زمان خویش می باشد.در این پژوهش سعی بر آن شده تا با مطالعه و بررسی ، به تاثیرات رنسانس در خارج از محدوده تولد آن دست یابیم.
به تعبیری دوره رنسانس دوره خردگرایی، ریاضیات، منطق و انسان مداری است در این دوره کلیسا و تفکرات مذهبی کنار میرود و یک جنبش مردم سالارانه به وجود میآید و مثل روم و یونان باستان پیشرفت علمی مطرح میشود و تأثیر آن از قرون وسطی است. چون مسلمانان مسیحیان را شکست داده علم آنها وارد اروپا شده و دانشمندانی از شرق به غرب میآیند و باعث شکوفایی علمی شده و رنسانس به وجود میآید. در این دوره ما شاهد اختراعات زیادی هستیم مثل باروت، صنعت چاپ، دریانوردی، کشف قطب نما، تلسکوپ و... .روش گردآوری اطلاعات به صورت اسنادی - کتابخانه ای - است،در این روش کتابها و مقالات علمی و پژوهشی و موارد مرتبط با این پژوهش استفاده شده است.
واژه های کلیدی: رنسانس ، تفکر معاصر غرب ، گستره تفکر رنسانس
مقدمه
هنگامی که یک تمدن به وجود می آید، همراه آن فناوری های جدید و انواع جدیدی از موزیک، هنر و ادبیات به وجود می آید. اما بعد از گذشت سال ها، دهه ها یا حتی قرن ها، همان طور که این تمدن رو به انحطاط می رود، بسیاری از این فناوری ها و هنرها فراموش می شوند. در طول قرون وسطی نیز بخش زیادی از پیشرفت هایی که در اروپا به وسیله یونانی ها و رومی ها به وجود آمده بود، با انحطاط شرایط زندگی به فراموشی سپرده شد. مردم از زندگی های راحت و آسوده با مشاغل و آموزش خوب به زندگی هایی با شرایط بسیار فقیرانه رسیدند. هرج و مرج دایمی، جنگ، فقر و گرسنگی از جمله این شرایط سخت بود. این عصر که مربوط به اروپای آن دوره است به عصر تاریکی معروف است.
عصر تاریکی صدها سال طول کشید، به طوری که خیلی از نسل ها و افراد در این شرایط وحشتناک زندگی کردند و مردند. سپس در میانه قرن 14 میلادی اوضاع به آهستگی روبه بهبود رفت. مردم دوباره شروع کردند به این که هنرها و فناوری های دوره رومی ها و یونانی ها را کشف کنند و زندگیشان را کمی آسان تر کنند. این دوره رنسانس نامیده می شود. در دوره رنسانس متفکران به مطالعه جهان اطرافشان علاقه مند شدند. هنر رنسانس هم بیشتر به زندگی حقیقی نزدیک شد. همچنین در این دوران اروپایی ها شروع به کشف سرزمین های جدیدی کردند. این دوره جدید در اروپا در نهایت رنسانس نامیده شد. جرقه رنسانس زمانی زده شد که شهرهای ایتالیایی مثل ناپل، جنوا و ونیز به مراکز تجارت بین اروپا و خاورمیانه تبدیل شدند.
اعراب مسلمان که نوشته های یونانیان باستان را در کتابخانه هایشان نگه می داشتند، موقعی که شهرهای ایتالیایی به تجارت با آنها پرداختند این عقاید را همراه با کالاها مبادله کردند. این ایده ها که از گذشته باستان حفظ شده بود به عنوان پایه رنسانس به خدمت گرفته شد.این در شرایطی بود که همزمان با سقوط امپراتوری بیزانس به وسیله مسلمانان ترک، متفکران مسیحی هم از یونان به سمت ایتالیا رفتند و به این روند کمک بیشتری کردند.به این ترتیب می توان گفت که رنسانس در واقع مطالعه کار متفکران عهد باستان است که در نتیجه آن نقاشی، مجسمه سازی و معماری و ... تحت تأثیر قرار گرفت. به عنوان مثال نقاشی ها واقع گراتر شدند و دیگر کمتر در موضوعات مذهبی تمرکز پیدا کردند. در زمینه ادبیات هم می توان به ظهور ویلیام شکسپیر در بریتانیا اشاره کرد.
رنسانس
رنسانس به جنبشی فکری و عقلانی اطلاق می شود که بین قرون چهاردهم تا شانزدهم از شهرهای شمالی ایتالیا شروع شد و به اوج خود رسید. رنسانس را عموما تولد دوباره هنر و ادبیات کلاسیک باستان می نامند که با سرفصل هایی از جمله کشف جهان و انسان تعریف می شود. واژه «Renaissance» ریشه فرانسوی دارد ، به معنی »تولد دوباره« است. رنسانس در ایتالیا متولد شد و به رغم اینکه کلیساهای متعددی هم ساخته شدند لیکن در وهله نخست بناها عمدتا تجاری و سلطنتی بودند ؛ خصوصا در بخش شمالی کوه های آلپ. به هر حال سبک های معماری بزرگی همچون گوتیک و رنسانس یک شبه پدید نیامده اند.
اغلب گفته شده است که سقوط کنستانتینوپل در سال 1453 میلادی و مهاجرت دانشمندان به فلورانس ، مسبب اصلی پدید آمدن رنسانس بود - بانی مسعود، . - 163:1392 رنسانس همه چیز را نمیدانست و علاوه بر این مسیحیت تمدن غرب را به گونه ای تحت تاثیر قرار داده بود که بازگشت کامل به فرهنگ کلاسیک را ناممکن می ساخت. اما رنسانس عالم فرهنگی و شیوه هایی را در زمینه تفکر و زندگی بنا نهاد که ملهم از عهد باستان بود. علاوه بر این ، عصر رنسانس عصر شکستن هر نوع قید و بندی بود. مردم به همین اندازه قانع نبودند که هر قید و مانعی را که بر سر راه ترقی آنهاست از میان بردارند و برای وصول به منظور خویش مقید به هیچ سنت و اصلی نباشند بلکه می خواستند حتی قیود سنن ملی و مذهبی و آداب عمومی و فضایل اخلاقی را نیز در هم بشکنند، در طول رنسانس بشر محور همه چیز قرار گرفت .
در دوران رنسانس هنرمند به معنای واقعی خالف اثر شد و در این دوره که هنرمند به وسیله اثر هنری قابل شناسایی گردید. در این زمان هنرمند به جای تقلید از طبیعت، مطابق اصول آفریده ذهن خود به شناخت آن می پردازد و این شناخت باعث آفرینش اثر هنری میشود. در رنسانس اروپا متفکرانی کوشیدند عناصر گذشته یونان را در سنت کلاسیک تمدن غربی بازیابی کنند و در جهان جدید وارد سازند . دو چیز رنسانس را از دوره های قبلی متمایز می کند:کشف جهان و کشف انسان. میل به کشف جهان، میل به کشف عالمی است که از نظر نجومی بسیار بزرگ تر از محدوده قابل مشاهده ماست. کشف عظمت های انسان و بازگشت به کرامت انسانی نیز از نشانه های بارز این دوره است. فوکو معتقد است: انسان اختراع جدید تمدن غربی از قرن 16 به بعد است. انسان رنسانس از حیث فردی دارای کرامتی است که نمی توان مانند کودک با آن رفتار کرد.
بنابراین تمام چیزهای اطرف او از روابط خانوادگی گرفته تا رابطه با بالا دست و زیر دست تغییر می کند. خدا تسلط بر سرنوشت انسان را عمدی داده تا خلیفه شود. به همین دلیل تکیه ای که بر فرهنگ ضد یعنی رنسانس می شود نادرست است. البته رنسانس با دین نهادی و اعتقادات کلیسا ناسازگار بود ،اما وجه غیر دینی یا ضد دینی نداشت . برخی پایان قرون وسطا را آغاز دوره رنسانس می دانند. سال 1453 فتح قسطنطنیه توسط ترکان عثمانی یا سال 1492 سال ورود اروپاییان به آمریکا و آغاز تسخیر آن آشنایی با فرهنگ ها و زبان های مختلف را موجب شد.واقعیت این است که نطفه رنسانس خیلی پیش تر یعنی از قرن سیزدهم که کلیسا حاکمیت بلامنازع داشت شروع شده است .
از لحاظ سیاسی پادشاهان نسبت به کلیسا مستقل تر شدند و در مقابل پاپ و کلیسا ایستادند.عصر رنسانس عصر صنعت چاپ بود. کتاب با تیراژ بالا در اختیار افراد قرار می گرفت و همین امر زمینه آشنایی مردم را فراهم می ساخت آثار افلاطون به طور کامل در اختیار متفکران رنسانس قرار داشت. آنان بعد از تسخیر قسطنطنیه به مجموعه آثار او دست یافتند و آنها را به لاتینی ترجمه کردند. برخی افلاطون را از منظری غیر مسیحی می خواندند و جمعی با نیت جمع بین مسیحیت و فلسفه و افرادی نظیر کوپرنیک، گالیله و برونو از آراء افلاطون و توجه او به ریاضیات در بحث های جهان شناسی استفاده می کردند.
مارسیلیو فیچینو ،مترجم لاتینی آثار افلاطون و افلوطین رادر آکادمی فلورانس با حمایت مالی و معنوی خاندان مدیچی در سال 1484 و 1492 به چاپ رساند. شمار و تنوع مراکز آموزشی در این عصر افزایش یافت. مراکزی شکل گرفت که از حوزه اختیار مقامات کلیسا بیرون بود. بورژوازی در حال رشد، خانواده های متنفذ و امیرانی که از طریق تجارت یا انحصار و یا حقوق تجارت کالا صاحب ثروت هنگفت شده بودند، در ایجاد این مراکز سهیم بودند. برای ورود به این مراکز علمی دیگر شرایط خاص نظری یا عملی دانشگاهها و مدارس فرقه های مختلف مذهبی وجود نداشت. افراد غیرروحانی و دوستداران دانش می توانستند دور هم گرد آیند و تبادل آراء کنند.
رواج و بازخوانی فلسفه افلاطون
با وجود کم اعتنایی انسان رنسانس به فلسفه، این شاخه معرفتی در برنامه تعلیم و تربیت مدارس و دانشگاهها نقش مهمی داشت. کسانی که به آموختن علوم و سایر معارف روی می آوردند، یکی از مهمترین موضوعاتی که می بایست فرا گیرند، فلسفه بود. در فلسفه، دوره رنسانس را می توان بازیابی افلاطون و حتی به نوعی حاکمیت فلسفه افلاطونی در نطر گرفت. فلسفه مدرسی مشائی با وجود تحمل انتقادهای شدید در قرون چهاردهم تا شانزدهم میلادی به طور گسترده، حداقل از لحاظ کمی، مورد توجه بود؛ اما به افلاطون فقط به شکل فلسفی و آن هم در مدارس توجه نشد، بلکه همگام با نفوذ فرهنگ یونانی در ادبیات، هنر و حتی در علوم نیز حضور داشت. علاوه بر این دو گروه، گروهی دیگر از اندیشمندان به نظریه هایی که در سنت فیثاغوری - هرمسی به ارتباط ریاضیات با عالم و تمرکز بر علوم خفیه تأکید داشت، علاقه مند بودند.
اینان در کنار این سنت دینی - فلسفی به افلاطون بسیار بیش از ارسطو علاقه نشان دادند.نخستین امری که در مطالعه فلسفه افلاطون در رنسانس به چشم می خورد، دسترسی متفکران این عصر به کل آثار افلاطون است. تا قبل از این دوره چند دیالوگ از افلاطون، آن هم اغلب به طور ناقص، در دسترس متفکران قرار گرفته بود و آنانی که خود را افلاطونی می نامیدند، به آثار افلاطونیان متأخر و نوافلاطونیان و تفاسیرشان از افلاطون به عنوان تفکر افلاطونی نظر داشتند. اما در این عصر با ورود آثار افلاطون به زبان اصلی از بیزانس، پس از تسخیر قسطنطنیه، غربیان به مجموعه آثار او دسترسی یافتند و به ترجمه آن به زبان لاتینی همت گماشتند. این امر در آکادمی فلورانس و تحت نظر مارسیلیو فیچینو انجام پذیرفت.