بخشی از مقاله
چکیده
آنچه در جامعه اسلامی اهمیت دارد نمود ارزش ها و فرهنگ اسلامی در جامعه است. برای تحقق ارزش های اسلامی در جامعه باید افراد جامعه برای پیاده سازی اصول و قواعد اسلامی بکوشند. فرهنگ اسلامی باید در روابط انسان ها و معاملات بین آنها پدیدار شود تا جامعه آرمانی همسو با ارزش های انسانی و خداپسندانه شکل گیرد.
از انجایی که جامعه متشکل از خانواده است و خانواده عنصر کوچکی در جامعه به حساب میآید، نمود فرهنگ اسلامی نخست باید از خانواده و روابط آنها آغاز گردد. اسلام به تمام روابط موجود در خانواده، روابط زن و شوهر، فرزندان با والدین و بالعکس اشاره دارد و اگر به احکام اسلام در این روابط توجه داشته باشیم نتیجه آن خانواده ای اسلامی با رعایت موازین اسلامی خواهد شد که صلح و آرامش را در بر دارد. در نتیجه می توان گفت فرهنگ اسلامی در جامعه نشأت گرفته از همین روابط کوچک است. در مقاله حاضر قصد داریم به مقوله فرهنگ اسلامی در جامعه از منظر قرآن بپردازیم.
مقدمه
فرهنگ بیشتر به معنای دیدگاه هایی است که افراد جامعه نسبت به هستی دارند و پایههای زندگی خودشان را روی همان دید بنا می کنند. در واقع فرهنگ پایه و اساس یا انگیزه برای ساختار یک جامعه است. شکلگیری از نظر کم و کیف در هر جامعه مربوط به فرهنگ آن جامعه است. فرهنگ یعنی دانستنی های جامعه، و میتوان از فرهنگ اساسا به عنوان علم و دانش تعبیر کرد؛ لذا هرامّتی که در علم و دانش جلوتر باشد، سطح زندگیاش تقریبا مرفه تر و بهتر و شایستهتر است.
غایت فرهنگ، دستیابی به احکام کلی فرهنگ است؛ از جمله اهم فواید آن نیز مبناپردازی برای دانش های مربوط به فرهنگ و ایجاد بستر نظری بایسته برای »مهندسی فرهنگ« و »مهندسی فرهنگی« است.
حاکمیّت فرهنگ بر ساختار جامعه مورد قبول همگان است،امّا اسلام علاوه بر دانش، بینش را هم افزوده است:
»ویعلّمهم الکتاب والحکمه« - بقره - 129/
کتاب به معنای شریعت است؛ یعنی قوانین و راه و روش زندگی، و این که چگونه باید زندگی کرد. در کنار این تعلیم، بینش را هم ذکر میفرماید. بینش رکن اساسی فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهد. اسلام تنها دانش را برای یک فرد کافی نمیداند. آن گاه فرهنگ کامل است که در کنار دانش، بینش هم باشد؛ یعنی علم و حکمت.
علم، مقدمه آبادانی زمین است. قرآن کریم میفرماید: »هو انشأکم من الأرض و استعمرکم فیها« - هود - 61/؛ شما را از زمین آفرید و به آبادانی زمین گماشت. انسان چون از زمین آفریده شده، برای این آمده است که زمین را آباد کند و این آبادانی متوقف بر دانش است. هر اندازه دانش بشر یا هر قومی پیشرفته تر باشد آبادانی آن جامعه درخشان تر است. مشکلات جوامع عقب افتاده حتی از نظر زندگیمادّی معلول بیسوادی است.
در بسیاری از کشورهای جهان ملاحظه میکنیم که از نظر علمی در مراحل بالایی قرار دارند، ولی از لحاظ فرهنگ اسلامی چنین جایگاهی چندان مقبول نیست؛ زیرا در کنار این علم، بینش و تقوا نیست. فرهنگ اسلام آمیزه ای از دانش و بینش و تقواست. تقوا اساس کار است. امیرالمؤمنین دروصیّت خود میفرماید : »علیکم بتقویاللّه و نظم امرکم«؛ یعنی باید انسان ها در رفتار و کردار و گفتارشان باتقوا باشند. تقوا به معنای پرواست و پروا یعنیتعهّد. یعنی انسان ها باید تعهدگونه برخورد کنند؛ لذا از نظر اسلام فرهنگ جامعهایمترقّی است که افراد آنمتعهّدانه با مسائل برخورد کنند؛ چه مسائل فردی و شخصی و چه مسائل اجتماعی، سیاسی و غیرسیاسی.
تعریف فرهنگ
در تعریف فرهنگ نیز گروهی رویکرد مصداق گرایانه دارند و چون اندیشمندان دینی، با توجه به مصادیق و ویژگی های مشترک فرهنگ ها به تعریف فرهنگ می پردازند. برای نمونه تعریف ادوارد تایلر - e.b.tylor - که به باور شماری، از بهترین تعاریف فرهنگ شناخته می شود و جامع افراد و مانع اغیار معرفی می شود، در شمار تعاریفی است که با رویکرد مصداق گرایانه شکل گرفته است؛ فرهنگ یا تمدن،کلّیت در هم بافتهای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست میآورد.
لوی نیز با رویکرد مصداق گرایی به تعریف فرهنگ می پردازد و چون تایلر، فرهنگ را نتیجه زندگی اجتماعی می خواند:
»فرهنگ عبارت است از اعتقادات، رسوم، رفتار، فنون، سیستم تغذیه و بالاخره مجموعه آنچه که فرد از جامعه خود می گیرد. یعنی مجموعه ای که نتیجه فعالیت ها و ابداعات شخص او نیست، بلکه به عنوان میراث گذشتگان از راه فراگیری مستقیم و غیر مستقیم به او منتقل می شود.«
پالمر مونتی نیز فرهنگ را با توجه به مصادیق آن تعریف می کند؛ »ارزشهای معنوی، هنجارها و نظام اعتقادات یک جامعه؛ مشتمل بر سنتها، آداب و رسوم، مذاهب و ایدئولوژیها، تشریفات مذهبی، میراث، زبان و کلیه عادتها و دیدگاههای مشترک
رالف لینتون - ralf linton - ، انسان شناس برجسته آمریکایی نیز در تعریف فرهنگ، مصداق گرا نشان می دهد، با این تفاوت که ایشان تنها از یک مصداق برای تعریف فرهنگ سود می گیرد؛ »فرهنگ ترکیبی از رفتار مکتسب است که به وسیله اعضای جامعه معینی، از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در میان افراد مشترک است
هری نیز پس از تعریف فرهنگ به »بخش انسان ساخته محیط«، جنبه های عینی فرهنگ را از جنبه های ذهنی فرهنگ جدا می کند و ابزار، جاده ها و ایستگاه های رادیویی را در شمار جنبه های عینی فرهنگ قرار می دهد و طبقه بندی ها، هنجارها، قواعد و ارزش ها را از جنبه های ذهنی فرهنگ می شناسد و بر این باور است که جدا سازی جنبه های عینی از ذهنی، امکان مطالعه چگونگی تأثیر فرهنگ ذهنی بر رفتار را فراهم می سازد
یونسکو - - UNESCO نیز فرهنگ را با رویکرد مصداق گرایی تعریف می کند:
»فرهنگ، مجموعه ای پیچیده از خصوصیات احساسی، فکری و غیرمادی است که به عنوان شاخص جامعه و یا گروهی اجتماعی مطرح می شود.
همین نهاد بین المللی در سال 1997، تعریف دیگری از فرهنگ عرضه می دارد و فرهنگ را کلیتی تام می نامد که ویژگی های مادی، فکری و احساسی یک گروه اجتماعی را مشخص می کند.
این تعریف نه تنها فرهنگ هنر و ادبیات را در بر می گیرد، بلکه شامل آیین های زندگی، حقوق اساسی نوع بشر و نظام های ارزشی سنت ها و باورها نیز می شود.