بخشی از مقاله

چکیده

هر سازمانی براي تحقق موجودیت، بقا و تاثیر گذاري به علم نیاز دارد و اولین ابزار تخصصی شدن عملکرد یک سازمان توجه به دانش روز است. در یک تقسیم بندي میتوان دانش مورد نیاز براي اداره ي سازمانها را در دو بخش علوم انسانی و پایه مورد توجه قرار داد. علوم انسانی؛ در جامعه و سازمان وظیفه تعیین یا ایجاد فرهنگ، روابط اجتماعی، ارتباطات میان فردي را به عهده داشته، نحوه ارتباطات سازمانی، بازار یابی، برنامه ریزي، رهبري، رفتار اعضا با یکدیگر، تعیین خط مشی و استراتژي، رفتار با زیردستان و بالادستان را تعیین میکند.

علوم پایه و فنی؛ در مقابل وظایف فنی و عملکردي سازمان را بر عهده دارند.کارکردهاي تکنولوژیکی، تولید، توسعه فناوري، ساخت محصول، مالی و. ...را مبانی علوم پایه تعیین می کند. که به تبع همین تقسیم، کارمندان و کارفرمایان سازمانها نیز به دو دسته افراز میشوند [5]: دسته اول آنهایی که داراي تحصیلات و تخصص علوم انسانی بوده و وظایفی از قبیل رهبري، مدیریت و گاهی سرپرستی را به عهده دارند و گروهی دیگر که داراي تحصیلات علوم غیر انسانی »پایه و فنی« بوده و وظایف فنّی و عملیاتی سازمان را انجام میدهند.

علیرغم اهمیت بیشتر علوم انسانی در اداره سازمانها رشد این شاخه از علم در طول زمان به دلایل مختلفی کندتر از دیگر شاخه ها بوده است. کمی پس از جنگ جهانی دوم التون مایو1 به این مسئله پی برد و آن را چنین منعکس کرد: »نتایج ناشی از عدم تعادل میان توسعه مهارتهاي فنی و اجتماعی براي جامعه فاجعه آمیز بوده است[1]« مایو که در جستجوي دلایل این عدم تعادل بود پیشنهاد کرد که بخش مهم مسئله را ممکن است به تفاوت میان آنچه وي »علوم موفق« - شیمی، ریاضی، فیزیک و... - و آنچه »علوم ناموفق« - روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... - مینامید مربوط است.

وي گروه اول را به این دلیل موفق دانست که در تحصیل این علوم، تئوري و عمل هر دو میسر است. دانش محض و صرف ارزش محدودي دارد مگر اینکه بتوان آن را در وضعیت هاي موجود به کار بست در علوم موفق امکان ایجاد شرایط آزمایشگاهی و عملی به راحتی امکان پذیر بود اما در گروه دوم این امکان به راحتی وجود ندارد.

به عقیده مایو کوششهاي اولیه در علوم انسانی دانش و معرفت فراهم می ساخت بی آنکه در رفتار تغییراتی به وجود آورد اما این علوم براي رسیدن به هدف راهی بس طولانی را باید طی کند. با وجود اینکه علوم انسانی وظیفه مدیریت و اداره جامعه و استفاده صحیح از علوم دیگر را دارند در عمل از اهمیت و رشد کمتري برخورداربوده و در نتیجه رشد و پیشرفت علوم دیگر را نیز بی اثر میسازند.

از آنجا که پایه ایجاد علوم موفق و ناموفق - به زعم مایو - در آموزش و پرورش بوده و گسترش و تکمیل آن در آموزش عالی اتفاق میافتد در این مقاله سهم آموزش و پرورش و سپس آموزش عالی را در ایجاد این عدم توازن بررسی نموده عواقب ناشی از آن را در جامعه و کشور متذکر میگردیم و در پایان راههاي کاهش آن را مورد توجه قرار میدهیم.

مقدمه

چندین سال از توجه و تاکید مقام معظم رهبري به علوم انسانی و ترغیب دانشجویان و صاحبنظران حوزه و دانشگاه به تولید علم میگذرد. در این مدت افراد زیادي اقدام به ارائه نظریه، مقاله، سخنرانی یا برگزاري همایش نمودهاند اما هنوز اتفاق قابل ملاحظه اي در این حوزه رخ نداده و به نظر میرسد اهمیت و جایگاه علوم انسانی در کشور شناخته نشده است.همیشه نقطه مقابل و گاهی متناقض علوم انسانی، علوم پایه فرض میشود و در بیشتر موارد و در اکثر جوامع علوم انسانی از اهمیت و اولویت دوم نسبت به علوم پایه قرار دارند.

با وجود اینکه علوم انسانی وظیفه مدیریت و اداره جامعه و استفاده صحیح از علوم دیگر را دارند در عمل از اهمیت و رشد کمتري برخوردار بوده و در نتیجه رشد و پیشرفت علوم دیگر را نیز بی اثر میسازند. در دهههاي اخیر بعضی از کشورهاي توسعه یافته این واقعیت را دریافتند که ممکن است بتوان نیازهاي مرتبط با علوم پایه را از کشوري دیگر خریداري نمود، اما علوم انسانی قابل خرید و فروش نیست.

زیرا این شاخه از علم باید بر پایه فرهنگ همان کشور بنا نهاده شده باشد. در این مقاله ابتدا جایگاه علوم انسانی و پایه در پیشبرد اهداف سازمان و کشور تعیین شده و سپس به بررسی عدم تعادل در رشد این دو شاخه میپردازیم و در پایان سهم سازمانهاي آموزشی کشور ازجمله آموزش و پرورش، آموزش عالی و حوزه علوم دینی را در ایجاد تعادل مورد توجه قرار میدهیم.

کارکرد علوم مختلف

کارکرد علوم انسانی : علوم انسانی در جامعه و سازمان وظیفه تعیین یا ایجاد فرهنگ، روابط اجتماعی، ارتباطات میان فردي را بر عهده دارد.نحوه ارتباطات سازمانی، بازاریابی، برنامهریزي رهبري، رفتار اعضا با یکدیگر، تعیین خط مشی و استراتژي، رفتار با زیردستان و بالادستان را مبانی علوم انسانی تعیین میکند. کارکرد علوم پایه و فنی : در مقابل علوم پایه و فنی وظایف فنی و عملکردي سازمان را بر عهده دارند. کارکردهاي تکنولوژیکی، تولید، توسعه فناوري، ساخت محصول، مالی و.... را مبانی علوم پایه تعیین میکند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید