بخشی از مقاله
چکیده
تاکنون کنایه را دانشمندان بلاغت بیشتر از زاویه ساختار صوری نگریستهاند و نسبت به بافت درونی آن نیندیشیدهاند. حال آنکه بررسی از این دیدگاه میتواند نه تنها بافت درونی آن را آشکار سازد، بلکه عوامل و مؤلّفههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اعتقادی نقشآفرین در این بافت را نیز روشن کند.
اهمیّت چنین نگاهی تازه به مبحث کنایه از آنجاست که با چنین ژرفکاری میتوان زبان را نه به عنوان عنصری جامد در مکالمه، بلکه به مثابه ابزاری زنده و پویا تلقّی کرد که همگام با دگرگونیهای بنیادی در ژرف ساخت اقتصادی اجتماعی، خود را متحوّل میکند تا پاسخگوی نیازهای جدید، حسّهای نو و اندیشههای نوین گردد.
مقدمّه
هدف، در این نوشته، توضیح معنای اصطلاحی کنایه و چگونگی ساخت بلاغی آن نیست که آنهمه، بیان کننده ساختار صوری کنایه است و در کتابهای بلاغت و بیان بدان پرداختهاند؛ بلکه قصد، کنجکاوی در بافت درونی آن میباشد. در چنین نگرشی است که میتوان به عوامل واقعی در تولید کنایه دست یافت. توجّه از این زاویه که تاکنون کسی بدان نپرداخته است، روشن خواهد کرد تا چه میزان عناصر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، دینی و ایدئولوژی حاکم بر ذهن و زبان، در کنار ظرافتهای احساسی شاعرانه، در بافت درونی کنایه دخالت داشته و هنوز هم دارد. تا جاییکه هر گونه تغییر در عوامل مذکور، بافت کنایه را نیز در تحت تأثیر خود قرار میدهد. به برخی از این عناصر در پایین اشاره میشود:
-1 نقش فرهنگ در بافت کنایات
نکته قابل تأمّل در ساخت کنایه و در کل مجاز - که در عین حال به احتمال قوی عنصر غالب را نیز دارد- دخالت مسائل فرهنگی در بافت درونی کنایات است. مقصود، از اصطلاح فرهنگ، آن مرزها، قواعد و ضوابط نانوشته و در مجموع رمزآمیزی است که بر کلیّه آداب و رسوم و سنن ملی، طرز پوشاک و آرایش، آداب غذا خوردن، عزا و عروسی، طرز تربیت، آداب خانه و خانواده، برخوردهای خانوادگی و جمعی، به شکلی آگاه و یا ناآگاه نظارت دارد. طبیعی است که این مرزها و ضوابط نانوشته و یا همان رمز پوشیده، حاصل تجارب جمعی هر قوم و یا ملّتی است که در طول زمان رعایت آنها را موجب سهل و بهتر شدن زندگی جمعی و کاستن از تشنّج و نامرغوبی برخوردهای ناگزیر اجتماعی دانسته است. به عبارت سادهتر مؤلّفههای پذیرفته شده فرهنگی متناسب با هر عصری ظاهراً بهترین گزینهها و ناگزیرترین و در عین حال دلپذیرترین و قانعکنندهترین انتخابها بوده است.
نکته ظریفی که در این باب باید بدان توجّه کنیم ارزشگذاریهای متفاوتی است که به تناسب قشربندیهای متفاوت در یک جامعه نسبت به مقولات فرهنگی انجام میپذیرد. آنچه که در نزد غنی ارزش فرهنگی بالایی دارد و متناسب با اشرافیّت اوست به طور طبیعی دلپسند فقیر نیست. همین طور است مطلوب فرهنگی صاحب قدرت و نفوذ که ای بسا تناسبی با مقصود فرهنگی زیردست و ضعیف نداشته باشد.
چنین است بالا بودن سطح سواد و برعکس بیسوادی، داشتن طبع ظریف و یا خشن، برخورداری از روحی لطیف و شاعرانه و یا زمخت که هر کدامهم در ساخت و هم در فهم کنایه مؤثّر است. به سخن دیگر فرهنگ موجود در نزد یک جامعه طبقاتی که از حیث دسترسی به قدرت و ثروت و دانش و سواد در پلههای متفاوتی ایستاده اند و به طور طبیعی عکسالعملهای مختلفی نیز دارند یکسان نیست. از اینجاست که پای خرده فرهنگها به عرصه جامعه باز میشود و همین موجب تفاوتهایی در بافت کنایات محسوب می گردد.
به عنوان مثال کنایاتی چون: پول بیکار، - کنایه از: ثروت و یا پول مازاد بر احتیاج - یا پول پول را می کشد، - کنایه از رفتن پول سوی آدم پولدار - ، پول کسی از پارو بالا رفتن، - کنایه از: ثروت بیحساب داشتن - نه تنها افشاگر یک جامعه طبقاتی است، بلکه از دید طبقه پولدار در چنین کنایاتی بوی تفاخر استشمام میشود و از ناحیه فقیر نوعی طعنه و حسرت.
در تعبیر کنایی: پهن بار کسی نکردن، - کنایه از: کوچکترین ارزش برای کسی قائل نشدن - و کاه بار کسی نکردن، تره خرد نکردن برای کسی و بدتر از همه محل سگ نگذاشتن برای کسی، نوعی تحقیر از ناحیه فرادست به فرودست نیز قابل درک است.
سوای نگرش طبقاتی به جامعه، سایر ارزشهای فرهنگی نیز به خوبی در کنایات قابل فهم است. به عنوان مثال دختر ترشیده، کنایه از بیشوهر ماندن و پیر شدن دختر، نمایانگر نوعی از فرهنگ است که اعتقاد دارد دختر از نه سالگی میتواند شوهر کند و در چنین بافت فرهنگی اگر از مرز هجده سالگی بگذرد گفته میشود »دختره را ترشی گذاشتهاند.« و وقتی به بیست و پنج بالاتر برود دیگر ترشیده است و لابد از یس به بعد هم گندیده. چنین تلقّی از جنس دوشیزه در گذشته، فرهنگ غالب بوده و هنوز هم در روستاها و شهرهای کوچکتر ارزش خود را حفظ کرده است.