بخشی از مقاله

چکیده

هدف از این پژوهش ارائه الگوی آموزشی کارورزی مطلوب بر اساس نظریه استاد شاگردی شناختی برای اجرای دوره های کارورزی در رشته آموزش ابتدایی - درس دینی - دانشگاه فرهنگیان بوده است. از روش پژوهش کیفی، از نوع طرح اکتشافی استفاده شده است. جامعه آماری شامل متخصصین مرتبط با موضوع در دانشگاه فرهنگیان، اسناد و منابع مکتوب و الکترونیکی از پایگاه های داخلی و خارجی می باشد.

انتخاب نمونه ها بر اساس نمونه گیری هدفمند، و حجم نمونه شامل؛ تعداد 62 مقاله، کتاب، پایان نامه و سند مرتبط با موضوع و 12 نفر از متخصصین دانشگاه فرهنگیان که حداقل یک کارعلمی یا پژوهشی مرتبط با موضوع داشته اند. جمع آوری داده ها با استفاده مصاحبه نیمه ساختار یافته و تحلیل محتوای اسناد انجام، تجزیه و تحلیل داده های حاصل از مصاحبه کیفی نیز با استفاده از روش تحلیل محتوای قیاسی انجام شده است.

یافته های پژوهش به شناسایی و انتخاب شش مولفه ی اصلی به شرح؛ مدل سازی ذهنی، داربست زنی، کنش متقابلی، ایجاد موقعیت فکورانه، تامل حرفه ای و کشف منجر گردید، همچنین هشت زیر مولفه برای مولفه های اصلی استخراج شدند که عبارتند از: شناسایی و تعریف مسئله، طراحی محیط یادگیری، اجرای واحد یادگیری، اشتراک گذاری تجارب یادگیری، بازاندیشی، ایده پروری، اصلاح و اجرای واحد یادگیری و گزارش یافته ها. برای اجرای الگوی استخراج شده بیست و یک اقدام اجرایی پیشنهاد شده است.

مقدمه

لازمه به ثمر رسیدن تلاش های انجام شده در زمینه ی بهسازی آموزش و پرورش، توسعه مهارت های حرفه ای معلمان است. از این رو می توان گفت چالش اصلی قرن بیست و یک در خصوص چگونگی کیفیت بخشی به تعلیم و تربیت معلمان این بوده که؛ روش های تربیت معلم باید چگونه باشند تا معلمانی تربیت شوند که بتوانند در محیط های آموزش و یادگیری پیچیده ی عصر اطلاعات، دانش آموزان با نیازهای متنوع آموزشی را حمایت کنند

لذا در دو دهه ی گذشته، کانون بحث و گفتگو پیرامون کیفیت مدارس اثربخش، هر چه بیشتر متوجه توانمندی و قابلیت های عملکردی معلمان در مواجهه با موقعیت های مختلف آموزشی بوده است، اما آنچه در کانون این تلاش ها، به منظورشناخت توسعه ی حرفه ای مشترک است، یادگیری معلمان، یادگیری چگونه یادگرفتن و چگونه یاد دادن و انتقال دانش به عمل برای کمک به پیشرفت دانش آموزان است. بنابراین می توان گفت شغل معلمی به منزله یک فعالیت حرفه ای، نیازمند فلسفه ای برای پیوند میان نظریه و عمل است.

در حالی که در طول تاریخ تربیت، نظام های تربیتی از شکاف میان نظریه و عمل رنج برده اند، این باور در کنشگران عمل تربیت ایجاد شده است که انگاره های نظری در عرصه عمل فاقد کاربردپذیری اند

البته، موضوع فوق هم در شکل هم در محتوا در نظام تربیت معلم متفاوت است، اهمیت موضوع در این است که معلمان آینده لازم است با ترکیب متناسبی از شایستگی های نظری و عملی به محیط تربیت وارد شوند، به همین جهت می توان گفت؛ برنامه ی درسی مطلوب در نظام تربیت معلم بر محور ایجاد شایستگی مستلزم این است که برنامه کارورزی به عنوان کانون عمل تربیتی به تمامی دروس و تکالیف یادگیری بسط داده شده است، چرا که تحقق شایستگی های پیش بینی شده دربرنامه درسی ملی تربیت معلم و مدارس در گرو اجرای موثر برنامه کارورزی است و این امر نیازمند بستر سازی مناسب در حوزه برنامه و فرایند اجرایی می باشد.

از این جهت نظام تربیت معلم در جهت تحقق شایستگی های حرفه ای دانشجو معلمان برنامه ی آموزشی خود را طوری طراحی نماید که فاصله بین نظریه و عمل در آنها کاهش یابد. بدیهی است برای حضور کارآمد و موثر دانشجو معلمان در محیط تعلیم و تربیت رسمی، داشتن دانش از نوع بیانی کافی نیست چرا که اساسا دانش معلمی از نوع دانش روش کاری - کار انتقالی - است؛ به این معنا که دانشجو معلم در محیط واقعی با موقعیت های پیش بینی نشده و جدیدی روبرو می شود که در دوره فراگیری با آن مواجه نشده است لذا کسب توانمندی هایی که دانشجو معلمان در دوره ابتدایی به ویژه در درس دینی بتواند با استفاده از آنها، نیازهای حرفه ی خویش را در صحنه های واقعی تعلیم و تربیت ضروری است، دوره کارورزی برای الگوبرداری از عملکردهای اثربخش از معلمان موفق یک فرصت تکرار نشدنی است که در صورت قرار گرفتن در محیط یادگیری، بهره برداری لازم را خواهد نمود. بنابراین توجه مضاعف به درس کارورزی و توسعه آن در برنامه درسی تربیت معلم در دانشگاه فرهنگیان نیز در پاسخ به نیاز فوق الذکر احساس شده است.

ادبیات تحقیق و پیشینه

به نظر می رسد برای شکل گیری موقعیت آموزشی مورد نظر در پیاده سازی محیط های یادگیری کارورزی، که برای دانشجو معلمان دوره ابتدایی، امکان کسب توانایی به صورت فردی و گروهی در ضمن تعامل موثر با مدرسین و معلمان با تجربه به وجود آید، توجه به رویکرد سازنده گرایی در طراحی محیط های یادگیری ضروری می باشد.

سازنده گرایان معتقدند یک یادگیرنده فعال و هدفمند دانش فردی خود را ازطریق کشف و جستجو در محیط تأثیرگذار یادگیری به دست می آورد. در یک محیط یادگیری، مسئولیت و کنترل یادگیری بیش از همه معطوف به شخص یادگیرنده است. محیط های یادگیرنده محور چه به طور صریح و چه ضمنی در پشتیبانی از تلاش های فردی برای معنا سازی از مذاکره در هنگام فعالیت های اصیل و اجتماعی به وجود آمده اند. امروزه رویکردهای یادگیرنده محور مختلفی ظهور کرده اند که از جمله می توان به محیط های یادگیرنده محور مبتنی بر مساله، آموزش پیوند دهی، استاد شاگردی شناختی1، یادگیری مشارکتی با کمک رایانه، یادگیری از طریق طراحی، یادگیری مبتنی بر پروژه و محیط های یادگیری آزاد اشاره کرد، هرچند این محیط های یادگیری یادگیرنده محور به شکل های متفاوتی اجرا می شوند اما از مبانی و مفروضات مشابهی برخوردارند.

محیط های یادگیری یادگیرنده محور وابسته به دیدگاه سازنده گرایی از یادگیری هستنند که بر مبنای آن معناسازی به شکل شخصی و نه جهان شمول تعریف می شود - جاناسن، لند2، 2012؛ ترجمه زنگنه و آذرنوش، - 1392، با این توصیف از میان روش های فوق در حوزه ی رویکردهای سازنده گرایی با توجه به فرایند یادگیری در درس کارورزی می توان استاد شاگردی شناختی را به عنوان نظریه مبنایی برای یادگیری در محیط های کارورزی مطرح کرد. استاد – شاگردی شناختی، نمونه ای از نظریه" ناحیه ی تقریبی رشد" ویگوتسکی3 می باشد که در آن شاگردان برای انجام تکالیف دشوار، نیازمند کمک همسالان ماهرتر و مربیان هستند. استاد – شاگردی شناختی را باید به گونه ای به فراگیران ارائه داد که آن ها بتوانند از منطقه رشد تقریبی خود استفاده کنند و از این طریق تکالیف جدیدی را انجام دهند یا مهارت جدیدی را بیاموزند

روش های برگرفته از نظریه استاد شاگردی شناختی متخصصان را برای انجام تکالیف پیچیده یاری می کند. در این گونه روش ها، یادگیری ازطریق، راهنمایی – تجربه بر مهارت ها ی شناختی و فراشناختی است ونه بر مهارت های فیزیکی و فرآیند های مربوط به استاد شاگردی سنتی. ایده اصلی استاد- شاگردی سنتی این بود که افراد تازه کار دوشادوش اساتید خود در محل کار حاضر، و به تدریج با کسب مسئولیت و تجربه هر چه بیشتر نهایتأ مهارت همان حرفه را به دست می آوردند. در استاد شاگرد شناختی نیز همین روند اتخاذ می شود، فقط با این تفاوت که به جای انجام یک کار فیزیکی و ملموس، مدلی آموزشی طراحی شده که تفکر را به پدیده ای قابل مشاهده تبدیل می کند معرفی می کند. استاد – شاگردی شناختی به شاگردان کمک می کند درفضای آموزشی تعاملی و ارتباط – محوری رشد کنند و ازمهارت های خود برای راهنمائی ومشاوره، سایر یادگیرندگان استفاده کنند.

بعضی از مزیت های مهم روش های مبتنی بر نظریه ی استاد شاگردی شناختی در آموزش های مهارتی و عملی عبارتند است از:

1.    استاد شاگردی شناختی روشی آموزشی است که در آن مربیان با استفاده از حمایت در شکل داربست سازی یادگیرندگان هدایت می کند.

2.    در این روش سازنده گرایانه مفهوم راهنمایی و مشارکت را که در ایده منطقه تقریبی رشد نهفته است مورد استفاده قرار می دهد.

3.    این روش نمونه ای از یادگیری موقعیتی است که در آن یادگیرندگان به فعالیت و تعامل اجتماعی با دیگران در موقعیت های واقعی زندگی می پردازند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید