بخشی از مقاله

چکیده

ارزشمندي واقعی دانش را رسالت آن – به ویژه در حوزه علوم انسانی تعیین میکند؛ درحالی که علوم انسانی عصر مدرن و دوران جدید خود را بدون رسالت قلمداد میکنند و لذا با از دست دادن ابعاد انسانی خویش یا تبدیل به سرگرمیهاي دانشگاهی شدهاند یا به صورت ایدئولوژيهاي فریبنده در خدمت زر و زور و تزویر و مادیات در آمدهاند.

در حالی که موضوع علوم انسانی »انسان« است. هرچند در این مسئله اختلافی نیست ولیغالباً علوم انسانی امروزه به دو بعد »بود« و »نمود« انسان توجه کرده و مهمترین بعد وجودي او را که »شدن« است و او را از سایر مخلوقات و نیز موضوعات سایر علوم متمایز می سازد به فراموشی سپرده است. در نتیجه رسالت ندارد یا رسالت خویش را از دست داده است.

بر این اساس راه رهایی و برون رفت از بحران علوم انسانی معاصر، بازگشت به انسان و فهم دریافت وي به صورتی همه جانبه و با تأکید اصلی بر بعد »شدن« او – یعنی حرکت مستمر و دائمی او از نقص به سوي کمال بر مبناي فطرتش که در زبان قرآن حنیفیت نامیده می شود – است. با چنین شناختی از موضوع این علوم می توان رسالتی را براي علوم انسانی ترسیم کرد که بدان پویایی بخشیده و آن را از وضعیت کنونی رهایی دهد.

مقدمه

انسان تنها موجود زندهاي است که هم خرد و عقل و بالتبع آزادي و اختیار دارد و هم فطرتی پیچیده، چند بعدي و همه جانبه دارد. این دوویژگی یعنی خرد و آزادي از یک سو و فطریاتش از سوي دیگر؛ انسان را از دایره غریزه خارج ساخته و او را از میدان جبر طبیعی بیرون آورده است؛ لذا انسان چون سایر گونه ها در بند غریزة بی بهره از آگاهی و معرفت و جبر طبیعی کور و ناآگاهانه براي حرکت خود در عرصه بقا و رشد و تحول خویش باقی نمیماند، یعنی انسان به حکم انسان بودنش به شناخت جهان پیرامون خود دست مییابد و با چنین شناختی به انتخاب راه از چاه و نهصرفاً سلطه برجهان و طبیعت – و نیک از بد، ارزش از غیر ارزش دست مییابد.

علم یا دانش، شناخت و معرفت در بعد بالفعل و عملی حاصل فطرت کنجکاو و جستوجوگر آدمی از یک سو و تعقل واندیشه، همراه با اختیار و آزادي از سوي دیگر است. در حالی که راههاي دست یابی به شناخت و آگاهی یا علم فراواناند؛ اما در این میان نفس شناخت، نوع شناخت و به ویژه هدف و رسالت آن بسی برتر و ارجمندتر است.

در نفس شناخت و ارزش آن تردیدي نیست؛ چه برترین و ارزشمند ترین شناخت و معرفت هرچیزي براي خودش شناخت خودش است و طبیعی است که براي انسان نیز هیچ شناختی برتر از معرفت انسان، یعنی معرفت خودش نیست؛ چه سایر معارف و علوم و دانشها نیز براي اوست؛ پس تا خود را نشناسد و نسبت به خویشتن معرفت نداشته باشد، سایر علوم و معارف و دانشها او را به چکار میآید؟ از همین روي است که در کلام گهربار پیامبر اسلام - ص - شناخت و معرفت خود انسان راه و صراط معرفت حق و حقیقت قلمداد شده است.

همانگونه که در تاریخ آمده است »مشاجع« از حضرتش از راه حق - خدا - می پرسد : »فقال یا رسول االله کیف الطریق الی معرفه الحق؟« فقال - ص - : معرفه النفس - مجلسی، 1404ج 456 :95، ريشهري، 1419 ج: - 1877 :5 - آن حضرت در جواب می فرماید شناخت خود یا معرفت به خویشتن انسانی خویش. - و یا امام علی - ع - با فضیلت ترین شناخت و دانش را شناخت خویش و دانش به خود می داند: »افضل المعرفه معرفه الانسان نفسه« - غررالحکم، 215 :1384، ري شهري، 1419، ج - 1876 :5 قرآن نیز با تأکید برخود، به شناخت و دریافتن خویشتنمی تأکید میکند؛مثلاً فرماید: »یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم...« - سوره مائده، آیه - 105

- اي مومنان برشماباد خودتان - یعنی خود را دریابید - بشناسید و ادراك کنید و در مسیر شناخت و معرفت صحیح قرار داده مراقب خویشتن باشید - . هرچند دایره دریافتن خویش بسی گسترده است، یکی از مهم ترین ابعاد آن خویشتن شناسی و ادراك خویشتن است و معارف و علوم انسانی نیز در اصل موضوعشان »انسان« یعنی شناختن »انسان« است. علاوه بر موضوع شناخت که در تعیین معیار ارزش شناخت و معرفت نقش دارد، رسالت یا هدف بنیادین و جهت علم و شناخت است که معیار ارزشمندي علم یا شناخت را تبیین میکند.

مثلاً اگر رسالت و هدف و جهت علم پزشکی و طب شناخت امراض و بیماريها و معالجه و درمان آنهاست، به میزانی که در زندگی انسان و تأمین سلامت او نقش دارد ارزشمند است و هر چه این نقش بزرگتر و حیاتیتر باشد بر ارزش نظري و یا کاربردي آن افزوده میشود. اهمیت این موضوع به حدي است که ارزش یک دانش بر مبناي رسالتش میتواند، ارزش آن دانش بر اساس موضوعش را تحت الشعاع قرار دهد. پس به زعم ما دانش هاي انسانی همان گونه که در موضوع داراي ارزش هستند، در رسالت نیز ارزش دارند.

حال باید دید رسالت این دانش ها چیست تا بتواند باعث ارزشمندي و بالتبع تعهد و پویاییگردددراین دانشها . بر همین اساس پرسش اساسی این نوشتار آن است که بهراستی آیا علوم انسانی – در کل – رسالتی دارد یا نه؟ و اگر چنین است این رسالت چیست؟ و چگونه میتواند باعث ارزشمندي این علوم و معارف گردد؟ بر همین اساس و براي دادن پاسخ به چنین پرسشی باید به دو مسئله اساسی یعنی معرفت یا علم و انسان – با توجه به ابعادي که انسانیت او را می سازند – توجه شود. از این رو ابتدا به علم، علم انسانی و انسان و سپس رابطه این دو می پردازیم.

.1 علم یا معرفت

علم در اصل به معناي دانستن یا آگاهی و دانایی و نقطه مقابل ندانستن، ناآگاهی، جهل و نادانی است. ارسطو آن را »یک معرفت اثبات شده پیرامون علل اشیاء میداند« www.hawzah.Net - - hodizio.asp همچنین »علم معرفتی است که به کشف روابط پدیده ها مبادرت میکند - همان - معادل انگلیسی این واژه نیز science است که از لفظ لاتینی scientia گرفته شده است که به معناي »دانستن یا آگاهی« - دلاور، - 27: 1384 یا »دانش ضروري براي مطالعه - Potter,1981: 7 - « است و در کل دانستنی هایی است که شش ویژگی به شرح زیر دارند:

1.    سازمان یافتگی

.2 انسجام منطقی

.3 قابلیت استدلال

.4 قابلیت آموزش و پژوهش و یادگیري

5.    دارابودن تعهد نسبت به ارزیابی کفایت و روشنی...

 .6 روش مندي یا برخورداري از روش؛ و نهصرفاً »تجربه پذیر و تکرار پذیر 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید