بخشی از مقاله

تعريف رهبري از جوان مسلمان :
تعريف شما از يك جوان مسلمان و خصوصيات او چيست؟چگونه يك جوان مي تواند مسير زندگي را طي كرده و به اهدافش برسد؟ :
من اساساَ در بين اين خصوصيات مهمي كه جوانان دارند ، سه خصوصيت را بارز مي بينم ؛ كه اگر آنها مشخص بشود و اگر آنها به سمت درستي هدايت بشود به نظر مي ايد كه مي توان به اين سوال پاسخ داد آن سه خصوصيت عبارتند از :انرژي ، اميد ،ابتكار.اينها سه خصوصيت بجسته جوان استاگر رسانه ها بتوانند اين سه خصوصيت عمده را درست هدايت كنند ، من خيال مي كنم كه مي شود يك جوان راه اسلامي را پيدا كند چون اسلام هم چيزي كه از ما م خواهد اين است كه ما استعدادهاي خودمان را به فعليت برسانيم. البته

در قران يك نكته بسيار اساسي هست و آن توجه دادن به تقواست تقوا يعني مراقب خود بودن.تقوا يعني يك انسان بداند كه دارد چه

كار مي كند و هر حركت خودش را با اراده و فكر و تصميم انتخاب نمايد ؛مثل انساني كه بر يك اسب رهوار سوار است دهانه اسب در دستش است و مي داند كجا مي خواهد برود تقوا اين است،آدمي كه تقوا ندارد حركات و تصميم ها و آينده اش در اختيار خودش نيست ؛ بنا براين اگر بتوانيم از ان سه خصوصيت با تقوا كار بكشيم و درست هدايت بشود خيلي خوب مي شود جوانان در شكلي كه اسلام مي پسندد ، زندگي كنند .


هجوم به هویت نسل جوان مسلمان ، پدیده ای استعماری واستمراری
- موضوع اصلی بحث چگونگی تولید اندیشه دینی مطابق مقتضیات زمان و بر اساس نیازهای جوانان -به ویژه دانشجویان وبه طور خاص دانشجویان ایرانی

درغرب -- درآن سال های هجوم افکار سکولار و ضد دینی است . از نکات جالب توجه ، جواب هایی است که هر کدام از متفکران شناخته شده مطرح می کنند. اما به این سوال باید عنایت داشت که چهار متفکراین نشست چه کسانی اند؟ چهار صاحب رای مسلمانی که د و تن آنان به د یار باقی شتافته اند؛ یکی در مرگی مشکوک در خارج و دیگری به تیر تروریست های گروه نفاق یعنی گروهک فرقان در داخل . گرد هم آمدن این چهارنفر نیز در زیر یک سقف، در آن زمان و برای هم ا ند یشی ، ازمنظر روابط وتاثیر متقابل صاحب نظران مسلم

ان اهمیت ویژه دارد.
2- موضوع جلسه نیز هنوز از اهمیت وحساسیت بسزایی برخودار است به ویژه که اینک در عصر حکومت اسلامی - درقالب جمهوری اسلامی - زندگی می کنیم وبه طور طبیعی مسائل تازه وچند وجهی به اقتضای پیشرفت دانش ، گسترش اطلاع رسانی نوین وارتباطات زود هنگام و لحظه ای مطرح است و نسل جوان، تشنه ومنتظر است تا به پرس

ش ها و ابهام ها یش پاسخ دقیق ،عالمانه و منطقی داده شود.
3-اولین نفر از آن چهارنفرمرحوم دکتر علی شریعتی است که با همان ملاحت کلام وزبان عاطفی وگفتار دلسوزانه ، ضمن تشریح موقعیت و وضعیت اندیشه دینی ، ازاین که جوانان درتنگنای افکار غیر دینی و ضد دینی قرارگرفته اند و امکان پاسخگویی ندارند ، اظهار نگرانی می کند. ا و معتقد است در این باره باید فکرعاجل شود و تولید اندیشه دینی مناسب مقتضیات زمان ومکان، ازضرورتهای غیرقابل تاخیراست . وی می گوید که جوانان مهمترین سرمایه جامعه اند که اگر از دست بروند، هیچ چیز دیگری برای فردا باقی نمی ماند.
4- پس ازوی، رهبر کنونی انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای ، ضمن تشکر از سخنان حساب شد ه و دلسوزانه دکترشریعتی ، به نگرانی وی پیرامون ازدست رفتن جوانان درپی هجوم مکاتب فکری وارداتی اشاره وبه تفسیر راهکارهای درمان آن می پردازند. جالب است بدا نیم، ایشان آن روز در باب رویکرد جوانان به اندیشه های دینی برنکاتی انگشت می گذارند و امید وارانه به نسل جوان کشورمی نگرند که با آن چه امروز به ع

نوان رهبر یک حکومت توصیه می کنند ، منطبق است. بیانات سا ل 1355 وبیانات امروزایشان درباره لزوم اعتماد به جوانان این مرز و بوم ، نشانگر شناختی عمیق از این قشر است که باور دارد برای برون رفت آنان ازخود باختگی وبی هویتی، باید اتکا به نفس ملی را در آنها تقویت کرد . سخنان ایشان ضمن این که دغدغه هجوم افکارغیربومی وغیردینی به جوانان را باز می گوید، در عین حال به رویکرد جوانان بسیاری اشاره دارد که در آن سال ها به د ین و منابع دینی، متفکران دینی ، مراکز و اماکن د ینی رجوع دارند، به قرآن و نماز روی آورده اند و با اشتیاق و توجه در پی فراگیری معارف اسلامی اند .


آیت الله خامنه ای ، آن روز به عنوان یک روحانی و عالم متفکر دینی که در مبارزه و تبلیغ اسلام اجتماعی نیز پیشرو است،از این که د ر چند سال اخیر- منظورسال های قبل از انقلاب - نسل جوان چنین توجهی به معارف دینی پیدا کرده که یافته های مطالعاتی اش به دیگران و خود وی ، آ موزه های جدید وجدی می دهد، نسبت به آینده اظهار

امیدواری می کنند . گرچه در همین حال معتقدند که باید به موضوع پیشنهادی دکتر شریعتی توسط اندیشمندان مسلمان جواب مناسب داده شود. جوابی که لزوما باید تولید اندیشه های نو،اما برگرفته از منابع اصیل دینی باشد.
5- نفرسوم ، دکتر فخرالدین حجازی است. فردی که در سالیان سیاه ا ستبدا د شاهنشاهی و نظام وابسته پهلوی برای احیای ا ند یشه دینی تلاش بسیاری کرد و یکی از سر پل های ارتباط و اتصال جوانان با اسلام انقلابی و اجتماعی بود. حجازی برنکته ای بسیار حساس و دقیق انگشت می گذارد که آن عنایت خاص به معنویت اسلامی است .اوپای می فشارد که معارف دینی بدون معنویت درونی خویش معنایش را از دست می دهد واز این که در برخی محافل و گروه ها، و افرادی در داخل و خارج کشور سعی دارند اصول و مبانی دین را از معنویت تخلیه وبه تمام آن جنبه مادی بدهند ، اظهار نگرانی می کند.
6- آخرین نفر این نشست ، متفکر بزرگ ، شهید آیت الله مرتضی مطهری است . وی با همان نکته سنجی ها و دقت نظرهای ویژه خویش ، ضمن این که برروزآمد بودن پاسخ به نیازها تاکید می کند، به نکاتی مانند "دشمن" و "رقیب" در بحثهای پیشین سایر سخن وران اشاره وبه کالبد شکافی آن بحث می پردازد. اوسپس بر یکی از اصلی ترین دغدغه های دوران زندگی عالمانه خویش انگشت می نهد ودر باره تفکر التقاطی هشدار می دهد.
نتیجه ای که ازمحورهای مباحث فشرده آن جلسه وشرایط امروز می توان گرفت ؛ غیر از این نیست که هجمه فکری وفرهنگی به نسل جوان همچنان ادامه دارد . تولید اندیشه های متناسب وپاسخگو بر این حمله مستمر فرهنگی وعقیدتی به نسل جوان مسلمان همچنان الزامی است . تقویت دانایی وتعمیق باورها وانگیزه های معنوی، نیاز همگانی و بویژه نسل جوان است . امروز هم التقاط درپوشش های فریبنده تهدیدی خزنده است که مقابله با آن ظرافت و دقت و همت خاص می طلبد. دست آخر اینکه مسائل دیروز ما ، مسا

ئل امروز ماست. با ویژگی هایی که حکومت گران ملزم به تبیین آنند. همراه با روند تحولاتی که در عرصه اطلاع رسانی می گذرد وهرلحظه برابعاد موضوع و تنوع آن می افزاید . راستی چند نفر با امتیازهای یاد شده در میانه میدان دفاع ازمیراث وهویت دینی وملی نسل آینده سازمان داریم؟ نفر داریم، اما گویا منتظراین مانده اند که رهنمود سترگ"جنبش نرم افزاری" به "جهاد نرم افزاری" تبدیل شود!
نامه سرگشاده به جوانان مسلمان
سپاس و ستايش خدا يراکه پس از ضعف و ناتواناي

قوت و نيرو مي بخشد. خداي که به مخلوقاتش بسيار مشفق و مهربان است. نعمتهايش از حيطه شمار بيرون است و گنجينه هاي جود و کرمش از عطا و بخشش پايان نمي يابد. و درود بي پايان و سلام قروان بر مشعل دار نور پيامبر مان محمد صلی الله علیه وسلم و خاندان و ياران با صفا شان باد.
برادرم!
اين جزوه را در حالي برايت نوشتم که قلبم آنرا املا نموده و نصيحت و خير خواهي پس افزون حامل آن بسوي تو مي باشد. تا باشد که مطالب و محتويات آن برايت مفيد و سودمند واقع گردد.

پس برادر عزيز! يگانه اميد من از تو اينست که دروازه هاي قلبت را بسوي آن بگشا و در اعماق ضميرت او را جاي بده.
برادرم! اگر چنين کردي، پس بياري خداوند اين جزوه دستت را خواهد گرفت و برايت مفيد واقع و سودمند واقع خواهد شد.

برادرم! سخنم با تو درين اوراق از زنده گاني دنيا يا تلخي ها و سختي ها و الام و مصايبش خواهد بود. زنگاني که خداوند ج از آن برايت چنين تصويري کشيده است.

ترجمه: زندگي دنيا را براي آنها به آبي تشبيه کن که ا

ز آسمان فرو مي فرستيم، بوسيله آن گياهان زمين سر سبز و در هم فرو مي روند. اما بعداز مدتي مي خشکد، بگونه که باد ها آنها را بهر سو پراگنده مي کند، و خداوند بر هر چيز توانا است.

برادر جوان! مسلماٌ که تو تلخي هاي زندگي را صبح و شام مي چشي، و برادرم، در زندگي دنيا بدتر از ارتکاب معاصي و فرو رفتن در لذايذ مادي و شهوت ها چيزي ديگري تصور نمي شود، چه همين گناهان است که کمرت را شکسته و جو.اني ات را بر تو فاسد کرده است. و عزم و اراده قوي و راسخ را که شايسته يک جوان مسلمان مي

باشد از تو سلب نموده است.

برادر جوان! واژه جواني که به آن در عربي (شاب) گفته مي شود آيا مي داني که چه معنا دارد؟.

علماء گفته اند: اصل و ريشه اين کلمه (شاب) دلالت بر حرکت و نشاط و پويايي مي کند.

برادرم! جواني از خود يک گرمي و جوشي بويژه دارد که اگر بوسيله سرماي ايمان راستين خاموش کرده نشود صاحبش را هلاک مي کند.
و برادرم! بدان که دام هاي ابليس لعين در اطرافت تنيده شده است و اگر از يکي آن نجات يابي دام ديگرش را بر سر راهت مي تند و به همينگونه ادامه خواهد داشت تا آنکه اسير دامش گردي و مطيع و فرمانبردارش شوي.

برادرم! جالها و چالها بزرگ ابليس را من برايت درين جزوه نشان مي دهم. جالهاي که ديگر شرارتها و زهر پراگني هايش از آن نشات مي کند.

پس برادر جوان! با هوش و حواس بيدار و قلب زنده و هوشيار بيا يکجا با من به تعاليم و رهنموني هاي علماي پارسا و خدا پرست درين مورد گوش فرا ده تا حيله ها و ترفند هاي ابليس لعين را يکايک برايت شرح دهند.

علي ابن ابي طالب گفته است:
اساس فتنه بر سه چيز است:
اول: زنان، و آنها دام گسترده و آماده ابليس اند.
دوم: شراب: و آن شمشير برهنه و بي نيام ابليس است.
سوم: دينار و درهم، و ان تيرهاي آگنده به زهر ابليس اند.
برادر جوان! خداوند من و ترا از شر فتنه هاي پنهان و آشکار نگهداردو به رحمت بي بايانش از هواي نفس و تمايلات غريزي محفوظ مان دارد.
برادرم! يگانه سبب هلاکت و تباهي انسانها هواي نفس است. طبيعتاٌ نفس به هر چيز رغبت مي کند، هر چند که در آن عصيان و نافرماني باري تعالي باشد. بويژه نفوس جوانان طوريس که صاحبش را از داخل مي جوشاند مانند ديک که بالاي آتش جوش بخورد، و بسوي عيش و نوش و لذايذ و شهوات مي جهد.
پس برادرم: دريغا بر جوانيکه رونق جواني اش را در باي پت عياشي و شهوت راني قربان مي کند.
برادرم: چه بسا جواناني هستند که بر مرکب هوس و ارزوي هاي نامشروع شان سوار اند. آري، هواي نفس چه بد مرکبيست. برادرم: هشدارف مرکب هوا و هوس.....
برادرم: آيا گاهي قرآن خوانده اي تا ديده باشي که چگونه الله ج هوا و هوس را در کتابش نکوهش کرده است؟
ترجمه: آيا ديدي کسي را که معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده؟ و خداوند او را با آگاهي گمراه ساخته و برگوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اي افگنده با اينحال چه کسي مي تواند غير از خدا او را هدايت کند؟ آيا متذکر نمي شويد؟
حسن بصري گفته است:
"آنکه همه آموزش تابع هواي نفس و خواهشاتش باشد منافق است". برادر جوان: موقفت را تعيين کن که در کجا ايستاده اي؟ آيا در آستان هواي نفس ايستاده اي و يا در آستان اطاعت و بندگي الله ج ؟.
برادرم: اگر از کساني هستي که بر آستان هواي نفس ايستاده اند، پس سوگندت مي دهم راستي ات را بگو که چه چيز را در جهان هواي نفس دريافتي؟
* آيا آرامش و شادماني را دريافته اي که به ضميرو وجدانت سکون و اطمينان بخشد؟

* آيا در قراره نفس خود شوق و رغبت بسوي سراي آخرت و بهشت جاويدان پروردگارت بهشتي که پهنايش به اندازه آسمانها و زمين است. والله ج آنرا براي پارسايان آماده کرده است. احساس نموده اي؟


* آيا در ضمير و درون خويش محبت به اطاعت پروردگارت و محو شدن در عبادت او را احساس کرده اي؟
برادر جوان: چقدر نيک بخت خواهي بود در آن روزي که شبش را سپري کني و صبح آنرا به انقياد و اطاعت الله تعالي استقبال کني، و هواي نفست را در آنروز بکشي.
پس بايد برادرم: اين روز را از جمله روزهاي نيکويت بشماري، روزي که فردا (روز قيامت) وقتيکه در پيشگاه الله ج ايستاده شوي و به يک نيکي محتاج باشي – آنوقت برايت مفيد و سودمند واقع مي شود.
برادرم: نه تنها يک روزت با اينگونه باشد و بس بلکه بکوش همه روزهايت به همينگونه روزهاي سفيد باشند. خداوند چهره من و ترا سفيد کند روزي که در آن بسا چهره ها سفيد و بسا چهره هاي سياه مي شوند.
ابو درداء رض گفته است:
" وقتيکه انسان شب را روز مي کند عمل و هواي نفسش با هم جمع مي شوند، اگر عملش تابع هواي نفسش شد پس روزش روز بدي خواهد بود و اگر هواي نفسش تابع عملش شد پس روزش روز نيکو و خوبي خواهد بود.
برادرم: آيا ترا به اصل مرض و علاج آن رهمايي نکنم؟
ابن سماک گفته است: "اگر مي خواهي ترا به اص

ل بيماري ات و علاج آن رهنمايي ميکنم".

بيماري تو هواي نفست است و علاجش ترک آن مي باشد. مردي نزد حسن بصري آمد و گفت: " اي ابوسعيد! کدام جهاد افضل است؟ گفت: جهاد با هواي نفس".
برادرم: لحظه درنگ کن. اين سخنان را برادرم، براي تو مي نويسم. اي کسيکه در درياي خروشان گناهان و شهوت هاي زود گذر غرق شده اي، واي کسيکه در برابر زرق و برق دنياي فريب دهنده گيچ و مدهوش مانده اي! لذت و عيش زندگي را ندانستي جز شبي که آنرا در تالار هاي عياشي سپري نمودي، يا لحظاتيکه آنرا به عشق و عشق بازي با زنان و دختران رو سبي و فاحشه ضايع کردي و با دقايق و ساعاتي که آنرا در رفت و آمد به سينماها و مراکز فحشا و فساد گذراندي و يافرصت هاي که آنرا در آواره گي و در بدري در کوچه ها جاده ها از دست دادي و يا هم روز هاي پر بها و ارزشمند جواني ات که آنرا در کشور هاي کفري در ميان رقص و شراب و کباب و در وسط صد ها لجنزار کثافات و پليدي ها گذراندي. آري همين است بهره تو از زندگاني دينا و جز اين چيزي ديگري از زندگي دنيا در دفتر اعمالت ثبت نيست.
برادر جوان: گمان مي کنم فراموش کرده اي که مسلمان هست، و فراموش کرده اي که بخاطر چه هدف و مقصد آفريده شده اي؟
برادرم: گمان مي برم فراموش کرده اي که روزها بسرعت مي گذرد و جواني ات همراه با آن سپري مي شود.
برادرم: گمان ميکنم فراموش کرده اي که سعادت و نيکبختي ات در چند قدمي است قرار دارد.
از انس رض روايد است که گفت:
رسول صلی الله علیه وسلم فرمودند: "حقت الجنة با لماره و حقت النار بالشهوات" (مسلم و ترمذي)
يعني "بهشت با دشواري ها احاطه شده است و دوزخ با عياشي ها و شهوت ها محاط شده است".
برادرم: جواني ات سرمايه بسيار ارزشمند تست آنرا بي فايده و رايگان از دست مده، و چون پناه گاه و سنگرت به خطر مواجه شد آنرا خرا

ب مکن.
برادرم: به فرجام معاصي و شهوت پرستي باديد عبرت گيرنده نظر افگن تا عاقبت بد و شوم آنرا دريابي.
امام ابن جوزي مي گويد:
"خردمند کسي است که دين و مردانگي اش را با پرهيز از حرام حفاظت کند. وقوت و نيرو اش را در حلال نگهدارد. و آنرا در راه کسب فضايل در قالب علم و عمل بمصرف برساند، عمرش را فنا و قلبش را مشغول به چيزي نکند که عاقبت نيکو ن

داشته باشد".
برادر جوان! آيا گاهي در مورد عاقبت و انجام معاصي انديشيده اي؟ که همانا سبب بدبختي و پريشاني و اضطراب در دنيا و شکنجه و عذاب و جهنم سوزان در روز قيامت است:

برادرم: اطاعت پروردگارت را هدف و برنامه زندگي خويش گردانف تا در دنيا نيکبخت شوي و در قيامت روزي که مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان ايستاده مي شوند به عاليترين درجات نايل گردي.
حسن ابن محمد جريري گفته است:
"تيز ترين مرکب بسوي بهشت تقوا و برهيزگاري در دين است، و تيز ترين مرکب بسوي آتش دوزخ منهمک شدن در شهوات و غرايز جنسي مي باشد. پس کسي که بر پشت يکي از شهوات و غرايز جنسي مي باشد. پس کسي ک بر پشت يکي از شهوتها سوار شد او را بسوي هلاکت و تباهي سوق مي دهد".
همانا براي هر چيز غايت و انتهايست، هر چند که بعضي مردم لذت و سعادت را در شهوت پرستي مي پندارند، زيرا:
برادرم: استمرار بر عياشي و شهوت راني سر انجام به از بين رفتن حلاوت شهوت منتهي مي شود".
امام ابن جوزي مي گويد:
" وبايد دانست که اشخاص عياش و شهوت ران باالاخره بحالتي مي رسند که از شهوت راني هيچ لذتي نمي برند و در عين حال آنها از آن دست کشيده نمي توانندف زيرا که شهوت راني براي آنها شکل زندگاني اجباري و اضطراري را اختيار کرده است".
برادرم! هشدار ! اين شهوت ها اس که از هر طرف ترا محاصره کرده اند و در نگاهت بسيار زيبا و دلربا معلوم مي شوند و به لباس هاي رنگارنگ جلو چشمت نمايان مي شوند.
برادرم: گمان ميکنم فراموش کرده اي که سعادت و نيکبختي ات در چند قدمي است قرار دارد.
و اين تو هستي برادر جوان: که بدنبال آنها کور کورانه دست و با مي زني و به آغوش جهنمي شان بدون اندکترين فکر و تدبر خود را مي افگني.
ابراهيم قصار گفته است:
"ناتوان ترين شخص کسي است که از کنترول

و جلوگيري شهوتش عاجز باشد و قوي ترين شخص کسي است که جلو شهوتش را گرفته بتواند".
پس برادرم: صبر کن و دگران را به صبر توصيه کن، تا سعادت و کاميابي دنيا و آخرت را حاصل کني. الله ج گفته است:
ترجمه: خداوند در برابر شکيبايي آنان، بهشت و لباسهاي حرير بهشتي به آنها باداش مي دهد".
ابو سليمان داراني در تفسير آيه فوق گفته است:
از شهوت صبر کردند
يحي ابن معاذ گفته است: "بهشت به دشواري ها احاطه شده است و تو آنرا دوست نداري، و دوزخ توسط شهوت ها و غرايز جنسي احاطه شده است و تو طالب آن هستي. پس تو به بيمار مزمني ميماني که اگر بر تلخي دوا صبر کند صحت و عافيتمندي اس را باز مي يابد، و اگر در برابر تلخي دوا مقاومت نکند صحتش را باز نمي يابدو بيماري اش ساليان متمادي ادامه پيدا مي کند".
پس برادرم: صبر کن تا در اطاعت و بندگي الله ج استغناء از معاصي و گناهان را دريابي و سيب در صف هدايت يافتگان و قافله توبه کننده گان داخل شوي.... آري اين بعيد نيست.
برادرم: لحظه توقف کن، و تو اي عاشق دلداده و دلباخته، اين چه مرضيست برادرم، که دين و دنيايت را بر تو فاسد کرده است؟
آيا اين همان مرضي نيست که شما به آن عشق مي گوييد؟
مرض کشنده جوانان...... و سرطان مهلک بسا گلهاي نو شگفته و عنچه ها ي نو رسنه، آري چه بسا جواناني اند که رونق و تراوت جواني شان توسط اين مرض سياه فاسد شده است.
برادرجوان! چقدر مسکين و بيچاره اند که عده جواناني که به صورت هاي بي جان عشق ورزيده و درک نکردند که خداوند آنها را براي م

قصد بزرگتر از آن آفريده است.
ترجمه: من جنس و انس را نيافريدم جز براي اينکه عبادتم کنند. هرگز از آنها نمي خواهم که به من روزي دهند، و نمي خواهم مرا طعام کنند، خداوند روزي دهنده و صاحب قدرت و قوت است".
برادرم: اينست همان هدف والا ومامول بزرگ و رستگاران بايد بسوي آن سعي ورزند.
وبدين سبب حکماء در باره عشق گفته اند.
"هو شغل قلب فارغ" يعني عشق و

عشق باري کار قلب فارغ است" مس

لماٌ سخن شان در مورد عشق راست و درست است و به يقين عشق در قلبي راه مي يابد که از معرفت برودگارش فارغ باشد.
آري قلبي که هدف و مقصد آف

رينش خود را نشناسد. قلبي که به سود و زيان خود پي نبرد، قلبي که از اهداف والا و بزرگ خالي و عاري باشد. پس اينجا است که عشق در چنين يک قلب خالي و فارغ از همه فضايل و خوبي ها جاي پيدا مي کند.
برادرم: اينک من ترا به اضرار و زيان هاي عشق در دين و دنيا آگاه مي کنم.
ضرر آن در دين : قلب را از معرفت وخشيت الله ج خالي نموده هيبت او را از آن سلب ميکند. پس اينجا است که عاشق در حرام مي افتد و آخرتش خراب مي شودو به عقوبت پروردگار مواجه مي گردد.
ضرر آن در دنيا: کسيکه به مرض عشق مبتلا است هميشه فکر مي کند، گرفتار غم و تشويش است، کم خواب و بي اشتها است، و سر انجام عشق اثر خود را بر اعضا و جوارح عاشق مي گذارد، بر چهره اش زردي نمايان مي شود و بر دست و پايش لرزه طاري مي شود و زبانش لکنت پيدا مي کند که ديگر نمي تواند درست حرف بزند و بسا اوقات عشق صاحبش را بجنون و ديوانگي مي کشاند


برادرم: گمان نمي کنم که در جستجوي شناخت دواي عشق و خشکاندن ريشه هاي اين شجره ملعون و فاسد نباشي.
برادرم: اگر خواسته باشي که نسخه دقيق و جامعي براي علاج از مرض عشق داشته باشي پس برايت مي گويم که آن نسخه فق

ط از يک عنصر متشکل است که انشاءالله جامع و در برگيرنده تمام عناصر دواي اين مرض مي باشد. و آن نسخه عبارت است:
از دوري گزيدن از نظر توام با عزم قوي و اراده راسخ بر اغماض چشم و اجتناب از محبوب.
برادرم: اگر به اين نسخه ناياب و اکسير سعادت عمل کنيف پس مطمين باش که دژهاي فولادين عشق بلرزه در آمده و فرود خواهند ريخت.
اصمعي گفته است: "مردم در باره عشق چيزهاي زيادي گفته اند و نوشته اند. اما جامع ترين آن سخني است که يکي از زنان عرب در پاسخ سوالي که از او در باره عشق شد گفته است".
"عشق شرمساري و ديوانگي است".
برادرم: لحظه درنگ کن لذت بزرگ، لذتيکه بالاتر از آن لذتي وجود نداردف اما دريغا که گروهاي زيادي از مردم از ان غافل شده اندف و زهي بر آنانيکه بر اين لذت بزرگ دست يافتند.
برادرم: آيا مي داني که اين لذت بزرگ چيست؟

به پاسخ متوجه شو. "آري بدون ترديد طلبگاران دنيا از لذت واقعي در آن غافل مانده اند. اگر لذت و عيشي در دنيا وجود دارد همانا شرف علم، اخلاق، دفاع از حريم عقيده، رهد و قناعت و دستگيري نيازمندان و مستمندان مي باشد و پس و اما لذت و تنعم را منحصر در خوردن و آشاميدن و عياشي با زنان دانستن، کار کسي است که به مفهوم لذت بي نبرده است.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید