بخشی از مقاله
چکیده
غزل نو که غزل پنجاه شصت سال اخیر است، تحت تأثیر سرعت شگفتانگیز تغییرات اجتماعی و سیاسی، و رشد باورنکردنیع لم و تکنولوژی، شکلها و درونمایههای فراوانی را تجربه کرده است. یکی از رویدادهایی که بر درونمایههای غزل اثر گذاشته است، پیامدهای جنگ ایران و عراق است. غزل جنگ قسمتی از غزل نو است که از نظر مضمون به جنگ - اعم از دفاع مقدس، پایداری مردم فلسطین، جنگ در افغانستان و... - و آثار آن میپردازد.
این مقاله ابتدا با تعریف غزل جنگ و بیان ویژگیهای شعر غنایی، تعریفی از درونمایههای غنای غزل جنگ ارائه میدهد و سپس به جستوجوی عمدهترین بنمایههای غنایی در این شکل ادبی معاصر میپردازد. حاصل این کنکاش، یافتن مایههایی چون تغزل، مفاهیم و باورهای مذهبی، غم وطن، درد و غربت، دلتنگی و حسرت، اعتراض، غم از دست دادن عزیزان و مخالفت با جنگ در بیشتر غزلهای از این دست است. این نتایج از دو شیوه بررسی بسامد واژگان به کار رفته در غزل جنگ، و مطالعه معنای نهفته در استعارهها و نمادهای این شکل از شعر امروز به دست آمده است.
مقدمه
غزل، بیگمان غناییترین شکل ادبی ماست و این نه تنها ویژگی غزل کهن فارسی است، بلکه امروز نیز، با وجود عرض اندام شعر نو و سپید در میدان شعر غنایی، همچنان غزل جایگاه دیرینه خود را حفظ کرده است. هرچند با تغییرات پدید آمده در غزل امروز، این شکل ادبی دیگر یک قالبصرفاً غنایی نیست؛ اما همچنان بنمایههای غنایی را در همه شاخههای آن میتوان ردیابی کرد.
هر رویداد سیاسی و اجتماعی ابتدا بر مضامین و محتوای هنر تأثیر میگذارد و سپس بر ساختارها تسلط مییابد. جنگ ابتدا ویژگیهای معنایی غزل را دگرگون کرد، مضمونها را جهت داد و اندیشه شاعران را در اختیار گرفت، و از این رهگذر، به غزل، تشخصی تازه بخشید و باعث ویژگیهای خاص در آن شد. این مقدمه ابتدا به مفاهیم »غزل جنگ«، »شعر غنایی« و »درونمایههای غنایی« میپردازد و پس از آن وارد بحث اصلی میشود.
الف- غزل جنگ
سرعت شگفتانگیز تغییرات اجتماعی و سیاسی در صد و پنجاه سال اخیر و رشد باورنکردنی علم و تکنولوژی، غزل را- که قالب هنوز پویای شعر فارسی است- تحت تأثیر قرار داده است. غزل در این سالها کمتر شکل، و بیشتر درونمایههای گوناگونی را تجربه کرده است. غزل، دیگر نه همان غزل کهن فارسی، که شعری »منبعث از محیط امروزی است و لذا خواننده در احساسات و تجربیات شاعر سهیم میشود.
یکی از این رویدادها که بر ویژگیهای زبانی غزل امروز اثر فراوان گذاشته، پیامدهای اجتماعی و سیاسی انقلاب سال 1357 و بهدنبال آن جنگ هشت ساله ایران و عراق است.
جنگ، رویدادی اجتماعی بود که برهمهً شئون زندگی مردم اثر کرد. شاعران که حسگرهای عصبی جامعهاند پیشتر و بیشتر از همه به این رویداد واکنش نشان دادند و حاصل این واکنش تولید آثار گوناگوندربارهً جنگ بود. بخش عمدهای از شعرهای مرتبط با جنگ در قالب غزل سروده شده اند؛ حتی میتوان گفت که »در سالهای پس از هشت سال دفاع مقدس، غزل از نظرگاه کمی و کیفی بر دیگر قالب ها غلبه یافت.« - سنگری، - 35 :1389 به نظر دکتر خانلری، شعری که فاقد محتوای تازه باشداصلاً شعر نیست و »شعر خوب شعری است که حاوی معنی تازه و زیبایی باشد و این معنی در مناسبترین و زیباترین قالب بیان ریخته شود.« - شکیبا، - 351 : 1370 شعر جنگ، از نظر اندیشه و محتوا، شامل مضامینی تازه، بکر و متعالی است که - اگر نه بیسابقه- در ادبیات فارسی کمسابقه است.
»مضامین متفاوت شعر انقلاب و دفاع مقدس در مقایسه با دیگر ادوار شعر فارسی از تفاوت جهانبینی شاعران اینگونه اشعار سخن میگوید. شاعر این دوره، تعهد و پیام را سرلوحه هنر خویش قرار میدهد و از فردگرایی و بیان مسائل شخصی کناره میگیرد« - براتی و نافلی، - 2013 این تفاوت مضمون تا جایی است که برخی معتقدند »آنچه در شعر جنگ برجسته شده است، محتواست، نه تکنیک صرف. یعنی شعر دفاع مقدس فقط در این عرصه است که از شعر پیش از خود، گامی پیشتر نهاده است. - « کاظمی، - 37 :1383 و شاید حق هم همین باشد. هر چند که تحول زبانی غزل جنگ زمینهساز تحولات زبانی و ساختاری در غزل دهه هشتاد به بعد شده است اما این تحول، تابع تغییری بود که در محتوا پیش آمده بود و زبانی تازه را میطلبید.
»مرحوم سید حسن حسینی جایی گفته بود، کسی که دستش لای در برود خیلی مؤدبانه نمیگوید دستم درد گرفت. شاعران جنگ هم دغدغه فرم نداشتند و مسألهشان محتوا بود.« - نظافت، - 42 :1383 اما این محتوای از سر درد، که از عمق وجود شاعر برمیآمد، با عبور از مسیر ذهن و زبان غزلسرای امروز، کمکم به زبانی نو و شیوههای بکری در فرم و ساختار نیز دست یافت.
»ویژگی و مؤلفه مهم فکری شعر دفاع مقدس این است که هیچکس جنگ را تقدیس نکرده، بلکه جنگیدن را تقدیس کردهاند؛ جنگ یک امر واقعی و گریزناپذیر تلقی شده است و همینطور هم با آن برخورد شده است. « - نادمی، - 44 :1383 این شکل برخورد با جنگ، که رفته رفته در غزل جنگ پررنگتر شد، غزل را به سمت درونمایههای جهانی و دغدغههای انسانی سوق داد و بر غنای محتوایی این شکل ادبی افزود.
ب- تعریف شعر غنایی
وقتی سخن از ادبیات غنایی است تقریبا همه اهل فن میدانند که بر چه حوزهای از منظر وسیع ادبیات نظر میاندازند؛ اما در حدود تعاریف و جمع و منع آن، هنوز نظرات، متفاوت است و البته این گوناگونی، ویژگی ادبیات است و سرشت ذاتی هنر.
»نوع غنایی در تعریف اولیه خود در یونان قدیم، شعری است که برای همراهی با نوعی از آلت موسیقی به نام لیر سروده میشده است. این مفهوم در دوره رمانتیسیسم، دگرگون شد و بیان غلیان احساسات و عواطف، معیار اصلی نوع ادبی غنایی گردید.« - ذاکریکیش و همکاران، - 117 :1393 با این حال هنوز، با نگاه به تعریف نخستین شعر غنایی گفته میشود که »شعر غنایی ذهنی-ترین و فردیتیافتهترین، خاصترین و نزدیکترین نوع شعر به موسیقی است که در ضمن مبین احساسات درونی نیز هست.«
در تعریفی گستردهتر از شعر غنایی، دکتر شفیعی کدکنی معتقدند که »شعر غنایی سخن گفتن از احساس شخصی است، به شرط آنکه از دو کلمه »احساس« و »شخصی« وسیعترین مفاهیم آن را در نظر بگیریم، یعنی تمام انواع احساسات از نرمترین آن تا درشتترین احساسات با همه واقعیاتی که وجود دارد. احساس شخصی بدان معنی که خواه از روح شاعر مایه گرفته باشد و خواه از احساس او، به اعتبار اینکه شاعر فردی است از اجتماع، روح او نیز در برابر بسیاری از مسایل با تمام جامعه اشتراک موضع دارد.
شاعر در این نوع ادبی »بیشتر تصویرگر حوادث و عواطف ناشی از آن حوادث است. او از دریچه اندیشه و نظرگاههای خود به حوادث و انگیزههای بیرونی نمینگرد، تا در تصویر آنها جهتی همسو با زمینههای غالب اندیشهها و حال و هوای ذهنی خود اتخاذ کند، بلکه این حوادث و عوامل بیرونی هستند که عواطف و اندیشههای مناسب و هماهنگ با خویش را در ذهن او برمیانگیزند.
آنچه که از تعاریف بالا برمیآید این است که در تعریف شعر غنایی، تأکید بر عواطف و احساسات، فردیت و موسیقی است. به این اعتبار و با توجه به حضور دامنهدار موسیقی در غزل، شاید بتوان نتیجه گرفت که هرچند غزل امروز دیگر قالبی صرفا غنایی نیست، اما غناییترین شعرهای جنگ، هنوز هم، در قالب غزل متولد میشوند؛ و از این منظر، شعر سپید و نیمایی یا دیگر قالبهای کلاسیک، هنوز نتوانستهاند به جایگاه غزل دست یابند.
ج- درونمایههای غنایی
با اینکه ساختارگرایان، شعر را »معماری موسیقایی زبان« میدانند - شفیعی کدکنی،1391، - 129 و معتقدند که شعر در ساختار اتفاق میافتد، اما سیر ادبیات در تاریخ، و نظریههای بعدی ادبی نشان داد که نقش محتوا، یا به عبارت دیگر درونمایه، در شکلگیری، ضریب نفوذ و ماندگاری ادبیات غیر قابل انکار است. »نقش اساسی ادبیات هنگامی بدرستی شناخته میشود که به درونمایه آن نگریسته شود
با توجه به محورهای اصلی و مورد توافق در تعریف ادب غنایی، میتوان گفت که درونمایههای غنایی، شامل همه مفاهیم و اشاراتی است که از احساسات و عواطف من شخصی یا جمعی شاعر سخن میگویند و ذهنیت و موضع وی را نسبت به خویشتن و جهان ذهنی و عینی پیرامون او نشان میدهند. به بیان دیگر »درونمایه نوع ادبی غنایی، اندیشههای نهفته، احساسات و عواطف و حالات تمرکزیافته روانی است که در پی عوامل و سائقههای مختلف و بیشمار حاصل میشود.
با این وصف، حتی آموزههای مذهبی و مدح اشخاص هم، اگر برآمده از عواطف یا بیانگر موضع شاعر نسبت به جهان باشند، مایههای غنایی محسوب میشوند.
درونمایههای غنایی غزل جنگ
»فضای غزل- برخلاف حماسه- فضایی نرم و غنایی است؛ فضای تأملهای درونی، سیر در انفس، ستایش زیباییها و عظمتهای درون و بیرون و به هر حال متفاوت با حماسه. شرایط سالهای جنگ و تلفیق دو ویژگی لطافت روح و صلابت حرکات، در شعر نیز نمود پیدا کرد و غزل ظرف مناسبی شد تا این فرصت شکوهمند را به نمایش بگذارد.
با این حال، این جریان حماسه در غزل - که متأسفانه بیشتر ویژه همان دهههای آغازین شعر جنگ بود و در غزل امروز جنگ کمتر مشاهده میشود-باعث نشد که مایههای غنایی غزل رنگ ببازند. بلکه حتی در سالهای اوج حضور حماسه در غزل، باز عناصر غنایی، فضای غزل جنگ را در اختیار داشتند.
-1تغزل
در بیان مایههای غنایی آثار ادبی، همیشه پیش از هر مضمونی، ذهن به دنبال نمودهای تغزل در اثر میگردد؛ خاصه اگر شکل آن اثر هم غزل باشد! زیرا »شاعری که از عشق سخن میگوید ما را به یاد خودمان میاندازد و ما را از یاد هستههای نخستین زندگیمان لبریز میکند و ما را به قلب حساسیت انسانیمان رجعت میدهد. شاعری که از عشق سخن میگوید انسان را برای ما دوباره کشف میکند، بیگانگیها را از بین میبرد، پلهای استوار عاطفی ایجاد میکند.
ما بهوسیله شاعری که از عشق سخن میگوید زیبایی ازدسترفته خود را بازمییابیم. عشق رجعت به ریشه حیات است. آنکه از عشق میگوید زبان را از ابتذال نجات میدهد و حتی به واژههای بیهویت، عطوفت و حساسیت میدهد تا آنها نیز در کنار کلمات غنی، به خود ببالند و از غنای سرشار شعر برخوردار گردند.« - براهنی،1380، 89و - 387 اگرچه ممکن است به نظر برسد که نفس کشیدن غزل در فضای جنگ، عشق را در این شکل خاص ادبی کمرنگ کرده است، اما به جرأت میتوان گفت که با گشوده شدن ساحتهای وسیعتر معنایی واژه، وسعت عشق در غزل جنگ بسیار بیشتر از وسعت عشق در دورههای پیشین غزل فارسی است.
در غزل کلاسیک فارسیمعمولاً »در درونمایههای تغزلی از منظر بسامد واژه و اصطلاح و جوهره ابیات و بار معنایی آن، آنچه بیشتر به چشم میآید، واژگان ارگانومی - توصیف اندام: - diction organomy است که محور اصلی توصیفات جمالپرستانه - aesthetics - را به خود اختصاص میدهد.« - کوپا، - 143 :1390 اما در غزل جنگ، با وجود اشاره-های گاه فراوان به کلماتی مانند گیسو و چشم و... این شیوه پرداختاصلاً دیده نمیشود.
از اندامها و اعضای بدن، بیشترین بسامد واژگانی را به ترتیب، کلمات دل، چشم، سر، دست و پا، شانه و دوش در غزل جنگ دارند - ر.ک. صفائی، - 99 :1391 که با توجه به حوزه معنایی این واژهها در غزل جنگ و نیز با عنایت به بار عرفانی بسیاری از آنها، روشن است که ارگانومی در تغزلهای غزل جنگ جایی ندارد.
اما جنگ با برداشتن فاصله نسلها و شکستن بسیاری از مرزهای اجتماعی، به پدر فرصت داد که نه تنها در محدوده تعلیم - چنان که پیش از این بود - بلکه در وسعت عشق با فرزند شهید خود سخن گوید، و دختر جانباز را آموخت که تاولهای بدن پدر را غنچه-هایی سرخ ببیند؛ نگاهی که تنها از چشمانی عاشق برمیآید.
که غنچه تاولها پاره تن پدرند // که زخم حکم جگرگوشه پدر دارد