بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
تفسیر ایه اول سوره حشر
بسم الله الرحمن الرحیم
اسلاید 2 :
سوره حشر مدنى است و بيست و چهار آيه دارد
[سوره الحشر (59):
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)
به نام خداى رحمان و رحيم،
آنچه در آسمانها است و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مىگويد و او عزيز و حكيم است .
(پایان اسلاید اول)
اسلاید 3 :
معناى واژه :تفسیر هدایت
1 [الحشر]: گرد آمدن با راندن، و محشر: محل حشر، و در كتاب مقاييس اللغة: آمده است كه الحشر به همان معناى گرد آمدن است، و افزون بر آن معنايى دارد كه عبارت است از: پيش راندن و برانگيختن و برانگيخته شدن، و حشره را به سبب فزونى و برانگيخته شدنش در طلب روزى حشره ناميدهاند. در مفردات راغب آمده است: الحشر: بيرون راندن گروهى است از قرارگاه خود و دور كردن آنان به وسيله جنگ و مانند آن و واژه حشر را جز در مورد گروه نگويند.
اسلاید 4 :
درکتاب قاموس قران در مورد حشرامده است: قاموس قرآن، ج2، ص: 145
حشر:
جمع كردن. ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنا يَسِيرٌ (ق/44)آن جمع كردنى است كه بر ما آسان است:
در مجمع ذيل آيه 202 از سوره بقره گفته: حشر گرد آوردن قوم است بيك مكان . اصل باب از جمع شدن است. در اقرب الموارد هست: «حشر النّاس: جمعهم» آيات قرآن مجيد در اين معنى بكار رفته است مثل وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ نمل: 17 براى سليمان لشگريانش از جنّ و انس و پرنده جمع شدند.
اسلاید 5 :
وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ آل عمران: 158 اگر مرديد يا كشته شديد بسوى خدا جمع ميشويد.
راغب آنرا اخراج معنى كرده گويد: حشر بيرون كردن جماعت از مقرّ آنهاست بجنگ و نحو آن.
ولى قول مجمع البيان با آيات قرآن بهتر ميسازد و اگر اخراج معنى شود شايد براى آنست كه اخراج توأم با جمع كردن است.
(تُحْشَرونَ) وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ بقره: 203 بهتر است «تحشرون» در اين آيه و نحو آن بمعناى حال گرفته شود يعنى الآن بسوى خدا جمع ميشويد و در اين صورت مراد از آن، جمع شدن در عالم مرگ و يا مطلق است زيرا مردم از حين آفريده شدن بتدريج در حال جمع شدن بسوى پروردگاراند.
(پایان اسلاید دوم)
اسلاید 6 :
وَ إِذَا الْوُحُوشُ (حُشِرَتْ) تكوير: 5 آنگاه كه وحوش جمع گردند. ممكن است آيه راجع به مقدمات قيامت و ابتداى فناى عالم باشد و ممكن است مراد از آن جمع شدن در قيامت باشد. در اين صورت آيا براى وحوش حشر و نشر و حساب و كتابى هست؟ اللَّه اعلم.
در آيه ديگرى آمده وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ انعام: 38 اين آيه از آيه ما قبل اعمّ است و تمام جنبندگان و پرندگان را امّت و داراى نظام خوانده و در آخر گويد: سپس بسوى پروردگار خويش محشور و جمع ميشوند.
اسلاید 7 :
قاموس قرآن، ج2، ص: 146
در ذيل دو آيه فوق در تفاسير شيعه و اهل سنت روايات و مطالبى نقل شده كه حاكى از حشر حيوانات و غيره است و مرحوم مجلسى در ج 7 بحار ص 353 تا 377 طبع جديد آيات و روايات آنرا نقل كرده است.
نا گفته نماند اثبات و ردّ اين مطلب، تحقيق و وقت بيشتر لازم دارد و علم آن در نزد خداست و حقيقت امر هر چه باشد مورد تسليم و قبول است.
اسلاید 8 :
(اول الحَشْر) هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ – حشر:2: اين حشر در باره اخراج طائفهاى از يهود از اطراف مدينه است. معنى آيه چنين است: او كسى است كه كفّار اهل كتاب را براى اوّلين راندن، بيرون كرد.
اخراج و راندن معناى كنايهاى جمع كردن و لازم آنست. در اقرب الموارد آمده: «حشر الجمع:
اخرجه من مكان الى آخر».
(حاشرين): گرد آورندگان فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ شعراء: 53
اسلاید 9 :
رهنمودهايى از آيات در تفسیر هدایت ایت الله محمد تقی مدرسی:
پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) به شهر يثرب مهاجرت كرد تا امكان يابد در محيطى سرشار از اطمينان نهضت تمدّنآفرين خود را بنيان گذارد، و مؤمنان را براى انجام نقش و وظيفهاى تاريخى كه در انتظارشان بود آماده سازد. ولى شهر خود (مدينه) را در محاصره و احاطه مجموعههايى از دشمنان ديد كه خطرشان عليه او و عليه رسالت او كمتر از گردنكشان قريش نبود، و آن مجموعهها عبارت بود از بنو النضير و بنو قريظه و بنو قينقاع از قبايل يهودى كه از آنجا كه صاحبان رسالتى پيشين بودند، دين جديد فكر آنان را به خود مشغول داشته بود و آن را خطرى عليه مصالح و موجوديّت خود مىشمردند، و چه بسا كه دشمنى آنها با دين اسلام، آنان را به ورود در جنگ عليه آن وا مىداشت.
اسلاید 10 :
از آنجا كه اين امور حتمى از پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) پوشيده و پنهان نبود، كوشش كرده بود معاهده تأمين امنيّت موجود را استوار كند تا آنها را بيطرف نگاهدارد، و خود متوجّه ساختن و پروردن اين امّت جديد و آمادهسازى آن براى ايفاى نقش تمدن آفرين خود شود.
امّا يهوديان به سبب دشمنى با خدا و پيامبر او و به انگيزه حسدى كه پيش خود داشتند، آن پيمان را شكستند، و ماجرا چنين بود كه پيامبر خدا نزد آنان آمد تا ديه قتل دو تن را كه به دست يكى از اصحاب او كشته شده بودند از آنان وام گيرد، و كعب بن اشرف در ميان آنان بود، چون حضرتش بر كعب وارد شد، وى گفت: اى ابو القاسم! خوش آمدى، و برخاست و وانمود كرد كه گويى مىخواهد طعامى بسازد، و با خويشتن گفت كه پيامبر خدا را (صلّى اللَّه عليه و آله) مىكشد و اصحابش را دنبال مىكند.
تفسير هدايت، ج15، ص: 235
اسلاید 11 :
آن گاه جبرييل فرود آمد و حضرتش را از آن سوء قصدها آگاه كرد. پس پيامبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) به مدينه بازگشت «و گفتهاند: ايشان گفتند: بلى، ابى ابو القاسم! آنچه دوست مىدارى به تو دهيم، سپس با يكديگر خلوت كردند، و در آنجا (كعب بن اشرف) گفت: شما اين مرد را ديگر هرگز در چنين وضعى مناسب براى ترور شدن نخواهيد ديد، و پيامبر خدا در كنار ديوار يكى از خانههاى آنان نشسته بود، و آنها گفتند: مردى بر بام اين اتاق بالا رود و تخته سنگى بر او بيفكند. و در حالى كه پيامبر خدا با چند تن از اصحاب خود بود خبر تصميمى كه آن گروه گرفته بودند از آسمان به وى رسيد.
اسلاید 12 :
پس برخاست و به اصحابش گفت: «شما از جاى خود دور نشويد» و خود به جانب مدينه باز آمد، چون اصحاب ديدند پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) دير كرد به جستجوى او برخاستند . تا به وى رسيدند. آن گاه پيامبر (ص) آنچه را يهوديان به مكر و غدر اراده كرده بودند و مىخواستند انجام دهند، به ايشان خبر داد. آن گاه پيامبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) به محمد بن مسلمه فرمان قتل كعب بن اشرف را داد (و او وى را كشت) و سرش را بر گرفت».
«مجمع البيان، ج 9، ص 257.»
پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) چون دشمنى و غدر آنها را دريافت و از ارتباط ستون پنجم (جاسوسان) منافقان با آنها آگاه شد عزم جنگ با آنان كرد.
اسلاید 13 :
پس به محمد بن مسلمه انصارى گفت: «نزد بنى نضير برو و به آنها خبر ده: كه همانا خداى عزّ و جلّ مرا از غدرى كه مىخواهيد بكنيد آگاه كرده است. پس يا از سرزمين ما بيرون رويد و يا آماده جنگ باشيد» گفتند: ما از سرزمين تو بيرون مىرويم. آن گاه عبد اللّه بن ابى (سركرده نفاق) كس نزد آنها فرستاد كه بيرون نرويد و بمانيد، و محمد را به جنگ بخوانيد، و من با قوم خود و هم پيمانهاى خويش به شما يارى مىدهم، اگر بيرون رويد من نيز با شما مىروم، و اگر بجنگيد من نيز همراه شما مىجنگم (و در غلبه آنها بر مؤمنان انتظار مصلحت مادّى براى خود و يارانش داشت)، از اين رو آنها ماندند و حصارهاى خود را استوار كردند، و آماده جنگ شدند.
تفسير هدايت، ج15، ص: 236
اسلاید 14 :
و به پيامبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) پيغام فرستادند كه: ما بيرون نمىرويم، و تو هر چه خواهى بكن. پس پيامبر خدا برخاست و تكبير گفت و اصحابش تكبير گفتند و به امير مؤمنان (عليه السلام) گفت: بر بنى نضير بتاز، پس امير مؤمنان بيدق برگرفت و پيش رفت، و پيامبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) آمد و آنان را در دژ خود محاصره كرد (محاصره از لحاظ اقتصادى، و زندگانى و اجتماعى تا تسليم شوند، و با قريش رابطهاى نيابند كه آنان را پشتيبانى و تقويت كنند) و عبد اللَّه بن ابى با مسلمانان غدر كرده بود، از اين رو هنگامى كه پيامبر خدا به نخستين خانههاى آنان رسيد در خانههاى پشت آنها حصار گرفتند و آنچه را پشت آنها بود درهم كوفتند (تا كسى از آن خانهها و وسايل استفاده نكند)
اسلاید 15 :
و در ميان آنها مردانى بودند كه خانههايى نيكو داشتند و آنها را ويران كردند (هم چنان كه بسيارى از لشگرها هنگام عقب نشينى از شهر يا منطقهاى چنين مىكنند)، و پيامبر خدا دستور داده بود درختان خرماى آنها را قطع كنند (تا از آنها براى خوردن يا حصار گرفتن استفاده نكنند) پس از اين امر به فغان درآمدند و گفتند: اى محمد! آيا خدا به تو فرمان داده است كه فساد كنى؟ اگر اينها از آن توست، پس بستان و اگر از آن ماست آنها را قطع مكن.
اسلاید 16 :
آن گاه پس از اين جريان گفتند: اى محمد! ما از سرزمين تو بيرون مىرويم، پس مال ما را به ما بده، (و اين دليل ضعف و عدول آنها از موضعگيرى سابقشان بود)، پس گفت: «نه، بيرون مىرويد ولى فقط مىتوانيد به اندازه بار شترى همراه ببريد». آنان اين شرط را نپذيرفتند، و چند روز ماندند، سپس (از آنجا كه ضعيفتر شده بودند عدولى بيشتر كردند) و گفتند: بيرون مىرويم و به اندازه بار شترى از آن ماست كه مىبريم. پيامبر (ص) گفت: «نه، بيرون مىرويد و هيچ يك از شما چيزى با خود نمىبرد، و اگر چيزى همراه كسى بيابيم او را مىكشيم» (اين موضعگيرى خردمندانه و محكم از جانب رهبرى رسالتى ضعف را در نفوس آنان و نيروى مسلمانان را تأكيد كرد). آن گاه بدين شرط بيرون رفتند، گروهى از آنها به فدك و وادى القرى رانده شدند، و گروهى از آنان به شام رفتند».
«تفسير القمى، ج 2، ص 359.
اسلاید 17 :
پيامبر با اين كار به سه هدف تحقق بخشيد: نخست، دست يافتن بر دشمنى خطرناك و از بين بردن آن، قطع پشتيبانى از منافقان كه به آنها و آرزوهايشان تكيه داشتند. دوم، ضعيف كردن جبهه منافقان. سوم، كسب هيبت در ميان دشمنان باقى مانده چون قريش. و در بعد استراتژيك شبه جزيره از وجود يهودى پاك شد.
اسلاید 18 :
شرح آيات:
شناخت خدا بزرگترين انگيزه انسان براى عبادت و تسليم به او و بهترين ضمانت براى پايدارى بر آن است، و راه معرفت و شناخت او منزه دانستن اوست از شريك، و شناختن نامهاى نيكوى او تا بدانيم كه او سبحانه و تعالى شايسته عبادت است و نفوس و خردها و اندامهاى ما بتمامى بدو تسليم شود و سربسپارد. و پروردگار ما به هر چيز اندازه از نور معرفت خود را الهام كرده، و از اين رو هر چيزى به ستايش او مشغول است و تسبيح او مىگويد، «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ
«بنى اسرائيل/ 44.»- و هيچ چيزى نيست جز آنكه به ستايش او تسبيح مىگويد.»
«سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ- خدا را تسبيح گويند هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است.»
اسلاید 19 :
تسبيحى تكوينى به تمام ناتوانى و محدوديت موجودات كه به معنى نياز آفريدگان به آفريننده و مدبّر است، و تسبيحى عملى آنجا كه همه چيز تسليم شده و مطيع اراده و قوانين اوست، و اجابت امر و نهى او، تسبيحى كه هر يك به زبان خود بدان گوياست. و اگر آفريدهاى مختار مانند انسان سرپيچى كند و خدا رااجابت نكند و زبانش بر ياد و نام او نگردد، نمىتواند از تسبيح او به صورت تكوينى سرپيچد، و نمىتواند با اراده و قوانين او مقاومت و مخالفت ورزد، و بلكه براى او امكان ندارد كه تا ابد در همين حال سرپيچى باقى ماند، پس اگر تا كنون به اراده و اختيار خود اجابت حق نكرده است در قيامت، آنجا كه حسابرسى از آن خداست با تمام وجود خود تمكين خواهد كرد و سر فرود خواهد آورد.
تفسير هدايت، ج15، ص: 238
اسلاید 20 :
و انحراف نادر انسان از مسير هستى پيرامون خود، در صورتى كه امر پروردگارش را اجابت نكند، چيزى از شأن خداى عزّ و جلّ را تغيير نمىدهد، و ذات او منزّه است خواه آفريدگانش او را تسبيح گويند يا نگويند و اين از آن روست كه والايى و فراتر بودن او از داشتن شريك و ناتوانى و محدوديت حقايقى است ذاتى نه اكتسابى.