بخشی از مقاله

چکیده

هدف از این نوشتار مقایسه دیدگاه معتزله و اشاعره در مورد طبیعت انسان ،و تاثیر هر یک از این نگاه ها در تعلیم و تربیت می باشد.نتایج استنباط شده حکایت از آن دارند که معتزله که قائل به اختیار هستند ،نگاه مثبتی نسبت به طبیعت انسان دارند، و تحصیل علم را واجب می دانند. اما اشاعره که نگرش منفی نسبت به انسان دارند،. علم را لطفی از الطاف خدا میدانند که به انسان می دهد و انسان در تحصیل آن نقشی ندارد. لذا انسان در اعمال خویش نیز نقشی ندارد. در این پژوهش از روش کیفی با رویکردتوصیفی-تفسیری استفاده شده است.

-1مقدمه

از لحاظ تاریخی رویکردها و نگرش به طبیعت انسان قدمت دیرینه ایی دارد،از زمانهای بسیار دور ،از یونان شروع شده و تا هنوز ادامه دارد.در تفکر یهودی که برگرفته از تورات بود و تا پیش از ظهور مسیحیت رواج داشت، انسان بد و شرور نیست. در تفکر مسیحیت آن نگاه خویش بینانه تورات به انسان دیده نمی شود.

دراین تفکر عصیان آدم گناه خوانده می شود; گناهی که با آن، گناه و مرگ به جهان راه یافت و همه گناهکار و مرگ پذیر شدند.از جمله گروه هایی که می توان از سخنان آنها در مورد طبیعت انسان استنتاجاتی داشت ،معتزله و اشاعره می باشند. ازیک طرف هم معتزله و هم اشاعره طبیعت انسان را نسبت به خوب و بد یکسان ،یعنی بی طرف و خنثی می دانند؛توضیح اینکه آنها خوب و بد هر کس را منوط به اعمالش می دانند،با این تفاوت که معتزله قائل به این هستند که انسان چون مختار است ،پس خودش با اراده و اختیار خود اعمالش را انجام می دهد ،اما اشاعره ،خداوند را آفریننده ی اعمال انسان می دانند.

زیرا از نظر اشاعره اگر انسان آفریننده ی افعال خودش باشد،توحید خدشه دار می شود، و از نظر معتزله نیز اگر خداوند فاعل و آفریننده ی افعال انسان ها باشد،در این صورت فاعل افعال قبیح و شر نیز خواهد بود،در حالیکه خدا خیر است و نمی تواند آفریننده ی شر باشد.از سوی دیگر به نظر می رسد که معتزله طبیعت انسان را خوب می دانند

به عبارتی از آنجا که معتزله معتقدند انسان با توجه به توانایی ها و استعدادهایش بخصوص با استفاده از عقل قادر به تشخیص نیک و بد امور و مسیر زندگی خویش است،لذا نگاه مثبت به انسان دارند ، جاحظ که یکی از معتزله است در رساله "معاش و معاد" می گوید که نهاد آدمی ،بر روی آوردن به آنچه برای اومفیداست ،ودوری از آنچه از آن بیزار است،سرشته شده است اما شاعره نگرش منفی به انسان دارند زیرا معتقدند انسان نمی تواند خود خیر و شر و نیک و بد - حسن و قبح - امور را تشخیص دهد،و این خداست که برای او نیک وبد - حسن و قبح - امور را مشخص می سازد این حرف های متکلمان باعث شده است که آنها در زمینه فلسفه تربیت 3حضوری پررنگ داشته باشند.

-2معتزله و دیدگاه آنان نسبت به انسان

جنبش معنزله در پایان قرن اول هجری آغاز شد .این جنبش بر لزوم مسئولیت 4برای مومن تاکید داشتند و بر آن عده از آیات قرآن استشهاد می کردند که مسولیت و قدرت اختیار انسان مورد تاکید قرار می دهد.

»بر پایه ی یک تعریف نسبتا رایج در میان فیلسوفان غربی،اختیار عبارت است از :توان انتخاب یکی از دو یا چندکار بدیل .در هر موردی که انسان قادر باشد کاری غیر از آنچه که فی الواقع انجام می دهد،انجام دهد،به معنای یاد شده در بالا مختار است ؛به عبارت دیگر،شخص A در صورتی در انجام دادن عمل X مختار است که بتواند با انتخاب انجام ندادن آن ،از انجام آن خودداری کند.

بنا بر دیدگاه معتزله انسان دارای اختیار است ،و معتقدند انسان خود پدیدآورنده افعالش است،و با انگیزه خودش کارهایش را انجام می دهد و اگر انگیزه برای انجام دادن آنها نداشته باشد ،از انجام دادنشان منتفی می شود.ولی معتقدند که آزادی انسان بی حد و مرز نیست.

حتی از نظر آنها،از آنجا که تربیت،عبارت است از فرایند هدایت5 رشد افراد،نیز از آنجا که آزادی،برای تحقق خود حقیقی انسان ضروری و اساسی است،یکی از هدف های تربیت رشد آزادی هاست،و ضرورت دارد نتیجه و حاصل تربیت،انسان آزاد باشد.

شرط مختاربودن انسان این است که دارای توانایی عقل و اندیشه باشد تا بتواند بین خوب وبد یا حسن و قبح یکی را انتخاب نماید یعنی حسن و قبح امور باید عقلی باشد تا اختیار و مسئولیت انسان معنا پیدا کند.

البته معتزله حسن و قبح عقلی را بطور مطلق و فراگیر و نسبت به همه ارزش ها و مفاهیم و اشیاء قائل نیستند؛و عقل را خاستگاه حسن و قبح در همه حالت ها نمی دانند.زیرا اموری وجود دارد که عقل بدون کمک شرع قادر به تشخیص حسن و قبح آنها نیست.

»اگر بخواهیم با مفهوم و انگاره معتزله از انسان آشنا شویم ،می بینیم که ابوهذیل علاف در تعریف انسان می گوید:» انسان همین شخصیت ظاهری قابل رویت 6است که دو دست و دو پا دارد .او نام انسان را قابل صدق و اطلاق بر مو و ناخن انسان نمی داند

»ابوهذیل با این دیدگاهش بسیار به تربیت یاری می رساند؛توضیح آنکه ،جهان تربیت در بسیاری از جوامع قدیم در طول چندین قرن ،از کوتاهی و غفلت آشکار نسبت به جسم انسان و آن را عرضی شمردن و جزء طبیعت انسان ندانستن ،رنج فراوان کشید،در نتیجه تربیت به خوار و کوچک شمردن امور و کارهای فنی و حرفه ایی گرایید و به این اعتبار که مطالب نظری یگانه ابزار پی نهادی برای تربیت انسان است ،بر آنها تمرکز یافت.

معتزله انسان را موجودی مکلف،یعنی مسئول کار خویش می دانند. بنابراین ویژگی های آنان نسبت به انسان از این قرار است:

-1انسان بار امانت بر دوش دارد ؛یعنی دارای تکالیف عقلی و شرعی است.

-2 چون خداوند او را مکلف کرده است،به او عقل و قدرت 7داده تا از میان دو ضد خیر و شر یکی را برگزیند: و هدیناه النجدین - سوره :بلد: : - 10 و هر دو راه خیر و شر را بدو نمودیم.

-3 انسان نسبت به تکالیف خویش آزاد است و در روزرستاخیز نسبت به آنها پاسخگو خواهد بود .

-4تکلیف با عمل و رفتار مرتبط است ،لذا اصول عقاید از نگاه معتزله پیوندی استوار با رفتار و کردار دارد و تنها برای تامل و اندیشه نیست.

-3پیامدهای تربیتی دیدگاه معتزله

اگر از نگاه معنزله ویژگی اصلی8 انسان مکلف بودن اوست،برای آنکه انسان مستحق مواخذه شود ،شروطی وجود داردکه عبارتند از :

-1قدرت: واجب است تکلیف به امری درحد توان تعلق گیرد،یعنی مکلف که همان انسان است ،پیش از وقتی که در آن به فعلی مکلف می شود،بتواند آن فعل را صحیح انجام دهد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید