بخشی از مقاله
چکیده؛
خانواده را یک نهاد اجتماعی معرفی کرده اند که منتج از پیوند زناشویی زن و مرد است و از جمله مظاهر زندگی اجتماعی انسان. وجود تعامل سالم و سازنده میان انسان ها در گرو برقرار بودن عشق به هم نوع و ابراز صمیمیت و همدلی به یکدیگر است و تحت تاثیر موارد مختلفی میتواند آسیب ببیند. یکی از این عوامل دلزدگی زناشویی است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر روش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد روی کاهش دلزدگی زناشویی زنان انجام پذیرفت.
جامعه آماری پژوهش، زنان شیراز بودند که از بین آنها نمونهای شامل40 زن، به روش تصادفی از بین مراجعین چند مرکز مشاوره خانوادگی با گزارش دلزدگی زناشویی، انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. قبل از هرگونه مداخله، آزمون دلزدگی زناشویی پاینز از هر دو گروه گرفته شد. برای افراد گروه آزمایش، جلسات درمانی به صورت هفتگی و به مدت 10 جلسه 40 دقیقهای برگزار شد. پس از پایان دورهمجدداً از هر دو گروه دوباره آزمون دلزدگی گرفته شد.
روش آماری تحلیل کوواریانس برای تحلیل دادهها به کار رفت. نتایج کاهش معنادار دل-زدگی زناشویی زنان را نشان داد. چگونگی تغییر علائم جسمانی، عاطفی و روانی مورد بحث قرار گرفته است.
مقدمه
ارتباط، سراسر زندگی انسان را در بر گرفته است. انسان به کمک ارتباط، زنده می ماند، رشد و تکامل می یابد و سعادت و خوشبختی وی تا حد زیادی به چگونگی رابطه ی او با دیگران بستگی داردنیاز. به توسعه و حفظ روابط بین فردیِ نزدیک با حس پذیرش و تعلق خاطر، به عنوان یک نیاز اساسی و انگیزه برای بهتر زیستن توصیف شده است
در این بین، ارتباط زناشویی به عنوان طولانی ترین و عمیق ترین نوع ارتباط همواره مورد توجه بوده است زیرا ازدواج رضایت بخش، برای سلامت جسمی و روانی همسران بسیار مفید است
ازدواج به عنوان مهمترین و اساسیترین رابطه بشری، اولین ساختار را برای بنا نهادن رابطه خانوادگی و تربیت نسل آینده فراهم می سازد - لارنس و هلمن، . - 1994 همچنین ازدواج به عنوان یکی از روابط اولیه افراد بالغ توصیف شده است که فرصتی برای پذیرش و تعلق داشتن ارائه می دهد
تحقیقات نشان داده است یک رابطه زناشویی سالم به طور قابل توجهی به عوامل متعدد از بهزیستی مرتبط است - کار و اسپینگر، - 2010 که شامل مواردی از قبیل پریشانی روانی کمتر - جانسون و وو، - 2002، طول عمر - گاردنر و اسوالد، - 2004، سلامت جسمی عمومی - هیوز و وایت، 2009؛ لورنز، ویکراما، کانگر، و الدر، 2006؛ ویلیامز و آمبرسون، - 2004 و بهبود سلامت عاطفی، بهداشت جنسی و موفقیت مالی - وایت و گالاگر، - 2000 است اما تنها به این موارد هم محدود نمی شود.
ارتباط بین زن و شوهر به عنوان طولانیترین ارتباط، همواره مورد توجه بوده است. وجود رابطه زناشویی مناسب میتواند سبب رشد و شکوفایی زوجین شود، اما در صورت عدم وجود رابطه مناسب، زن و شوهر به موانعی در مقابل هم بدل شوند که نه تنها به پیشرفت یکدیگر کمک نمیکنند بلکه سبب مشکلات و نهایتاً بیماری یکدیگر خواهند شد. ایجاد و حفظ روابط صمیمانه و ارضای نیازهای عاطفی و روانی در جریان ازدواج، هنر و مهارتی است که علاوه بر سلامت روان و تجارب سالم اولیه، نیازمند داشتن و کسب دانش و نگرش منطقی، تعهد به یکدیگر، پذیرش و قبول شرایط، مهارتهای زندگی و انجام وظایف خاص خویش است
ارتباط زناشویی می تواند دست مایه ی شادی یا منبع بزرگ رنج و تالم باشد .ارتباط، به زن و شوهر این امکان را می دهد که با یکدیگر به بحث و تبادل نظر بپردازند و مشکلاتشان را حل کنند، اما عدم رابطه مناسب نه تنها اجازه حل مشکلات را نمیدهد، بلکه خود سبب ایجاد مشکلات جدید میشود
زوج هایی که نتوانند با یکدیگر ارتباط بر قرار کنند در یک وضعیت نامشخص قرار می گیرند دشواریهای ارتباطی تنها علت اختلافات زناشویی نیستند، اما مشخص کننده روابط پریشان بوده و مشکلات را تشدید میکنند
اگر همسران نتوانند مشکلات خود را مطرح کنند یا در ارتباط با یکدیگر به نیازهای هم پی نبرند و به راه حل مثبتی برای دستیابی به نیازهایشان نرسند استرس، ناکامی، سرخوردگی، خشم و در نهایت دلزدگی پدید میآید
دلزدگی از عشق یک روند تدریجی است که در آن صمیمیت و عشق زندگی رنگ باخته و خستگی عمومی عارض میشود. در شدیدترین حالت، دلزدگی با فروپاشی رابطه همراه است
این حالت زمانی بروز میکند که زوجین متوجه میشوند علیرغم تلاششان، رابطه آنها به زندگی معنا نداده و نخواهد داد. در این وضعیت با رشد آگاهی و توجه به چیزهایی که به اندازه گذشته خوشایند نیستند وخامت رابطه بیشتر شده و اگر در این مرحله کاری برای جلوگیری از پیشرفت این روند صورت نگیرد، همه چیز از مرحله بد به مرحله بدتر میرسد
تلاشهای درمانی میبایست معطوف به رفتارهایی باشد که در راستای ارزشهای انتخاب شده توسط مراجع است - ایفورت و فورسیث، - 2005اخیراً. بحث زیادی راجع به مداخلات درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و زمینه محور شده است. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد یکی از این درمانها است که بخشی از موج سوم رفتار درمانی است. این روش، یک شکل از درمان شناختی رفتاری مبتنی بر زمینهگرایی عملکردی است و ریشه در نظریه جدیدی در مورد زبان و شناخت دارد که نظریه چارچوب رابطههای ذهنی نامیده می شود.
در درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، فرض بر این است که انسانها، بسیاری از احساسات، هیجانات یا افکار درونیشان را آزارنده میدانند و پیوسته سعی دارند این تجارب درونی را تغییر داده یا از آنها رهایی یابند. عمده ترین هدف درمان پذیرش و تعهد، تغییر جهت توجه و تلاش مراجعان از اهداف بیهوده - مثل کاهش احساسات و افکار ناخوشایند - به سوی اعمال مبتنی بر خواستههای آنها از یک زندگی مطلوب است
درمان پذیرش و تعهد با گسترهی وسیعی از جمعیتها و مشکلات از جمله بزرگسالان و کودکان با مشکلات روانشناختی شایع نظیر اضطراب و افسردگی، درد مزمن، ترس مرضی، نگرانی، اضطراب جمع، زوال عقلی و اتیسم بکار رفته است. ایوانا، جانسون، کازف، گوف و کنوپر - 2014 - به یک آزمایش مفید با یک روش مداخلهای استخراج شده از درمان مبتنی بر پذیرش تعهد برای افزایش و بالا بردن نرخ کار پایدار بر سیکل تابآوری در یک گروه زنان کمفعالیت اقدام کردند که نتایج حاصل از آن باعث افزایش فعالیتهای مفید در طول تکلیفها و افزایش لذتبخشی از این تمرینها شد و همچنین تلاشهای بیثمر را کاهش داد.
زارلینگ، لاورنس و مارچمن - 2014 - به آموزش روش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد با گروه کنترل برای رفتار پرخاشگرانه پرداختند. نتایج نشان داد گروههایی که ACT بر روی آنها اعمال شده به گونهای مشخص در هر دو جنبه خشونت جسمی و روانی کاهش داشتند.
در تحقیقی که توسط پاینز - 2004 - با عنوان سبکهای دلبستگی و رابطه آنها با دلزدگی در میان511 نفر انجام شد، مشخص گردید که یک همبستگی منفی میان سبک دلبستگی ایمن و دلزدگی و همچنین یک همبستگی مثبت میان سبک دلبستگی ناایمن - اجتنابی و دوسوگرا - و دلزدگی وجود دارد. همچنین پاینز - 1996 - در پژوهشی به نقش پیشگویی کننده نگرش مثبت به زندگی در دلزدگی زناشویی پرداخت و نشان داد که باورهای منفی و غیرمنطقی میتوانند پیشبین دلزدگی زناشویی باشند
همچنین در این زمینه، اسدی، فتح آبادی و شریفی - 1392 - به بررسی رابطه بین دلزدگی زناشویی، باورهای بدکارکردی جنسی و احقاق جنسی در زنان متاهل پرداختند. نتایج حاکی از وجود رابطه بین دلزدگی زناشویی، احقاق جنسی و باورهای بدکارکردی جنسی در زنان متاهل بود. همچنین دلزدگی زناشویی در زنان از روی مولفههای مرتبط به باورهای بدکارکردی جنسی قابل تبیین بود.
بای - 1388 - در پژوهشی به بررسی تاثیر آموزش خانواده درمانی ساختاری به شیوهی گروهی بر دلزدگی زناشویی زنان پرداخت. نتایج حاکی از آن بود که خانواده درمانی ساختاری در سه جنبه دلزدگی تاثیرگذار بوده است. حسینیان، پردلان، سلیمی و حیدری - 1393 - در تحلیل ساختاری فرسودگی شغلی پرستاران با مولفه های مبتنی بر پذیرش، تعهد و تنظیم هیجان نشان دادند که بین ابعاد فرسودگی شغلی و مولفه های تنظیم هیجان، پذیرش و تعهد روابط معناداری وجود دارد.