بخشی از مقاله

چکیده

به نظر پیاژه رشد عبارت است از تغییر مستمر و سازماندهی مجدد بر خورد انسانها با محیط - پیاژه . - 1970 رشد با چهار عامل اصلی تعریف میشود: رسش، تجربه، انتقال اجتماعی1 و تعادل جویی. رشد یا شکوفایی یعنی اجرای تدریجی برنامه ژنتیکی. تجربه عبارت است از تعامل فعال کودک با محیط. اما انتقال اجتماعی یعنی انتقال اطلاعات و آداب و رسوم از والدین و مردم به کودک . و بالاخره میرسیم به تعادل جویی.2 دانش از نظر پیاژه عبارتست از: »کنش عمل« وی میگوید دانستن یک چیز یعنی عمل کردن بر اساس آن اعم از عمل فیزیکی و روانی مثلا دانش یک کودک 8 ساله در مورد کریستال محصول تعامل او با این شیء است.

بنابراین کودکان سعی میکنند بین دانش و تجربه، تعادلی ایجاد کنند. آنها وقتی با اطلاعات مواجه میشوند که به تحلیل یا فعالیت جدیدی نیاز دارند وارد حالت عدم تعادل میشوند. سپس شیوه برخورد خویش با آن واقعه با تجربه را تغییر میدهند تا به یک تعادل جدید و با ثباتتر دست یابند. بنابراین ظرفیت کودکان برای برخورد با تجارب جدید بتدریج پختهتر و پیچیدهتر میشود.

از نظر پیاژه کودکان گیرندگان منفعل محرکها نیستند. آنها فعالانه با محیط اطراف تعامل دارند و تجارب فعالشان، زمینهساز ارتقای کارکردها و کنشهای شناختی آنان میشوند. بنابراین رشد شناختی کودک علاوه بر اطلاعاتی که به طور مستقیم و رسمی از والدین و معلمانش دریافت مینماید. به تجارب خودش نیز بستگی دارد. - فیروزبخت، . - 1381در این تحقیق سعی شده با استفاده از منابع و متون علمی در روانشناسی وعلوم تربیتی مهمترین مفاهیم نظریه ی رشدی - شناختی پیاژه به همراه ارزش و کاربرد علمی این نظریه در آموزش و پرورش بیان شود.

- مقدمه

آیا آنانکه میدانند با آنانکه نمیدانند برابرند. - قرآن کریم - در روانشناسی رشد، تغییر و تحولات انسان از هنگام لقاح تا لحظه مرگ مورد مطالعه قرار میگیرد. در این مسیر پر پیچ و    خم، رمز و رازهای بی شماری نهفته است. هدف روانشناسی رشد این استکه چگونگی تحولات دوران مختلف زندگی را توصیف و تبیین کند تا از این طریق، بتوان رفتار آدمی را پیشبینی و کنترل کرد.

نظریههای رشد همچون آیینه نشان میدهد که این تحولات در زندگی آدمی چرا و چگونه رخ میدهند. - خوی نژاد، رجایی. . - 1384 روانشناسان رشدگرا1 به تلاشهای ما برای آموزش، کمتر بها میدهند. آنها در مقابل، به نحوه رشد کودکان و یادگیری خود به خود آنان توجه دارند. کودکان در مرحله معینی رغبت و علاقهای درونی به ایستادن و قدم زدن پیدا میکنند.

رشد گرایان، یعنی نظریه پردازانی نظیر روسو2، مونتسوری3، گزل4، ورنر5 و پیاژه6 در همه زمینهها با یکدیگر اشتراک ندارند و هر یک جنبههای متفاوتی از رشد را مطالعه کردهاند. با این همه، آنها در یک جهتگیری بنیادین با هم مشترکند و آن علاقه به رشد درونی و یادگیری خود انگیخته است. رشدگرایان، همه به جنبههای نظری و هم به جنبههای عملی رشد توجه دارند. مثلا مونستوری از روشهای تعلیم و تربیت متداول که در آن معلمان تلاش میکنند تا یادگیری کودکان از طریق پاداش دادن به پاسخهای صحیح و انتقاد از اشتباهات آنها هدایت کنند، ناراضی بود.

از نظر او در چنین مواردی، استقلال کودکان مورد کم توجهی قرار میگیرد و    باعث میشود کودک برای ارزیابی عمل صحیح یا غلط خود به یک نیروی بیرونی - معلم - متکی باشد. در مقابل، او سعی کرد تا نشان دهد که اگر ما علایق خودانگیز کودکان را مشاهده کنیم، میتوانیم به آنها در فراهم آوردن تکالیف کمک کنیم تا آنکه آنها به صورت مستقل با تمرکز بیشتر و بدون جهت دهی یا انگیزش بیرونی کار کنند. زیرا، به نظر او نیرویی درونی وجود دارد که کودکان را وا میدارد تا در هر مرحله از رشد قابلیتهای خود را به کمال برسانند. - نظریههای رشد/ خوی نژاد، رجایی - 13840

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید