بخشی از مقاله
چکیده:
چگونگی رویارویی متفکران اسلامی با مساله عقلانیت در تاریخ تمدن اسلامی موضوعی است که نویسنده این مقاله به بررسی آن پرداخته و دو سوی افراط و تفریط آن را نشان داده است. رشد و علو و همچنین افول و انحطاط تمدن ها را باید در قوت و ضعف عقلانیت جست وجو کرد.
این مساله از بحث انگیزترین موضوعات در حوزه مطالعات فکری، فرهنگی و کلامی بوده است و با وجود سابقه ای دیرینه، همواره به صورت مساله ای زنده و تاثیرگذار در مباحث متفکران ظهور یافته است. رویکردهای متعددی درباره رابطه عقل و ایمان به وجود آمده است که میتوان آنها را به دو رویکرد عمده عقل گرا و ضدعقلی تقسیم کرد که در این مقاله به تحلیل و بررسی آن میپردازیم.
مقدمه
مساله عقلانیت - خردورزی - از دغدغههای دیرپای انسان متفکر و دیندار بوده است. این که چگونه میتوان هم تعقل، تفکر و استدلال کرد و به لوازم آنها ملتزم شد و هم در عین حال متدین ماند؟ قلمرو عقل آدمی در عرصه معارف دینی تا کجاست؟ آیا عقل توان تجزیه و تحلیل گزارههای دینی و توجیه عقلانی آنها را دارد؟ شاید کمتر واژهای مانند عقل در طول تاریخ اندیشه تا این حد مورد استفاده و کاربرد قرار گرفته باشد.
گفتگوی انسان و عقلانیت گفتگوی دیرینهای است که به حدیث نفس همیشگی انسان بیشتر میماند. در بیشتر نظامهای فکری عقل هم به تعریف انسان و هم به تعریف جهان معنی بخشیده است. هم نردبان حقیقت بوده است هم داور حقیقت و هم خود حقیقت. در برخی نظامها آن را روح جهان نامیدهاند. در پارهای دیگر برایش مقام الوهیت نیز قایل شدهاند. به دنیای مدرن بنگریم که چگونه بر یگانه بودن عقل و بر حجت بودن و اعتبار مطلقش پای میفشارد. در تحلیلهای تاریخی نیز عقل هسته اصلیهر تمدّنی به شمار میآید. گفته میشود تمدّنها بر مدار عقلانیت پدید میآیند و با نابودی آنها ناپدید میشوند. آیا چنین است؟
روح هر تمدنی را عقلانیتی که پشتوانه آن است تشکیل میدهد. افول و علو تمدنهای بزرگ را باید در قوت و ضعف عقلانیت جستوجو کرد که در بسترهای تاریخی قوام مییابند و فضای تنفس عقلانی جامعه را میسازند. نبرد و گفتوگوی تمدنها هم بر خلاف ظاهر آن که در هیات درگیری سختافزارها جلوه میکند چیزی جز رویارویی عقلانیتها با یکدیگر نیست. امروزه مدعیان تمدن غرب قائل هستند که تورق اوراق فلسفه در غرب معادل تورق ادوار تمدن غرب است.
بنابراین شکوفایی و انحطاط تمدنها از جمله تمدن اسلامی محصول جریانهای فکری و عقلی متعددی بوده است. از این رو بررسی جریانهای عقلی و غیرعقلی - عقلستیز - در جهان اسلام، برای شناخت تمدن اسلامی امری ضرور است. بر همین اساس، در نوشتار حاضر به بررسی عقلانیت و جریانهای عقلگرا و ضدعقلی در فرهنگ و تمدن اسلامی میپردازیم.
جریانهای عقلگریز در تمدن اسلامی
نظریههای گوناگون در حوزه تفکر و تمدن اسلامی در باب عقلانیت را میتوان تحت دو عنوان کلی عقلی - عقلگرایی حداکثری و معتدل - و جریانهای غیرعقلی - افراطی و معتدل - مورد بررسی قرار داد.
جریانهای عقلگریز یکی از عوامل مهم افول و رکود فرهنگ و تمدن اسلامی است. اگر در تاریخ اندیشه اسلامی و جریانهای فکری و فرهنگی دورههای مختلف جوامع اسلامی به تحقیق بپردازیم، میبینیم که جریانهای عقلگریز مانند جریان اهل حدیث در عالم تسنن و اخباریگری در تمدن شیعی، ضربات سخت و سهمگینی را بر پیکر تمدن اسلامی وارد کردند
نصگرایی
نصگرای، اندیشهای است که یگانه مرجع و منبع دستیابی به معارف دینی را نصوص و ظواهر کتاب و سنت میداند این رویکرد به دین، خود طیف گستردهای از افراد و گروها را در برمیگیرد که ویژگی مشترک آنان، بیاعتنایی به عقل است از دیدگاه اینان، رهنمایی عقل تا زمانی سودمند است که دست ما را در دست رهبران دینی قرار دهد، و از آن پس، خود را باید خادم شریعت بداند و دنباله رو ظواهر آیات و روایات باشد؛ هر چند برخی از آنان، حتی چنین منزلتی را برای عقل نپذیرفته، پذیرش پایههای بنیادی دین را به استدلال عقلی وابسته نمیدانند.
به هر حال، بسیاری از نصگرایان، خود در مقام دفاع از آموزه های دینی، از ادله عقلی بهره میگیرند. با وجود این، بر این باورند که اگر عقل در پی فهمی عمیق تر و فراتر از ظواهر الفاظ کتاب و سنت برآید و در صدد دریدن پوستههای ظاهری و بیرون کشیدن مغزهای پنهانی دین باشد، ره به جایی نخواهد برد و دستاوردی جز حدس و گمان نخواهد داشت.
از آغاز ظهور اسلام گروهها و افراد فراوانی بودند که با جمود بر ظواهر آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم - ص - تدین پیراسته از تعقل را محور اصلی حیات دینی خود قرار دادند. روح کلی حاکم بر جریانهای چون خوارج، تعطیلگرایان، تشبیهگرایان، حنبلیان و ظاهریان، همین شیوه خردستیزانه است - یوسفیان و شریفی، 1383، ص. - 123 بنابراین نصگرایی گروههای مختلفی - مانند خوارج، معطله، مجسمه، حنابله و ... - را شامل میشود که در اینجا به دو جریان عمده اهل الحدیث - در عالم تسنن - و اخباریگری - در جهان تشیع - بسنده میکنیم.
اهل الحدیث
اهل الحدیث که در اصل به وجود آورنده یک جریان فقهی بودند منابع حقوقی را در کتاب، سنت و اجماع منحصر دانسته برای عقل در استنباط احکام شرعی هیچ جایگاهی نمیشناختند. این گروه به تدریج همین شیوه را به حوزه معارف و اعتقادات نیز کشانده در صدد بر آمدند همه عقاید را از نصوص و ظواهر قرآن وسنت فرا بگیرند. بدین سان دست عقل را از دامان اعتقادات نیز کوتاه کردند. این جریان بازتاب کامل و تمام عیار خود را در اندیشههای احمد بن حنبل یافت. ابنحنبل یکی از پیشوایان فقهی اهل سنت است و وهابیها از وی پیروی می کنند - مطهری، 1384، ص - .81او اساساً برای عقل حقی قائل نبود و معتقد بود که عقل حق اظهار نظر در مسائل دینی را ندارد
با آغاز قرن چهارم جریان نصگرایی وارد مرحله تازه ای می شد. دو شخصیت بزرگ از اهل تسنن به طور جداگانه دست به احیاء و بازسازی اندیشه دینی و جذب عناصری از کلام معتزلی زدند؛ابوالحسن اشعری در بصره و ابو منصور ماتریدی در خراسان و ماوراءالنهر با این تفاوت که ماتریدی کاملا به معتزله نزدیک شد و اشعری بیشتر به حفظ اصول حنابله در قالبهای جدید پرداخت. به همین سبب اشعری را حد وسط میان اهل الحدیث و معتزله دانستهاند و ماتریدی را حد واسط میان اشعری و معتزله - سبحانی، 1374، ص. - 209 اشعری در توصیف اهل حدیث می گوید: »اینان هر چه درباره خدا گویند از قرآن و روایت پیامبر - ص - گرفتهاند و بیش از آن چیزی نگویند