بخشی از مقاله

چکیده

از آغاز پیدایش نوع بشر، فرهنگ مایه ی تمایز انسان از گروه های حیوانی بوده است. در نتیجه ی رشد جمعیت انسانی و بهره گیری از طبیعت محیط، هنجار فرهنگی با تاکید بر نشانه ها و زبان، گنجینه ی عقاید و دیدگاه ها را در طول قرون و اعصار محقق ساخته است. فرهنگ سرمایه ی معنوی یک ملت است، شکوه، جلوه و ظهور گروهی ملت است ، عامل پیوند و ارتباط حال با گذشته و آینده انسان ها و عامل تحکیم هویت آن هاست که از دو بخش معنوی و مادی تشکیل شده است.

یکی از انواع بسیار مهم مسئولیت، مسئولیت فرهنگی می باشد. از این رو مجموعه های فرهنگی با هدف ترویج فرهنگ ملی ایجاد می شوند. در واقع فرهنگسرا علاوه بر شناساندن فرهنگ اصیل یک تمدن به مردم مکانی برای برقرار کردن ارتباط بین فرهنگ و جامعه است که از لحاظ فرهنگی، فراغتی و آموزشی از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

مقدمه

فرهنگ اصطلاح بشری است که در جامعه در حال توسعه است. وجود آن وابسته به انسان است. اگر انسان وجود نداشته باشد اساسا چیزی به نام فرهنگ نمی تواند محقق شود. فرهنگ محصول اندیشه، فعالیت و کار اجتماعی انسان است و تغییر و تحول می یابد که دارای صفات و ویژگی های گوناگونی است. در ادامه ی بحث به بررسی فلسفه ی فرهنگ، اهمیت فرهنگ، مراکز فرهنگی، نقش آنها و لزوم ایجاد آن ها را بررسی خواهیم کرد.

واژه شناسی فرهنگ

در زبان های اروپایی

واژه ی فرهنگ را در زبان های اروپایی - انگلیسی ، فرانسوی و آلمانی - Culture، Culture، Kulture میگویند که از واژه ی Cultura بر می آید ، از ریشه ی لاتین . Colere این واژه طیف معنایی گسترده ای داشته است : مسکن گزیدن، کشت کردن، حراست کردن، پرستش کردن - پهلوان، . - 3 :1382 اما بیش از هر خصلتی فرهنگ از رسم، روش، کنش و منش آیینی برخوردار بوده است. مفهوم لاتینی " کالچر " - - Culture که از ریشه ی کالت - - Cult یعنی آیین و کشتن و پروردن گرفته شده موید همین نظر و مصداق چنین واقعیتی است - ملا صالحی، . - 26 : 1384

در زبان فارسی

از گذشته های نسبتا دور تا همین امروز واژه ی " فرهنگ " معانی مختلفی بر خود دیده است. معناهایی چون: " دانش و دانایی "، " آیین و نیکمردی "، " ادل و بزرگی و سنجیدگی "، " شاخ درخت "، " کاریز یا قنات "، "مبادی آداب، با سواد و اهل مطالعه " - روح الامینی، . - 40 : 1382

تعریف فرهنگ

-1 فرهنگ اصطلاح عقلانی و بشری همه گیر و در حال توسعه در جامعه است مانند هنر وعلم

-2 فر به معنای شکوه و جلوه است و هنگ به معنای دسته جمعی است. بعضی فرهنگ را به معنای شکوه و جلوه و ظهور دسته جمعی دانسته اند - حسینی اصفهانی، . - 19 : 1379

-3 فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوه ی بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیت های حیات مادی و معنوی انسانها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده ی آنان در حیات معقول تکاملی باشد .

-4 فرهنگ مجموعه ی دانش های دریافت شده توسط فرد یا جامعه است. مانند مجموعه ای از فعالیت هایی که تابع قواعد اجتماعی–تاریخی گوناگون بوده و یا ساختارهایی که نتیجه ی تغییر رفتار و کردار تحت شرایط تعلیم و تربیت خاص بوده است - جعفری، . - 10 : 1379

-5 بعضی فرهنگ را با علم و دانش یکی دانسته اند. اما باید دانست که میان این دو مقوله تفاوت هایی وجود دارد از جمله: اولین فرق این است که علم به هر شعبه از اطلاعات بشر گفته می شود مثلا علم حساب، هندسه، فیزیک، شیمی، صرف و... ولی فرهنگ یک مجموعه است که شامل غلوم، فلسفه ها، ذوقیات، هنر، صنعت و... می شود.

-6 بعضی فرهنگ را با تمدن یکی دانسته اند اما باید دانست که میان این دو تفاوت هایی وجود دارد از جمله این که: تمدن یعنی مدنیت، شهرنشینی و هم معنی Civilization لاتینی است. تمدن عمل و وضعی است برای ورود به مرحله ی شهرنشینی. تمدن جلوه های خارجی فرهنگ را می گویند. فرهنگ جنبه ی معنوی دارد ولی تمدن جنبه ی مادی و عینی دارد. تمدن، جهانی است و فرهنگ، ملی و منطقه ای است - کریمی، . - 18 : 1385

تعاریف پژوهشگران و فلاسفه

تیلور - : - 1871 فرهنگ یا تمدن کلیت در هم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون هموندی1 از جامعه به دست می آورد.

بندیکت - : - 1929 کلیت در هم تافته ای از عادتها که آدمی همچون هموندی از جامعه فرا می گیرد.

هیلر - : - 1933 فرهنگ شامل تمام کرد و کارهایی است که در جامعه از روابط میان افراد شکل میگیرد.

مایرس - : - 1927 فرهنگ آن چیزی است که از گذشته ی آدمیان باز مانده، در کنون ایشان عمل می کند و آینده شان را شکل می دهد.

ویلی - : - 1927 آن بخش از محیط که بشر، خود آفریده است.

کلاکن - : - 1949 فرهنگ را می توان آن بخشی از محیط دانست که آفریده دست انسان است - مصلح، 45 : 1393 تا . - 46

مفهوم فرهنگ

همانند ریشه ی لغوی آن که معانی گسترده ای را در بر می گیرد، مفهوم فرهنگ نیز از پیچیدگی تحول و کاربرد گوناگون بی نصیب نمانده است. به همین دلیل است که این واژه را در ارتباط با مفهوم آن مناقشه برانگیزترین کلمه می دانند - . - Smith & Robinson, 2006: 5 در دوره ی رنسانس این مفهوم به معنای پرورش ذهن به کار برده می شد و در قرن هجدهم نمادی از فلسفه ی روشنگری در علوم و هنرها بوده است. در قرن نوزدهم و در آلمان به معنی تمدن بوده است. آنچه درباره ی مفهوم فرهنگ روشن است این است که مفهوم و مصداق آن وابسته به وجود انسان است.

اگر انسان وجود نداشته باشد، اساسا چیزی به نام فرهنگ نمی تواند محقق شود. به بیان دیگر، مفهوم فرهنگ، غیر از انسان یا گروهی از انسان ها، نمی تواند برای موجودات دیگر به کار رود. بنابراین، فرهنگ از مفاهیم ماهوی مانند مفهوم درخت، سفیدی، حیوان نیست. زیرا مفاهیم ماهوی مصادیقی دارند که در خارج از ذهن انسان وجود دارد.

وجود آن مصادیق با وجود و عدم انسان ارتباطی ندارد، اما مصادیق فرهنگ صرفا منوط به وجود انسان است: بنابراین فرهنگ یا از سنخ مفاهیم ثانیه است یا از مفاهیم اعتباری.2 درباره ی مفاهیم ثانیه ی منطقی بیان شد که این مفاهیم صرفا صفتی برای مفاهیم و تصورات دیگر هستند، مثل مفهوم کلی که وصف مفاهیم یا تصورات دیگر است یا مفهوم گزاره ی و مفاهیم منطقی دیگر. بررسی مفهوم فرهنگ نشان می دهد که از سنخ مفاهیم ثانیه منطقی نیست، یعنی وصف مفاهیم یا مجموعه ی تصورات دیگر نیست. 

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید