بخشی از مقاله

چکیده

انسانشناسی دانشی کلنگر است که درصدد فهم رفتار انسانی و تأثرات آن از زوایای بسیار مختلف است. انسانشناسی دین از جمله شاخههای این دانش است که میکوشد ضمن تمرکز بر اعتقادات و شعائر، رفتارهای دینی را در چارچوب اجتماعی گستردهای بافتمند سازد و روابط میان دین و دیگر ابعاد جهان اجتماعی و طبیعی را آشکار سازد. یکی از اهم مباحث این شاخه دین پژوهی بررسی کارکردهایی است که باورها و اعتقادات دینی در انسان ایجاد می کند. این مقاله بر آن است تا از این منظر،کارکردهایی که مربوط به گوهر ادیان است -و نه کارکردهای هر یک از گزاره ها و باورهای اعتقادی خاص در دینی خاص- را مورد بررسی قرار دهد.

انسان شناسی

انسان شناسی علمی است که به دنبال آن است تا خاستگاهها، مراحل تکامل، تغییرات، روابط، کارکردها و معانی هر پدیده انسانی را کشف کند - ماریه1ومالفیجت. - 2,1968:2 انسانشناسی به عنوان یک علم طبیعی یا بیولوژیکی است که در آن تحول فیزیکی طبیعت بشر مطالعه میشود؛ همچنین علمی اجتماعی است که در آن رفتارهای انسان به عنوان عضوی از گروههای اجتماعی مورد مطالعه قرار می گیرد و نیز رشتهای تاریخی است که در آن تحولات فرهنگی بازسازی می گردد و بالاخره به عنوان علمی از علوم انسانی است که به مطالعه هنر، فولکلور، سنت شفاهی و... میپردازد

نگرش مقایسهای، مطالعات کلیگرا و نسبیتگرایی فرهنگی، خصوصیات عمده و اصلی انسانشناسی است. انسانشناسی قبل از هر چیز در مطالعه انسان، رهیافت مقایسهای را مورد تاکید قرار میدهد و سعی دارد تا شباهتها و تفاوتها را برای دستیابی به اصول کلی معلوم نماید. انسانشناسی توضیحاتی معتبر در مورد تفاوتهای مربوط به آداب و رسوم اجتماعی ارائه میدهد و قصد دارد ریشههای پیدایش و تکامل انسانها و آداب و رسوم آنها را با ارائه مدارک معلوم نماید. کلگرایی انسانشناسی دارای دو جنبه ابتدایی است:

نخست اینکه انسانشناسان سعی میکنند که فرهنگ را به عنوان شبکه واحد و درونپیوسته، ماهیتی منظم و مجموعهای کارکردی که در آن همه اجزء به عنوان اجزایی از یک سیستم به هم وابستهاند، مورد ملاحظه قرار دهند. دوم آنکه انسانشناسی در عین حال، به این معنا کلگراست که تلاش میکند انسان را به عنوان حیوان و همچنین به عنوان موجودی فرهنگی درک کند و تحول فیزیکی و فرهنگی انسان را هرگز به عنوان پدیدههایی مجزای از هم مد نظر قرار ندهد

نسبیتگرایی فرهنگی نیز عبارت است از توان نگریستن به باورها و رسوم اقوام دیگر در چارچوب فرهنگی خودشان و نه در قالب فرهنگ خودمان، و نیز پرهیز از قوممداری، یعنی خودمداری فرهنگی و گرایش به داوری درباره جوامع دیگر با معیارهای فرهنگ خودی

موضوع انسانشناسی

علاقه نخستین و اصلی انسانشناسان به مطالعه انسانها یا مردمان ابتدایی معطوف است. بر این اساس، انسانشناسی، شناخت علمی رشد و تکامل زیستی و اجتماعی انسان است از راه مطالعه و تحقیق در بقایا و آثار انسانهای نخستین و زندگی جوامع ابتدایی

در عین حال، مطالعات صد سال اخیر در زمینه تکامل زیستی و اجتماعی انسانها، برخی انسانشناسان را به مطالعه انسانهای معاصر و جوامع پیشرفته سوق داده است. لوی- اشتراوس4 موضوع انسانشناسی را مجموعه تمدنها و جوامع گوناگون می داند و انسانشناسی را در معنای بسیار وسیع آن یعنی »علم کلی درباره انسان« به کار میبرد. به گفته او انسانشناس میکوشد تا انسان را به طور همهجانبه بشناسد و در جستجوی نظام فکری مشترک بین همه جوامع باشد. او میکوشد تا به نظامی دست یابد که برای بومیان دورافتاده همانگونه باشد که برای همشهریان خودش ارزنده است

در عین حال، افرادی نظیر پیر بسنیه معتقدند که روش انسانشناسی را تنها در مطالعه جوامعی که وسعتی بسیار کم دارند، میتوان به کار برد. زیرا جمعآوری کامل وقایع و شناسایی مستقیم کلیه اوضاع و احوال اجتماعی و زندگیکردن با کسانی که مورد مطالعه انسانشناسی واقع میشوند، نمیتواند درباره جوامع بسیار وسیع به عمل آید. از این رو، وی تنها چهار جامعه - ایل، دهکده یا روستا، شهر کوچک - قصبه - یا محلهای از محلات یک شهر بزرگ و یک قشر اجتماعی معین از یک جامعه بزرگ - را موضوع مطالعه انسانشناسی میداند

انسانشناسی دین

طبق سنت آمریکایی، انسانشناسی به سه شعبه تقسیم میشود: انسانشناسی کالبدی یا زیستی، انسانشناسی باستانشناسی یا ماقبل تاریخشناسی و انسانشناسی فرهنگی. انسانشناسی زیستی به مطالعه و تفسیر نخستین بقایای فسیلی، اولین بقایای حیات غیر انسانی، ژنتیک جمعی و تطور انواع انسان اندیشهورز میپردازد. باستانشناسی در تلاش است تا از بقایای مادی جوامع فراتر رود و به دریافت سیمای فرهنگهای نابود شده بشری نایل آید تا به این ترتیب در مطالعه فرآیندهای تغییر فرهنگی توانا شود. انسانشناسی فرهنگی نیز به مطالعه فرهنگهای انسانی، تاریخ، ساختارها و کارکردهای این فرهنگها میپردازد

انسانشناسی دین از جمله شاخههای انسانشناسی فرهنگی است. از نسل نخست انسانشناسان همواره به نقش دین به عنوان بخش لاینفک یک حوزه فرهنگی توجه شده است. بخشی که به سنت، آثار مکتوب و هنر معنا میبخشد

انسانشناسی دین، انسان را به مثابه موجودی مورد مطالعه قرار میدهد که با آنچه خود مافوق طبیعی یا امر قدسی میپندارد، وارد رابطه شده و از خلال این رابطه به ساختن و دگرگون کردن نمادها دست میزند

هر چند مطالعات انسانشناختی دین شامل تمامی فرهنگهای انسانی می شود اما انسانشناسان بیشتر توجهشان را به جوامع کوچک و همگون معطوف ساختهاند و ادیان به اصطلاح »ابتدایی« را که میتوانند مبّین خاستگاه و صورت آغازین دین باشند را مورد مطالعه قرار دادهاند.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید