بخشی از مقاله

مکاتب گنوسی: خاستگاه و اعتقادات


چکیده

گنوس واژهای اسـت یونـانی بـه معنـی دانـش و معرفـت و گنوستیـسیزم بـه معنـی مـذهب گنوسـی، نـامی اســت بــرای برخــی مکاتــب دینــی و آئینــی، کــه نجــات انــسان را در گــرو دســتیابی بــه نــوعی معرفــت پوشیده و سری میدانـستند کـه تنهـا در اختیـار برگزیـدگان قـرار داشـت. ایـن مکاتـب از حـوالی دو قـرن پــیش از مــیلاد تــا قــرن دوم مــیلادی در منطقــه شــامات، بــه ویــژه اســکندریه در مــصر، فعــال بودنــد و آموزههایشان بـه شـدت بـر الهیـات یهـودی، مـسیحی تـأثیر نهـاد و توانـست، در حـدود هـزار سـال بعـد، عرفان اسلامی را نیز تحت تأثیر قرار دهد.

برجستهترین ویژگی نظری مکاتـب گنوسـی، اعتقـاد بـه نـوعی ثنویـت بـود کـه سـر تـا سـر هـستی از قلمرو الوهیت تا وجود انسان و ارکـان جهـان را در بـر مـیگرفـت. از ایـن رو عقیـده بـه دو خـدا و تقابـل میــان روح و جــسم انــسان کــه معمــولاً بــا تــشبیهات نــور و ظلمــت، خیــر و شــر و روح و مــاده تبیــین مـیشـد، اسـاس آمـوزههـای خداشناسـی، انـسانشناسـی و جهـانشناسـی گنوسـی را پایـهگـذاری نمـوده اســت. بــه رغــم مطالعــات گــسترده دربــارۀ تعیــین خاســتگاه مکاتــب و عقایــد گنوســی، ایــن موضــوع همچنـان مـبهم و مـورد اخـتلاف محققـان اسـت. علـت ایـن امـر حـضور عقایـد و فرهنـگهـای مختلـف مانند ادیـان شـرقی-رمـزی یونـانی، آرامـی، مـصری، ایرانـی و یهـودی در آمـوزههـای گنوسـی اسـت. امـا بـسیاری از محققـان آمـوزههـای ثنـوی-اشـراقی گنوسـی را حاصـل تـاثیر پـذیری ایـن مکاتـب از ادیـان ایرانی دانـستهانـد، کـه قابـل تامـل اسـت. هـدف از ایـن نوشـتار بررسـی نظریـات مختلـف دربـارۀ تعیـین ریشه و خاستگاه مذهب گنوسی و اساس آموزههای نظری آن در باب خدا، انسان و جهان است.

کلید واژهها
گنوس، ثنویت، معرفت، هبوط، رستگاری

مقدمه
»گنوس1« واژهای یونانی است که از ریشه هندو-اروپایی(gn-gno) 2، به معنی دانش و معرفت گرفته شده و با دانش در انگلیسی (Know) و معرفت در سنسکریت (Jnāna) هم ریشه است.3 این واژه در مطالعات ادیان برای اشاره به برخی از مکاتب و مذاهب باستانی شرقی و یونانی-رومی بهکار میرود که آگاهی یافتن از اسرار الاهی را وسیله نیل به رستگاری میدانستند. بیشترین اطلاعات ما از این مکاتب برگرفته از نوشتههای آباء اولیه کلیسا (سدههای دوم و سوم میلادی) است. آنان نسبت گنوسی یا مکتب گنوسی (گنوستیسیزم) را برای نامیدن معلمان و مکاتبی به کار میبردند که برای کلیسای مسیحی خطر بزرگی به شمار میآمدند. مکاتب گنوسی غالباً دارای عقاید و نظریّات همسانی بودند و بر نوعی نجات مبتنی بر معرفت (گنوسیس) تأکید میکردند که مؤلفههای آن سرّی و مخفی بود و تنها در اختیار عدهای از خواص و برگزیدگان قرار داشت. تعاریف مختلف از معرفت و طریق دستیابی بدان در مکاتب گنوسی، نشانگر وجود نظامهای مختلف جهانشناسی،4 انسانشناسی5 و همچنین مناسک، آیینهای سرّی و پوشیده و سنتهای رمزی و باطنیای6 است که راه وصول به معرفت را هموار می سازد.7 برجسته ترین ویژگی مشترک این تعاریف، دانایی به بنمایه ثنویای بود که از قلمرو الوهیت تا جهان هستی و وجود انسان را درمینوردید و با تقابل روح و جسم یا نور و ظلمت بیان میشد. از نظر گنوسیها روح که منشأ الاهی داشته و در جهان ماده هبوط کرده و اسیر شدهاست، میتواند با شناخت عالم متعال که عالم نور و خیر است، از اسارت تن و ماده رهایی یابد و به مبدأ اعلی خود رجوع کند. علاوه بر این، در ذیل عنوان »گنوسی« فرقههایی از مسیحیت در قرون دوم و سوم میلادی جای میگیرند که با داشتن تمایلات ثنوی و با تأکید بر معرفت به عنوان وسیله رستگاری، تعالیم مسیحی را با عقاید و مفاهیم گنوسی1 جمع کردند. از نظر آنان رستگاری، یا از طریق تجربه مستقیم وحی و یا از طریق تشرف به سنتهایی رمزی و باطنی که در اطراف مفهوم وحی شکل گرفته باشند، امکانپذیر میشد.2

چنانکه از گزارشهای کلیسایی برمیآید این فرقهها بهشدّت مورد تهدید و آزارکلیسا قرارداشتند، تا حدی که افراد اندکی خود را »گنوستیک3« مینامیدند و تا زمان ایرنئوس4 که برای نخستین بار در آثارش این واژه را بهکار برد، معمولاً مسیحیان گنوسی از بهکار بردن این واژه امتناع میکردند.5

اما موضوع مهمی که باید مورد توجه قرار گیرد این است که چه مقدار از نظریات مکاتب گنوسی مبتنی بر ادیان شرقی از باستان تا عصر مسیحیت است؟ و از سوی دیگر مکتب گنوسی تا چه اندازه توانسته است به عنوان یک جریان فکری و اعتقادی بر سایر ادیان و بهویژه مسیحیت تأثیر بگذارد؟ پاسخگویی به این پرسشها با اطلاعات اندکی که در اختیار داریم مشکل است.


.2 خاستگاه مکاتب گنوسی

تاکنون هیچ سند معتبر تاریخی در مورد خاستگاه و تاریخ پیدایش آیین گنوسی به دست نیامده است و حتی بررسی کهنترین آثاری که در این مورد سخن گفتهاند از جمله، »اعمال رسولانِ« لوقا1 و کتاب تاریخ کلیسا2 نوشته یوسبیوس قیصریهای،3 نیز نتوانسته است در این مورد کمکی به محققان بکند. ناچار برای بررسی تاریخ و محل دقیق پیدایش این آیین از دو حوزه به بررسی موضوع میپردازیم: نخست تحقیق در مورد افرادی که به عنوان معلمان یا بنیانگذاران مکاتب یا فرق گنوسی معرفی شدهاند، و دوم تحقیق و بررسی متون و منابع گنوسی تا آنجا که به یک مجموعه اعتقادات و نظریات همسو و مورد قبول تمام مکاتب گنوسی دست یابیم. در مورد دوم کوشش جمعی از پژوهشگران مکتب گنوسی و ترجمه و تفسیر متون بهدست آمده از کتابخانه نجع حمادی4 توانسته است که تا حد زیادی در حل این مسئله مفید باشد، گرچه تحقیقات هنوز به پایان نرسیده است.5
مطالعات دراین باره نشان میدهد که مکاتب مختلف گنوسی، مجموعهای التقاطی از عقاید مختلف دینی و عناصر تلفیقی از فرهنگهای آرامی، بابلی، مصری، ایرانی و یونانی اند که در قرون بعدی با عناصر دینی و فرهنگی یهودی و سپس مسیحی نیز ترکیب شدهاند.6 از این رو، پیگیری منشأ پیدایش این مکاتب کاری بس دشوار است. بهرغم آن که به نظر میرسد آموزههای ثنوی-عرفانی گنوسی بیش از هر چیز از اندیشه و ادیان ایرانی تاثیر پذیرفته است، در واقع باورهای گنوسی هیچ حد و مرز جغرافیایی نمیشناخته و در تمام دنیای باستان حضور داشته است و آن را نمیتوان مخصوص یک ملت یا دین خاص دانست. وجود کلمه گنوس (معرفت) در طومارهای یهودیان اسنی7 در قمران8 و وجود مفهوم معرفت حقایق الاهی به عنوان طریق رستگاری در اساطیر مصری و رسالههای هرمسی که از طریق شناخت نفس و شناخت خدایان و جهان هستی حاصل میشود و همچنین تمایلات ثنوی و اشراقی در عقاید ایرانیان، همگی نشان از قدمت عناصر گنوسی و قرابت آنها با فرهنگهای مذکور دارد.1
به هرحال در مورد خاستگاه تاریخی و محل پیدایش این آیین، نظریاتی مطرح شده است که آن را میتوان در دو مقوله جمع بندی نمود:
- نظریات مبتنی بر تحقیقات سنتی
- نظریات مبتنی بر مطالعه متون نجع حمادی

تحقیقات سنتی بر مبنای گزارشات آباء اولیه کلیسا و نوشتههای »دفاعیه نویسان2« قرار دارد که ازمکاتب گنوسی بهعنوان بدعتگذاران گمراه مسیحی یاد کرده و برای دفاع از الاهیات مسیحی در مقابل مبانی نظری و اعتقادی آنان، تلویحاً برخی اطلاعات در زمینه تاریخ یا اعتقادات گنوسی ارائه دادهاند. نخستین اشاره به خاستگاه آیین گنوسی در اقوال آباء اولیه کلیسا آمده است. آنان به سادگی پیدایش این آیین را به شیطان نسبت میدهند.3 این نظریه اولین بار توسط یوسبیوس قیصریهای 339 -264) میلادی) در کتاب تاریخ کلیسا مطرح شد. او میگوید:

»کلیسا مثل چراغی فروزان در سرتاسر جهان میدرخشد و ایمان به منجی و پروردگار عیسی مسیح در میان تمام بشریت رواج یافته است و این درحالی است که شیطان مدتها به عنوان دشمن حقیقت، تدابیری برای گمراهی انسان از رستگاری وکلیسا اندیشید. او ابتدا با ابزار آزار و شکنجه و سپس در کسوت جادوگر و شرور با ایجاد رنج و زحمت برای نابودی روح و ستیز با حقیقت و عیسی مسیح وارد کارزار شد.«4

در پی این عبارات از شخصی به عنوان شمعون مغ یا جادوگر1 نام میبرد که به زعم او سردسته بدعت گذاران و جادوگران شیطانی بود.2
قطعاً شمعون مغ را نمی توان بنیانگذار آیین گنوسی دانست. احتمالاً او یکی از مهمترین شخصیتهای تأثیرگذار گنوسی در قرون اولیه مسیحی بوده است. نام وی اولین بار در کتاب »اعمال« لوقا آمده است که به عنوان جادوگر بر مردم سامریه3 تأثیر بسیار نهاده بود4 و در روم به عنوان خدا تکریم می شد و مجسمهای از او در ساحل رودخانه تیبر قرار داشت که توسط مردم آنجا پرستیده میشد. او خود را قدرت عظیم خدا مینامید که خداوند این قدرت را همچون عطیهای الاهی پس از صعود مسیح به آسمان به او عطا کرده است.

یوسبیوس نیز در گزارش خود آورده است که این قدرت از جانب شیطان به شمعون داده شده بود. شمعون ادعای الوهیت می کرد و سامریها او را خدا مینامیدند.5 البته در صحّت این روایات جای تردید است. مطالب ضد و نقیض، گواهیهای نادرست تاریخی و عبارات تعصب آمیز مانع از پذیرفتن آن میشود.
کشف متون اولیه و مهم گنوسی در 1945 میلادی در نجع حمادی واقع در مصرعلیا، تا حدودی پرده از اسرار این جریان فکری برداشت. تقدم زمانی تألیف متون نجع حمادی نسبت به ظهور مسیحیت، موجب شد تا مسیحی دانستن منشا آیین گنوسی رد شود و ثابت گردد که آیین گنوسی دراصل پدیدهای غیر مسیحی بوده است و تدریجاً با مبانی فکری مسیحیت آمیخته گشته و در دو قرن اول مسیحی به شکل فرقههای مسیحی-گنوسی در جهان مسیحیت رونق دوباره یافته است.6هانس یوناس7 آخرین و ظاهراً معتبرترین جمعبندی را در این مورد ارائه داده است. او معتقد است که آیین گنوسی نه حاصل فرهنگ و دین یهودی است و نه حاصل ادیان ایرانی، مصری یا یونانی، بلکه نتیجه امتزاج و التقاط فرهنگ غرب یعنی دنیای یونانی اطراف دریای اژه و فرهنگ شرق یعنی تمدنهای قدیمی مصر و ایران و هند است که با حمله اسکندر به شرق در قرن چهارم قبل از میلاد اتفاق افتاد تا ظهور اسلام یعنی هزار سال بعد به طول انجامید.1


3. بررسی جنبههای فرهنگی، تاریخی و دینی

3. .1 تأثیر فرهنگ و دین یهودی

در آثار آباء اولیه کلیسا آمده است که آیین گنوسی بیتردید از شرق و دقیقاً از منطقه سامریه و فلسطین ریشه گرفته است (قابل توجه اینکه شمعون اهل سامریه بود) و بسیاری از نظریات و اندیشههای دینی ایشان برگرفته از سنت کتاب مقدس یهودی است که البته این نظریه تا حدودی با متون قبطی2 بهدست آمده از نجع حمادی نیز تایید میشود که نظامهای گنوسی در بسیاری از عقاید خود متکی بر ریشههای اعتقادی یهودی هستند. حتی در برخی موارد، این متون را میتوان به نوعی تفسیر یا تاویل نوشتههای عهد عتیق به شمار آورد.
موضوعات مطرح شده در این متون نشانگر آن است که نویسندگان آن میکوشند تا تفاسیر و تعابیرشان بر حجیت متن مقدس متکی باشد. بنابراین شخصیتهای برجسته عهد عتیق همچون آدم، شیث، قابیل3، سام4 و نوح، نیاکان آیین گنوسی معرفی میشوند. اما قطعاً با تأکیدی که آیین یهود بر تاریخ قومی و اطاعت از شریعت دارد، نمیتواند یهودیت را سرچشمه احتمالی پیدایش آموزههای نظری گنوسی دانست. این فرضیه با عقاید گنوسی مبنی بر تحقیر خدای خالق یهودی، عمل آفرینش و شریعت یهود که تقریباً مورد اتفاق اکثر مکاتب گنوسی است، تقویت میشود. بنابرین به نظر میرسد که شباهت میان اسامیو شخصیتهای برجسته تاریخی و تشابه برخی آموزههای دینی و نظری در دو مکتب،گویای تاثیر پذیری متقابل این دو بر یکدیگر است.
دربارۀ تأثیرپذیری یهودیت از مکاتب گنوسی، میتوان به متون مکاشفهای (اپوکالیپس) اشاره نمود. ویژگی این آثار ایمان به نزدیکی آخرالزمان و مداخله خداوند در کار جهان است. در این متون نظریات گنوسی فراوان دیده میشود، از جمله: رستگاری از طریق معرفت به اسرار الاهی، درک این اسرار توسط برگزیدگان به صورت مکاشفات عوالم الوهی و عروج و صعود به این عوالم.1 این نظریات و نظایر آن را میتوان در تاریخ پلنی2، یوسفوس3 مورخ، و بیشتر آثار فیلون اسکندرانی و نیز در اسناد فرقه اسنی که در قمران و سواحل بحرالمیّت4 بهدست آمده مشاهده کرد.5 این منابع همگی به قرن اول میلادی تعلق دارند. از این رو، برخی از محققان گمان میکردند که منشا آیین گنوسی باورهای یهودی است. کیسپل در مطالعات خود، بر ریشه یهودی برخی آموزههای گنوسی تأکید میکند. از نظر او این آموزهها از یهودیت اسکندرانی، که خود قطعاً از فرهنگ هلنی متأثر بودهاست، ریشه گرفتهاند. برای نمونه، به آموزۀ خدای صانع در مکتوبات گنوسی بهویژه »مکاشفه یوحنا6« اشارهمیکند که ویژگیهای اصلی او با فرشته پروردگار در عهد عتیق، که گاهی اوقات مسئول خلق جهان قلمداد میشد یکی است.7 اما باید توجه داشت که این فرشته همواره مطیع دستورات خداوند بوده و هرگز قصد و ارادهای شرورانه علیه خدای یهود نداشته است. به علاوه فیلون اسکندرانی دربارۀ نظریه دو خدا، یکی متعال و دیگری خالق جهان، به تفصیل بحث کرده و آن را در چهارچوب الاهیات توحیدی یهودی، توضیح و تبیین نمودهاست.1 ولی تحقیقات بعدی روشن ساخت که پس از رویارویی یهودیت غیرسنتی2 با فرهنگ یونانی-هلنی3 در اسکندریه و آمیختگی با آن، زمینه شکلگیری و توسعه فرقههای گنوسی-یهودی فراهم آمد به طوریکه نظریات آن در آثار متفکرینی چون فیلون تبلور یافت.4 از این رو، میتوان نتیجه گرفت که یهودیت نه تنها خاستگاه آیین گنوسی نیست بلکه از نظر الاهیاتی، در مواردی از آن تأثیر پذیرفته است که پیامد آن پیدایش فرقههای یهودی-گنوسی است که امروزه متون آنان از قمران و بحرالمیّت بهدست آمده است.

.2 .3 تأثیر فرهنگ و ادیان ایرانی

ردپای اندیشه دینی و فرهنگ ایرانی را می توان از بیش از سه قرن پیش از میلاد مسیح در زبان و اندیشه دینی یهود و دیگر ادیان رایج در منطقه سوریه و فلسطین یافت. بدون تردید متون مکاشفهای یهودی متأثر از آموزههای دین زردشتی است. رستاخیز، طرح ادوار زمانی و ثنویت از نشانههای بارز تأثیر اندیشههای ایرانی است. این باورها در مجموعه اعتقادات گنوسی نیز دیده میشود و میتوان فرض کرد که گنوسیان تا حد زیادی از طریق متون مکاشفهای یهودی با آن آشنا شده بودند. اما موضوع مهم این است که در برخی از نوشتهها و نظامهای گنوسی، عناصری از دین ایرانی را مییابیم که کاملاً از سنت یهودی مجزاست،5

محققان این دسته از باورهای گنوسی را »گنوسی ایرانی« مینامند که در آن ثنویت جاودانه نور و ظلمت، خیر و شر، خدا و شیطان مقابل یکدیگر قرار دارند.6 البته در متون مکاشفهای این شکل از ثنویت وجود ندارد. ولی در طومارهای بحرالمیّت خصوصاً در داستان جنگ پسران نور با پسران ظلمت، ثنویت ایرانی قابل ملاحظه است. وجود کلمات و اصطلاحات فارسی در این نوشتهها این فرضیه را تأیید میکند. مفاهیمی نظیر پیامآور روشنایی، انسان اولیه1، حریق بزرگ جهان2، داوری فرجامین که از عقاید اصلی گنوسی هستند و کاملاً زمینه ایرانی دارند، حتی اگر بسیاری از آنان از طریق یهودیت وارد آیین گنوسی شده باشند.3 با این وصف، نقدی بر این نظریه وجود دارد و آن اینکه ثنویت ایرانی، یک دوگانگی کیهانی است نه ضد کیهانی و بر خلاف مذهب گنوسی، جهان و جسم و ماده در آن پست و ناپاک نیست.4
.3 .3 تأثیر فرهنگ و اندیشه یونانی-هلنی

فرهنگ یونانی به موازات دین ایرانی تأثیر بسزایی در توسعه و غنابخشی مکاتب گنوسی داشت و این مکاتب بیش از آنکه از عقاید دینی یونانی بهرهمند شوند، تحت تأثیر افکار فلسفی آن بودند. فردگرایی و جامعهگرایی نه تنها دین باستانی را از فلسفه جداساخت بلکه لوازم پیدایش آیین گنوسی را نیز فراهم ساخت. اندیشه هلنیستی که قبلاً یهودیت را تحت تأثیر قرار داده و موجب شکلگیری ادبیات حکمتی آن شده بود، کاملاً در منطقه مصر و فلسطین به پویایی خود ادامه داد و با یهودیت سنتی نیز درهم آمیخت. بهعلاوه واژهشناسی و تعابیر یونانی کاملاً از سنتها و فرهنگهای شرقی تأثیرگرفته بود. آمیختگی تاملات فلسفی یونان با مذاهب و آئینهای بومی در مصر و سوریه موجب پیدایش مکاتب و فرقههای گنوسی شد. تعداد زیادی از آثار رمزی و تأویلی گنوسی به زبان یونانی و زیر نفوذ اندیشههای فلسفی یونان نوشته شده است. تأثیر متقابل نظریات گنوسی و فرهنگ وفلسفهر یونانی اگرچه موجب پیدایش فرقههایی شد که از هر دو منشا بهره داشتند اما هیچ یک را نمیتوان خاستگاه دیگری شناخت.1

.4 .3 تأثیر فرهنگ و فلسفه افلاطونی میانه2

فلسفه افلاطونی میانه که از طریق یهودیتِ یونانی شده وارد مسیحیت شد، مبتنی براعتقاد به نوعی ثنویت است که الاهیات و جهانشناسی آن را در بر گرفته است.3 این فلسفه که به ویژه در دو قرن اول میلادی، در جهان مسیحیت انتشار گستردهای یافته بود، بر موضوعاتی تکیه میکرد که نزد گنوسیها بسیار مهم بود. مفاهیمی همچون اعتقاد به نوعی ثنویت در قلمرو الوهیت که به دو خدای ناشناختنی اعلی و خدای خالق جهان (صانع)،4 تقسیم میشد (که این باور نخستین بار توسط افلاطون و در رساله تیمائوس مطرح شد)5؛ اعتقاد به مبدأ الاهی روح، هبوط و سرانجام عروج روح، اصل اعتقادی تقدیر مقدر و اصل اعتقادی نجات.
اینکه آیا این مفاهیم در عقاید اصلی و اولیه گنوسی وجود داشته است، معلوم نیست؛ اگرچه حضور آن در تمام مکاتب گنوسی متعلق به قرون اولیه مسیحیت دیده میشود. ثنویت افلاطونی که مبتنی بر تعارض ابدی میان روح و ماده، روح و جسم، خدا و جهان است، البته قرابت بسیاری با ثنویت آیین گنوسی دارد.6

.5 .3 سنت هرمسی

سنت هرمسی در طول تاریخ خود، از یک آیین سری با مناسک رمزی تا شکلگیری سنتهای باطنی، همواره از سنتهای متنوع نظیر فرهنگ یونانی-رومی، عقاید بابلی و ایرانیتأثیر بسیار گرفته، و بیتردید با مکاتب گنوسی، بهویژه از یک قرن قبل ازمیلاد، ارتباط داشتهاست.1 اسناد معتبری دربارۀ وجود نظامهای فکری گنوسی-یونانیِ غیرمسیحی، در میان هرمسیها خبر میدهد. این اسناد مربوط به دو قرن اول میلادی است و در اسکندریه مصر تدوین شده و التقاطی از تاملات نظری گنوسی و غیرگنوسی است.

بهطور کلی مکتب هرمسی به دنبال نوعی معرفت باطنی، سری و وحیانی بود که منجر به رستگاری و رؤیت خداوند میشد. این مکتب، عناصری از سنت یهودی را با خود داشت که بیتردید در شکلگیری نظام ها و جوامع گنوسی نمیتوان آن را نادیده گرفت. این آیین بر نوعی تقدیر مشترک میان انسان و خدا و بهویژه میان جویندگان رستگاری و خدا مبتنی بود و اعتقاد داشت که رستگاری تنها از طریق شناخت مؤلفههای این مکتب و انجام مناسک آیینی آن امکانپذیر است.2


.6 .3 عقاید و آیینهای التقاطی شرقی

بسیاری از محققان به پیروی از آباء اولیه کلیسا بر ریشه شرقی آیین گنوسی تاکید دارند و آن را تلفیقی از ستارهپرستی بابلی و عقاید ثنوی ایرانی میدانند که پس از رسیدن به منطقه شام با آیینهای پرستش مصری و فریژی3 و ادیان محلی سوری در هم آمیخته و سپس با عناصر دینی یهودی مواجه شده و پس از تأثیرپذیری از آن، مجموعه گستردهای از اساطیر، کیهانشناسی و انسانشناسی شرقی را پدید آورده است.4
با جمعبندی این نظریات میتوان در مورد خاستگاه مکتب گنوسی به نتایج ذیل دست یافت:» -گنوسیس« نامی است عام، برای تعداد زیادی از نظامهای فکری و دینی که میتواند از یک نظام خاص اسطورهای تا یک دین کامل جهانی (نظیر دین مانوی و مندائی) را شامل شود. البته این تعریف به دلایل زیر تمام جنبههای مختلف مکاتب گنوسی را در بر نمیگیرد.
- وجود مفاهیم اعتقادی در مکاتب گنوسی و دیگر ادیان شرقی، مانند مفهوم مادر نجاتدهنده، انسان آسمانی، شیطان در هیأت مار، صعود به عالیترین و هبوط به پستترین درجات هستی، نمیتواند دلیل انشقاق آنها از دین یا فرهنگ خاصی باشد، بلکه بر ماهیت التقاطی آنها دلالت دارد.
- در مورد یک دین یا مذهب خاص شاید بتوان عناصر و مفاهیم وارداتی در آن را مشخص کرد، اما این کار در مورد آئینهای التقاطی1 گنوسی که طی قرون متمادی توسعه یافته است، غیرممکن است.
- در آیینهای گنوسی مفاهیم انتزاعی، اسامی استعارهای، اصطلاحات فلسفی و تعابیر اسطورهای جایگزین مفاهیم روشن اعتقادی و چهرههای واقعی تاریخی شده است که خود مانع بزرگی برای کشف دقیق خاستگاه آنها میشود.2


4. مبانی نظری و اعتقادی مکتب گنوسی

بیتردید تعدّد مکاتب گنوسی و تعابیر گوناگون از آموزههای آن ارائه نظامی واحد و یکپارچه از باورهای گنوسی را مشکل میسازد. بهطوری که از یکسو فرقههایی نظیر مندائیان و مکاتب بینالنهرینی به دستورات سخت اخلاقی و رعایت دقیق شعائر آیینی تأکید
داشتند و از سوی دیگر متکلمان چیرهدستی چون مرقیون و والنتینوس بر جنبههای نظری و کلامی متمرکز بودند. با این حال آنچه که میتواند وجه اشتراک فرقههای مختلف گنوسی باشد، اعتقادات خاصی است که آنها را از سایر ادیان همعصر خود متمایز میکرد. اعتقادات گنوسیِ پیش از پیدایش مسیحیت را، که از متون اصلی آنها بهدست ما رسیده است، میتوان در پنج موضوع زیر بررسی نمود:


.1 .4 معرفت و شناخت

در تمام مکاتب گنوسی معرفت و تأکید بر آن، بهعنوان وسیله نجات و رستگاری، خصوصیتی مشترک بودهاست. معرفت به معنی شناخت خدا و موجودات الاهی، به منشأ الاهی روح و تقدیر مصیبتبارش در جهان و لزوم نجات روح از این شرایط اشاره دارد.1
کلمنس اسکندرانی2 به نقل از تئودوتیوس3 میگوید:

»معرفت آن است که بدانیم چه بودیم؟ چه شدیم؟ کجا بودیم و به کجا افکنده شدیم؟ به جایی آمدیم که برای ورود به آن تعجیل کردیم. در همین جا باز خرید شده و به آنجا که تعلق داریم، باز خواهیم گشت، پس آنچه موجب تولد بود، موجب تولد دوم می شود 4.«

گنوسیها معتقدند که معرفت، امری عقلانی نیست، بلکه بیش از هرچیز تجربی و مبتنی بر مکاشفات عرفانی است و با شناخت نفس و سرشت و سرنوشت آن حاصل می شود.5 به همین دلیل است که از آن به »وحی« تعبیر میکنند: الهامی درونی که اسرار عالم الوهی را برای عارف آشکار میسازد. این معرفت، واحد است و از ملاء اعلی6 صادر میشود و با دستیابی به آن، ملاء اعلی با صورت حقیقی خود را بر عارف ظاهر میسازد و معرفت برین و دانش حقیقی را بر او فاش میکند و سرانجام عارف را به سوی خود عروج میدهد.7

گنوسیها معرفت را در عناوین زیر جمع بندی کرده اند:
- اعتقاد به خدایی متعال نامتناهی که هیچگونه ارتباطی با جهان مخلوق و دون پایه ندارد. 1
- اعتقاد به وجود خدایی دیگر که فرودست، جبار و حسود بوده و خالق جهان دون پایه و مدبر آن است.2
- اعتقاد به ثنویتی بنیادین که تمام قلمرو هستی، وجود انسان و حتی قلمرو الوهیت را دربر میگیرد،3 بهطوری که خدای متعال و جهان، همچنین روح و ماده، روح و جسم، نور و ظلمت، خیر و شر، و حیات و مرگ را جاودانه در مقابل یکدیگر قرار میدهد.4
-توضیح ماهیت و خاستگاه شر، ظلمت، ماده، مرگ و تعامل آن با الوهیت انسان و جهان هستی.5
- هبوط انسان و اخراج او از قلمرو الوهیت و بازگشت دوباره به آن.6

گنوسیها تعریف معرفت را در دو مقوله گنجانیده اند:
- گاهی مانند آیینهای دینی و فلسفی هلنیستی معتقدند که با بهرهگیری از معرفت نظری در پرتو انجام مناسک و شعائر سرّی و رازآمیز میتوان بر فرشتگانی که در خلق جهان هستی با خالق آن همکاری داشتهاند، دست یافت و از آنان برخی اسرار را آموخت. 1
- تنها با پشت سرنهادن یک تجربه عمیق عرفانی و اشراق باطنی میتوان ماهیت حقیقی
خدای متعال را درک کرد و با آن متحد شد و از این طریق به ملأ اعلی و نخستین بازگشته و رستگار شد.2 از این دیدگاه عارف کسی است که قلبش تقدیس شده و با نور الاهی میدرخشد و به رؤیت خدا نائل آمده است.3

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید