بخشی از مقاله
چکیده
در این پژوهش به چیستی فولدینگ در معماری از منظر فلسفهی ژیل دلوز پرداخته میشود. آشنایی با فلسفهی این فیلسوف در باب مبحث فولدینگ و عناصر تعریفکنندهی آن و همچنین شناسایی شاخصههای فولدینگ در معماری از اهداف اصلی این پژوهش به حساب میآیند. پژوهش حاضر بر اساس هدف، نظری- کاربردی؛ از منظر ماهیت و روش، توصیفی- تحلیلی بوده و شیوهی جمعآوری دادهها نیز بهصورت کتابخانهای- آرشیوی است. ابزار گردآوری اطلاعاتِ پژوهش بهصورت فیشبرداری از منابع مکتوب، و نسخهبرداری از منابع آرشیوی بوده است.
مسئلهای که این پژوهش در تلاش برای یافتن پاسخی بر آن است، این مورد میباشد که فولدینگ دارای چه ویژگیهایی است؟ در فلسفهی مدنظر ژیل دلوز چه مباحثی عنوان شده است؟ و در نهایت معماری فولدینگ به شکلی بروز میکند؟ نتایج پژوهش با توجه به مطالعات صورت گرفته در فلسفه دلوز حاکی از آن دارد که جهان همچون کالبدی از بینهایت سطوح است که از طریق زمان و فضا در هم تاخوردهاند.در این زمان و مکان، دیگر فضا ایستا تلقی نمیشود و در اصل، زمان و مکان وانموده زمان و مکان قبلی است. دلوز، این مفهوم جدید را از خصوصیات بارز سطوح فولد میداند.
مقدمه
فولدینگ در معماری از اوایل دهه 1990 میلادی مطرح شد و بهتدریج اکثر معماران نامدار شیوه واسازی مانند پیتر آیزنمن، فرانک گهری، ظه حدید و حتی معمار مدرنیست، فیلیپ جانسن به این سمت گرایش یافتند. فولد به معنی چین، لایه، لایههای هزارتو است. در این نوعتفکّر هر لایه در کنار لایه دیگر است، همهچیز در کنار هم است بدون اینکه لایهها در هم فرو روند.
ماهیت هر لایه بهتنهایی حفظ میشود. از نظر فولدینگ همه امور همسطح یکدیگر هستند. بهعبارتدیگر در این نوع تفکّر با مرکزمداری مخالفت میشود و مرکزمداری جای خود را به گسترش در جهت طول - و نه ارتفاع - میدهد - تقدیسیان: . - 1386 در این پژوهش به معرفی معماری فولدینگ با نگاهی به فلسفهی ژیل دلوز در باب فولدینگ پرداخته خواهد شد.
روششناسی پژوهش
این پژوهش بر اساس هدف، نظری- کاربردی؛ از منظر ماهیت و روش، توصیفی- تحلیلی بوده و شیوهی جمعآوری دادهها نیز بهصورت کتابخانهای- آرشیوی است. همچنین، ابزار گردآوری اطلاعات در این تحقیق بهصورت فیشبرداری از منابع مکتوب، و نسخهبرداری از منابع آرشیوی بوده است.
فولدینگ؛ تعریف و چیستی
فولدینگ، یک فرایند خود بازگشتی است. فرایندی که خصوصیات فیزیکی فرم را متغیر میسازد، بدون آنکه هندسه توپولوژی آن جسم از بین برود. بهعنوان نمونه، وقتی یک صفحه آلومینیومی به شکل گلولهی توپی شکل درمیآید، خصوصیات فیزیکی آن عوض میشود و از یک جسم دوبعدی به یک جسم سهبعدی ارتقاء مییابد، ولی خصوصیات توپولوژی آن تغییر نمیکند.
این خاصیت پنهان تغییر ابعاد در فرایند فولدینگ، در طبیعت ارزش زیادی دارد. فولدینگ در اصل به معنای »تاخوردگی« است و در اکثر مواقع با انعکاس اشتباه گرفته میشود، درحالیکه انعکاس، مبادله دوجانبهی دو وضعیت است. در زبان یونانی، واژه Fold از ریشه Diploma گرفته شده است و به معنای »دو لا« است - امیربانی، . - 1388 برداشت آیزنمن از فولد در ابتدا، با تأکید بر ابهام فرمها که تغییر یافته، شکلگرفته و حرکت میکنند، بود: طبقهبندی جدید از موضوعاتی که توسط روش تغییرات و قانون دگرگونی ممتد شرح داده میشدند . - Deleuze, 1995 -
معماری فولدینگ
گرگ لین در تعریف معماری فولدینگ میگوید: »فولدینگ یعنی تلفیق نمودن عوامل نامربوط در یک مخلوط بههمپیوسته« در این رابطه میتوان لایههای رسوبی در کوهها را مثال زد که از فشارهای درونی زمین روی یکدیگر خمشده و پیچوتاب خوردهاند. در عین اینکه هر لایه خصوصیات درونی خود را حفظ کرده است، ولی با لایههای مجاور خود درگیر شده و لایهها بهصورت انعطافپذیری در کنار یکدیگر انحنا پیدا کردهاند - گرگ لین، . - 1980
مقالهی لین در مورد فولدینگ در معماری، به طرزی شیوا، پیوستگی همهی انواع آن - بصری، برنامهریزیشده، رسمی، فنی، محیطی، اجتماعی- سیاسی و نمادین - را با دلیل ثابت نمود. فهرست معانی مناسب این منظور نیز به طرزی قابلملاحظه، متفاوت است: هندسه توپولوژی، نظریهی رنه تام، نظریه دلوز در مورد فولدینگ و فنآوری کامپیوتری دفاع و صنعت فیلم هالیوود . - Lynn , 2004 -
شهرسازی و فولدینگ
شهرسازی امروزی که تغییرات مهمی را در شکل شهری به وجود آورده است، متشکل از سه نوع سازه است: سازههای بلند چندطبقهای، سازههای ستونپایهای - سازهای است که توسط ستون از سطح زمین فاصله گرفته است - و گونهی سوم نیز مجتمع مسکونی. درحالیکه هر سهی این گونهها نقشی حیاتی در تکامل شهر در قرن بیستم داشتهاند، مجتمع مسکونی بیش از دو گونهی دیگر شهرسازی در آلمان را در نیمه اول این قرن تحت تأثیر قرار داد. ای پیدایش در هیچ منطقهای بهاندازه فرانکفورت برجسته نبود.
از طرفی، پیدایش ایدهی تولید عمده سبب کثرت و تداوم در ساخت سازهها و از طرف دیگر ساخت سازههایی در جهت تأمین سلامت و بهداشت مردم و ظهور نیاز به مسکنسازی در مقیاس بزرگ شد. این موضوع سبب پیدایش صنعت نوپای مسکنسازی توأم با استانداردسازی و فناوریهای مهم شد. این ایدههای جدید ساختمانهای چندگانه و استانداردسازی نشان داد که باید گونهشناسی شهری و به طرز دقیقتر بلوک محیطیای که در قرنهای اخیر جزء اصلی مسکنسازی آلمانی بوده است را دوباره مورد بررسی قرار داد.
بلوک محیطی دو مشکل دارد؛ از طرفی در مورد خیابان مطابق با الگوهای یک شهر منسوخ است و بیشتر ظاهری خاص به خیابان میدهد تا استاندارد؛ و از طرف دیگر بلوک محیطی محصور بود و در نتیجه جوابگوی نیازهای سلامت و بهداشت نیست. حالت و فرم مجتمع مسکونی نگرش نوینی به ساختار شهری اضافه کرد. در قرن هجدهم، ساختمان شهری از نگاه سنتی بهعنوان زمینی بیاستفاده تلقی میشد.
در اواخر قرن نوزده که بلوارها و خیابانهای بزرگ نهتنها بافت آن زمان را تغییر دادند، بلکه زمینهای باز اطراف شهرها که هیچگونه الگوی شهری در آن وجود نداشت را نیز متحول کردند. پس از آن، راههای اصلی تبدیل به بستر ساختمانها شدند که قرارگیری این ساختمانها لبهی جاده را تعیین میکنند. مجتمعها این را نیز دچار تحول کردند و آن زمین تبدیل به خطی بیطرف شد، درحالیکه ساختمانها هیچگونه ارتباطی با الگوهای آن زمان نداشتند. البته مجتمع در رابطه با یک بلوک محیطی و یا یک ویلای ساده، طرحی واقعی محسوب نمیشد. یک نوع جدید خط میتوانست در یکجهت تا بینهایت وسعت یابد.
البته برخلاف اکسترود افقی، »لوکوربوزیه« در شهر » الجزیره« و »نمور«، به این دلیل بیقاعده بودن شکلش از داشتن الگو مستثناست. این آزادی و بیقاعدگی نگرش نوینی به گونهشناسی ساختمانی افزوده است. برخلاف انواع پیشین ساختمانها، مجتمعها جلو و پشت نداشتند. به عبارتی تمام جوانب ساختمان جلوی آن محسوب میشد زیرا در ساختمان یک خط فرضی در نظر میگرفتند که در هر دو طرف آنیک در ورودی قرار داشت. این خط فرضی پیشتر در معماری سابقه نداشته و از ایدههای سنتی درباره مکان و عموم و حریم خصوصی پیروی نمیکرد.
به عبارتی سبک مجتمع مسکونی با پس زدن الگوهای قدیمی که صاحبان زمین و سهامداران از آن پیروی میکردند، برای ایدههای اجتماعی آن زمان بهترین عامل الهامبخش بود. در دنیای مجتمع مسکونی همهچیز و همهکس باهم برابر بودند. چه در مدولاسیون فضایی و چه هویت تکی، تفاوت در جهت دستیابی به یک ایدهی غیرقابل جایگزین از بین رفته بود.
واضح است که چنین تصور جمعبندی گونهای در نهایت مشکل ایجاد میکند. این مورد در سالهای ابتدایی پس از جنگ مطرح بود چرا که خرابی شهرهای اروپایی نیازمند راهحلی فوری بود. با اینکه مشکل مانند سابق بود، راهحل آن باید متفاوت میبود. دیگر گمان نمیرفت منطق و خوداستواری طرح مجتمع مسکونی جوابگوی بازسازی بافت شهری باشد.
در واقع خرابی مجتمع مسکونی هم درست بهاندازه بمباران برای بافت شهر مشکلساز بود. در پروازی بر فراز آلمانِ اسفبار پس از جنگ، دیده شد که مجتمع مسکونی متروکه شده و منظرهی زیبا و خاطرهانگیز بلوک محیطی در گذشته دفن شده است و باید برای طرحریزی آن تلاش کرد. بحثی که در این مقاله مطرح است این است که ایدهی ذاتی مجتمع اشتباه نبود، بلکه در مفهومسازی آن بیدقتی شده بود، بهطور دقیقتر در رابطه با ایدههای ساختمانهای تکی تکرار مکانیکی سهلانگاری شده بود؛ بنابراین نتیجه میشود امروزه راهحل رسیدن به شکل شهری، بازگشت به ساختارهای گذشته نیست، بلکه شاید راهحل این است که در مورد طرح مجتمع مسکونی تجدیدنظر کنیم.
البته با احترام به ایدههای ساختمانهای تک و چندگانه، زیرا این ایدهها میتوانند پیشزمینهای برای رسیدن به راهحل به ما ارائه کنند. این تجدیدنظر مذکور در باب مجمعهای مسکونی اساسی برای استراتژیهای شهری است که در پروژهی ربستاک جایگیر شده است. اساساً این تجدیدنظر با دو بعد شهرسازی قرن بیستم در ارتباط است: فضا و زمان در یک سمت و از طرف دیگر، موارد چندگانه و تکی . موضوعی که مجتمعها به آن پرداختند، ایدهی واحدهای شخصی در تقابل با واحدهای چندگانه - چند واحد در یک طبقهی سازه - بود.
این واحدها که بهصورت تداومی ساخته و از الگوی خاصی پیروی میکنند بهگونهای در نظر گرفته میشوند که گویی در مشخصهی شکل ظاهری بلوکهای محیطی مانند واحدهای شخصی هستند. این موضوع سبب شد که واحدهای شخصی ماهیت خاص بودن خود را از دست بدهند. نظر به اینکه واحدهای شخصی ابعاد محیطی بلوکهای خود را حفظ کردند چرا که رویهمرفته تغییر در مشخصههای ظاهری این بلوکها هم در سازههای شخصی و هم مجتمعی ایجاد تمایز میکنند.
مشابه تغییر در ایدهی سازههای شخصی - تکی - که در مجتمعها تأثیرگذار است، میتواند در تأثیرپذیری نمای سازههای شخصی از خود آنها تجلی یابد. ایندگرگونی نسبتاً در اصل طرح اولیه این تداوم پذیری نیز نهادینهشده است. در این زمینه تکرارپذیری در این روند، نهتنها فضا، بلکه زمان ساخت سازه را نیز در برمیگیرد. قابل استدلال است که ایدهی تکرارپذیری - الگوی سازهها بر اساس روند خاصی تکرار میپذیرد - بهصورت گستردهای از الگوی پارادایم مکانیک به پارادایم الکترونیک تغییریافته است. ایدهی تداوم پذیری متأثر از زمان دچار دگرگونی شد. پیشتر زمان در پارادایم مکانیکی بهعنوان نقش برجستهی توصیفی، فعلی و ترتیبی در نظر گرفته میشد.