بخشی از مقاله

چکیده

در این مقاله تلاش میکنیم به صورت مختصر نظریه شهروندي»هابرماسی«را بررسی کنیم و فواید آموزش شهروندي در راستاي بهبود حکمرانی را بررسی نماییم.

مقدمه

شهروندي یکی از چند مفهوم کلیدي پر سابقه در فلسفه سیاسی است که از سرآغاز شکل گیري فلسفه سیاسی کلاسیک تا عصر حاضر به صورت هاي گوناگون در دل نظریههاي مندرج در این فلسفه ها بازتولید تئوریک شده است. اکنون میتوان از نظریههاي شهروندي پیشامدرن، مدرن و پسامدرن نام برد. آنچه که در نظریههاي شهروندي بیش از هر چیز دیگر توجه را جلب میکند. وجود دو مقوله کلیدي مندرج در نظریههاي شهروندي سه گانه بالاست: حق شهروندي و وظیفه/ تکلیف شهروندي.

آغازگر طرح مفهوم شهروندي بر اساس نظرکار و هارتنت ارسطوست. وي با تعریف شهروند به عنوان یک موجود سیاسی اجتماعی در امور جامعهاش مشارکت دارد و از طریق این مشارکت قادر است تا هستی اجتماعی سیاسیاش را تحقق بخشد؛ واضع نظریه شهروندي پیشامدرن محسوب میگردد

در فلسفههاي سیاسی ماکیاول، هابز، روسو، کانت، هگل، میل، توکویل و مارکس رگههاي تئوریک اولیه از مفهوم شهروندي مدرن ارائه شده است. در این باره هاتچینگ محوریت این ایدهها را ناظر به نسبت میان شهروندي و حقوق طبیعی و موضوعه و نیز رابطه شهروندي با هویت و کردارهاي سیاسی دانسته است. مؤلفه هاي کلیدي مندرج در نظریه شهروندي مدرن عبارتنداز: جامعه مدنی، جامعه سرمایهداري، عقل گرایی، برابري، عدالت، حوزه عمومی، قرارداد اجتماعی، مسئولیت هاي اخلاقی، اراده همگانی، مشارکت، سکولاریزم، لیبرالیزم، پارلمانتاریزم و دموکراسی.

بیان مسئله:

در نظریههاي شهروندي تعریف متعارف و نسبتا مورد اجماع از شهروندي و به عبارت دقیقتر هسته مشترك تمامی تعاریف، که با محوریت دو مقوله کلیدي حق/ وظیفه همراه است، شهروندي را مفهومی به هم پیوسته از حقوق و وظایف مدنی سیاسی اجتماعی میداند که به مثابه نوعی پایگاه، شأن و عضویت اجتماعی به تمامی افراد جامعه اعطا شده است و فارغ از تعلقات طبقاتی، نژادي، قومی، مذهبی، اقتصادي همگان را یکسان و برابر فرض گرفته و آنها را واجد حق برخورداري از تمامی امتیازات، منابع و مزایاي حاصله از جامعه میداند و نهایتا مسئول، مکلف و موظّف به مشارکت در جامعهاي که در آن زندگی میکنند، محسوب مینماید

خاستگاههاي فلسفی مدرن نظریه هابرماس

طرح کلی این خاستگاهها به این صورت است: هابرماس از فلسفه سیاسی اجتماعی ارسطو، کانت، هگل، مارکس، آرنت و رتولز؛ فلسفه وجودي، پدیدارشناسی، و هرمنوتیک هوسرل، هایدگر، دیلتاي و گادامر؛ فلسفه زبان ویتگنشتاین، آستین، استراوسون، سرل و چامسکی؛ سرانجام فلسفهعلم پوپر بهره برده است. حاصل این بهرهوري پردازش تئوریک تزها و مقولههاي کلیدي مندرج در این فلسفههاست که با استفاده از رویه بازسازي عقلانی هابرماسی بازتاب تئوریک نوآورانهاي در شبکه تئوریک فلسفه وي پیدا کرده است

از جمله این مقولهها که به نظریه شهروندي گفت وگویی هابرماس نیز ربط پیدا میکند میتوان به اینها اشاره نمود:
بنیان گرایی، عقلگرایی جمعی، ذهن جمعی، جامعه گرایی، دولت گرایی، حوزه گرایی، حوزه عمومی، جامعه مدنی و کنش، زیست جهان، ارتباط بین الاذهانی، گفت وگو، کنشهاي گفتاري و توانش زبانی و ارتباطی و نظریه سه جهان عینی، ذهنی و بین ذهنی.

خاستگاههاي علوم انسانی مدرن

در این خاستگاه، به طور کلی سه حوزه وجود دارد که فلسفه سیاسی هابرماسی بی نهایت با آنها مأنوس است.

نظریه اجتماعی کلاسیک و مدرن که نظریه هاي مارکس، وبر، دورکیم و همچنین پارسونز، شوتس، مید، گافمن و لومان را در برمیگیرد و نظریههاي روانشناسی رشد و پویش ذهنی که حاوي نظریههاي متأّخر پیاژه، اریکسون، کولبرگ، لورنز و روانکاوي فرویدي است، اما عمده مقولههایی که در این حوزهها هابرماس مورد توجه قرار داده است، عبارتند از: عقلانیت، کنشهاي اجتماعی عقلانی، ماتریالیزم تاریخی، نظام اجتماعی و خرده نظام هاي آن، ذخیره دانش، سکولاریزم، اسطورهگرایی، امر مقدس و امر نامقدس، نهایتا رشد اخلاقی، بلوغ و آگاهی اخلاقی و وجدان اخلاقی.

نگاهی به بعضی از آثار هابرماس

کنش ارتباطی و عقلانی شدن جامعه جهت گیري اصلی در این خط سیر ساختن نقش و جایگاه کنش ارتباطی است. هابرماس با تمایز گذاشتن میان این نوع کنش و کنشهاي عقلانی ابزاري - که هدف از آن رسیدن به یک مقصود و غایت از طریق انتخاب وسایل مناسب است - و عقلانی استراتژیک - که در آن عامل در محاسبه موفقیت خود پیش بینی تصمیمات عامل/ عاملان دیگري را نیزوارد می سازد و ممکن است در برخی شرایط نامقید به هنجارهاي اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی باشد - ماهیت این کنش را روشن میسازد؛ بنابراین کنش ارتباطی هابرماسی عملی است که به تعامل دست کم دو عامل اشاره دارد؛ که قادر به سخن گفتناند؛ با یکدیگر وارد روابط شخصی میشوند؛ عاملان در پی رسیدن به درکی درباره وضعیت عمل و نقشههاي عملشان هستند تا اعمالشان را بر اساس توافق و تفاهم هماهنگ کنند. زبان در این میان نیز نقش محوري و الگویی دارد.

بر این اساس در حالی که کنش عقلانی ابزاري به یک معنا عینی است و کنش عقلانی استراتزیکی بیشتر ذهنی است، اما کنش ارتباطی هابرماسی که بی نهایت براي فلسفه سیاسی و نظریه انتقادي هابرماس و در مجموع شبکه تئوریک وي و الزاما نظریه شهروندي هابرماس حائز اهمیت فراوانی است عبارتند از: کنش متقبل، برقراري روابط شخصی، توانایی سخن گفتن، تلاش براي تفاهم، کوشش جهت توافق و پیگیري عمل هماهنگ.

به عنوان نمونهاي که ارتباط مستقیمی با بحث این مقاله پیدا میکند میتوان به کاربست الگوي کنش ارتباطی در فلسفه سیاسی هابرماسی یعنی مدل شهروندي ارتباطی که از نتیج این نوع فلسفه سیاسی است،اشاره نمود.

در نظریه شهروندي هابرماس مؤلفههاي کلیدي مرتبط با کنش ارتباطی هابرماسی - تفاهم، توافق، همرایی، دیالوگ، ارتباط بین الاذهانی، اخلاق گفت وگویی، عقلانیت ارتباطی و اخلاق ارتباطی - سهم درخور توجهی را به خود اختصاص دادهاند

تحول ساختاري حوزه عمومی

بر اساس تحلیل هابرماس، حوزه عمومی که شکل نهادي ساختاري اجتماعی سیاسی اولیه آن در سده 18 به صورت برپایی تیشگزلشافتنهاي برلین، قهوهخانههاي لندن و سالنهاي پاریس با حضور طبقه بورژوازي نوپا - بازرگانان، بانکداران، کارفرمایان و کارخانهداران - صورت گرفت، چارچوبی بود براي شکلگیري بحثها و مناظرهها درباره مسائل عمومی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه و در نهایت چیزي را به نام افکار عمومی به وجود آورد.

بعدها در سده 19 بحث و مناظره جاي خود را به استفاده از زور و کشمکش براي حل و فصل مسائل داد و به اصطلاح سیاست تحت فشار خیابان شکل گرفت. دولت و سیاست فربهتر از حوزه عمومی گردید و نهایتا حوزه خصوصی، بازار و دولت به عنوان جهت دهنده اصلی افکار عمومی بر جامعه مدنی و حوزه عمومی سلطه فراگیري پیدا نمود. با پیدایش دولت رفاه در قرن 20 این فرأیند شدت بیشتري بخود گرفت.
 
ھمایش فلسفه تعلیم و تربیت در عمل ۶١و ١٧ مهر ماه ١٣٩٣دانشگاه خوارزمی. پردیس کرج

نوعی دموکراسی صوري به معناي راه بردن کورکورانه رأي دهندگان توسط نخبگان عمومی غلبه یافت؛ و شکل بندي اجتماعی سیاسی شهروندي صورتهاي نو پدیدي پیدا کرد. از اینرو تحلیل نهایی هابرماس این است که:

- 1شهروندان تبدیل به تودههاي غیرسیاسی شدند،

- 2 صرفا متقاضی برخورداري از خدمات حمایتی و رفاهی گردیدند،

- 3 نسبت به مشارکت و حضور جدي و فعالانه در تصمیم گیريها و برنامه ریزي ها و سیاست گزاري هاي حوزه عمومی بی اعتنا شدند،

- 4 علایق سیاسی شهروندان نیز تحت الشعاع بروکراسی فراگیر دولتی قرار گرفت. به نظر هابرماس اینها پیامدهاي نامساعدي براي شهروندي و دموکراسی حقیقی و ناب دربرداشته است:

الف - سیاست و خطی مشی رفاه صرفا براي ایجاد و حمایت مصنوعی انتخابات مورد استفاده قرار میگیرد،

ب - انتخابات مصنوعی چیزي جز ایجاد هلهله و غوغاي عام در حوزه عمومی نمی توانسته باشد،

پ - هلهله در حوزه عمومی تنها راه حلی موقتی و تصنعی براي نمایش و راه بردن مردم و نه شهروندان است،

ت - این رویه ها با ادغام و تلفیق در الگوي رفاهی منجر به استعمار زیست جهان و باز فئودالی شدن زیست جهان شده است.

این الگو نیز به نوبه خودشکلبندي شهروندي را از پایه و اساس تغییر ماهوي داده و آن را از ماهیت حقیقی و ایده آن تهی ساخته است. در نتیجه:

الف - شهروندي خودمختارانه و مسئولانه تبدیل به شهروندي رفاه شده است؛

ب - دولت و سیاست رفاه شهروندان را به مشتري تبدیل نموده است؛

پ - دولت و سیاست رفاهی هرگونه مشارکت سیاسی حقیقی را نفی کرده است.

فلسفه سیاسی هابرماس در چاره اندیشی تئوریک براي برون شد از این وضعیت متناقض تراژدیک شهروندي به پروژه نرماتیو خاص خود روي می آورد که عبارت است از: دموکراسی، حقوق و سیاست مبتنی بر اخلاق، عقلانیت و کنش ارتباطی در قالب دموکراسی تاملی انتقادي مشارکتی تفاهمی توافقی

سؤالات:

-1 شبکه تئوریک فلسفه سیاسی، اجتماعی، اخلاق و حقوق هابرماسی چگونه است؟

-2 نسبت میان اخلاق گفت وگویی با وظیفه شهروندي در فلسفه سیاسی هابرماس به چه صورت است؟

-3 فواید آموزش شهروندي چیست؟

روش تحقیق:

روش تحقیق در این مقاله روش اسنادي است و نسبت کاوي بین اخلاق گفت و گویی با وظیفه شهروندي از طریق رهیافت روشی هرمنوتیک متن محور - ریکور - و انکشاف- افشا - هایدگر - و انتقادي - هابرماس - صورت گرفته است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید