بخشی از مقاله
چکیده
هوشنگ ابتهاج یکی از مطرحترین شاعران تغزلی در روزگار ماست که جلوه و ابعاد مختلفی از ذهنیت تغزلی را در اشعارش به ظهور رسانده است. وی هم به عنوان شاعری غزلسرا و هم در موقعیت یک شاعر نوپرداز از مایه و توشههای تغزل فارسی در زبان و در محتوای اشعارش بهره برده است. با این وصف کوشیده مفاهیم و موضوعاتی تازه را در چارچوب تغزل خویش جای دهد. این مقاله بر وجوهی از نگرش و ذهنیت تغزلی در شعر ابتهاج تأمل نموده و در صدد برآمده پیوندهای آن را با سنت شعر فارسی و نیز مایههای نوآورانه در آن را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
مقدمه
هوشنگ ابتهاج - سایه - شاعر نوپرداز و غزل سرای بنام معاصر، یکی از نمایندگان شعر تغزلی در روزگار ماست که هم در غزل و هم در شعر نیمایی، گونهای ذهنیت تغزلی را در بیانی روان و مضامین ساده و لطیف - «ناتلخانلری، - 72 :1387 به ظهور رسانیده است. ابتهاج از همان ابتدا خود را شاعری دارای »لیاقت ادبی و جودت قریحه و ذوق« - حمیدیشیرازی، - 83 :1387 نشان داد. وی در آغاز تحت تأثیر شاعرانی چون شهریار و دنیای تغزلی این شاعر قرار گرفت.
سپس با نیمایوشیج، شاملو، اخوان ثالث و دیگر نوپردازان آشنا شد که تأثیرپذیری از این شاعران، موجب تغییرجهتی در مسیر کار او گشت. ابتهاج در آغاز، شاعریصرفاً تغزلی بود و چارچوب عواطف و محتوای کار او محدود به دنیای عشق فردی و منحصر به مناسباتی بود که شباهت زیادی به تغزل سنتی داشت. ولی به تدریج، تحولی فکری در وی پدید آمد و شعرش با موضوعات اجتماعی و سیاسی پیوند یافت. - شفیعی-کدکنی، - 282 :1387 شعر ابتهاج پس از این تحول حوزهای وسیع تر از پیش پیدا کرد و بستر ترسمِی عواطف و آمالی افزونتر و فراتر از آرزوهای فردی گشت
ابتهاج در عرصه شعر معاصر، شاعری بینابین به شمار میرود. زیرا حد متوسط و معتدلی از نوآوری و سنتگرایی را ارائه داده است.
رویآوردنِ وی به شعر نیمایی موجب شد قابلیت و ظرفیتهای دیگری در این قالب شعری کشف شود. او از زمره شاعرانی است که به »میانهرو« شهرت دارند. شاعران میانهرو » سهم عمدهای در جهت آشتی و آشنایی اذهان سنتی با شعر نیمایی ]داشتند[ و همچون پلی بودند که با رعایت برخی قواعد و عناصر سنتی، از قبیل وزن و قافیه و فصاحت و بلاغت زبان و سادگی و وضوح بیان، مخاطبان بیشتری را به سمت قالب تازه هدایت... کردند. -
البته وجود چنین خصلتی در شعر ابتهاج بر همگان پذیرفتنی نبوده و برخی تلفیق ذهنیت تغزلی سنتی را با اندیشههای سیاسی و اجتماعی، تلفیقی نامناسب دانستهاند. »شعر احساساتی جامعهگرا« عنوانی است که بر اشعار ابتهاج و شاعران چون او اطلاق شده است
ابتهاج پیش از کودتای 28 مرداد 1332 بهصورتی فعال در مجامع و محافل حزبی و سیاسی حضور داشت. از این رهگذر، اندیشه های سیاسی و اجتماعی در شعر او جریانی تازه یافت. تعلق خاطر وی به تفرک چپ او را در پرداختِ گونهای از شعر سیاسی و ایدئولوژیک یاری داد که به »شعر مرامی« موسوم است. ابتهاج مایههای سیاسی و اندیشههای اجتماعی خود را با روح رمانتیک و زبان و هنجاری تغزلی تناسب بخشید؛ به بیان دیگر، نگرش سیاسی و جامعهگرایانه او تغییر زیادی در زبان و ساختار شعرش که پیوند عمیقی با سنت تغزل فارسی داشت، ایجاد نکرد
ابتهاج همواره تلاش نمود تفکر غنایی خویش را با شرایط و احوال دنیای امروز تناسب بخشد و نگرشی تازه را با آن درآمیزد. پیوند زبان تغزلی و مایههای سیاسی و اجتماعی در شعر ابتهاج نمودی آشکار داردالفتِ. و پیوند عمیق ابتهاج با بیان و واژگان تغزلی در اغلب موارد بر محتوای سیاسیو بُعد اجتماعی شعر او غلبه نموده و در مواردی آن را تا حد بیانی شعاری و احساساتی سطحی نزول داده است.
تغزل ابتهاج
ذات تغزلی کلام ابتهاج و تعلق خاطری که به شیوه قدما داشت، مانع از طبع آزمایی وی در قالب نیمایی نشد. او رویکردی تازه و متفاوت به شعر نیمایی داشت و این قالب شعری را با زبانی غنایی و لطافتی تغزلی پیوند بخشید.
از این روی میتوان وی را یکی از اصلی ترین شاعران جریانی تازه در عرصه شعر نو دانست؛ جریانی که حالت میانه داشت و در حدفاصل شعر جدید و قدیم فارسی قرار میگرفت. او اگرچه در قالب نیمایی شعر سرود و فرم مورد نظر نیما را به کار بست، ولی تا حد زیادی نیز به زبان سنتی شعر فارسی نیز متعهد ماند. ابتهاج با تسلط مناسبی که بر زبان تغزلی و تا حد زیادی به غزل گذشته فارسی داشت، خصوصا به غزل حافظ و سعدی توانست نوعی از شعر نیمایی را ارائه کند که در آن، تغزل قدیم و محتوای امروزی شعر به هم نزدیکی یابد. در شعر میانه و معتدل ابتهاج، مایهها و موضوعات تازهای با بیان تغزلی درآمیخت. - یاحقی،:1388 - 70 به تعبیر دکتر شفیعی او هم »به »عشق و دل« نظر داشت و دارای »جهتگیری اجتماعی« بود
تغزل، معشوق و زیبایی
یکی از موضوعات مرکزی شعر تغزلی، انبی وجوهِ زیبایی معشوق، توسط عاشق یا شاعر و توصیف داشتههای مطلوبی است که او را از دیگران متمایز میسازد. به تعبیری: »احساس و دریافت شاعرانه از جمال و کمال است که... شاعر در انسان زیبا میجوید. -
معشوق، چه واقعی و چه ذهنی، همواره از نظر شاعر تغزلی، دارای چهره زیبا، اطوار و حرکات مطلوب و اندام و اجزایی مقبول و مناسب است که توصیف این زیباییها به گونههای مختلف و متناسب با سبک و اسلوب شاعران در اشعار تغزلی مرسوم بوده و شاعران، بخشی یا ابیاتی از شعر خود را به آن اختصاص داده اند. چنین تمایلی در شاعران تغزل پرداز، اگرچه زمینههای مختلفی، اعم از زمینههای روانی و جنسی و عاطفی دارد و تردیدی نیست که تکوین این زمینهها نیز بر اساس تأثیرپذیری آنان از عوامل فردی و محیطیو عُرفی و غیره صورت پذیرفته است. با این وصف، دو خاستگاه عمده دارد؛ یکی شیفتگی و دیگری، گرایش ذاتی انسان به زیبایی است. به دلایلی این دو خاستگاه را میتوان از دیگر زمینهها مجزا نمود.
شیفتگی در طرقِی عاشقی یا به عبارت دیگر، شیفتگی نسبت به معشوقی یگانه، امری نکوهیده نبوده - دوروژمون، دنی . اسطورههای عشق. صص - .52-51 و اگر هم بوده در قالب هنر و بهوسیله توجیهات هنری و شاعرانه، وجهی پذیرفتنی یافته است. عاشق اگر به مرحله شیفتگی نرسد، نمیتواند از حدود منطق و عقلانیت چندان عدول کند که به آسانی اموری عادی را غیر عادی و خارق العاده ببیند و آنچه را در نظر دیگران ساده و معمولی است به طور مبالغهآمیزی زیبا و بی نظیر، تجسم و توصیف کند. خاستگاه دیگر، یعنی گرایش ذاتی انسان به زیبایی، یا خصلت زیباجویی آدمی است که امری فطری در او به شمار میآید.
این ویژگی نهادی در انسان به نوبه خود میتواند در زیبا دیدن یا زیبا پنداشتن معشوق نقش و تأثیر داشته باشد. زیباییشناسان و منتقدان هنر، ضمن اینکه زیبایی را »رخدادی ذهنی یا وابسته به یک رخداد ذهنی... یعنی حس یا احساسی در درون مشاهدهگر - «هنفلینگ،: - 701384 تعبیر نمودهاند، آن را »ترتیب و ترکیبی از اجزا... که بتواند برای لذت و خرسندی روحی مناسب باشد... و ایجاد لذت... کند. - «همان، - 74 معرفی کردهاند.
معشوقهای غزل فارسی از آنجایی که شاعران، دلبسته و عاشق آنها هستند، یا بایست زیبایی و مطلوبهای مورد نظر شاعران را در خود داشته باشند؛ یا اگر نداشته باشند شاعران ناگزیرند چنین مطلوبیت و زیبایی را به آنها ببخشند. تنها در این صورت، قابل دل بستن و ستودن خواهند بود. چنین تلاشیغالباً ناخودآگاهانه بوده و شاعران در مسیر پاسخگویی به نیاز روانی خود بدان مبادرت میورزند و با ایننشِک ناخودآگاه در جهت اقناعِ خویش حرکت کرده؛ همچنین امکانی برای باوراندن دیگران فراهم میسازند.
تمناهای مختلف شاعر از معشوق و اظهار علاقه بینهایت نسبت به او که به عنوان اصلی لاینفک از اصول غزل پردازی عاشقانه پذیرفته شده، زمانی توجیه خواهد داشت که معشوق، سزاواری چنین اظهار علاقهای را داشته باشدطبعاً. معشوقی که فاقد وجوه مطلوب و جنبههای دلخواه باشد چنین سزاواری را نخواهد داشت. کیفتِی توصیف زیبایی معشوق در بیان هر شاعری، ریشه در نگرش و طرز تلقی او از اصل زیبایی دارد و این امر خود به خود با شرایط فکری و روحی شاعر و نیز اقلیم و عادات و اعتقادات او ارتباط مییابد.
ابتهاج، غزل و زیبایی
ابتهاج نشان داده به قالب غزل که همواره تجلیگر ذهنیت تغزلی بوده، تعلق خاطری ویژه دارد. او علیرغم توفیق در سرودن اشعار نیمایی، همچنان به غزل متعهد ماند. ابتهاج با وجود اینکه پس از دورهای به رشد فکری دست یافت و غزل خویش را با مایههایی افزون تر از آنچه در غزل عاشقانه معمول بود، آمیزش بخشید، وجه عاشقانه غزل خود را حفظ نمود و از دنیای تغزلی خویش فاصله نگرفت. او به نوعی از الگوهای زیبایی شناسی غزل گذشته فارسی تبعیت نموده و میراث گذشتگان را به کار بست.
تأثیرپذیری ابتهاج از شیوه این شاعران، خصوصاً در نخستین غزل هایش، تا جایی است که گاهی تشخیص غزل او از غزل گذشتگان به آسانی میسر نیست. از این روی، ابعاد نگرش عاشقانه و زیباشناسی غزل وی تحت تأثیر این شاعران تکوین یافته و از جهات بسیاری با تلقیات آنها از دنیای عاشقانه و مناسبات عشقی همانندی دارد. البته این بدان معنا نیست که ابتهاج بدون توجه به الزامات روزگار خوشی و صرفاً بر اساس ذهنیتی موروثی شاعری کرده است.
نشانههای مختلفی در کلام او میتوان یافت که بر توجه او به دنیای پیرامون و واقعیات زمانهاش دلالت دارند و نشان میدهند که وی شاعری آگاه به شرایط عصر خویش و االزامات آن است. همین ویژگی، شیوه او را از اسلوب شاعران سنت گرایی که در روزگار ما غزل سروده اند، متمایز میسازد.
افزون بر این تازگی هایی نیز در کار او دیده میشود که معلوم می دارد وی علی رغم تأثیرپذیری از بزرگان غزل به دنبال نوآوری بوده و خواسته روحیات و شخصیت فردی خویش را نیز با آموزههای سنتی خود درآمیزد. ماحصل و برآیند این امر در غزل ابتهاج، ترسیم دنیایی تغزلی است که ضمن عاری نبودن از مشخصههای تازه، شباهت و نزدیکی خود را با غزل گذشته نیز حفظ نموده است. درک و تفسری ابتهاج از اصلِ زیبایی و چگونگی برخورد او با عناصر زیبایی در تغزل نیز از همین مایه سرچشمه میگیرد.
ابتهاج، معشوق و زیبایی
ابتهاج همچون غزلسرایان گذشته معشوق خود را نماد و مظهری تمامنما از زیبایی ترسیم داشته و او را یگانه و بی بدیل معرفی کرده است؛ همچنین هر یک از وجوه و جنبههای ظاهر معشوق را جلوهای از زیبایی کلی معشوق قلمداد نموده که بر اساس آنها میتوان درک وی را از مفهوم زیبایی در برههای از شاعری اش دریافت؛ در عین حال به تأسی از حافظ، سطح وابستگی عشقی را از جسمیت فراتر برده و زیبایی معشوق را با ابعادی فراجسمی نیز پیوند بخشیده است:
موجِ» رقصانگزِی پیراهن چو لغزد بر تنش/ جان به رقص دآی مرا از لغزشِ پیراهنش حلقه گسوی به گردِ گردنش حسرت نماست/ ای دریغا گر رسیدیدستِ من در گردنش هر دمم پیش آید و با صد زبان خواند به چشم/ وین چنین بگریزد و پرهیز باشد از منش می تراود بوی جان امروز از طرفِ چمن/ بوسه ای دادی مگر ای باد گلبو بر تنش همره دل در پیاش افتان و خیزان میروم/ وه که گر روزیبه چنگِ من درافتد دامنش در سراپای وجودش هیچ نقصانی نبود/ گر نبودی این همه نامهربانی کردنش سایه کی باشد شبی کان رشک ماه و آفتابدر/ شبستان تو تابد شمعِ روی روشنش.«
- ابتهاج، - 13 :1384 این غزل را ابتهاج در سال 1328 یعنی در بیست و دو سالگی سروده است. او اگرچه در این هنگام، شاعریجوان و طبعاً دارای هجانی و نشاطِ جوانیاست، اما بُعد جسمانی عشق و نجواهای عاشقانه او در این غزل چندان پررنگ نیست. با این همه بنا به الزام جوانی، از اجزای جسمی معشوق و تمناهای خود سخن گفته است. اما آن را در ساختاریشاعرانه گنجانده و به طُرقی از سقوط کلام تا حد اظهار نیازیصرفاً جسمانی و شهوانی پیشگیری کرده است. او علی رغم جوان بودن در این غزل، زبانی پخته به کار بسته و با استفاده مناسب از ضوابط غزل سرایی به سبک سنتی نشان میدهد که از همان ابتدا غزل گفتن را به درستی آموخته و با رموز آن آشنایی دارد.
اما ذهنیت غنایی و تعریف ابتهاج از زیبایی و عشق پس از طی مراحلی با آنچه از شاعران گذشته آموخت، ترکیب شد. او تلفیقی از نگرش و درک شاعران نام آور غزل سرا را دستمایه کار خویش ساخت و زیبایی شناسی غزل خود را بر پایه آن تکوین بخشید و توأمانی آموختههایش از بزرگان با حال و دریافتهای خود ابتهاج به امتزاجی قابل قبول انجامید