بخشی از مقاله

پرنده باز


مشخصات و ریشه واژگانی:
پرنده بزرگ تیز با منقار برگشته و محکم و دندانه دار که انواع گوناگونی دارد و ماده بعضی از انواع آن را برای شکار تربیت می کردند.1
کلمه باز به معنی پرنده معروف( باید از vaza به معنی پرنده مشتق باشد که آن هم از مصدر اوستایی vaz به معنی پریدن مشتق است.2
صورت پارسی این کلمه را baz د انسته اند و پهلوی را baz و bac یا baj .
هم چنین در فرهنگ فارسی به پهلوی صورت دیگری نیز برای نامیدن این پرنده در زبان پهلوی پیشنهاد شده است. با تلفظ caxyvak , cihrap که بنظر میاید این تلفظ با واژه (چرغ) مناسب تر باشد و احتمالاٌ نوعی خلط معنی و لغزش روی داده است. آنچه مسلم است در متن پهلو

ی بندهش این کلمه چنان که گذشت baj ,یاbac ثبت شده است.3
باز را در زبان عربی(بازی) و(صفر) گویند. و آن را به نام شهیاز و قوش هم می خوانند.4

1. فرهنگ فشرده سخن جلد1ص270


2. فرهنگ ایران باستان، ص314 به نقل از فرهنگ جانورانص123
3. فرهنگ جانوران جلد1 ص123
4. دانشنامه- جلد1- ص 228

نوشتارهای پهلوی:
در کتاب بندهش دو بار از باز سپید سخن رفته و در هر دو مورد جزو آفریده های اهورایی قلمداد شده است که به سود مردمان علیه( مار پردار) می جنگد:
.... مار پر دار اگر سایه بر کسی(از) مردم افکند، میرد و دادار باز سپید را برای از میان بردن ان مار آفریده است که چون آن مار پر دار شود و به زیر پرتو خورشید رود تا سایه بر مردم جاندار افتد تا می رند، باز سپید به کارزار آن مار رود و بدو ( آن مار) کشته شود. اگر پیروزی باز را باشد. مار کشته شود، اگر مار چیره شود باز را کشد، اگر هر دو هم زور شوند هر دو به یکدیگر پیچیده شوند، مرده بر زمین افتند.1

قصص قرآن:


در متون تفسیری و قصص، داستان ویژه ای درباره باز دیده نشد، اما نکته خاص در تاج التراجم ثبت شده است که از قول علی بن ابی طالب(ع) درباره تا

بوت و سکینه ی معروف بنی اسرائیل است. به این ترتیب:
علی مرتضی علیه السلام گوید: آن بازی بود بر صورتی که ان را دو سر بود و روی همچون روی مردم.2

1. بندهش-ص99- وص103- به نقل از فرهنگ جانوران ص123
2. تاج التراجم-ج1-ص 271- به نقل از فرهنگ جانوران ص123
نماد و جایگاه در اساطیر ملل:
باز مانند اغلب پرندگان نوع خود، با چنگال های خمیده اش نماد ربا خواری، زیاده خواهی و سلطه طلبی است از آنجایی که باز ماده از باز نر قویتر و ماهرتر است به همین جهت نشان دهنده یک زوج زن سالار نیز هست. در عهد قدیم به دلیل اخلاقیات رایج در آن دوره، نقش یک باز روی پشت دست علامت اشرافیت و برتری بود( قوش را ببیند) باز پرنده شکاری و مهاجم است و گاه نشانه قضیت است. در چین باستان، باز مسخ کبوتر چاهی است و علامت پاییز، فصل شکار و در عین حال فصل زندگی دور افتاده و بی رفت و امد. در ضمن باز، در ارتباط با لاک پشت بود، چنانچه در جه- جینگ یاد داد. در مصر باز، پرنده ای هوروس بود بنابراین علامت خورشیدی بود. باز هم مانند عقاب نماد قدرت خورشید بود. یونانیان و رومیان در باز نشانه ی خورشید می دیدند.1
مصریان و یونانیان این مرغ را مقدس می دانستند به حدی که اگر کسی سهواٌ او را می کشت خطای عظیمی نموده بود لکن قوم یهود به موافقت شریعت او را یکی از حیوانات نجسه می دانشتند2 در گذشته باز را برای شکار تربیت می کردند و در زمان ساسانیان برای شکار کسی را به باز داری می گرفتند3
پرنده ای است معروف و مشهور که سلاطین و اکابر ش

 

 

کار فرمایند.4

 

1. فرهنگ نمادها-ج2-ص22 2.لغت نامه دهخدا. ج3. ص 4072
3. دانشنامه.ج1.ص 228 4. فرهنگ فشرده سخن.ج1.ص 270
در قدیم شهرها را برصورت چیزها می ساختند، چنانکه شهر (شوش) بر صورت باز ساخته شد. در قدیم پادشاهان به هنگام صید برای شکار پرندگان از باز استفاده می کردند از این رو تربیت باز خود فنی عمده و از لوازم سلطنت به حساب می آمده است.1

داستان صوفیانه:
در اسرار نامه عطار، از باز سپید شاهانه ای سخن رفته که بر سرای پیرزنی فرود می اید و پیر زن پر و بال او را می کند و به چنگال و منقار او آسیب می رساند:
مگر باز سپید شاه برخاست بشد تا خانه ان پیر زن راست
و در کشف المحجوب هجویری به همین داستان اشاره شده است:
ولامحاله چون باز ملک بر دیوار سرای پیرزنی نشیند پر و بالش ببرند.
این حکایت به سایر متون صوفیانه نیز راه یافته است.

داستانهای ایرانی:
درداستانهای ایرانی اولین کسی که باز(وسایر مرغان شکاری) را آموخته کرد طهمورث بود:
زمرغان مرآن را که بد نیک تاز چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گرفت جهانی بدو مانده اندر شگفت ( فردوسی)
1. فرهنگ اساطیر.ص 270
در مروجالدذهب درباره اولین کسی که به باز شکار آموخت داستانی نقل شده است که ضمن آن پرورش باز به اقوام غیر ایرانی نسبت داده شده است. به این ترتیب که بطلمیوس جانشین اسکندر روزی در تفرج گاه خود بازی را در حال پرواز دید گفت:
« این پرنده ای که نکوست که سلاحی دارد و شایسته است که شاهان مجلس خویش را بدان زینت دهند» ... آن گاه ماری نر متعرض یکی از باز ها شد و باز ان را کشت. گفت: « این شاه است و از انچه شاهان به خشم آیند او نیز به خشم آید» و سرانجام وقتی پرنده ای را شکار کرد گفت:« این پادشاهی است که حریم خود را حفظ کند و از خوراک خویش غافل نماند».1
و پس از ان به نگهداری باز پرداخت و پس از او ملوک یونان و روم و عرب و عجم و دیگران باز نگه داشتند. در نوروزنامه دو حکایت نقل شده است که در ان ها از عزت و احترامی که باز در نزد پادشاهان داشته سخن رفته است:
چنین گویند که ماهان پادشاهی بزرگ بوده اس

ت عاقل و کافی، یک روز باز دار خویش را دید باز بر دست آب می خور، بفرمود تا صد چوبش بزدند.
گفت: ای عجب باز به تن خویش پادشاه پرندگان است و غمگسار عزیز دست پادشاهان است، روا بود که تو چنین بی ادبی کنی؟ 2

1. مروج الذهب. نقل از صص 295و296. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
2. نوروزنامه ص69. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
در داستان دوم نیز همین مضمون پرداخته شده است. از این قرار که امیر ابوالعباس، برادر فخر الدوله در کودکی زیر نظر بو عبدا... خطیب تربیت می شد. روزی بازی بر دست نشانده بود و در ان میان از دهن خیو بینداخت.
استاد او ملامت کنان گفت: ای سبحان ا... تو ملک و ملک زاده ای! عزیز ملکان بر دست تو چنین بی ادبی کنی کز دهان خیو بیندازی؟...1

تشبیه:


اغلب تشبیهاتی که به باز مربوط می شوند تشبیهات مرکبی است که بر پایه خوی شکارچی گری این جانور بنا شده است:
به هوا در نگر که لشکر برف اندر او چون همی کنند پرواز
رایت هم چون کبوتران سپید راه گم کردگان زهیبت باز ( آغاجی بخارایی)
و
که باز شانه کند همچو باد سنبل را به نیش چنگل خون

ریزتارک عصفور(رودکی)
و
سپاه خسرو مشرق به فر دولت او چنان گرفتند ان برج را چو باز حمام(عنصری)

1. نوروز نامه صص 69-70. به نقل از فرهنگ جانوران ص 123
و ناصر خسرو نیز بنا به عادت خویش از تصویر عینی باز و کبوتر برای بیان معنای پند و اندرز و حکمت سود جسته است:
ای باز هوات در ربوده از دام زمانه چون کبوتر
بنشان زسرت خمار و خود منشین حیران چو به چنگ باز در تیهو
یوز و باز سخن و نکته ام را بی شک دل دانای سخن پیشه شکارستی(ناصر خسرو)
پر وبال و چنگال باز و بر دست شاه نشستن او نیز گاه مایه تشبیهاتی خاص شده است:
شد از باد آبدان چون سینه باز
هزار آواز با گل عاشقی باز
چمن چون پر طاووس و لاله چون پر طوطی
هوا چون چون پشت بازاست و چمن چون سینه شاهین( قطران تبریزی)
بسا کها که بر او بر زمانه کار نکرد
کشیده چون پر بازان بر او به نعل اشکال( منجیک ترمزی)
گویی که پر باز سفید است برگ او
منقار باز لولو نا سفته برچیده( کسایی)


من ایدون چون بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود بر پرانی
چنگ بازان است گویی شاخک شاهسپرم
پای بطان است گویی برگ بر شاخ چنار( منوچهری)
تمثیل جهان:
باز به دلیل ربایندگی و حمله وری به عنوان تمثیل برای جهان و روزگار و شب و روز( باز پیسه) و نیز پیری( سفیدی موی) و مرگ به کار رفته است:
باز جهان تیز پر و خلق شکار است


باز جهان را جز از شکار چه کار است
نیست جهان خوار سوی ما ز چه معنی
خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است
قافله نخورد و راه نزند باز
باز جهان رهزن و قافله خوار است

این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال
کو هیچ نه ارام همی یابد و نه هال
زین پس نکند شکار هرگز
نه باز و نه یوز روزگارم
جز که هشیار حکیمان خیر از کار ندارند
که فلک بازشکار است وهمه خلق شکارند(ناصر خسرو)
کاین باز مرگ هر که سر از بیضه بر کند
همچون کبوترش بدراند به چنگلی (سعدی)
و پیری و موی سفید که به باز تشبیه ش

ده است:
نبینی که باز سپیدی کنون
اگر کبک بگریزد از تو سزا ( بوالمثل بخارایی)
کنایه:
به دلیل ویژگی شکارگری و تیز چنگالی باز هیچ حیوانی توان مقابله با او را ندارد همین واقعیت دست مایه ی شاعران شده است تا به عنوان رمز و کنایه برایامور غیر ممکن و محال باز را در موضع ضعف قرار دهند و نوعی تصویر وارونه بسازند:
چنان اندیشد او از دشمن خویش که باز تیز چنگال از کراکا ( دقیقی)
و به این ترتیب نوعی مدح شبیه به ذم فراهم امده است نمونه های بسیاری از این کاربرد در ادبیات فارسی وجود دارد که به ذکر چند شاهد اکتفا می شود:
به مهر آن گه بود با تو مرا بود ساز
که باشد جفت با کبک دری باز
وگر گنجشک روزی باز گردد
دل رامین از این خو باز گردد ( اسعد گرگانی)
¬ ای خسرو مبارک یارا کجا بود
جایی که باز باشد پرید ماغ را(دقیقی)
باز برگیری و کبک دل به ناز آرد تو را
باز را این دوستی کی بود با کبک دری ( عنصوری)
اصطلاحات:
از معروف ترین اصطلاحات مربوط به باز ( طبلک باز) است که به تصریح غیاث اللغات ( نقاره ای کوچک باشد که باز داران و میر شکاران همراه خود دارند . هرگاه صید را برابر زمین نشسته و یا در آب شناور بینند، آن نقاره را می زنند تا از آواز آن صید از جای خود برخاسته و به پرواز آید و ایشان باز را بر آن سر دهند):
که چون از طبل باز آواز آید زشوق آن باز در پرواز آید
چو بی دل گردد و بی جان نشیند همه بر ساعد سلطان نشیند( عطار)
و از بعضی از ابیات دیگر می توان استنباط کرد که نواختن طبل برای باز نشانه پرواز کردن است و اگر د رهوا آ ن را می شنیده نشانه بازگشت محسوب می شده است:
چو در نالیدن در امد طبلک باز درآمد مرغ صید افکن به

پرواز
روان شد در هوا باز سبک پر جهان خالی شدازکبک وکبوتر( نظامی)

ترکیبات وصفی:
باز به عنوان موصوف صفات متعددی را به سوی خو

د جلب نکرده است و به طور معمول به شکاری و شکارگری و شبیه به آن وصف شده است به عنوان نمونه:
روم زین جا سوی گرگان و ساری بپرانم درو باز شکاری ( اسعد گرگانی)
و
دشمن تو ز تو چنان ترسد که ز باز شکار دوست، کلنگ( فرخی)
اما در کل و به طور عمومی باز حمل کننده چند صفت ویژه است به این قرار:
بلند پروازی:
من آن بازم که پروازم بلند است شکارم آفتاب دلپسند است ( اسعد گرگانی)
و
شیر نه ای لیک شیروار بجستی باز نه ای لیک بازوار پریدی ( قطران تبریزی)

ربودن:
چون ماه از ربودن و چو خار از پسودن به گاه ربودن چو شاهین و بازی( مصعبی)
و
ربودی از این و بدادی مر آن را چو باز شکاری و آز شکاری( ناصر خسرو)

طمع کاری:
رسن در گردن یوزان طمع کرد
طمع بسته است پای باز پران
پراپرند ز طمع باز و جغدکان بی رنج
نشسته اند از ایشان طمع گسسته ستند( ناصرخسر

و)


امثال:
اگر بازی اندر چغو کم نگر
و گر با شه ای سوی بطان مپر ( ابو شکور)
اگر چه کبک صید باز باشد
بدو پیدا شده است از باز بازی( ناصر خسرو)
اگر هم باز باشد بچه باز
پسر هم چون پدر باشد سرافراز ( اسعد گرگانی)
و صورت عربی این مثل چنین است:
و حق علی ابن القصر ان یشبه الصقر 1
به مو بد چنین گفت دهقان سغد
که بر ناید از خانه باز، چغد( فردوسی)
به جای مشک نبویند هیچ گه، سرگین
به جای باز ندارند هیچ گه ورکاک( ابو عباس ریحانی)
تو مرکو یی به شعر و من بازم
از باز کجا سبق برد مرکو( دقیقی)
چو کبک دری باز مرغ است ولیکن
خطر نیست با باز کبک دری را( ناصر خسرو)
مثل شد در زبان هفت کشور
شهان دانند باز ماده از نر( اسعد گرگانی)
نکند عشق ، نفس زنده قبول
نکند باز، موش مرده شکار( سنایی)

1. مجله یغما. سال دهم. شماره11. به نقل از فرهنگ جانوران
... بزرگ خطایی کرد که بر تخت خداوند نشست و ( گنجشک راآشیانه باز طلب کردن محال است...)1
... لا محاله چون باز ملک بر دیوار سرای پیر زنی نشینند ، پر و بالش ببرند...2

تصاویر گوناگون:


ارجمندی باز:
باز از جمله ارجمندی ترین حیوانات تربیت شده است. درباره محاسن و ویژگی های آن به جز کتاب های اختصاصی باز نامه، به طور پراکنده در سایر کتب گفتگو شده است تا آنجا که یکی از بندهای دعاهای موبدان در جشن نوروز آرزوی سلامتی باز پادشاه ب

وده است:
... اسپت کامکار و پیروز... و بازت گیرا و خجسته به شکار...3
و علت این خجستگی را ابوریحان چنین بیان کرده است:
باز مونس شکارگاه ملوک است، و به وی شادی آرند و و ی را دوست دارند و در باز خوی ها بود چنان که اندر ملوک بود از بزرگ منشی و نازکی و پاکیزگی و پیشینیان چنین گفته اند که شاه جانوران گوشت خوار باز است...
1. تاریخ بیهقی. ص685. س14
2. کشف المحجوب.ص8 س17
3. نوروزنامه.ص28. س3و4 به نقل از فرهنگ جانوران ص123
و از بهر این حال باز به ملوک مخصوص تر است که به دیگر مردمان و مر باز را حشمتی است که پرندگان دیگر را نیست.1
و به دلیل همین حشمت است که در قابوس نامه شکار با باز توصیه شده است:
پس اگر نخجیر دوست داری به نخجیر یوز و باز و چرغ و شاهین و سگ مشغول باش2
هم چنین مسعودی در مروج الذهب، شأن و موقعیت باز را زا دید حکما و پادشاهان بر می شمارد:
... خاقان ، ملک ترک گفته( باز شجاع با اراده است) و کسری انوشیروان گفته: ( باز رفیقی است که اشاره را نیکو دریابد و فرصت را اگر میسر شد از دست ندهد،)
قیصر گفته : باز پادشاهی بزرگوار است اگر محتاج شود بگیرد و اگر بی نیاز شود رها کند. و فیلسوفان گفته اند: از باز سرعت طلب و نیرومندی در کار تحصیل روزی آموز)...3

ضعف باز در برابر عقاب:
ابوریحان معترف است که باز از عقاب ضعیف تر است اگر چه بر ارجمندی باز تأکید می ورزد:
... و عقاب از وی بزرگتر است ولیکن آن را آن حشمت نیست که باز را...4
1. نوروزنامه.ص67.س 1تا9 2. قابوس نامه.ص 95.س3
3. مروج الذهب.ج1.ص 185 4. نوروزنامه ص67. س9

و همین معنی در دیوان های شعر منعکس شده است:


نهیب خلق زمیزان نهیب میزان زو
بلای کبکان باز و بلای باز عقاب ( قطران تبریزی)
و
عقابان می درد چنگال باز آهنین پنجه
تو راب ازی همین باشد که چون عصفور بنشینی (سعدی)
و
مرد اگر چه فضل دارد عاجز آید با تو هم
باز اگر چه صید گیرد، عاجز آید با عقاب( معزی)
باز سپید و شاهباز:
باز سپید بهترین انواع باز شناخته شده است ان را ( جره) نیز نامیده اند برهان قاطع می نویسد:
[ جره] به ضم اول... نرینه هر جانور باشد عموماٌ و نرینه باز را گویند
خصوصاً ... و بعضی باز سپید را گفته اند خواه نر باشد خواه ماده1

1. برهان قاطع( زیر عنوان جره)

همچنین در نوروز نامه آمده است:
انواع[ باز] بسیار است ولیکن از همه سپید چرده بهتر... و به شکار حریص تر سپید چرده بود...1
در ادبیات فارسی نیز ارجمندی باز سپید انعکاس یافته است:
من بچه فرفورم و او باز سپید است
با باز کجا تاب برد بچه فرفور( ابوشکور بلخی)
ای باز سپید و خورده کبکان را
مردار مخور به سان ناهاری( ناصر خسرو)
ملکان مرغ شرکارندو ملک باز سپید
تا جهان بود و بود مرغ بود طعمه باز
مخالفان چو کلنگند و او چون باز سپید
شکار باز بود ورچه مه ز باز کلنگ(فرخی)
و نیز استعاره برای معشوق:
حور بهشتی سرای منت بهشت است
باز سپیدی کنار منت نشیمن( فرخی)
1. نوروزنامه.ص68.س 9-10
و شاهباز که در لغت به ( بازی سپید و بزرگ[که] پادشاهان باآن شکار کنند و آن را به ترکی توغان گویند1 معنی شده است. از جمله بهترین نوع این پرنده به حساب می آید:
ز بس رفعتش شاهباز خرد نیارد بر افراز او بر پرد(لبیبی)
و
چه نسبت بود دشمنت را به تو تویی شاهباز و عدو کرجفو( طیان مرعدتی)
و تمثیل زیبایی که در وصف پیری ساخته شده است:
بر افکند پیری ضیا بر سرت به چشم بتان ظلمت است آن ضیا
نبینی که باز سپیدی کنون اگر کبک بگریزد از تو سزا(ابوالمثل بخارایی)
و نیز تشبیه گیاه پیل گوش در زیر باران به باز سپید:
گویی که پر باز سپید از برگ او منقار باز لولوی ناسفته برچده(کسایی مروزی)

مجسمه و پیکره:

 


در تفسیر سورآبادی ضمن توصیف زینت های دربار و تخت دقیانوس از مجسمه شیر و باز گفتگو کرده است به این ترتیب:
شیری از دست راست وی[دقیانوس] بداشته، همه از جواهر قیمتی و...

1. برهان قاطع. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
باز زرین دیگر سوی وی بداشته، دو چشم از دو یاقوت سرخ چنان که
شعاع ان بر ملک تافتی. هر ساعت... باز پر باز کردی، مشک و گلاب چکیدن گرفتی...1
و در ویس و رامین از مرغ های زرین بر فراز رایت پهلوانان در جنگ سخن رفته است:
فراز هر یکی زرین یکی مرغ عقاب و باز با طاووس و سیمرغ
به زیر باز در شیر نکورنگ تو گفتی شیر دارد باز در چنگ( اسعد گرگانی)
محتمل است( باز چتر) که در هفت پیکر آمده است از همین نمونه ویسو رامین باشد. در حواشی هفت پیکر امده است(باز چتر تمثال باز است که بر سر چتر شاهان از زر ساخته می شده و از خواص شاهان بوده) ابیات مورد نظر در هفت پیکر و نیز در خسرو وشیرین چنین است:
چون شهنشه زصید گاه رسید باز چترش به اوج ماه رسید( نظامی)
و
به باز چتر عنقا را بگیرد به تاج در ثریا بگیرد(نظامی)

1. تفسیر سورآبادی.ص 213

تفأل به باز:
باز از معدود حیواناتی است که با آن تفأل زده اند. در نوروزنامه چنین آمده است:
و پادشاهان دیدار وی را به فال دارند و چون با بی تعبی سبک بر دست وی بنشیند و رو سوی پادشاه کند دلی آن باشد که وی را ولایتی نو به دست آید و بر خلاف این به عکس، و چون به وقت برخاستن سر فرودارد و باز دارد دلیل کند که ضعفی به کارملک درآید و ... چون به چشم راست سوی آسمان نگرد کارهای ملک بلندی گیرد و چون به چشم چپ نگرد خللی باشد و چون اسمان بسیار نگرد دلیل ظفر و نصرت بود و چون به زمین بسیار نگرد مشغولی باشد و...1

خاموشی باز:
در مخزن الاسرار مناظره ای میان باز و بلبل ذکر شده است که در ضمن آن بلبل شگفت زده از باز می پرسد که با وجود خاموش بودن چگونه قدر و منزلت یافته است:
در چمن باغ، چو گلبن شگفت بلبل با باز درآمد به گفت
کز همه مرغان تو خاموش ساز گوی چرا برده ای به آخر باز
تا تو لب بسته گشاده نفس یک سخن نغز نگفتی به کس
منزل تو دستگه سنجری طعمه تو س

ینه کبک دری
1. نوروز نامه. صص77.68. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
باز بدو گفت همه گوش باش خاموشیم بنگر و خاموشباش
من که شدم کارشناس اندکی صدکنم و بازنگویم یکی
روکه تویی شیفته روزگار زان که یکی نکنی و گویی هزار...(عطار)

کلاه داری و چشم پوشیدگی باز:
از جمله شیوه های تربیت باز که رد بازنامه ها ذکر شده، آن است که در چشم باز را به وسیله ی کلاهی که بر سرش می گذاشته اند، مدتی فرو می بستند تا با بازدار الفت گیرد. این روش تربیتی باز در ادبیات فارسی مضمون ساز شده است و باز به کلاه داری و نیز چشم فروبستگی توصیف شده است:
باز پیش جمع امد سرافراز کرد از سر معالی پرده باز
سینه می کرد از سپه داری خویش لاف می زد از کله داری خویش(عطار)
و در مورد دوختن چشم باز:
آن دوخته گاهم چو باز خواهد و آن کوفته گاهم چومار دارد( مسعود سعد)


فصل دوم:
پرنده چرغ
مشخصات وریشه واژگانی:
چرغ یا چرخ از پرندگان شکاری است و معرب آن (صقر) است. فرهنگ معین این پرنده راچنین معرفی کرده است:
« پرنده ای است شکاری از رده شکاریان روزانه، جزو راسته عقابها که جثه اش از باز و حتی کلاغ معمولی نیز کوچکتر است... چرغ به رنگهای خاکستری با کله ای سیاه و سفید دیده می شود.»
در فرهنگ نام های پرندگان متذکر شده است که این پرنده در صفحات غرب ایران با اندکی تفاوتی باله وان(= بالا بان) نیز خوانده می شود، به این ترتیب:
« معمولاً باله وان را اگر از هنگام جوجگی از آشیان بیرون آورند چرغ و اگر با تور گرفته شود، باله وان نامند.1»
صورت سهلوی این کلمه caxrvak ،

ثبت شده است.2
نکته ای که باید به آن توجه شود این است که در لغت نامه دهخدا زیر عنوان چرغ، نام سایر پرندگان شکاری را آورده است که از جمله شاهین، باز، باشد و نام های عربی زمج، اجدل، اخطب؛ صقر، علام، قطامی، نهشل، را می توان نام برد.
1. فرهنگ نامهای پرندگان. ص60. به نقل از فرهنگ جانوران ص 255
2.حاشیه برهان قاطع.زیر عنوان چرغ به نقل از فرهنگ جانوران ص 225
این امر را چنین می توان توجیه کرد که علامه دهخدا، در این مورد از منابع عربی پیروی کرده است زیرا الدمیری در حیوه الحیوان، صریحاً می نویسد که کلمه ی صقر، اسم عام برای تمام پرندگان شکاری است، به این عبارت:


« العرب تسمی کل طائر صقراً ما خلا النسر، و العقاب و تسمیه الا کدر و الاجدل...»1
«... قال ابن سیده الصفر کل شیی یصیر من البزاه والشواهین...»2
صنایی چرخ را با صفت (گیرا) وصف کرده است:
باز صیاد اجل را آتشین منقار دار
چرغ گیرای امل راکاغذین چنگال کن (سنایی)
و نیز آن را در مصاف با تزرو تصویر کرده است:
چرغان به سرجنگ درآورده تزروان
تسبیح شده از دهن مزغ مر آن را( سنایی)

ب: رنگ پرهای چرغ:
در موارد تشبیهی رنگ پرهای چرغ رمز تیرگی به شمار امدهاست به ویژه رنگ خاکی و خاتکستری تیره که به واسطه برخاستن گرد و خاک به وجود می آید که خود نشانه انبوهی و جوش و خروش سیاه است.
1. حیوه الحیوان.ج2.ص57
2. حیوه الحیوان ج2. ص56. به نقل از فرهنگ جانوران ص225
زمانه شد از کردچون پر چرغ
جهان جوی بگذشت برمای و مرغ( فردوسی)
و
سیاه انجمن کرد برمای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پرچرغ(فردوسی)
در ابیات شاعران:
تشبیه ونماد:
در متون فارسی چنان که انتظار می رود، جنبه شکار گری چرخ، بر سایر ویژگی های این پرنده رجحان داده شده است و سپس رنگ ان خاکستری تیره است، به عنوان مشبه به به کار گرفته شده است:
الف: چرغ به عنوان پرنده شکاری:
قابوس نامه شکار به وسیله ی چرغ را توصیه کرده است:
« پس اگر نخجیر دوست داری به نخجیر یوز و باز و چوغ و شاهین و سگ مشغول باش»1
و در شاهنامه ، چرغ در ردیف سایر شکارچیان به

عنوان وسیله ی تجمل و نشانه شکوه و موکب ش

اهانه، مورد نشر است:
سوی دشت نخجیر با یوز و باز همان چرخ و شاهین گردن فراز (فردسی)
1. قابوس نامه.ص 95.س3 به نقل از فرهنگ جانوران. ص225

و
پس اندر بری پانصد باز دار
هم از واشه و چرغ و شاهین کار ( فردوسی)

از باد روی خوید چو آبست موج موج
وزنوش پشت ابر چوچرغ است رنگ رنگ(خسروانی)
زشاهین و چرغ آسمان بسته ابر
رمان از غو طبل بازان هربر ( اسدی)
طعمه شیرکی شود راسو
مسته چرغ کی شود عصفور ( مسعود سعد سلمان)
بیاورد باید همی یوز و باز
همان چرغ و شاهین گردن فراز ( فردوسی)

فصل سوم:
پرنده شاهین:
مشخصات و ریشه واژگانی:
گونه ای پرنده است از راسته شکاریان روزانه از تیره بازها که دارای قرینه ای سیاه رنگ است در حدود 40 گونه ای از این پرنده شناخته شده است که در سراسر کره زمین منتشرند.1
چون بال گشاید با 3 متر می رسد. پرنده ای تیز بانگ، بلند آشیان سبکپر، تند نگاه، ستبر نوک، سهمگین چنگال، که بیش از صد سال زیست می کند.2
شاهین دارای پرهای زرد رنگ است ولی پرهای پشت حیوان به خاکستری میگراید و زیر گلو و زیر شکمش قهوه ای است ولی دارای خال های تیره است . نر این حیوان قدری کوچکتر از ماده است. شاهین جزو شکاریان بسیار جسور و با شهامت است و با وجودانکه ز قوش کوچکتر است به علت جسارتی که داردگاهی به عقاب و قوش حمله می نماید.
شاهین عموماً در کوههای سنگی نسبتاً مرتفع و لابه لای صخره ها تخم گذاری می کند .
1. فرهنگ معین.ج 2.ص 1400 2. فرهنگ اساطیر. ص 270
گونه مختلف این پرنده در ایران فراوان است و مخصوصاً گونه ای از آن که در کوهستانهای اطراف اردبیل است از نوع متمایز می باشد.
شاهین را صیادان جهت شکار تربیت می کنند.1 در مقاله ی عقاب آمده است متون فارسی میان پرندگان شکاری از قبیل شاهین و عقاب و نیر باز، تفاوت چندانی قائل نشده اند و در موارد بسیار، این پرندگان و ویژگی های آنان با یکدیگر مشتبه شده است. حتی در متن عربی حیوه الحیوان نیز گرچه برای شاهین، عنوانی اختصاصی ترتیب داده شده است، اما عمده ی امور و ویژگی های آن را به باز ارجاع داده است.
ابراهیم پور داوود درتمام موارد شاهین را با

عقاب یکی دانشته و در ابتدای مقاله بلند

و سود مند« شاهین= آله» می نویسد:
در این مقاله سخن از این پرنده [شاهین] است. در ایران باستان،...
این مرغ که امروزه نزد ما به نام عربی خود عقاب خوانده می شود...2
و به این ترتیب بر همانندی این دو تءکید می کند و در حاشیه ی برهان قاطع آمده است: چنین می نماید که صفت[ شاهین] از واژه ی شاه در آمده و این پرنده به مناسبت شکوه و توانایی و تقدس خود( شاه مرغان) خوانده شده باشد.
1. فرهنگ معینج2. ص 1400 2. فرهنگ ایران باستان.ص269. به نقل از فرهنگ جانورانص 483

شاید هم شاهین همانند سئنه sacna باشد که در اوستا نام عقاب «=آله» است...1
در زبان پهلوی شاهین با لفظ scnmur ، آمده که مشابهت تمام با sacna دارد. و نیز در بندهش و حواشی آن همه جا شاهین نام دیگری برای عقاب ، فرض شده است و فرهنگ نام های پرندگان، این همانندی را تأیید می کند.
در این جا به پیروی از منابع مذکور، بحث درباره ی جنبه های لغوی و متون اوستایی و نیز منابع عربی و قرآن و حدیث را به مقاله ی عقاب و نیز بخشی از مقاله باز وا می گذاریم و تنها به متون فارسی که مستقیماً کلمه « شاهین» را به کار گرفته اند اشاره می شود:
مهم ترین نقشی که شاهین در ادب فارسی ایفا می کند شکارگری و تیز چنگالی است و لازمه ی این وجه شکارگری، تیز پروازی است که از دورترین زمان ها مورد توجه بوده است. چنان که در زبور مانوی، در مزموری برای روح پیروز گر برتری شاهین را بر تمام موجودات بیان کرده است و از جمله می گوید:
... یا کدامین شاهین تو[اند] از فراز رود/ چونان که تو فراز همی روی... 2

1. کایگر. فرهنگ ایران شرقی. به نقل از فرهنگ جانورانص 483
2. زبور مانوی. ص 348. به نقل از فرهنگ جانوران. ص 483

نماد و جایگاه در اساطیر ملل:
رومیان شاهین را نماینده قدرت خارق العاده می دانستند و روی چوبه های درفش ملی خود مجسمه او را به عنوان یک قدرت شکست ناپذیر نصب می کردند. عات پادشاه روم بر ان بود که هنگام حرکت، شاهین بر فراز سر

آنان حرکتمی کردند و از این علامت عظمت و بزرگی به شمار می آمد.
اولین کسی که این پرنده را بدید و شکار بکرد و در شکارگاهها او را بر رویدست خود نگاه می داشت قسطنطین بود.
چنانکه از روایات مصری بر می آید، پرستش شاهین در مصر قدیم رایج بوده است.
در افسانه های آفرینش به عنوان پیک خورشید معرفی شده ، که در کشتن گاو نخستین با همر همکاری کرد. در برخی توصیف ها، اهور مزدابه سر تشبیه شده است. که شاید مقصود همان سئنه( سیمرغ) اوستا باشد.
فریکانی و فرایرانی در اوستای قدیم، همواره به صورت مرغ« وارغن» نموده شده، که در واقع یک نوع مرغ شکاری از جنس شاهین است. درایران قدیم شاهین مرغی خوش یمن و مقدس به شمار می رفته و در افسانه های باستانی به عنوان مظهر آسمان نموده شده است.1

1. فرهنگ اساطیر ص 270
سمبل:
معنای سمبلیک:
آتش، باد، تواضع و فروتنی، حجب و حیا، فنا ناپذیری، طوفان، خورشید، فرمانبرداری.
شاهین در باورهای قومی و اساطیری سمبل: پرنده خوش شگون، شکاری بی رحم، پرنده ای که همیشه به باز می گردد. در نشان های نجابت خانوادگی، علامت فرد حریص و مشتاق به موضوع های مورد علاقه اش.
در بین سرخ پوستان پیک خدای خدایان. در فرهنگ مسیحی، شاهین تربیت شده نماینده انسان مقدس و شاهین وحشی، نماینده انسان شریر. در اساطیر ایران، دشمن مار، شاهین با بال هایش مار را از پای در می آورد.1

1. سمبل ها. ص72

مضامین مختلف در آثار شاعران:
شکار شاهین معمولاً کبک و تذرو است و طبق معمول همین مضمون، مورد استفاده شاعران برای مدح ممدوح واقع شده است:
عدو چو میش بود روز جنگ او چو پلنگ
عدو تذرو بود و روز رزم، او

شاهین( قطران تبریزی)


شرف الدین پلنگ و شاهان میش
خسروانکبک و شمس دین شاهین( قطران تبریزی)
بلبل از تو چنان ترسد چون گودره از باز
شیراز تو چنان ترسد چون کبک زشاهین ( فرخی)
چون پند فرومایه سوی جوژه گراید
شاهین ستنبه به تذروان کند اهنگ ( جلاب بخاری)
و نیز
به چنگال قهر تو در خصم بر دل
بود همچو چرزی به چنگال شاهین( رودکی)
همین مضمون دست مایه ی ،معانی تغرلی و عاشقانه شده است:
چنان چون بود مهر افزای رامین
چو کبک خسته دل در چنگ شاهین( ویس و رامین)
خوشا ویسا نشسته پیش رامین
چنان کبکی دری پیش شاهین( ویس و رامین)
به تیر و یوز و باز و چرخ و شاهین
شکار دلت خواهد کرد رامین( ویس و رامین)
و سرانجام مضمون شایعی که با جمع کردن دو دشمن دائمی در یک جا به صلح، از عدل و امنیت و آرامش خبر می دهد:
به عدلت کبک نندیشد ز شاهین
زبیمت سنگ خون گرید به زاری ( عنصری)
فرخی تیز پروازی شاهین را امری ذاتی و همیشگی می داند و از آ ن برای دعای تأیید در قصیده سود جسته است:
تا همی از گهر آموزد آهو بره تک همچنان کز گهر آموزد شاهین پرواز(فرخی)
و در مدح سپاهیان آمده :
بگزرند از رودهای ژرف چون موسی زنیل
بر شوند از کنده چون شاهین به دیوار حصار( فرخی)
فرستاده برفت از پیش رامین
به راه اندر شتابانتر ز شاهین ( ویس و رامین)
و در توصیف ویس هنگام گریز از باره قصر:
فکنده از پای کفش، آن کوه سیمین
بدو بر رفت چون پرنده شاهین ( ویس و رامین)
و با این همه تیز پروازی گویا از کبوتر عقب می ماند:
ورچه از شاهین کبوتر تیزت

ر باشد به پر


چون ببیند روی شاهین خیره لرزان شود. ( قطران تبریزی)
تشبیه و نماد:
گاهی سرنوشت را به شاهین تشبیه کرده اند: 1
1. دانشنامه. ج1. ص 229
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود؟( حافظ)
شاهین صفت است و به کنایه از با جلال و شکوه به کار رفته است:
شاهین صفت چو طعمه چشیدم زدست شاه
رخنه رخنه است اندرون من چو دام ( سعدی)
درب بعضی متون نیز شاهین و عقاب را یکی دانسته اند:
بسی نماند که در عهد رأی و رأفت او
به یک مقام نشینند صعره و شاهین( سعدی)
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی ( شهید بلخی)
سینه و پرو وپشت شاهین:1
پشت و پر و سینه شاهین نماد رنگارنگی و تنوع و زیبایی است:
1. فرهنگ نامه جانوران ج1. ص 483
هواچون پشت شاهین شد زمین چون سینه ببغا
ز صلصل در دمن غلغل ز بلبل در چمن غوغا( قطران تبریزی)
زمین چون عنقا شد هوا چون پشت شاهین شد
شکوفه نجم پروین گشت و لاله برج شاهین شد( قطران تبریزی)
گهیچون پشت شاهینی و گه چون سینه آهو
گهی چون سیمگون خزی گهی چون نیلگون ارکن( قطران تبریزی)
و سینه شاهین:
ران تلخ مین کزین که گرداند نیروش روان تلخ را شیرین
از طلعت او هوا چنان گردد کزر خون تذرو سینه شاهین ( دقیقی)
بوستان را کرد باد از برگ چون پشت پلنگ
آسمان را ابر همچون سینه شاهین کند ( قطران تبریزی)


و پر شاهین( زیبایی یا مهابت؟):
زین عارض همچو پر شاهین شاید که حذر کند شکارم( ناصر خسرو)
با توجه به اعتبار ابیات ذکر شده، عارض همچو پر شاهین می تواند سرخ رنگ و زیبا باشد، اما به معنای عمومی بیت هماهنگ نیس

 

ت. نکته ای که در این جا قابل ذکر این است که در لغت نامه امده است که رنگ اصلی این پرنده سیاه بوده است، لذا سیاهرنگ آن بهتر است و در فرهنگ نامهای پرندگان انواع پرنده را سپید وسیاه و زرد1 ذکر کرده است. با توجه به این شواهد ونیز اینکه بهترین نوع شاهین آن است که «موی بر روی پیشانی افشانده»2 باشد می توان پر شاهین در بیت فوق را برای بیان تیرگی و نهایتاً زشتی چهره در نظر گرفت.
در ابیات شاعران:
ز مرغان مر آن را بد نیک تاز چو بازو و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گرفت جهانی بدو مانده اندر شگفت( فردوسی)
شاهین هنرم، نه فاخته مهرم طوطی سخنم فنه بلبل الحانم ( مسعود سعد)
ز تنگ بیشه او کم بدون شدی نخجیر به تند پیشه او بد برآمدی شاهین( مسعود سعد)
1. فرهنگ نامهای پرندگان.ص 87 2. لغت نامه دهخدا و نیز حیوه الحیوان.ج2.ص42 به نقل از فرهنگ جانوران ص 483
نه عجب گر ز داد او زین پس خویش گردد تذرو را شاهین ( مسعود سعد)
نه هر کو نقش نظمی زد کلامش دلپذیر
تذرو طرفه من گیرم که چالاکست شاهین( حافظ)
ما گشاد کار خود را ساده لوحی دیده ایم
نقش راه چنگل شاهین کند پا مال ما ( صائب)


فصل چهارم:
پرنده عقاب
مشخصات:
پرنده ای است از راسته شکاریان و از دسته شکاریان روزانه که دارای جثه ای است نسبتاً بزرگ و پنجه ومنقاری بسیار قوی است. این پرنده بسیار جسور و پر جرأت است و نسبت به دیگر پرندگان شکاری قدرت و شجاعتی مخصوص دارد. بطوریکه برخی خلبانان گزارش داده اند عقاب حتی به هواپیمای کوچک حمله می کند و گاهی نیز موجب خطراتی میگردد. به همین دلیل عقاب را به نام ( پادشاه پرندگان) می نامند.
پروازاین پرنده به قدری زیاد است که ساعتهای متمادی به پرواز خود ادامه دهد و مسافات طولانی را به سهولت طی کند تا ارتفاع بسیار زاد اوج بگیرد . منقار عقاب بسیار قوی و برنده و دارای پنجه های پر قدرت و ناخنهایی بسیار تیز و خمیده است. عضلات پنجه و پای وی بقدری نیرومند و پر قدرت است که می تواند حیوانات قوی جثه از قبیل روباه و بچه گوزن و بره های نسبتاً بزرگ را به سهولت و سادگی از زمین برباید.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید