بخشی از مقاله
چکیده
امروزه بررسی متون ادبی بر اساس دیدگاه های روان شناسی نوین یکی از رایج ترین زمینه های تحقیق در رشته زبان و ادبیات فارسی است . در غزلیات حافظ به عنوان یکی از آثار برجسته در ادب غنایی به ظرایف و دقایق عشق زمینی و عرفانی پرداخته شده است. از سوی دیگر عشق از مباحث عمده در روان شناسی به شمار می آید و روان شناسان برجسته ای چون اریک فروم، به بحث درباره عشق، زمینه ها ، کارکرد ها و انواع آن پرداخته اند. میان دیدگاه حافظ در غزلیات با نظریات فروم ، در عناصر عشق مشترکات بسیاری وجود دارد که از آن جمله می توان به مواردی چون عشق ورزی هنر است، سلامت نفس ، احساس مسئولیت ، احترام، هم زیستی مسالمت آمیز و دانایی و دانش و تأکید بر این نکته که عشق فصل انسان و غیر انسان است، اشاره کرد. روش تحقیق در این مقاله مقایسه ی توصیفی - تحلیلی میان دیدگاه حافظ در غزلیات راجع به عناصر عشق با دیدگاه اریک فروم، روان شناس معاصر و بیان شباهت های میان آن ها میباشد.
واژه های کلیدی : حافظ ، غزلیات ، عشق ، روان شناسی ، اریک فروم
مقدمه
ادبیات فارسی با توجه به غنای کم نظیر و جایگاه خاص آن در ادبیات جهان، از لحاظ روان شناسی، قابلیت بررسی و تحلیل بسیار دارد . عشق به عنوان یکی از اساسی ترین و مهم ترین مسایل حیات انسان، موضوعی است که نه تنها در ادبیات فارسی جایگاه برجسته ای را به خود اختصاص داده، بلکه در روان شناسی نیز یکی از موضوعات بسیار مهم به شمار میرود و بسیاری از روان شناسان به مطالعه و بحث پیرامون آن پرداخته اند.غزلیات حافظ که از دیرباز نمونه ی عالی ترین نوع غزل فارسی به شمار آمده سرشار از مضامین لطیف عاشقانه و عارفانه است.حافظ در بیان حالات مختلف عشق و شرح آرزومندیهای حالِ پر از شور، بی همتاست. به حدی که می توان گفت غزلیات او زبان حال هر بشری می تواند باشد.
غزلیات این استاد سخن با زیبایی و لطافت کم نظیر در بیان عشق و محبت در سال هایی سیاه و جان فرسای در قرن هفتم به تلطیف روابط انسانی کمک شایانی کرد.غزل ها ی حافظ در آن دوران دهشتناک مانع از آن شد که روح عشق جلای خود را از دست بدهد و رؤیاها و آرزوهای انسانی ایرانیان از تغزل و غنا تهی گردد. این بزرگ ترین خدمت حافظ به فرهنگ ایران زمین بود. از نگاه بسیاری از روانشناسان ، عشق ورزی مهم ترین پاسخ به مسأله ی وجودی انسان است. اگر جامعه ای مانع از رشد و تکامل عشق شود، محکوم به نابودی و فنا خواهد بود. از عشق سخن گفتن، اشاره به یک نیاز حقیقی و والای انسانی است که اگر کمتر درباره ی آن صحبت می شود، دلیل بر کم اهمیتی آن نیست.
» ایمان به وجود عشق به عنوان یک پدیده ی مهم اجتماعی و نه به منزله ی یک پدیده منحصر به فرد و استثنایی، در حقیقت، ایمانی خردمندانه است که منبع ظهور آن، بینش انسان و درک طبیعت است.« - فروم ، - 167 : 1376عشق از مباحث عمده در علم روان شناسی به شمار می رود و روان شناسان برجسته ای چون استرنبرگ، رنه آلندی، آبراهام مزلو و اریک فروم درباره ی عشق به تفصیل سخن گفته اند. در این میان نظریات فروم درباره ی عشق با دیدگاه حافظ در غزلیات نزدیکی بیشتری دارد. در مقاله ی حاضر ، حالات گوناگون عشق و عاشق در غزلیات حافظ با نظریات فروم مورد مقایسه و بررسی قرار گرفته و مباحث مشترک در هشت بخش خلاصه شده است که در ادامه بدان پرداخته می شود.
پیشینه ی تحقیق
درباره ی عشق حافظ، بسیار گفته و نوشته اند. برخی محققان نیز به مقایسه دیدگاه های حافظ با برخی روان شناسان غربی پرداخته اند از جمله شاهرخ علیمردان - 1378 - در کتاب»حافظ در روان شناسی« در فصل نخست به تفصیل از روانشناسی به مثابه یک علم و روش تحلیل در ادبیات، یاد کرده در مباحث بعدی کتاب، زندگی و شعر حافظ از دیدگاه روانکاوی ارزیابی میشود.سعید نیاز کرمانی - 1364 - در »حافظ شناسی« به امیدواری در غزلیات حافظ با تکیه بر روانشناسی مثبت گرا پرداخته است. جمال هاشمی منصور پیرانی - 1394 - در مقاله » نگاهی به حافظ با رویکرد روانشناسی مثبت نگر مارتین سلیگمن« به تحلیل قابلیت ها نظیر دانایی و تعالی ، شادی، امید و رضایتمندی و سعادت پرداخته است و محمد علی شیراز - 1376 - در مقاله »روانشناسی جاذبه های شعر حافظ« به ذلایل جذابیت های شعر حافظ پرداخت. نسرین عین - 1394 - در مقاله »امیدواری در غزلیات حافظ با تکیه بر روانشناسی مثبت گرا« ساحت فطری امیدواری در غزلیات حافظ را به سه طبقه امید به خدا ، امید به زندگی و امید به آینده گروه بندی کرده است.
عشق از نظر روان شناسان
روان شناسان تعاریف متفاوتی از عشق بیان کرده اند. اریک فروم می گوید: »عشق عبارت است از نفوذ فعالانه در شخص دیگر، که ضمن آن شوق به دانش در نتیجه وصل آرام می شود. ضمن این نفوذ کردن من او را می شناسم، خود را می شناسم و همه را می شناسم. - «فروم، - 49 : 1376 و در جای دیگر میگوید: »عشق عبارت است از رغبت جدی به زندگی و پرورش آنچه که به آن مهر میورزیم، آنجا که این رغبت وجود ندارد عشق هم نیست. - «فروم، - 86 : 1392ناتانیل براندن در تعریف عشق میگوید: » انسان خویشتن را از طریق واکنش دوست خود درک میکند. عشق ریشه و علت و منشأخواسته انسان برای یک همدم است و عشق نیز همین است یعنی میل به درک خویشتن به عنوان یک موجود در جهان واقعیات و تجربه چشم انداز عینیت از طریق واکنش و پاسخ انسان دیگر به خود. - «براندن ، - 84 : 1392وین دایر در مورد عشق میگوید: »اما یک چیز دیگری وجود دارد که همه سلول را به صورت مجموعه نگاه داشته و آن را پایدار می دارد. درست مانند چسبی نامرئی که ما آن را منشأ صلح، صفا ،