بخشی از مقاله
چکیده
مولانا از پر سخنترین و البته از خوش سخن ترین شاعران و عارفان عالم ادبیات فارسیست. او چنان که در غزل دارای وسیع ترین حجم از اثر است؛ در رباعی نیز بعد از عطار، دارای انبوه ترین حجم از کار است. با مقداری تامل در می یابیم که امر و نهی در رباعیات مولانا تا چه اندازه چشم گیر است و البته توجه به این نکته که امر و نهی در رباعیات دارای یک مفهوم واحد نیست؛ ذهن را به دریافتن مقاصد گوناگون این ظرفیت زبانی که مولانا به آن بسیار توجه کرده است؛ جلب می نماید. این پژوهش حدود 420 عدد از رباعیات را در این مقوله از علم معانی، بررسی نموده است، اما در همین تعداد نیز مشهود است که رباعیات معدودی هستندکه در آنها امر و نهی یافت نمی شود.
این پژوهش به شیوه ی تحلیلی توصیفی صورت گرفته است و به مخاطبان خویش آگاهی میدهد که مولانا تا چه اندازه بر تواناییهای زبانی آگاه بوده است و چگونه این توانایی را در جهت بیان مقصود خویش بکار برده است. همچنین با توجه به این که مولانا از سرودن شعر، بیان مقصود و تربیت و ارایه ی اندیشه های عرفانی را مد نظر داشته است و خویش را در سخن سرایی مکلف نمی ساخته و برای اصل سرودن اهمیت چندانی قایل نبوده است، چه اندازه از نبوغ در سخن سرایی برخوردار بوده است.
مقدمه
مبحث امر و نهی در علم معانی از مقوله های مهم در زبان و ادبیات محسوب می شود. این موضوع در سایر کتب معانی مورد توجه است، گفته میشود که امر کردن و نهی کردن علاوه بر معنای اصلی، دارای معانی دیگری است؛ از جمله، معانی امر، عبرت، دعا، تمنا، تقاضا و آرزو، ارشاد، ترغیب و تشویق، تعدید و تحذیر، تعجیز، تعریض، تسویه و تخییر، اذن و اجازه، تعجب، استهزا و تحقیر، استرحام، نهی و طلب که مقصود اصلیست؛ می باشد. همچنین کاربردهای نهی نیز بدین صورت است: غرض اصلی طلب نکردن و تحریم، تمنا و آرزو، دعا، آرزو، توبیخ، تحذیر و تهدید، تشویق، امر.
»یکی از قالبهای خوب و دلپسند شعر فارسی، قالب رباعی است که به قول شمس قیس رازی، رودکی سمرقندی شاعر بلندپایه ی ایرانی آن را وضع کرده است و منشأ دریافت وزن آن، جمله ی موزونی است که از زبان کودکی که مشغول بازی با گردو است جاری میشود یعنی »غلتان غلتان همی رود تا بن گو!.«
مولانا پس از عطار ، در ضمینه یرباعی،درشعرفارسی،دارایبیشترینتعدادازاثراست.
رباعیات مولانا از جمله آثار ارزشمند مولویست که خود مانند سایر آثار او، این عارف فرزانه جهانی پرفروغ را از اندیشه های بلند و عمیق عرفانی ارایه میدهد. از ویژگی های رباعیات مولانا، سادگی، صمیمیت در سخن است، ارتباط مولانا با مخاطبان عام سبب شده است که زبان او از پیچ و خمهای زبان ادبیات رسمی خالی باشد و او گاه اصطلاحاتی را از زبان عامیانه و زندگی روزمره گرفته است و در شعر خویش بیان کرده است.
این نکته دارای اهمیت است که مولانا به سبب علاقه مندی به سناییو عطار، گاهی بعضی اشعارشان را که به طبع خویش سازگار می یافته، با کمی تغییر و دست کاری در یک مصراع و گاهی یک بیت و حتی صورت واژگان آن در مجلسهای سماع، بزم، وجد و حال بر زبان می رانده است؛ مریدانش نیز آن رباعی را بنام وی می- نوشته اند؛ این مسأله در میان مریدان مولانا مرسوم بوده است.
مولانا که عموما همه ی مضامین اشعار خود را از زندگی میگیرد، واقعگراست و همانگونه که کاملا به فرهنگ و معارف پیش از زمان خویش آگاه است و به هنگام مقتضی، با نظرات خود بر آینده روشنی میبخشد. صاری اوغلو. .294 در کلیات شمس که استاد فروزانفر تصحیح کرده اند، تعدادی رباعی منسوب به مولانا موجود است که در این پژوهش حدود 420 رباعی از آن، بررسی شده است.
در این رباعیات ، موضوعاتی گونه گون که گویای عشق الهیست مشهود است. وقتی با این رویکرد، - مقوله ی امر و نهی - رباعیات تحلیل و بررسی شود؛ با توجه به بسامدها در کاربرد مقاصد مختلف امر و نهی، دریافت می شود که در مکتب تربیتی مولانا چه مقوله های دارای اهمیت بیشتر یا کمتر است.
هدف از این پژوهش بررسی تعدادی از رباعیات مولانا است به لحاظ مقوله ی امر و نهی در علم معانی که گفته می شود این دو مبحث دارای معانی ثانوی هستند.
این پژوهش به روش تحلیلی توصیفی صورت پذیرفته است.
انجام این پژوهش برای آگاهی بهتر از مولانا و آثار او بسیار مفید و ضروریست.
این پژوهش به این پرسشها پاسخ میگوید: مقوله های امر و نهی در رباعیات مولانا به چه صورت است؟ کدام معانی از امر و نهی در رباعیات مولانا کاربرد بیشتری دارد؟
کاربرد مقاصد گوناگون ادبی امر و نهی در رباعیات مولانا: کاربردهای امر دعا
»عاشق همه ساله مست و رسوا بادا// دیوانه و شوریده و شیدا باد
« اندر دل بیوفا غم و ماتم باد// آن را که وفا نیست ز عالم کم باد.
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد// جز غم که هزار آفرین بر غم باد
انوار صلاح دین بر انگیخته باد// بر دیده و جان عاشقان ریخته باد«
هر جان که لطیف گشت و ز لطف گذشت// با خاک صلاح دین در آمیخته باد
گر نیست بود شاه و وگر هست بود // یا رب بده آن کس که از این دست بود.
سرو آمد و گفت: قد و بالاش دراز// عمر عزیز ماست، گو باش، دراز..
»ای روز نشاط و روشنی، وقت تو خوش// و ای عالم عیش و ایمنی وقت تو خوش.
در سایهی زلف تو دمی میخسبم// تو نیز موافقت کنی، وقت تو خوش