بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
آهنگ
معازف : موسیقی : music
پاسخ به شبهات معترضين بر تحريم
اسلاید 2 :
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله المستحق الحمد لآلائه، المتوحّد بعزّه وكبريائه، فله الحمد علي قَدَره وقَضائه، وتَفَضُّلِهِ بعَطائِهِ و بَرِّه ونَعمائه ومَنِّه بآلائه؛ أشهد أن لا إله الذي بهدايته سَعِدَ من اهتدى وبتوفيقه رَشَدَ من اتَّعظَ وارعوى، وبخذلانه ضلَّ من زلَّ وغَوَى وحاد عن الطريقة المُثلى؛ وأشهد أن محمداً عبده المصطفى ورسوله المرتضى، بعثه إليه داعياً وإلى جنانه هادياً، فصلوات لله وسلامه عليه وعلى آله الطِّيِّبين الطاهرين وصحابته ومن اهتدى بهديه إلى يوم الدين؛ أما بعد:
يكي از اشتباهاتي كه به آن دچار هستيم، عدم تشخيص مَرَض از عَرَض است؛ مرض يك بيماري است كه شايد معنوي و يا مادي باشد! و عَرَض، علائم و نشانههاي يك بيماري است كه در اثر ايجاد مريضي اين نشانهها بروز مييابند، پس وقتي ما ميخواهيم مريضياي را علاج كنيم بايد به مرض بپردازيم نه اعراض و علائم!
به عنوان مثال: در صورتي كه ما انسانهايي با تقوا بوده و بر ايمانمان محافظت كنيم، دشمن خارجي با مكر و نيرنگ خود نميتواند به ما آسيبي برساند و نيرنگ دشمنان مرضي نيست كه ايمان و اسلام را ضعيف كرده باشد! بلكه علّت و سبب ضعف ما چيز ديگري است و مكر ونيرنگ آنان عَرَضي بيش نيست!، و الله ـ ميفرمايد: ]وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا[(آل عمران : 120) : «و اگر شكيبايي و صبر كنيد و تقوا داشته باشيد، حيلهگري آنان [يعني دشمنان] به شما زياني نميرساند».
بعضي مرض و علّت ضعفهاي ما را، حاكمان بد ميدانند، و اشتباهات خودشان را بر دوش حكّام مياندازند؛ ولي اين هم نميتواند مرض باشد بلكه عَرَض است!، و تسلّط حُكّامِ بَد به علّت دوري ما از فرمايشات الله ـ است! كه ميفرمايد: ]وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ [(انعام : 129): «و اينگونه برخي از ستمكاران را به سبب آنچه انجام ميدادند ياور و سرپرست برخي ديگر [از ستمكاران] گردانيدهايم».
برخي ديگر، مرض را در عدم اتّحاد ما مسلمانان با يكديگر ميدانند، و اين هم باز عرض است نه مرض!!، زيرا افزايش تعداد با عدم التزام وپايبندي به دين نيز سودي ندارد، و ما نبايد واقعهي حنين را فراموش كنيم، آن وقتي كه شمار زيادي مسلمان شده بودند و در جنگ حنين در صف مسلمانان بودند و سودي به اسلام نرساندند!؛ الله ـ ميفرمايد: ]وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا[(توبه: 25): «آنگاه كه در جنگ حنين كه فزوني خودتان شما را به شگفت آورد ولي آن [لشكر زياد] سودي به حالتان نداشت!».
آري!! علّت اصلي ضعفهايمان خودمان هستيم و مشكل از ماست! نه ديگران! و مرض حقيقي؛ گناهان ماست كه در آنها غرق هستيم؛ الله ـ ميفرمايد: ]أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ [(آل عمران : 65): «آيا هنگامي كه مصيبتي [منظور در جنگ احد] به شما رسيد در حالي كه دو برابر آن مصيبت را به كافران رسانده بوديد [منظور در جنگ بدر]، گفتيد: اين مصيبت از كجاست؟ بگو: آن مصيبت از جانب خودتان است! [يعني از نافرماني و سرپيچي!]، بيگمان الله بر هر چيز تواناست!».
پس تنها راه نجات، رجوع به قرآن و سنت و عمل به آنهاست! و افزايش تعداد مسلمانان بدون التزام و پايبندي به دين دردي را علاج نميكند، بلكه شايد مرض را بيشتر افزايش دهد!!.
نكتهي 1
اسلاید 3 :
يكي از بزرگترين مشكلاتي كه ما در آن به سر ميبريم اين است كه ما براي تجويز كارهايمان دنبال روزنهاي در دين هستيم تا بتوانيم خود را از التزام به دين آزاد كنيم!!، و همچنين افرادي ديگر براي مصلحت حزب و يا جماعت خود و افزايش تعدادشان دنبال اين بودهاند كه بر افراد خود آسان بگيرند تا بيشتر به آنان جذب شوند! و در مقابل با كساني كه با آنها در فتاوايشان مخالف بودهاند برخورد كرده و به آنها تهمت سختگيري و تندي ميزنند!!
نكتهي 2
آيا انسان منصفي ميتواند اين ادّعا را بكند كه تمسّك و پايبندي به قرآن و سنّت، سختگيري و تندروي و تشدّد در دين است؟!
پاسخ: خير! زيرا ممكن است كه مسخره كردن شخصي كه يك شعيرهي ديني را با دليل از قرآن و سنت انجام ميدهد، سبب شود كه آيات و دلايلي كه در سنت آمده است زير سؤال بروند و آن مسخره به دين برگردد و در نتيجه ما ايمان خود را از دست بدهيم؛ همانطور كه الله ـ ميفرمايد: ]وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ [(توبه: 65-66) : « اگر از آنان بپرسي [چرا مسخره كردهايد؟] ميگويند: ما حرف ميزديم و شوخي و بازي ميكرديم بگو: آيا الله و آيات او و پيامبرش را مسخره ميكرديد؟ * عذر نیاورید، به راستي شما پس از ایمانتان کافر شدهاید، اگر برخی از شما را عفو کنیم گروهی دیگر را به سبب آنکه گناهکار بودند عذاب میدهیم».
نكته 3ي
برخي گويند: شما كه ادّعا داريد نسبت به قرآن و سنّت پايبند هستيد، فقط ظاهر و قشر يا پوسته را گرفتهايد و باطن و لبّ يا هسته را رها كردهايد!؟؛ آيا درست است كه دين را تقسم به پوسته و هسته كنيم؟ و آيا گردواي بودن پوسته، هسته و مغز آن سالم ميماند؟!
بدون هيچ شك و ترديدي ديني كه الله ـ براي بندگانش انتخاب كرده براي مصلحت خودشان بوده و كامل و شامل براي تمامي عصور است!، و تمامي دين اسلام به علّت انتخاب آن از طرف الله ـ براي بندگانش محترم است و ممكن نيست الله ـ چيزي را تشريع كند كه در آن سودي براي بندگان نباشد!، و آنان كه چنين اتهامي به مخالفين خود وارد ميكنند و ميگويند: شما سطحينگر هستيد؛ اينچنين اتهامي از قبل به نوح ؛ و پيروانش و همچنين محمد ج و اصحابشي وارد كردهاند و گفتهاند: ] وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ [(هود: 27) : « و نميبينيم كساني را كه از تو پيروي كردهاند، مگر كساني از ميان ما حقير و اراذلِ ساده لوح [يا كساني كه سطحينگر] هستند!».
خيلي جاي تعجب است كه شخصي ادّعاي اسلام و تسليم شدن در برابر دستورات الله ـ كند و از طرفي ديگر به دين اسلام با ديد تنگي نگاه كند!؛ در حديث قدسي كه نزد بخاري (حديث شمارهي 6050) آمده است، الله ـ ميفرمايد: ((وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَمَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ،)) : «چيزي محبوبتر از آنچه بر بندهام فرض گردانيدهام نيست كه بندهام با آن به من نزديك شود و همچنان بنده ام با كارهاي نافله و سنّت به من نزديك ميشود تا اينكه او را دوست داشته باشم . »؛ آري! انجام دادن سنتها جدا از واجبات و دوري از حرام!! سبب ميشود انسان محبوب الله ـ واقع گردد؛ حال چگونه اين سنّتي كه چنين ارزشي را دارد با برچسب سطحي بودن، ما آن را بيارزش بپنداريم!؟؛ آيا اين از انصاف و اسلام است!؟
نكته ي 4
اسلاید 4 :
وظيفهي ما به عنوان يك مسلمان پيروي از دستورات الله ـ و فرمايشات رسول الله ج است، نه پيروي از پدران و كساني كه لباس علماء را پوشيدهاند و بدون علم و بررسي و تحقيق فتوا ميدهند؛ الله ـ كساني كه بدون دليل از پدران و اشخاص ديگر پيروي ميكنند و نسبت به آنان تعصب دارند نكوهش ميكند و ميفرمايد: ] وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ [(مائده : 104) : «وهر گاه به آنان گفته شود: بیایید به سوی آنچه که الله نازل کرده است، وبیایید به سوی پیامبر؛ میگویند: چیزی که ما پدران خویش را بر آن یافتهایم ما را بس است، آیا چنين نبوده كه پدرانشان چیزی از نداستهاند و هدايت نميشدهاند!؟» ودر جايي ديگر چنين ميفرمايد: ] فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ [(قصص: 55) : « پس اگر سخنانت را نپذيرفتند، بدان كه آنها فقط از هوسهاي خود پيروي ميكنند، و چه كسي گمراهتر از آن كسي است كه از هواي نفس خود بدون هيچ هدايتي از سوي الله پيروي ميكند؛ بيگمان الله ستمكاران را هدايت نميكند!».
نكته ي 6
علماي اهل سنت و جماعت هيچ اختلافي در اين ندارند كه اگر حديث از لحاظ اسناد صحيح باشد بايد در حلال و حرام از آن پيروي كنيم و در مطلب بعدي دلايلي از قرآن كه دلالت بر واجب بودن پيروي از قرآن و سنت دارند به آن اشاره داشتهام!.
يكي از مسايلي كه در سنت حكم حرام بودن آن آمده است شنيدن آهنگ و موسيقي است و از جمله احاديثي كه دلالت بر حرام بودن آن دارد؛ حديثي است كه امام بخاري در كتاب صحيحش روايت كرده است!
ولي اين حكم را خيليها نپسنديده و دنبال بهانههايي بودهاند تا از اين حكم شرعي فرار كنند و گويند: معقول نيست كه ما با انتشار موسيقي در تمامي رسانههاي صوتي و تصويري آن را براي مردم حرام بدانيم!؟
در پاسخ اين اشكال ميگوييم كه انتشار يافتن يك چيز حرام نميتواند دليلي بر تغيير يافتن حكم شرعي باشد؛ الله ـ ميفرمايد: ]قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ[(مائده: 100) : « بگو: ناپاك و پاك با هم يكسان نيستند، و اگر چه زيادي ناپاكي تو را به شگفت بياندازد!».
ما در عملكرد رسول الله ج ميبينيم كه صحابه ي با وجود اين كه وابسته به مشروب بودند و بين آنها بسيار انتشار يافته بود ولي رسول الله ج حكم شرع را به آنها ابلاغ كرد! و با مشروب خواران برخورد كرد؛ پس انتشار يافتن يك چيز حرام نميتواند دليلي براي تغيير حكم شرعي باشد!
در اين بين هر دري كه بسته شود و بر شبهات پاسخ داده شود، ميبينيم كه دَرِ ديگري باز ميشود و به عنوان مثال ميگويند: اصل در چيزها اين است كه مباح ميباشد، و به اين آيه استلال ميكنند: ]قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ [(اعراف: 32) : «بگو: چه کسی زينت اللَّه را كه براى بندگانش بیرون آورده و چیزهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو: آن دراین دنیا برای مؤمنان است و روز قیامت خاص و خالص [براي مؤمنان] خواهد بود؛ این گونه آیات را برای قومی که می دانند بیان می کنیم ».
نكتهي 7
اسلاید 5 :
پاسخ: درست نيست كه ما قسمتي از آيه را بگيريم و قسمت ديگر را رها كنيم همانند: (واي بر نمازگزاران) و قسمت ديگر (آنان كه در نمازهايشان غافل هستند)؛ و در اينجا نيز الله ـ در ادامه آن آيه ميفرمايد: ]قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ [(اعراف: 33) : « بگو: پروردگارم زشتكاريها را – چه آشكار باشد وچه پنهان -، و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است، و [نيز] اينكه چيزي را شريك خدا سازيد كه دليلي بر آن نازل نكرده است و اينكه چيزي به الله نسبت دهيد كه نميدانيد ».
موسيقي نيز از جمله چيزهايي است كه شرع آن را بر ما حرام گردانيده است و انجام كار حرام، گناه ميباشد!
گويند: آهنگ و موسيقي يك عادت و عرفي بيش نيست! و اگر حرمت آن مهم بود در قرآن ذكر ميشد و يا اصل كلّي براي آن ياد ميشد!!؟
جواب: اول: امام شاطبي در كتاب الموافقات 2/525 ميگويد: (در عادات بيشتر به معاني توجه ميشود!، و اگر معناي عبادت در آن باشد، بايد تسليم شويم و بر دليل اكتفا كنيم . ) و جايي ديگر 2/538 ميگويد: (حق الله بر بندگانش اين است كه او را عبادت كنند و به او شرك نورزند!، و عبادت الله ـ به طور مطلق؛ انجام دادن اوامر او و دوري جستن از چيزهايي است كه ما را از آن نهي كرده است . و معناي عبادت نزد علماء از لحاظ علّت آن، در خصوص آن عبادت قابل درك نيست، و اصل در عبادات به حقوق الله ـ برگرديده ميشود و در عادات به حقوق بندگان بر ميگردد!!).
پس اگر دليلي در شرع بر تحريم كاري آمد، آن كار از جملهي عادت خارج ميشود و در زير تكاليفي وارد ميشود كه ما ملزم به رعايت آن هستيم و اگر در شرع دستوري به ترك وارد شد، آن ترك در صورت اين كه از جهت تسليم بودن به اوامر الهي باشد خودش فعل است!، و ما در مقابل فعل پاداش داريم، همانطور كه الله ـ ترك يك چيز را فعل ناميده است و ميفرمايد: ]كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[ (مائده: 79) : « آنان از كار منكر و گناهي كه انجام ميدادند يكديگر را نهي نميكردند، قطعاً بد كاري انجام ميدادند»؛ يعني عدم نهي از منكر كار بدي بوده است، پس انجام ندادن نيز فعل است!. (ن.ك: مذكره في اصول الفقه ص 54).
تحريم موسيقي نيز زير اصول كلّي قرآني وارد ميشود، همانطور كه الله ـ ميفرمايد: ]قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ [(اعراف: 33) : « بگو: پروردگارم زشتكاريها را – چه آشكار باشد وچه پنهان -، و گناه و ستم ناحق را حرام گردانيده است»، پس چون در احاديث از موسيقي به عنوان يك گناه ياد شده است در زير كلمهي گناه كه به طور مطلق در قرآن آمده وارد ميشود!.
نكته ي 9
برخي مقاصد شريعت را بهانهاي براي تعطيل احكام شرعي قرار ميدهند و تلاش بر اين دارند كه با تعليل احكام، طبق تصورات خود از نصوص برداشت كنند؛ به عنوان مثال: دين آسان بوده و براي هر شخصي آزادي قائل شده است، در نتيجه ما نبايد بر زنان سخت بگيريم و حجاب را بر آنها الزامي كنيم!!؟
نكته ي 8
اسلاید 6 :
علامه عبدالغني عبدالخالق در كتاب حجية السنة ص 520-522 در توضيح اين آيه: ]وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ [( نحل: 44): «كتاب را به سوي تو فرود آورديم تا آنچه را كه فرود آمده، براي مردم بيان نمايي!، و تا اين كه آنان بينديشند»، گويد: (مقصود از اين آيه چنين نيست كه وظيفهي سنت رسول الله ج فقط توضيح قرآن است و چيزي مستقل از قرآن در آن نيست؛ بلكه آنچه از اين حصر فهميده ميشود اين بوده كه الله ج قرآن را نازل كرده تا براي مردم توضيح داده شود!، و در بيان آن اهمال نشود، و مردم نسبت به احكام آن جاهل نمانند، و اين با استقلال سنت در مواضعي كه دليلي از قرآن بر آن نيست منافات ندارد! .
به عنوان مثال: اگر به معلمي كتابي دهي و به او بگويي: من اين كتاب را به تو ندادهام مگر اينكه آن را براي شاگردانت بيان كني و توضيح دهي!؛ پس آيا چنين حرفي دليل بر اين است كه توضيح فقط براي كتاب است، و در توضيح، قواعدي اضافه بر اولّي نيست! و فقط در آن توضيح و شرح كتاب است!؟ هرگز! .).
الله ـ ميفرمايد: ]وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ [(نحل: 89) : «و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم، كه بيانگر همه چيز، و هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است»؛ به اين آيه چنين استدلال ميشود كه قرآن در آن همه چيز به طور مُفصَّل بيان شده است!!.
جواب: آيا كسي كه چنين حرفي ميزند ميتواند ادّعا كند كه چون قرآن همه چيز در آن آمده ديگر نيازي به سنّت نيست!؟ هرگز!، زيرا همانطور كه در آيهي قبلي داشتيم قرآن نياز به توضيح و شرح دارد!
شايد كسي بگويد كه: منظور از به طور مفصّل بيان شدن، ارائهي كليّات دين به طور مفصّل در قرآن است!
جواب: قرآن تبيان و بيانگر احكام است و سنّت همانطور كه در آيهي قبلي داشتيم مُبين و شارح قرآن ميباشد، به عنوان مثال: نماز حكم كلّي آن در قرآن آمده و جزئيات آن در سنّت بيان شده است ولي ميراث مادر بزرگ در قرآن بحثي از آن نشده است و دليلي از قرآن بر آن نيست!، حال ميتوانيم بگوييم كه مادر بزرگ چون به طور كلّي بحثي از آن در قرآن نيامده ميراث نميبرد!؟، اگر اساس اين حكم را لغو كنيم بايد اركان نماز كه دليل كلّي بر آن در قرآن نيز لغو شود!، (ن.ك: حجية السنة ص 522-524)، پس همانطور كه امام شاطبي در موافقات 4/296 ميگويد: (سنت يا توضيح دهندهي قرآن بوده و يا زيادي بر آن است!).
نكته ي 11
در جواب ميگوييم: مقاصد شرع، قواعد كلّي است كه با بررسي نصوص قرآن و سنت برداشت شده است!، و نبايد با اين قواعد كلّي كه نتيجهي برداشت ماست؛ يك حكم شرعي كه در يك مسألهي جزئي آمده را رد كنيم! و وظيفهي ما در مقابل نصوص شرعي، چيزي جز زانو زدن و تسليم شدن نيست! نه اينكه مقاصد شرع را تعطيل كنيم بلكه بايد دنبال توفيق و جمع بين مقاصد شرع و آن حكم جزئي شرع باشيم!
امام شاطبي در موافقات 4/323 ميگويد: (استقراء و بررسي احاديث چنين دلالت دارد كه در سنّت مسايل زيادي وجود دارد كه در قرآن نيامده است؛ همانند: حرام بودن ازدواج با عمه يا خالهي همسر [در صورت داير بودن ازدواج آن همسر با شوهرش] و حرام بودن گوشت الاغ اهلي و حيوانات وحشي و درنده [مانند: شير و ببر] و .).
پس نبايد در صورت نيافتن علّت بر حكم شرعي و يا اصل قرآني براي آن، حكم شرعي را تعطيل كنيم!، و يكي از بزرگترين اشتباهات ما در اصدار احكام عدم تشخيص علّت از سبب و حكمت است كه توضيح آن در ضمن اين كتاب خواهد آمد!!
نكته ي 10
اسلاید 7 :
حال اگر ما حكم تحريم آهنگ را داديم، آيا اين حكم دليل بر اين است كه كساني كه آن را حلال ميدانند كافر هستند؟ چون مخالفت با حكم شارع و تغيير و تبديل حكم شرعي و عدم رضايت به حكم الله ـ كفر ميباشد: ]وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[(مائده: 44) : «و هر كس به احكامي كه الله ـ نازل كرده است حكم نكند، كافر است!»؛ پس آنان با حلال دانستن كاري كه رسول الله ج بيان داشته كه حرام است كافرند؟!!
جواب: خير!! زيرا يكي از موانع تكفير، برداشت نادرست از قرآن و سنت است، و اين اشتباهات در صورتي كه عمدي نبوده و آن شخص سعي و تلاش براي دستيابي به مفهوم درست آن را داشته باشد، مورد مؤاخذه قرار نميگيرد، همانطور كه رسولالله ج از طرف الله ـ وعده داده شدهاند كه آنچه از دعاها در سورهي فاتحه و نهايت سورهي بقره بوده، براي امتش استجابت شده است (ن.ك: صحيح مسلم، حديث شمارهي 1345) و يكي از آن دعاهايي كه در آن آيات ذكر شده چنين است: ] رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا [(بقره: 286) : «پروردگارا اگر فراموش يا اشتباه كرديم ما را مؤاخذه نكن!»؛ پس در صورت تأويل نادرست شخص معذور بوده و ما نميتوانيم او را نكوهش كنيم مگر اين كه آن شخص جاهل بوده است و توانايي تحقيق را داشته باشد ولي سعي وتلاشي براي رسيدن به حق نداشته است!.
نكته ي 12
امام مسلم در كتاب صحيحش (ح ش 3973) از عبد الله بن مسعود ت چنين روايت ميكند كه گويد: كساني كه خال ميكوبند و كساني كه خال براي آنها كوبيده ميشود و كساني كه ابروي كسي را بر دارند و كساني كه ابروي خود را بر ميدارند و كساني كه براي زيبايي ميان دندانهاي خود فاصله بيندازند و خلقت الله را عوض كنند، الله آنها را لعنت كند!؛ علقمه گويد: اين خبر به زني از بنياَسَد كه او را اميعقوب صدا ميزدند و قرآن خوان بود رسيد، آن زن نزد ابنمسعود آمد و گفت: اين چه سخناني است كه از تو نقل شده كه گفتهاي كساني كه خال ميكوبند و كساني كه خال براي آنها كوبيده ميشود و كساني كه ابروي كسي را بر دارند و كساني كه ابروي خود را بر ميدارند و كساني كه براي زيبايي ميان دندانهاي خود فاصله بيندازند و خلقت الله را عوض كنند، الله آنها را لعنت كند!؛ عبد الله بن مسعود گفت: چرا كسي كه رسول الله ج او را لعنت كرده، لعنت نكنم و در قرآن هم آمده است؛ آن زن گفت: من بين دو جلد قرآن هر چه بود را خواندم ولي چنين حرفي را نديدم، عبد الله بن مسعود گفت: اگر قرآن را خوب ميخواندي آن را پيدا ميكردي؛ الله عَزَّ وَجَلّ ميفرمايد: ]وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [(حشر:7): « وآن چه که رسول الله به شما داده است را بگیرید و از آن چه که شما را از آن باز میدارد باز آیید» .)؛ پس هرچه رسول الله ج بگويد بايد ما از آن پيروي كنيم!!.
الله ـ ميفرمايد: ] وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا [(مائده: 92) : « و الله را اطاعت كنيد و پيامبر را اطاعت كنيد و [از نافرماني] بر حذر باشيد.»؛ امام شاطبي در موافقات 4/321 گويد: (ديگر آياتي كه اطاعت از پيامبر ج با اطاعت از الله مقارنه شده است دليل بر اين است كه اطاعت الله از امر و نهياي است كه در قرآن آمده است و اطاعت پيامبر ج از امر و نهياي كه از طرف خودش باشد و در قرآن نيست!؛ زيرا اگر در قرآن بود از جملهي اطاعت الله ميبود)؛ پس در هر صورتي اطاعت از پيامبر ج، اطاعت از الله نيز ميباشد، زيرا دستور و فرمان الله ـ در قرآن به اطاعت از پيامبر ج بوده است!.
اسلاید 8 :
يكي از اسباب فهم و برداشت نادرست از حديث و قرآن عدم مراعات ضوابط علمي و تطبيق نادرست آنهاست!؛ به عنوان مثال: شخصي در يك كتابي ميبيند كه از فلان عالمي روايت شده كه فلان چيز حلال است و ما هم كتاب آن عالمي كه به وي چنين چيزي نسبت ميدهند را داريم ولي به آن رجوع نميكنيم و ما در ضمن بحث به چندين مورد اشاره داشتهايم و يكي از آنها، آنچه است كه امام شوكاني به امام ماوردي نسبت ميدهد كه عود حلال است!؟، و كتاب امام ماوردي هم در دست ماست و به هنگام برگشت به كتاب وي ميبينيم كه آنچه در كتاب او ذكر شده است برخلاف آن نقلي است كه از وي شده است! و ميگويد: (اما ادوات حرام موسيقي چنين هستند: عود و تنبور و تار و طبل و نَي و. و بعضي از اصحاب ما (يعني بعضي از علماي شافعي مذهب) عود را از ميان اين ادوات استثناء كرده و آن را حرام نداسته است . و اين هيچ وجهي ندارد زيرا عود از ميان ادوات بيشترين آهنگ را دارد!)؛ پس امام ماوردي تمامي ادوات موسيقي را حرام دانسته و بر كساني كه يكي از آن ادوات كه عود باشد را تجويز كرده، نكوهش ميكند و ميگويد: حرفش هيچ وجهي ندارد يعني از لحاظ علمي هيچ وجه ندارد و براي همين اسمش را هم ياد نميكند!!
يا به عنوان مثال: شخص كه ميخواهد يك راوي امام بخاري در صحيحش را نقد كند به كتاب فقهي بر ميگردد؛ مثل آن كسي كه بر اولين حديث از اين كتاب كه يكي از راويان آن صدقه بن خالد است اعتراض وارد ميكند و ميگويد: امام شوكاني گفته است: يحيي بن معين نقل كرده كه گويد: (منزلتي ندارد!)؛ اين شخص اگر درايت حديثي داشت بايد ميدانست كه اگر با مشكلي از راويان بخاري برخورد كرد بايد به كتابهاي رجال حديثي مثل: تقريب التهذيب يا تهذيب الكمال برگردد نه يك كتابي كه در قرن سيزدهم در شرح فقهي احاديث نوشته شده است!!
نكته ي 13
آخرين نكته اينكه: توصيهي من به تمامي خوانندگان اين كتاب و خودم اين است كه در احكام شرعي زود قضاوت نكرده و بدون دليل و تحقيق حكمي را صادر نكنيم و توصيهي الله ـ هم بر همين است، آنجايي كه ميفرمايد: ]الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آَيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آَمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّار[ (غافر: 35) : « كساني كه بدون هيچ دلیلی که داشته باشند در مورد آیات الهی به ستیز و کشمکش میپردازند [این مجادله آنان] نزد اللَّه و نزد مؤمنان بس ناپسند است، این گونه اللَّه بر هر دلی که خود بزرگ بین و سرکش باشد مُهر می زند »؛ وجايي ديگر ميفرمايد: ]وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[(اسراء: 36) : « و از آنچه نسبت به آن علم نداري پيروي نكن، بدون شك گوش و چشم و دل، هر يك از اينها از آن بازخواست خواهند شد!».
اين را هم نبايد ناديده بگيريم كه علماء شنيدن آهنگ را از جملهي گناهان كبيره دانستهاند (ن.ك: الزواجر، هيتمي شماره 446 تا 451) و گناهان ما را الله ـ در صورتي مورد بخشش قرار ميدهد كه ما از گناهان كبيره دوري كنيم، همانطور كه الله ـ ميفرمايد: ]إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا [ (نساء: 31) : «هرگاه شما از گناهان كبيرهاي كه از آن نهي شدهايد بپرهيزيد گناهان (صغيره) شما را ميبخشيم و شما را در جايگاه خوبي (بهشت) وارد ميكنيم»، و رسولالله ج ميفرمايد: الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ وَالْجُمُعَةُ إِلَى الْجُمُعَةِ وَرَمَضَانُ إِلَى رَمَضَانَ مُكَفِّرَاتٌ مَا بَيْنَهُنَّ إِذَا اجْتُنِبَتِ الْكَبَائِرَ : « نمازهاي پنجگانه، جمعه تا جمعه، رمضان تا رمضان سبب بخشش و كفاره گناهاني كه در ميان آنها واقع ميشوند، ميگردند به شرطي كه از گناهان كبيره اجتناب و دوري شود ».
نكته ي14
اسلاید 9 :
نكاتي پيرامون اين كتاب:
اين كتاب را با تذكراتي آغاز نمودهام كه يك طالب علم بايد قبل از مطالعهي كتاب به آن توجه كند!، زيرا بهترين روش براي درك مطالب يك كتاب، دقّت در قواعدي بوده كه مؤلف براي نوشتن آن كتاب در نظر گرفته است!.
مقدمه
احاديث اين كتاب را تخريج كرده و حال راويان را از لحاظ علم جرح و تعديل بيان نمودهام! و براي هر رتبهاي از راويان رنگي را انتخاب كردهام؛ به عنوان مثال: نارنجي كمرنگ يا كِرِم براي راوي عادل و ضابط و صورتي كمرنگ براي راوي ضعيف و صورتي پررنگ براي راوي خيلي ضعيف!.
در انتهاي شجرهي اسناد نيز به كتابي كه آن حديث را روايت كرده اشاره داشتهام و در بعضي موارد به علّت كمبود جا بعضي از راويان كه از علماي ثقات هستند را از انتهاي اسناد حذف نمودهام!.
احاديث
هرگاه متون روايت متفاوت باشد، بعد از بيان حديث به متون پرداختهام و آن را كامل با اسناد ذكر كردهام و در انتهاي آن به كساني كه آن حديث را روايت كردهاند نيز اشاره كردهام، و در صورتي كه حديث ضعيف باشد، متن آن را ترجمه نكردهام!.
متون
بعد از هر حديث به اعتراضاتي كه بر حديث وارد شده از لحاظ اسناد و متن اشاره داشتهام و در صورت لزوم به قواعدي كه براي فهم درست از حديث نياز است، اشاره داشتهام!.
در انتهاي بحث نيز به روايات ضعيف و اجماع و اقوال ائمهي چهارگانهي اهل سنت پرداختهام!.
در پايان، سخن را با خلاصهاي از مطالب كتاب خاتمه دادهام!.
اعتراضات
اسلاید 10 :
]وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[ (احزاب : 36) : « هيچ مرد و زن مؤمني، در كاري كه الله و رسولش داوري كرده باشند اختياري از خود در آن ندارند، و هركس از الله و رسول الله نافرماني كند، در گمراهي آشكاري گم شده است ».
]لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً [(أحزاب : 21) : « به درستي كه براي شما [در تبعيّت] رسول الله، الگوي نيكي است؛ براي كسي كه ثواب و پاداش الله و روز آخر را توقع دارد و الله را بسيار ياد كند».
]إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا[ (نور:51) : « مؤمنان هنگامي كه به سوي الله و رسولش فرا خوانده شوند تا [رسول الله] ميان آنان داوري كند سخنشان تنها اين است كه مي گويند:(شنيديم فرمان برديم) ».
وجوب تحاکم به قرآن و سنت
]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا (70) يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً[(أحزاب:70 و 71): « اي مؤمنان! از الله بترسيد و سخن حق و درست بگوييد (70) تا اعمال و كردارتان را مورد قبول قرار دهد وگناهانتان را بيامرزد هر كس از الله و رسولش اطاعت كند، به درستي كه رستگاري بزرگي به دست آورده است ».
]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[(حجرات: 1): «ای کسانی که ایمان آورده اید! در برابر الله ورسولش پیش دستی نکنید، و از خدا پروا بدارید، بی گمان خداوند شنوای داناست».
]وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ[ (نور:48) : « و چون به سوی الله و پیامبرش فراخوانده شوند تا درمیانشان داوری کند، آنگاه گروهی از آنان رویگردانند».
]قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[ (نور:54) : «بگو: الله را اطاعت كنيد و از پيامبر اطاعت كنيد، پس اگر سرپيچي كرديد، بر او [پيامبر] آنچه كه به آن مكلف شده است!؛ و بر شماست آنچه به كه بر آن تكليف شدهايد، و اگر از او اطاعت كنيد هدايت خواهيد شد و بر [عهدهي] پيامبر چيزي جز ابلاغ آشكار نيست!».
]يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولا[ (احزاب:66): «روزي كه چهرههاي آنها در آتش گردانيده شود، ميگويند: اي كاش! از الله و رسول او پيروي مي كرديم ».
اسلاید 11 :
]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[ (نساء : 59) : «ای کسانی که ایمان آورده اید! از الله و پیامبر و از اولی الأمر مسلمان اطاعت کنید و هرگاه در چيزي [يعني در مسائل ديني و شرعي] اختلاف كرديد آن را به الله و پيامبرش [كه همان قرآن و سنت است] برگردانيد، اگر به الله و روز قيامت ايمان داريد ».
]يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ [( نساء :42): «درآن روز كافران و آنان كه از رسولش نافرماني كردند آرزو ميكنند اي كاش! زمين بر آنان هموار مي شد».
]فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ [(نور:63): «كساني كه با امر او [يعني رسول الله] مخالفت ميكنند بايد بيم داشته باشند، از اينكه گرفتار فتنهاي شوند و يا اينكه عذاب دردناكي به آنان برسد».
]لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ [ (آل عمران : 164): «خداوند بر مؤمنان منت گذاشت آنگاه كه در ميان ايشان پيامبري از خود ايشان فرستاد؛ آيات الله را بر آنها ميخواند وآنان را پاك ميسازد و به آنان كتاب و دانش مي آموزاند؟ يقيناً آنها پيش از اين درگمراهي آشكار بودند».
]هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ [ (جمعه:2) : «آن ذاتي كه در ميان درس نخواندهها پيامبري را از خود آنها برانگيخت، آيات او را بر آنان ميخواند وآنان را پاك مي كند و به آنان كتاب و دانش مي آموزاند و به درستي كه آنها پيش از اين در گمراهي آشكار قرار داشتند».
]فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[ (نساء: 65) : « به پروردگارت كه ايشان مسلمان نخواهند بود، تا آن كه تو را در اختلافي كه ميانشان وجود دارد حاكم كنند سپس در دلهاي خودشان از آنچه حكم فرمودي تنگي نيابند و با انقياد وتسليم قبول كنند».
]مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[ (نساء : 80) : «هر کس از پیامبر پیروی نماید به راستی که از الله پیروی کرده است ، و هر کس روی گرداند ما تو را به عنوان مراقب ونگاهبان آنها نفرستادهایم».
]قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه[(آل عمران : 31) : « اگر شما الله را دوست داريد، پس از من [يعني رسول الله] پيروي كنيد، تا الله شما را دوست داشته باشد».
اسلاید 12 :
] وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفاً خَبِيراً [(احزاب:34 ): « و ياد كنيد آنچه كه در خانههايتان از آيات الله و حكمت بر شما خوانده ميشود».
]وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً [(نساء:113): «الله فرود آورد بر تو كتاب و دانش را و آنچه را نميدانستي به تو آموخته است و فضل الله بر تو بزرگ است».
]كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ[ (بقره : 151) : «چنان كه پيامبري از خودتان را در ميان شما برانگيختيم، آيات ما را براي شما مي خواند و شما را پاك مي سازد و كتاب و حكمت را به شما تعليم ميدهد وآنچه را كه نميدانستيد به شما مي آموزاند».
از آيات فوق چنين برداشت ميشود كه حكمت نيز مانند قرآن از طرف الله ـ نازل شده است همانطور كه در آخرين آيه چنين بيان شده كه حكمت كه همان سنت است نيز مانند آيات قرآن چيزي بوده كه در خانههاي ازواج مطهرات تلاوت شده است .
]وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ [(بقره:231): « و نعمت الله را بر خويشتن ياد كنيد و آنچه بر شما از كتاب و علم فرود آورد كه شما را به آن پند ميدهد».
]يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا تَنَاجَيْتُمْ فَلا تَتَنَاجَوْا بِالْأِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَاجَوْا بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ [(مجادله: 9): «اي مؤمنان هنگامي كه با يكديگر در گوشي سخن ميگوييد پس براي گناه و دشمني و نافرماني پيامبر، در گوشي سخن نگوييد، و به نیکی و پرهیزگاری راز بگویید و از خداوند پروا بدارید که به سوی او برانگیخته می شوید ».
]وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا [(حشر:7): « وآن چه که رسول الله به شما داده است را بگیرید و از آن چه که شما را از آن باز می دارد باز آیید».
]وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ [( نحل: 44): «كتاب را به سوي تو فرود آورديم تا آنچه را كه فرود آمده، براي مردم بيان نمايي!، و تا اين كه آنان بينديشند».
اسلاید 13 :
وجوب تحاکم به قرآن و سنت به فهم سلف امت
] وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا [ (نساء :115): « و هر كس پس از شناخت حقيقت و روشن شدن راه هدايت براي وي با رسول الله مخالفت كند [يا: از راه و روش رسول الله دور شود] و راهي غير از راه مؤمنان را پيش گيرد، او را به همان جهتي كه روي خود را بدان كرده است رها ميكنيم، و او را وارد جهنم ميكنيم، و چه بد جايگاهي است ».
] فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ[(بقره:137): « پس اگر به مانند آنچه شما بدان ايمان آوردهايد ايمان آوردند بيگمان هدايت شدهاند، و اگر پشت كنند پس راه مخالفت و دشمني را پيش گرفتهاند ».
] وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ[ (توبه : 100): « و پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و كساني كه به نيكوكاري از آنان پيروي كردند [يا: راه ايشان را به خوبي پيمودند]، الله از آنان خشنود است، و آنان از او خشنودند».
اين آيه خطاب به مشركين است كه اگر ميخواهند ايمان بياورند بايد به مثل آنچه صحابهي رسول الله r ايمان آوردهاند ايمان بياورند و در غير اين صورت راه دشمني و ستيز را انتخاب كردهاند. پس اين آيه تأييدي است بر ايمان صحابه ي از طرف الله، زيرا در آن موقع غير از آنان مؤمنان ديگري نبودهاند كه دستور به همرنگي با آنان صادر شود.
اين آيه تهديد شديدي است بر كساني كه با سنت به مخالفت برخاستهاند، و راهي غير از راه مؤمنان حقيقي همچون صحابهي رسول الله r براي خود انتخاب كردهاند؛ صحابه، اولين مؤمناني هستند كه در اين آيه وارد ميشوند و رسولالله r همراه آنها بوده و اعمال و رفتار آنها را مشاهده نموده و گفتههايشان را شنيده است؛ پس ما بايد همچون صحابه ي رهرو راه رسول الله r باشيم و ديد ما نسبت به سنت همانند آنان باشد، زيرا نزول وحي بر حسب لغت و فهم آنان بوده است و آنان نسبت به لغت عربي آگاهي بيشتري از ما داشتند.
اختلاف مذموم و بد اين است كه سنت و فهم صحابه و علماء نسبت به آن سنت براي ما ثابت باشد، امّا ما بياييم مفهوم جديدي را بسازيم و استنباط كنيم كه برخلاف فهم آنان باشد و با عقل خويش فهم آنان كه شاهد وحي بودند و به لغت عربي داناتر بودند را رد كنيم؛ الله ـ در سورهي انفال آيهي 46 ميفرمايد: ] وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ [ : « و از خداوند و پيامبرش اطاعت و پيروي كنيد و با يكديگر اختلاف و تنازع نكنيد، پس سـر افكنده و شكست ميخوريد و قوّت و هيبت شما از ميان مـيرود ».
اسلاید 14 :
ابوداود ح ش 3524
ابنعساكر ح ش 72408
دعلج در منتقي ح ش 9
ابنحبان ح ش 6909
طبراني در معجم كبير ح ش 3341 ودعلج 9
طبراني در مسند شاميين ح ش 578
بخاري ح ش 5189
بيهقي در سنن كبري ح ش 19341
بيهقي در سنن كبري ح ش 5626
بخاري در تاريخ كبير 1/166
بخاري در تاريخ كبير 1/166 و بيهقي در شعب 4/282
و ابنماجه ح ش 4018
يَقُولُ النَّبِيَّ r لَيَكُونَنَّ مِنْ أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ و َالْحَرِيرَ وَالْخَمْرَ وَالْمَعَازِفَ وَلَيَنْزِلَنَّ أَقْوَامٌ إِلَى جَنْبِ عَلَمٍ يَرُوحُ عَلَيْهِمْ بِسَارِحَةٍ لَهُمْ يَأْتِيهِمْ يَعْنِي الْفَقِيرَ لِحَاجَةٍ فَيَقُولُونَ ارْجِعْ إِلَيْنَا غَدًا فَيُبَيِّتُهُمْ اللَّهُ وَيَضَعُ الْعَلَمَ وَيَمْسَخُ آخَرِينَ قِرَدَةً وَخَنَازِيرَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ
أبو مالك (صحابي)
أبو عامر (صحابي)
رجل ممن أخبره (مبهم)
عبد الرحمن بن غَنم (ثقة)
مالك بن أبي مريم (مقبول)
عَطِيَّة بن قَيس (ثقة)
ابن جابر (ثقة)
صدقة بن خالد (ثقة)
بشر بن بكر (ثقة)
عبدالوهاب بن نجدة (صدوق)
إبراهيم بن عبدالحميد (ثقة)
عبدالرحمن بن ابراهيم (ثقة حافظ)
هشام بن عمار (ثقة)
موسى بن سهل (ابنحجروقط: ثقه)
الحسن بن سفيان (امام ذهبي:ثقه)
الحسين بن عبد الله القطان (دارقطني:ثقه)
محمد بن يزيد الدمشقي (صدوق)
ابوبكر الاسماعيلي (ثقه، حافظ)
رسول الله r ميفرمايد: افرادي از امت من ميآيند كه زنا وابريشم وشراب وآهنگ را حلال ميكنند و از آنها کسانی بر سر کوهی منزل میگیرند که چوپان آنها با گلهی خودش از کنـار آنهـا عبـور میکند و فقیری برای حاجتـش نـزد آنـان میرود و به او میگویند که فردا نزد ما بیا ! که الله آنها را در شب هلاک می کند و کوه را بر سر آنان خراب میکند و از جمع آنها افرادي تا روز قيامت به ميمون وخوك تبديل ميشوند.
امام بخاري
حديث شماره 1
عِيسَى بْن أَحْمَد العسقلاني(ثقه)
اسلاید 15 :
مدار اسانيد اين روايت و متون آن
امام بخاري گويد: قَالَ هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ، حَدَّثَنَا صَدَقَةُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ يَزِيدَ بْنِ جَابِرٍ، حَدَّثَنَا عَطِيَّةُ بْنُ قَيْسٍ الْكِلَابِيُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَامِرٍ أَوْ أَبُو مَالِكٍ الْأَشْعَرِيُّ، وَاللَّهِ مَا كَذَبَنِي سَمِعَ النَّبِيَّ r يَقُولُ: « لَيَكُونَنَّ مِنْ أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْحِرَ، وَالْحَرِيرَ، وَالْخَمْرَ، وَالْمَعَازِفَ وَلَيَنْزِلَنَّ أَقْوَامٌ إِلَى جَنْبِ عَلَمٍ يَرُوحُ بِسَارِحَةٍ لَهُمْ يَأْتِيهِمْ يَعْنِي الْفَقِيرَ لِحَاجَةٍ، فَيَقُولُونَ ارْجِعْ إِلَيْنَا غَدًا، فَيُبَيِّتُهُمُ اللَّهُ وَيَضَعُ الْعَلَمَ وَيَمْسَخُ آخَرِينَ قِرَدَةً، وَخَنَازِيرَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ».
تخريج: بخاري حديث شمارهي 5189 و ابنحبان ح ش 6909 و بيهقي در سنن صغري ح ش 1890 و بيهقي در سنن كبري ح ش 5626 وبيهقي در سنن كبري ح ش 19341 وطبراني در مسند شاميين ح ش 578 وطبراني در معجم كبير ح ش 3341 ودعلج در منتقي ح ش 9
امام ابوداود گويد: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ نَجْدَةَ، حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ بَكْرٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ جَابِرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَطِيَّةُ بْنُ قَيْسٍ، قَالَ : سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ غَنْمٍ الْأَشْعَرِيَّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَامِرٍ أَوْ أَبُو مَالِكٍ وَاللَّهِ يَمِينٌ أُخْرَى مَا كَذَّبَنِي أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: « لَيَكُونَنَّ مِنْ أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْخَزَّ وَالْحَرِيرَ، وَذَكَرَ كَلَامًا، قَالَ : يُمْسَخُ مِنْهُمْ آخَرُونَ قِرَدَةً وَخَنَازِيرَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ».
تخريج: ابوداود ح ش 3524
امام بيهقي گويد: أَخْبَرَنَا أَبُو عَمْرٍو مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَدِيبُ ، أنبأ أَبُو بَكْرٍ الإِسْمَاعِيلِيُّ أَخْبَرَنِي الْحَسَنُ [يَعْنِي ابْنَ سُفْيَانَ] ثنا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، ثنا بِشْرٌ [يَعْنِي ابْنَ بَكْرٍ]، ثنا ابْنُ جَابِرٍ، عَنْ عَطِيَّةَ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ : قَامَ رَبِيعَةُ الْجُرَشِيُّ فِي النَّاسِ فَذَكَرَ حَدِيثًا فِيهِ طُولٌ، قَالَ: فَإِذَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ الأَشْعَرِيُّ، قُلْتُ: يَمِينٌ حَلَفْتُ عَلَيْهَا، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَامِرٍ، أَوْ أَبُو مَالِكٍ، وَاللَّهِ يَمِينٌ أُخْرَى حَدَّثَنِي أَنَّهُ سَمَعَ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ: « لَيَكُونَنَّ فِي أُمَّتِي أَقْوَامٌ يَسْتَحِلُّونَ الْخَزَّ، وَالْحَرِيرَ، وَالْخَمْرَ، وَالْمَعَازِفَ، وَلَيُنْزِلَنَّ أَقْوَامٌ إِلَى جَنْبِ عَلَمٍ تَرُوحُ عَلَيْهِمْ سَارِحَةٌ لَهُمْ فَيَأْتِيهِمْ طَالِبُ حَاجَةٍ فَيَقُولُونَ: ارْجِعْ إِلَيْنَا غَدًا، فَيُبَيِّتُهُمْ فَيَضَعُ عَلَيْهِمُ الْعَلَمَ، وَيَمْسَخُ مِنْهُمْ آخَرِينَ قِرَدَةً وَخَنَازِيرَ إِلَى يَوْمِ الْقِيمَةِ ".
تخريج: بيهقي در سنن كبري ح ش 5626 و ابن عساكر در تاريخ دمشق ح ش 72408
امام ابنابيشيبه گويد: حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ حُرَيْثٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ، قَالَ: " تَذَاكَرْنَا الطِّلاءَ فَدَخَلَ عَلَيْنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ غَنْمٍ فَتَذَاكَرْنَاهُ "، فَقَالَ : حَدَّثَنِي أَبُو مَالِكٍ الأَشْعَرِيُّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ r يَقُولُ : « يَشْرَبُ أُنَاسٌ مِنْ أُمَّتِي الْخَمْرَ يُسَمُّونَهَا بِغَيْرِ اسْمِهَا يُضْرَبُ عَلَى رُءُوسِهِمْ بِالْمَعَازِفِ وَالْقَيْنَاتِ، يَخْسِفُ اللَّهُ بِهِمُ الأَرْضَ وَيَجْعَلُ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ ».
تخريج: ابنابيشيبه ح ش 23153 و بخاري در تاريخ كبير 1/166 ح ش 284و بيهقي در شعب 4/282 وابنماجه ح ش 4018 و ابنحبان ح ش 6913 وطبراني در معجم كبير ح ش 3344 و در شاميين ح ش 2039
اسلاید 16 :
اعتراضات بر اِسناد اين حديث:
جواب: اول: معلق به روايتي گفته ميشود كه از ابتداي اسناد از جهت صاحب كتاب، يك يا دو راوي يا بيشتر حذف شوند و صاحب روايت از الفاظي همچون (قال) و (قيل) و (روي) و (عن) استفاده كند!.
در اين حديث امام بخاري از هشام بن عمار با لفظ (قال) روايت ميكند که در معلقات خود نيز به کار می برد!؛ ولي چون هشام بن عمار شيخ بخاري است و امام بخاري سه حديث دیگر را با لفظ (حدثنا و حدثنی و قال) از هشام روایت کرده است، اين روايت معلّق نيست!، زيرا همانطور كه گفتيم معلّق روايتي است كه يك يا دو راوي يا بيشتر از آن اسناد حذف شوند و این حديث در صورتی شامل معلقاتش است که آن راوی شیخش نباشد و بین بخاری و آن راوی واسطهای باشد ولی در غیر این صورت همان طور که امام ابن کثیر گفته است: (اين حديث متصل است . و امام بخاری چون اين روايت را از طریق عرض [يعني عرضه كردن حديث بر شيخ در حالي كه بشنود و تأييد كند] و مناوله [يعني اينكه شيخ كتابش را به شاگردش دهد!] شنیده، این صیغه را به کار برده است!). (ن.ك: الباعث الحثیث 1/122).
دوم: شايد كسي بگويد كه بعضي از علماء مثل امام ابنحجر اقرار داشتهاند كه اين حديث معلّق است!؟ ولي بايد بگوييم كه عبرت به دليل است نه به حكم! زيرا تعريف معلّق همانطور كه گفتيم بر اين اسناد صادق نيست؛ مگر اينكه گفته شود كه امام بخاري در اين حديث تدليس كرده و تظاهر داشته كه اين حديث از شيخش ميباشد و آن را از شيخش نشنيده باشد!.
سوم: اگر هم بپذیریم که این حدیث معلق است در پاسخ گفته میشود: که ما دو نوع معلق داریم 1- مجزوم (با لفظی مانند: قال) 2- غیر مجزوم (با لفظی همچون قیل)؛ که صغیهی مجزوم آن دلالت بر این دارد که آن روایت نزد امام بخاری صحیح است. (الباعث الحثیث 1/121) .
چهارم: اگر بپذيريم كه اين حديث نزد بخاري معلق است ميبينيم كه ائمهي ديگري همين حديث را با اسانيد متصل و صحيحي از هشام بن عمار روايت كردهاند مثل: امام ابوعوانه در مستخرجش و طبراني و بيهقي و ديگران .
گفته شده: (اين حديث را بخاري از هشام بن عمار نشنيده و به طور معلق روايت كرده است).
گفته شده: (هشام بن عمار ضعيف است و علماء از او انتقاد كردهاند).
اول: امام ذهبي دربارهي وي گفته: ( صدوق است و روايتهاي بسيار و منكري دارد).
جواب: امام ابويعلي خليلي در كتاب الارشاد في معرفه علماء الحديث 1/287 ميگويد: (هشامبنعمار دمشقي ثقه است؛.. و شايد در روايتهاي وي از علماي شام احاديث غريبي واقع شود، و اين ضعف از طرف شيوخش ميباشد نه از خودش!) و امام ذهبي نيز كه از وي انتقاد كرده نام او را در كتاب ”ذكر من تُكُلِّم فيه وهو موثَّق“ ياد كرده است و شرطش در اين كتاب چنين است كه، كسي كه رتبهاش از حسن پايينتر است را در اين كتاب ذكر نكند!.
اسلاید 17 :
دوم: ابوحاتم رازي دربارهاش گفته: (صدوق است و حفظ وي تغيير يافته است).
جواب: گفتهي ابوحاتم در نقل سابق ناقص است و كامل آن در تهذيب الكمال 30/248 چنين است: (هشام بن عمار در پيري حفظش تغيير يافته و هر كتابي به او ميدادند ميخواند و هر آنچه به او گفته ميشد را ميگفت! و قبلا قويتر بوده! و از روي كتابش ميخواند!)؛ پس تغيير حفظ هشامبنعمار مطلق نبوده بلكه اين تغيير به هنگام پيرياش بوده است!.
امام بخاري نيز با هشامبنعمار قبل از پيرياش به هنگام ورود به دمشق بعد از سفر بغداد (سال 210 هجري قمري) ملاقات داشته و هشامبنعمار نيز در سال 245 هجري قمري فوت شده و امام بخاري به هنگام پيري هشامبنعمار مشغول تدريس بوده است (ن.ك: سير اعلام نبلاء 11/420-435).
امام بخاري ميگويد: در سفرم به شام با امام فريابي و ابومسهر و ديگران ملاقات داشتهام (تاريخ دمشق، ابن عساكر 52/58 و سير اعلام النبلاء 12/407)؛ و امام فريابي در سال 212 هجري قمري و امام ابومسهر در سال 218 هجري قمري فوت شدهاند كه تاريخ وفات آنان دلالت بر اين دارد كه امام بخاري قبل از سال 212 هجري قمري به شام رفته است و نيز امام بخاري كتابش را قبل از سال 233 هجري قمري به اتمام رسانده و آن هم قبل از وفات امام يحيي بن معين كه كتاب صحيح بخاري را مراجعه ميكند (ن.ك: مقدمهي فتح الباري ص 491) يعني حداقل 12 سال قبل از وفات هشام بن عمار، و غير از بخاري كساني ديگر نيز هستند كه قبل از پيري هشامبنعمار احاديث را از او شنيدهاند كه در شجرهي اسناد در صفحهي قبلي ذكر شدهاند.
اما گفتهي ابوحاتم كه هر آنچه به هشامبنعمار ميگفتند و تلقين ميكردند را نقل مي كرد؛ تحليل و تفسيرش چنين است كه: خود هشامبنعمار به شاگردانش ميگفت: (اگر روايت شده به من بگوييد و من نگاهي به كسي كه متحمل آن اشتباه است ندارم!)؛ يعني: وظيفهي من نقل كردن حديث است و كاري به صحّت و ضعف آن ندارم و به همين دليل است كه امام ابوداود از او انتقاد دارد و نقل ميكند كه وي بيش از 400 حديث نقل كرده كه اصل مُسند و متَّصلي ندارد زيرا مهم براي وي نقل كردن احاديث بوده نه بررسي راويان آن روايت!! و با وجود اين انتقادات علامه يحيي بن معين از بزرگان علماي جرح و تعديل دربارهي او ميگويد كه باهوش و زيرك است! (تهذيب الكمال 30/248) .
سوم: امام نسائي دربارهاش گفته: ”لا بأس به“ يعني: مشكلي ندارد!
جواب: در علم جرح و تعديل امام نسائي از جمله علمايي به شمار ميآيد كه در جرح و انتقاد از راويان سختگير و متشدد است (ن.ك: ضوابط الجرح والتعديل؛ تأليف عبد العزيز بن محمد العبد اللطيف ص 94)؛ به همين علَّت اين گفتهي امام نسائي به نسبت هشامبنعمار تعديل است! به عنوان مثال امام ابنحجر در مقدمهي فتح الباري ص386 و 387 دربارهي إبراهيم بن منذر حزامي كه امام نسائي دربارهاش گفته: ”لا بأس به“ گويد: (اين راوي يكي از ائمه بوده كه امام ابنمَعين و ابنوضَّاح و نسائي او را ثقه دانستهاند!) و علماي زيادي نيز با عادل بودن هشامبنعمار موافق هستند و او را ثقه و صدوق دانستهاند مثل: امام بخاري كه احاديثش را در كتاب صحيحش ذكر كرده و يحيي بن معين و عجلي و ابنحبان و دارقطني و ابنحجر و خليلي و ذهبي . (ن.ك: تهذيب الكمال 30/247 و ثقات، عجلي 2/332).
اسلاید 18 :
پاسخ: اول: يك دانش آموز كه در ابتداي تحصيل علوم حديث است بايد بداند كه اگر ميخواهد در مورد يك راوي كه نام آن در بخاري و مسلم و . آمده است تحقيق كند به چه كتابي مراجعه كند!؟ مثل كتاب تقريب التهذيب و تهذيب الكمال و . كه دربارهي راويان كتابهاي صحيح بخاري و مسلم و سنن چهارگانه از لحاظ علم رجال و جرح و تعديل نوشته شده است نه يك كتابي كه در قرن سيزدهم در شرح احاديث از لحاظ فقهي نوشته شده است !!؟؟
دوم: اين صدقه كه امام يحيي بن معين و امام احمد از او انتقاد كردهاند اسمش صدقه بن عبد الله السَّمين است نه صدقه بن خالد!؟ و آن كسي كه چنين حرفي را زده اگر به خودش زحمتي ميداد و كتاب به تهذيب الكمال امام مزِّي مراجعه مينمود، متوجه ميشد كه در بين شيوخ هشام بن عمار و همچنين در بين شاگردان عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ جَابِر كسي به اسم صدقه بن عبد الله وجود ندارد!؟
سوم: امام ابنحجر در تقريب التهذيب (ش 2927) در مورد صدقه بن خالد ميگويد: (ثقه است) و در مقدمهي فتح الباري (ص 91) ميگويد: (نزد همهي علماء، ثقه است) و در شرح همين حديث در فتح الباري 10/54 نيز نقل ميكند كه هيچ اختلافي در ثقه بودن صدقه بن خالد نيست!؟
آخرين مطلب: گفته شده كه امام احمد رحمه الله دربارهي هشام بن عمار ميگويد: (سبكسر است و پرت وپلا ميگويد).
جواب: 1- علمايي كه هم دوره و اقران هستند و با هم در مسائل اعتقادي اختلاف دارند جرح آنان در همديگر پذيرفته نميشود! (لسان الميزان؛ ابنحجر 1/16 و ذكر أسماء من تُكُلِّمَ فيه وهو مُوَثَّق؛ ذهبي ص 46).
2- اين گفتهي امام احمد در جواب نامهاي است كه امام مروزي از طرف كساني كه مجهول هستند به دست امام احمد ميرساند كه گفتهاند: هشام بنعمار ميگويد: (الفاظ جبريل و محمد r با قرآن مخلوق است و اينكه در خطبهاش گفته: خداوند به وسيلهي آفريدههاي خود بر مخلوقاتش متجلي ميشود!؟ ..)؛ پس امام احمد خودش اين صحبت را از هشام بن عمار نشنيده است بلكه كساني اين حرفها را به او نقل كردهاند كه مشخص نيستند و جواب امام احمد در مقابل سؤال آنان ميباشد! و امام ذهبي در كتاب تهذيب تهذيب الكمال 9/297 و299 و ميزان اعتدال 4/302 از هشام بن عمار دفاع ميكند و ميگويد: (امام هشام بن عمار از رتبه والايي برخوردار بوده و يكي از مراجع در قرآن و سنت است و آنچه كه امام احمد بر او ايراد گرفته را ميتوان تأويل نمود و بر وجه خوبي از آن برداشت كرد!!).
گفته شده: (امام شوكاني در كتاب نيل الاوطار دربارهي صدقه از ابنالجنيد از يحيي بن معين نقل كرده كه گويد: منزلتي ندارد و امام مِزِّي از امام احمد نقل كرده كه گويد: احاديثش درست نبوده است!؟).
اسلاید 19 :
جواب: اول: واقع شدن مدار اين روايت بر عبدالرحمن بن غَنْم دليلي بر ضعف آن نيست؛ زيرا نزد علماي اهل سنت احاديث آحاد صحيح، فائدهي علم و عمل را دارند و امام بخاري اولين حديث كتاب صحيحش را آحاد قرار داده كه مدار آن در سه طبقه بر يك راوي است (يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ الْأَنْصَارِيُّ از مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيُّ از عَلْقَمَةَ بْنَ وَقَّاصٍ اللَّيْثِيَّ از عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) و از نظر بعضي علماء (مثل: يحيي بن بكير و ليث و ابنلهيعه و..): عبدالرحمن بن غَنْم صحابي است! (ن.ك: تهذيب الكمال 17/341) و از نظر ديگران از علماي حديث عبدالرحمن بن غَنْم از بزرگان تابعين است، و علامه ابنسعد در كتاب طبقات 7/441 او را در طبقهي اول تابعين از اهل شام قرار ميدهد و ميگويد: (إن شاء الله ثقه بوده است و عمر بن الخطاب وي را به شام ميفرستد تا علوم شرعي را به مردم بياموزد .) و امام عجلي در كتاب الثقات (ص 33) ميگويد: (از علماي تابعين اهل شام بوده و از بزرگان تابعين و ثقه است). (ن.ك: تهذيب الكمال 17/340) .
دوم:اضطراب و اختلاف در اسم صحابي نزد علماي حديث عيب و علّتي محسوب نميشود كه با آن حديث را تضعيف نمود، زيرا صحابه همه عادل هستند و در مسألهي عدالت صحابه اجماع است و آن اضطراباتي كه در تعيين اسم اين دو صحابي در اسناد واقع شده است از طريق مَالِك ابْن أَبي مَرْيَم بوده كه رتبهاش در علم جرح و تعديل مقبول است و مخالفت وي با علماي ثقات اعتبار ندارد!. (ن.ك: فتح الباري 10/55 و نكت ابن الصلاح نوع نوزدهم).
سوم: امام بخاري در كتاب الكني ص 56 ميگويد: (ابوعامر اشعري صحابي است) و همچنين امام خليفه بن خياط در كتاب طبقات (ص 556) او را ضمن صحابه محسوب ميكند و ميگويد: (ابوعامر اشعري اسمش عبد الله بن هانئ است وگفته شده: بن وهب و گفته شده عبيد الله بن وهب در زمان خلافت عبدالملك بن مروان فوت شده و ابومالك اشعري در زمان خلافت عمر بن الخطاب فوت شده است). ن.ك: الاصابه، ابن حجر 7/253 .
ناگفته نماند كه اين روايت را شمار زيادي از علماي حديث صحيح دانستهاند و تنها كسي كه از علماي قديم بر صحّت اين روايت اعتراض نموده ابنحزم ظاهري است؛ و كساني كه اين روايت را صحيح دانستهاند از اين قرارند: 1- بخاري 2- ابوبكر اسماعيلي 3- ابنحبان 4- ابن الصلاح 5- ابنالجماعه 6-ابن القيم 7- ابنكثير 8- ابنالملقن 9- عراقي 10- ابنرجب 11- عيني 12 ابنحجر 13 سخاوي 14- احمد شاكر 15- آلباني و ..
گفته شده: (مدار اين روايت بر عبدالرحمن بن غَنْم ميباشد و در اسم دو صحابي اضطراب حاصل شده و ابوعامر مجهول است!؟).
اسلاید 20 :
اعتراضات بر مَتن اين حديث :
پاسخ: دلالت اقتران با واو چند حالت دارد كه حالت اول آن: چنين است كه واو بين دو جملهي كامل قرار بگيرد كه نزد جمهور علماء دلالت اقتران در اين حالت ضعيف است؛ مثل:]كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ [(انعام: 141) : « از محصولات [خودتان] هرگاه ثمره دادند بخوريد و به هنگام چيدن و دروكردنشان زكات آنها را بدهيد »؛ در اين آيه واو بين دو جملهي كامل قرار گرفته پس حكم دو جمله مثل هم نميباشد و خوردن از محصولات مباح و زكاتش واجب است! (شرح كوكب منير 3/260)
حالت ديگر: چنين است كه معطوف ناقص باشد و اگر معطوف عليه حذف شود خودش به تنهايي معناي كاملي ندهد مثل عطف مفردات بر همديگر چنانچه در حديث معازف كه در پي تحقيق آن هستيم ميباشد! به عنوان مثال: (احمد خوب است و محمد) كه اگر جملهي احمد خوب است را حذف كنيم كلمهي محمد به تنهايي معنايي نميدهد زيرا بدون خبر ميشود!؟ و در حديث معازف نيز اگر جملهي ”زنا را حلال ميكنند“ را حذف كنيم ديگر ابريشم و مشروب و آهنگ به تنهايي معنا نميدهند!!
كه در اين چنين حالتي به اتفاق علماء اقتران مفردات بر همديگر دلالت بر مشترك بودن حكم آنها با همديگر است! و كساني كه اين اجماع را نقل كردهاند از اين قرارند: امام زركشي در البحر المحيط في اصول الفقه 8/110-111 و شوكاني در ارشاد الفحول ص 248 و علاء الدين بخاري در كشف الأسرار 2/261 و صدر الشريعه در التئضيح لمتن التنقيح 1/185-191 و قرافي در نفائس الأصول 3/337 و ابنحزم در الأحكام 1/51 .
پس همانطور كه زنا حرام است پوشيدن لباس ابريشمي (براي مرد) و مشروب و آهنگ نيز حرام هستند!!
جواب: روايتي كه به آن استناد شده با احاديث صحيح ديگر مغايرت دارد و مدار اين روايت كه به آن استناد شده بر مالك بن أبي مريم است، و قبلاً بيان شد كه رتبهاش مقبول است، و همانطور كه ابنحجر گفته اينچنين راوياني كه اين وصف به آنان تعلق گرفته شده به احاديثشان استناد نميشود و ضعيف است مگر اينكه راوي ديگري در آن روايت او را تأييد كند و مالك بن أبي مريم نيز با وجود ضعيف بودنش با مجموعهاي از ثقات در نقل حديث مخالف بوده است! پس نبايد به اين روايت ضعيف دامن بزنيم و احاديث ديگري كه اسانيد آن صحيح است را رها كنيم!؟
گفته شده: دلالت اقتران در اين حديث ضعيف است زيرا حرمت پوشيدن لباس ابريشمي مثل زنا و نوشيدن مشروب نيست!!
گفته شده: نزد ابنماجه در سننش تهديد بر نوشيدن مشروب است، و شنيدن آهنگ از جهت نقل كامل آن واقعه است!؟.