بخشی از پاورپوینت
اسلاید 1 :
تاریخ روانشناسی نوین
روانشناسی انسان گرایی و شناختی
اسلاید 2 :
به نام خدا
اسلاید 4 :
روانشناسی انسان گرایی و شناختی
فصل 15
روانشناسی انسان گرایی و شناختی
چشم انداز مکتبهای فکری
روانشناسی انسان گرایی : نیروی سوم
نفوذ پیشینیان بر روانشناسی انسان گرایی
ماهیت روانشناسی انسان گرایی
آبراهام مزلو
زندگی مزلو
خود شکوفایی
اظهار نظر
روان درمانیهای انسان گرایانه
سرنوشت روانشناسی انسان گرایی
جنبش شناختی در روانشناسی
نفوذ پیشینیان بر روانشناسی شناختی
روح زمان در حال تغییر در فیزیک
تاسیس روانشناسی شناختی
جرج میلر
مرکز مطالعه های شناختی
اولریک نیسر
استعاره کامپیوتر
ماهیت روانشناسی شناختی
نقش درون نگری
شناخت ناهشیار
شناخت حیوانی
اظهار نظر
سخن پایان
اسلاید 5 :
چشم انداز مکتبهای فکری
همه مکتبهای فکری به شیوه خاص خود موفق بوده اند .
همه مکتبها به تکامل روانشناسی خدمت عمده ای کرده اند.
هر چند پیشرفت مکاتب ساخت گرایی ، کارکرد گرایی ، گشتالت، شایان توجه بود. اما در مقایسه با نفوذ خارقالعاده رفتار گرایی و روانکاوی در درجه دوم اهمیت قرار دارند
روانشناسی انسان گرایی و شناختی با عطف توجه مجدد به هوشیاری به شکل دادن مجدد روانشناسی کمک کرده اند.
اسلاید 6 :
روانشناسی انسان گرایی : نیروی سوم
با ظهور روانشناسي انسانگرا «humanistic psychology» در دهه 1960 كه از آن به روانشناسي بشردوستانه نيز تعبير ميشود «نيروي سوم» در روانشناسي نوين شكل گرفت.
اين جنبش كه در آمريكا پديد آمده بود، مدعي شد كه ميتواند جايگزين مناسبي براي 2 مكتب قبلي باشد.
آبراهام مزلو در مقام پدر معنوي روانشناسي انسانگرا به پيشرفت و گسترش آن بسيار كمك كرد.
اسلاید 7 :
زمینه های اصلی روانشناسی انسان گرایی:
1- تاکید بر تجربه هوشیار
2- اعتقاد بر تمامیت طبیعت آدمی
3-توجه به آزادی اراده,خودانگیختگی,نیروی خلاق فرد
4- مطالعه همه عاملهای مربوط به وضعیتانسان
روانشناسی انسان گرایی:نیروی سوم
اسلاید 8 :
نفوذ پیشینیان بر روانشناسی انسان گرایی
پیش بینی اندیشههای روان شناسان انسان گرا را مانند همه جنبشها میتوان در آثار روانشناسان پیشین یافت.
« فرنتز برنتانو » اظهار داشته بود که روان شناسی باید هشیاری را به عنوان یک کیفیت یکپارچه مطالعه کند.
« اوزالد کولپه » هم به روشنی نشان داد که تجربههای هشیار چندان ساده و ابتدائی هم نیستند.
« ویلیام جیمز » در مورد تمرکز بر هوشیاری و توجه به کلیت فرد پافشاری کرد.
آدلر ، هورنای ، اریکسون و آلپورت با دیدگاه فروید مبنی بر اینکه افراد زیر نفوذ نیروهای ناهشیار قرار دارند، مخالف بودند. آنها بر این باور بودند که ما در درجه نخست موجوداتی هشیاریم و دارای اختیار و اراده آزاد هستیم.
اسلاید 9 :
همانند دیگر جنبشها در روانشناسی نوین به نظر میرسد که روح زمان موجب میشود که اندیشههای پیشایند به یک جنبش واقعی تبدیل شود.
روانشناسی انسان گرایی ظاهرا بازتابی از ندای ناآرامی و نارضایتی جوانان سالهای دهه 1960 علیه جنبشهای ماشین گرایی و ماده گرایی فرهنگ معاصر غرب بود.
جنبش روانشناسی انسان گرایی به وسیله تاسیس مجله روان شناسی انسانگرایی، در سال 1961 ، انجمن روان شناسی انسان گرایی امریکا در سال 1962 و شعبه روانشناسی انسان گرایی انجمن روان شناسی امریکا در سال 1971قوام یافت، اما برخلاف تمامی سمبلها و خصائص یک مکتب فکری ،روانشناسی انسان گرا عمدا یک مکتب نشد.
نفوذ پیشینیان بر روانشناسی انسان گرایی
اسلاید 10 :
ماهیت روانشناسی انسان گرایی
به نظر روانشناسان انسان گرا :
رفتار گرایی با تاکید بر رفتار آشکار ضد انسانی است.
گرایشهای جبر گرایانه روانکاوی فرویدی با به حداقل رساندن نقش هوشیاری مورد تایید آنها نبود.
هدف روانشناسی انسان گرایی این بود که جنبه هایی از طبیعت انسانی را که تا آن زمان مورد غفلت قرارگرفته بود به طور جدی مطالعه کند.
اسلاید 11 :
آبراهام مزلو
آبراهام هَرولد مَزلو Abraham (Harold) Maslow
در ۱ آوریل ۱۹۰۸ - ۸ ژوئن ۱۹۷۰) روانشناس انسانگرای آمریکایی میباشد.
امروزه برای نظریه «سلسله مراتب نیازهای انسانی»اش (هرم مزلو)[۱] شناخته شدهاست.
مزلو همچنین به عنوان پدر روانشناسی انسان گرا شناخته میشود.
در سال ۱۹۵۴ کتاب «انگیزه و شخصیت» را درباره نظریه سلسله مراتب نیازها منتشر کرد.
اسلاید 12 :
زندگی مزلو
آبراهام مازلو در اول آوریل ۱۹۰۸ در محلهای فقیرنشین در بروکلین، ایالت نیویورک، به دنیا آمد. پدرش ساموئل، یک یهودی روس بود. وقتی ساموئل مزلو، از کی اِف در اوکراین، به آمریکا رسید، آبراهام کوچک اولین فرزند از هفت فرزند بود. خانواده آنها بسیار "خانه به دوش" بود.
تفاوت مزلو با فروید، احساس وی نسبت به مادرش بود. رابطه آنها اصلا نزدیک نبود. یک علت آن این بود که بچهها با فواصل زمانی نسبتا کوتاهی به دنیا میآمدند (هر دو سال)، و با تولد هر بچه جدید، رُز علاقه خود به قبلی را از دست میداد.
بیرحمیهای مادر مزلو بسیار زیاد و متنوع بودند.
رابطه مزلو با پدرش نیز جالب نبود.تا آنجا که میتوانست از خانه و خانواده دوری میکرد.
بر خلاف مادرش، پدرش در هیچ کاری دخالت نمیکرد و اکثر اوقات در خانه پیدایش نمی شد.
پدرش را دوست داشت اما از او میترسید. دوران نوجوانی وی مصادف شد با رکود
اقتصادی بزرگ در آمریکا و بیزینس پدرش با رکود مواجه شد.
اسلاید 13 :
زندگی مزلو
بعلت رکود اقتصادی پدرش در خانه ماند و به این ترتیب، پدر و پسر با هم دوست شدند.
بنابراین، مزلو نیز مثل آدلر، و برخلاف فروید یا سالیوان، پدرش را بیشتر از مادرش دوست داشت.
مازلو مانند جولیان راتر ، ساعات زیادی را در کتابخانههای بروکلین می گذراند.
در مدرسه نیز یهودی ستیزی مشکلی روزمره بود.
یک مشکل دیگر مزلو، ظاهرش بود. او نیز مانند هورنای احساس میکرد زشت است. او دراز و لاغر بود و دماغ بزرگ و پت و پهنی داشت و به همین دلیل مورد تمسخر دیگران قرار میگرفت. حتی پدر خودش همیشه از بقیه اعضای خانواده میپرسید: "تا به حال بچه به این زشتی دیده اید؟" مواردی از این قبیل باعث شدند مزلو شدیدا دچار عقده حقارت شود و کودکی خود را با عنوان "دورهای با نهایت بدبختی" توصیف کند.
او به دبیرستانی مخصوص پسران باهوش (یا درسخوان) رفت و در آنجا در اکثر درسها عملکرد بسیار خوبی داشت. بعد از دیپلم، از یک کالج به کالج دیگر رفت.
اگر نمیتوانست چیزی را تحمل کند، از انجام آن صرف نظر میکرد، حتی اگر انجام آن واقعا ضروری میبود.
اسلاید 14 :
زندگی مزلو
مزلو مدتی کوتاهی به عنوان پادو کار کرد، اما احساس کرد با وی بی احترامی و بد رفتاری میشود. بعد از آن که یک ترم دیگر هم مشروط شد، تصمیم گرفت به خواندن حقوق بپردازد.
هرگز مثل آدلر و فروم به یک فعال اجتماعی (اکتیویست) تبدیل نشد.
مانند سالیوان، دانشگاه کورنل برای مزلو تجربه بدی بود. در این دانشگاه، به رغم عدم وجود سیاستهای تبعیضانه بر علیه یهودیان، روحیه یهودی ستیزی، بسیار قوی بود. در خود شهر ایتاکا هم همین روحیه حاکم بود.
بهار ۱۹۲۳، مزلو دوباره بی تاب وقرار شد. او شنیده بود که دانشگاه ویسکانسین فضای بسیار مساعدی دارد و در دپارتمان روان شناسی آن، کِرت کافکا، یکی از اولین روان شناسان گشتالت درس میدهد.
بنا بر این، یک بار دیگر دانشگاهش را عوض کرد. در تابستان، و قبل از رفتن به ویسکانسین، او به دیدن یکی از استادان سابق در سیتی کالج رفت. او کتاب روان شناسان ۱۹۲۵ را به مزلو معرفی کرد. مزلو میگوید که با خواندن مقاله واتسون ناگهان انقلابی در وی به وجود آمدهاست و احساس کردهاست چیزی به نام "علم روان شناسی” امکان پذیر است.
اسلاید 15 :
زندگی مزلو
با گذشت زمان و افزایش معروفیت مزلو، خشم ناشی از بدرفتاری در کودکی و ناراحتی ناشی از یهودی ستیزی به تدریج از بین رفت.
او کم کم محبت و اعتمادی را که تجربههایش در کودکی آنها را از وی دریغ کرده بودن کشف و حس کرد. با این حال، گاهی اوقات لایهای زیرین از خشم و ناراحتی باعث میشد نتواند جلوی خودش را بگیرد.
مزلو به زحمت میتوانست گروههای آموزش حساسیت را اداره و رهبری کند.
این گروهها مجموعههایی از افراد هستند که در کنار هم جمع میشوند تا درونی ترین احساسات خود را افشا ساخته و به صمیمیت با دیگران دست یابند. مزلو که تحقیقات و تلاشهایش در این مورد نقش مهمی داشت، نمیتوانست رفتاری مطابق با همین موضوع داشته باشد.
مزلو با شجاعت توانست از یک کودکی تراژیک سالم بیرون بیاید اما آثار آن تا آخر عمر بر وی باقی ماندند.
اسلاید 16 :
زندگی مزلو
مزلو به تحصیل و کار در ویسکانسین ادامه داد و بدون عجله روی پایان نامه خود کار میکرد (که در ۱۹۳۴ آن را به پایان رساند).
از ۱۹۳۷ تا ۱۹۵۱ در دانشگاه کلمبیا به طور موقت به تدریس پرداخت.
سرانجام، او شغلی دائم در دانشگاه برندیس به دست آورد (۱۹۵۱تا ۱۹۶۹). در آنجا او به مدت ده سال رئیس دپارتمان روان شناسی بود.
در سال ۱۹۶۸ به ریاست انجمن روان شناسی آمریکا رسید.
او که از میانسالی از دورههایی متناوب از بیماری رنج میبرد، در سال ۱۹۷۰ در اثر حملهٔ قلبی درگذشت.
اسلاید 17 :
مزلو : خود شکوفایی
خودشکوفایی self-actualization) اصطلاحی در روانشناسی انسانگرایانه و به معنی محقق ساختن حداکثر تواناییهای بالقوه فرد توسط خودش است. خودشکوفایی به این پدیده اشاره دارد که انسانها تمایل دارند فراتر از نیازهای اولیه خود یعنی همان نیازهایی که در هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو فهرست شده پیشرفت کنند.
انسانها میکوشند از طریق خودشکوفایی، از امکانات به شیوهای بهینه استفاده کرده و تمامی استعدادهای پنهان خود را شکوفا کنند، حال این استعدادها هر چه میخواهد باشد.
همان طور که آبراهام مزلو بیان میدارد: «آنچه آنسان میتواند باشد، باید بشود».
اسلاید 18 :
هرم مزلو
اسلاید 20 :
هرم مزلو
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو
در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شدهاند که به ترتیب عبارتند از:
نیازهای زیستی: نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک،نیاز جنسی و مسکن. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیتهای بدن به حد کافی ارضاء نشدهاند، عمده فعالیتهای شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد؛
نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل میشود؛
نیازهای اجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج میگیرد، آدمی برای روابط معنیدار با دیگران، سخت میکوشد؛
احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل میشود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛
خود شکوفایی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه میخواهد باشد. همان طور که مزلو بیان میدارد: «آنچه آنسان میتواند باشد، باید بشود».