بخشی از مقاله

بهداشت روانی


مقدمه:
يافته‎هاي علمي گواه آنست كه بهداشت رواني از جمله مهمترين نيازهاي انسان امروزي است كه براي تأمين آن لازم است فرد دقيقاً خود را بشن اسد، بتواند ديگران را درك كرده و روابط مؤثري با آنها ايجاد نمايد. هيجانات منفي و استرس‎هاي روزمره خود را شناسايي كرده و آنها را تحت كنترل درآ‌ورد. به شيوه‎اي مؤثر مشكلات خود را حل كرده و تصميمات مناسبي را اتخاذ كند. نسبت به اطلاعات عديده‎اي كه لحظه به لحظه با آنها مواجه مي‎شود، پذيرندة صرف نباشد و ديگر اينكه

كليشه‎اي فكر نكند. لازمة برآورده شدن نيازهاي اساسي فوق تسلط يافتن بر 6 مهارت مهم در زندگي است كه اين مهارتها عبارتند از:
1- مهارت خودآگاهي 2- مهارت كنترل خشم 3- مهارت مقابله با استرس 4- مهارت حل مسأله 5- مهارتهاي ارتباطي 6- تفكر انتقادي
1- مهارت خودآگاهي:
خودآگاهي به اين معني است كه افراد چگونه به خود نگاه كرده و بر اساس اين نگاه چه احساسي پيدا مي‎كنند. داشتن خودآگاهي قوي بسيار مهم است. افراد خودآگاه: افرادي محبوب، داراي دوستان زي اد از تجربه‎هاي درس مي‎گيرند و افراد مسئوليت‎پذيري مي‎باشند. نوع خودآگاهي ما پيش‎بيني كنندة احساس رضايت ما از خودمان و زندگي است و به نظر مي‎رسد كه احساس رضايت نيازي است كه تقريباً تمام فعاليتهاي ما معطوف به آن مي‎باشد. اينكه مراقب سلامتي خودمان

باشيم و با تغذيه، ورزش و نظافت، سلامت خود را تأمين كنيم. اينكه سعي كنيم شغلي را به دست آوريم كه هم بدان علاقمند باشيم و هم بر آورندة نيازهاي روزمره‎مان باشد، اينكه به ديگران كمك كنيم و ‎… نايل شدن به تك تك اينها منجر به ارضا شدن احساس رضايت ما خواهد شد. احساس راضي نبودن از خود نشانه‎اي است كه به فرد هشدار مي‎دهد كه نيازمند تغيير است. اصلي‎ترين و اساسي‎ترين بخش اين تغيير با كار بر روي خودآگاهي شكل مي‎گيرد. خودآگاهي به ما امكان شناسايي هيجانات خوب و بد را داده و باعث مي‎شود كه بتوانيم در موقعيتهاي مختلف به

ارزيابي خود بپردازيم. ويژگيهاي خود ارزشمندي و اعتماد به نفس دو ويژگي مهم هستند كه اگر فرد به اندازة كافي به خود آگاهي بپردازد به آنها دست خواهد يافت. فلسفة مهارت خودآگاهي اين نيست كه چگونه بودن را براي فرد مشخص كند بلكه هدف اصلي اينست كه فرد با تعمق به تمامي ويژگيهاي خود نگريسته و خود تصميم بگيرد كه چگونه باشد و بهترين روش براي قوي كردن خودآگاهي آنست كه ياد بگيريم از نقاط قوت و توانائي‎هاي خود استفاده كرده و نقاط ضعفمان را بهبود دهيم.
اجزاء خودآگاهي:
ويژگيهاي كلي انسان، اجزاء تشكيل‎دهنده خودآگاهي اوست. قاعدتاً براي خودآگاه‎تر شدن لازم است كه فرد بر ابعاد مختلف وجودي خود اشراف يابد. به همين خاطر ضروري است كه فرد بداند خودآگاهي از چه اجزايي تشكيل شده است.
1- خودارزيابي صحيح: آگاهي روشن و واضح از نقاط قوت و ضعف، محدوديتها، توانايي‎ها، ناتوانايي‎ها و يادگيري از تجارب.


2- خودآگاهي هيجاني: آگاهي داشتن از احساسات و هيجانات خود در موقعيت‎هاي مختلف.
3- اعتما به نفس: تكيه فرد بر توانائي‎ها و نقاط قوت و تلاش دايمي براي تبديل نقاط ضعف به قوت.
در مهارت خودآگاهي مي‎توان دربارة ‌موضوعات مختلفي بحث كرد مانند: خودآگاهي جسماني، خودارزيابي صحيح، اهميت اطرافيان نزديك در خودآگاهي و ‎…
الف) خودآگاهي جسماني:
ما معمولاً نسبت به ويژگيهاي جسماني خود داراي حس هستيم. اين امكان وجود دارد كه داراي ويژگيهايي باشيم كه مورد علاقه‎مان باشد مثل اينكه خودمان را فردي بلند

قد، ورزشكار و ‎… بدانيم و اين تصوير را دوست داشته باشيم و يا برعكس ممكن است كه به ويژگيهاي منفي جسماني خود از قبيل چاق يا لاغر بودن علاقه‎اي نداشته باشيم. لازمة خودآگاهي امنيت كه و يژگيهاي خود را (چه جسماني و چه رواني) شناخته و پس سعي كنيم با تكيه بر نقاط قوت، نقاط ضعف خود را يافته و آنها را تا حد ممكن بهبود دهيم و در صورتي كه امكان دفع آنها وجود نداشته باشد آنها را بپذيريم ما انسانها اغلب اوقات همانگونه رفتار مي‎كنيم كه احساس مي‎كنيم و اغلب اوقات همانگونه احساس مي‎كنيم كه فكر مي‎كنيم، همه چيز بستگي به نگرش آدمي دارد. برداشت‎ها، طرز تلقي‎ها و باورهاي انسان تعيين‎كنندة نوع برخورد او با جهان پيرامون خود است. نوع برخورد ما با جهان اطرافمان بستگي به اين دارد كه حوادث، رويدادها و حتي اطرافيان خود را چگونه تفسير كنيم. افكار،‌ احساسات و رفتار با يكديگر در ارتباط تعاملي هستند و هر يك بر ديگري تأثير مي‎گذارند ولي معمولاً اين چرخه با نوع فكر كردن ما شروع مي‎شود و همين موضوع اهميت افكار را در شكل‎گيري احساسات و رفتار روشن مي‎كند. بدين ترتيب هر گونه نقصي در شيوة فكر كردن فرد منجر به پيامدهاي احساسي و رفتاري منفي خواهد شد. به عقيدة متخصصان هرگونه نگرش، فكر يا انتظاري كه موجب تشديد شدن احساسات و رفتارهاي منفي شود افكار ناكارآمد ناميده مي‎شوند. توانايي تشخيص افكار ناكارآمد و خنثي كردن آنها مهارتي است كه پيامدهاي مثبت آن، كنترل كردن احساسات و رفتار است و يك شخص خودآگاه فردي است كه به مقابله با فكرهاي ناكارآمد برمي‎خيزد.
ب) خودارزيابي صحيح:


خودارزيابي صحيح بدان معناست كه فرد خود را آنگونه كه هست بشناسد. آنچه كه طي خودارزيابي كشف خواهد شد مجموعه‎اي از توانائي‎ها، ناتوانائي‎ها، نقاط مثبت و منفي، ارزشها، پايبندي‎هاي اخلاقي و قطعاً حوزه‎هاي مهمتري نظير معنويت و هدف از زندگي است. ما انسانها براي تأمين سلامت رواني، جسماني و اجتماعي خود هيچ گريزي نداريم مگر اينكه ويژگيهاي خود را به خوبي بشناسيم. قاعدتاً هر چه ويژگيهاي منفي ما بيشتر باشد تأمين سلامت عمومي ما با تمام جنبه‎هاي روانشناختي، جسماني و اجتماعي آن دشوارتر خواهد بود. بهتر است جهت خودارزيابي صحيح ويژگيهاي خود را در 7 حيطه كشف كنيم: 1- ظاهر جسماني 2- خصوصيات روانشناختي: نظير: ويژگيهاي ارتباطي با دوستان و خانواده، ويژگيهاي شناختي و رفتاري در موقعيت‎هاي خشم

برانگيز و استرس‎زا و ‎… 3- ارزيابي ديگران از شما 4- عملكرد در دانشگاه يا محيط كار 5- عملكرد در وظائف روزمره 6- عملكرد ذهني 7- اعتقادات معنوي.
ج) اهميت اطرافيان نزديك در خودآگاهي:
ممكن است آنچه كه ما در مورد خودمان فكر مي‎كنيم با آنچه كه ديگران در مورد ما فكر مي‎كنند تفاوت داشته باشد. به عبارت ديگر امكان اين خطا وجود دارد كه ما چشم خود را بر ويژگيهاي منفي خود ببنديم. ولي اگر بخواهيم خودآگاه‎تر شويم لازم است نقاط ضعف خويش را ببينيم و در اين كار مي‎توانيم با نظرخواهي از اطرافيان نزديك سريعتر به اهداف خود برسيم.
2- مهارت كنترل خشم:
مي‎دانيم كه خشم و عصبانيت احساسي است كه ميزان آن از تحريك خفيف و احساس رنجش تا خمي شديد و جنون‎آور در نوسان است. خشم واكنشي طبيعي به ناكامي و بدرفتاري محسوب مي‎شود و همة ما ناگزيريم در طول زندگي با موقعيتهايي روبرو شويم كه ما را خشمگين مي‎كند. ويژگي خشم اين است كه در عين حالي كه جزئي از زندگي است مي‎تواند ما را از رسيدن به هدفهايمان بازدارد.
علل خشم: اعتقاد بر اينست كه ما معمولاً ديگران و يا محركهاي بيروني خشمگين و عصباني مي‎شويم. ولي به نظر مي‎رسد كه حدفاصل بين محرك كه ناخوشايند و بروز خشم و عصبانيت فيلترهايي وجود داشته باشد:
1- فيلترهاي محيطي: محيطي كه وقايع ناخوشايند يا محركهاي بيروني خشم برانگيز در آن تجربه مي‎شوند.
2- فيلترهاي فرهنگي: عوامل فرهنگي متعددي در بروز عصبانيت نقش دارند. اين عوامل از خرده فرهنگهاي قومي تا فرهنگ محيط كاري كه در آنجا كار مي‎كنيد در نوسان است.
3- فيلترهاي هيجاني: وقتي كه ما داراي احساسات مثبت يا منفي هستيم عكس‎العمل ما به موقعيتهاي خشم‎برانگيز تفاوت خواهد داشت.
4- فيلترهاي جسماني: تحقيقات حاكي از آنست كه افرادي كه به دردهاي مزمن دچار هستند نسبت به ديگران احساس ناراحتي و خشم بيشتري دارند.
5- نگرش و تفكر فرد: افكار مهمترين جزء رواني انسان محسوب مي‎شود. به نظر مي‎رسد كه برغم اهميت عوامل محيطي، فرهنگي، هيجاني و جسماني در بروز خشم و عصبانيت، تغيير افكار نقش مهمي را در ايجاد حالات احساسي و هيجاني به عهده داشته باشند.


مهارتهاي كنترل خشم:
- مرحلة اول: خودآگاهي هيجاني:
درست است كه ما وقتي در يك موقعيت خشم‎برانگيز قرار مي‎گيريم امكان دارد كه عصباني شويم، ولي اينكه آگاهي داشته باشيم كه عصباني هستيم نقش بسيار مهمي در كنترل كردن خشم ايفا مي‎كند. اين مرحله خودآگاهي هيجاني ناميده مي‎شود و منظور اينست كه فرد به احساسات و هيجانات خود در موقعيتهاي مختلف آگاهي داشته باشد. طي اين مرحله دو عمل مهم جهت كنترل خشم صورت مي‎گيرد: اولاً با گفتار درماني حالت هيجاني را در خود تشخيص مي‎دهيم (من در حال حاضر عصباني‎ام) با گفتن اين جملات مانع از آن مي‎شويم كه خشم كنترل ما را به دست گيرد چرا كه خشم داراي ويژگيهاي فيزيولوژيكي و عصب‎شناختي بسيار دقيقي است كه براحتي مي‎تواند تفكر منطقي ما را تحت كنترل درآورد.
دومين عمل در اين مرحله اينست كه سعي كنيم به علت عصبانيت خود پي ببريم.


مرحلة دوم: خنثي كردن خشم:
براي خنثي كردن خشم از دو شيوة‌كلي استفاده مي‎شود كه عبارتند از:
الف) شيوه‎هاي بلندمدت: روشهايي هستند كه در درازمدت باعث مي‎شوند آستانة تحمل ما در موقعيت‎هاي خشم‎برانگيز افزايش يابد. اين شيوه موجب مي‎شود قبل از اينكه ما وارد موقعيتهاي خشم‎برانگيز شويم با تمرين و ممارست بتوانيم مانع از اين شويم كه كنترل خش از دست ما خارج شود.
شيوه‎ها: 1- ورزشهاي هوازي 2- آرميدگي 3- پيش‎بيني 4- تخلية احساسات منفي گذشته
ب) شيوه‎هاي كوتاه مدت: ويژگي اصلي روشهاي درازمدت اينست كه حتماً بايد از قبل شروع شده باشند و يا از هم اكنون شروع شوند تا در آينده از مزاياي آن استفاده كنيم. به علت اينكه بازدهي اين روشها در درازمدت صورت مي‏گيرد. ما براي مقابله با خشم به روشهايي احتياج داريم ك

ه سريعتر به نتيجه برسد بنابراين از شيوه‎هاي كوتاه مدت كه در زير آمده استفاده مي‎كنيم:
1) خودآگاهي هيجاني 2) تنفس عميق 3) روشهاي حواس پرتي: برخي از اين روشها: شمردن اعداد ‎- به ياد آوردن شعر ‎- به ياد آوردن يك تصوير يا يك خاطرة خوشايند ‎- به ياد آوردن يك لطيفه ‎- فكر نكردن.
مرحلة سوم:‌ قاطعيت
افراد در مواجه با موقعيتهاي خشم‎برانگيز عموماً به چهار شكل عكس‎العمل نشان مي‎دهند:
1- افرادي كه خشم خود را فرو مي‎خورند و هيچ عكس‎العملي نشان نمي‎دهند. (منفعل)
2- افرادي كه به صورت مشخص خشم خود را بروز مي‎دهند. (پرخاشگر)
3- افرادي كه به صورت نامشخص پرخاشگري مي‎كنند،‌ كله‎شقي ‎- اشكال‎تراشي، مسامحه و پشت‎ گوش انداختن ويژگي آنهاست.


4- افرادي كه بهترين و مناسب‎ترين برخورد را در مواجه با موقعيتهاي خشم‎برانگيز نشان مي‎هند. افراد قاطع كساني هستند كه دو مرحلة قبلي كنترل خشم را با موفقيت به پايان رسانده‎اند و در مرحلة سوم يعني برخورد قاطعانه، با قاطعيت يعني بدون احساس ترس و بدون پرخاشجويانه رفتار كردن با فرد مقابل كه موجب خشم وي شده است گفتگو مي‎كنند. قاطعيت اين احساس را به ما مي‎دهد كه از كارايي و نظارت دروني لازم برخورداريم. چنين حسي به نوبة خود حس اعتماد به نفس و خودارزشمندي ما را در ارتباط انعطاف‎پذيرند و هميشه صرفاً به دنبال خواسته‎هاي خود نيستند.
متخصصان براي برخورد قاطعانه ده ويژگي را در نظر گرفته‎اند: 1) اظهار نمودن احساسات و هيجانات 2) احترام به حقوق ديگران 3) صداقت 4) مستقيم و محكم صحبت كردن 5) مساوات و سودرساني 6) كلامي 7) غيركلامي 8) تناسب با فرد و موقعيت 9) مسئوليت‎پذيري اجتماعي 10) آموخته شده (ارثي نيست).
بدين ترتيب فرد قاطع كسي است كه توان اظهار احساسات و هيجانات منفي خود را فراگرفته است و بدين منظور به حقوق ديگران احترام گذاشته و با نهايت صداقت و مساوات به شكلي مستقيم و محكم، احساسات، حقوق، عقايد، خواسته‎ها و محدوديت‎هاي خود را با توجه به شيوه‎هاي ارسال پيام و با در نظر گرفتن فرد مقابل ابراز مي‎كند.


3- مهارت حل مسئله و تصميم‎گيري:
در زندگي ما انسان‎ها واقعيت‎هاي متعددي وجود دارند كه چه بخواهيم و چه نخواهيم با آنها مواجه خواهيم شد. طي مباحث قبل به بررسي دقيق‎تر اين واقعيت‎ها و نيز چگونگي رويارويي با آنها پرداختيم. از جمله واقعيت‎هايي كه هر كدام از ما دائماً با آنها برخورد داشته و خواهيم داشت، مشكل و تصميم‎گيري است.
حتماً شما اجزاء رواني انسان و مثلث آن را به خوبي به ياد داريد. مسايل با مشكلات و تصميم‎گيري از جمله مواردي هستند كه با مهم‎ترين بخش مثلث دستگاه روحي ‎- رواني انسان در ارتباط است. تفكر كه كاركرد مغز ماست، موجب مي‎شود كه از عهده‎ي حل يك مسأله برآييم و يا تصميمي اتخاذ كنيم. حال اگر روش حل مسأله و يا شيوه‎ي تصميم‎گيري ما معيوب باشد، بديهي است كه ديگر اجزاي رواني ما يعني احساسات و رفتار نيز به شكلي ناكارآمد فعال خواهند شد.
موضوع مهم حل مسأله و تصميم‎گيري مورد توجه بسياري از محققان و پژوهشگران واقع شده

است. يافته‎ها دال بر آن است كه مهم نيست افراد در زندگي با مشكل، دردسر، گرفتاري،‌ انتخاب و ‎… روبرو نشوند، بلكه مهم آن است كه در مواجه با اينگونه موقعيت‎ها بتوانند به شيوه‎‎اي صحيح عمل كنند. بعضي از افراد حتي قادر به برطرف كردن مسايل روزمره‎ي خود نيستند و در مقابل كوچكترين مسئله يا انتخاب، دچار پريشاني، دستپاچگي، آشفتگي و ناراحتي مي‎شوند. در مقابل اين گروه، افراد ديگري نيز وجود دارند كه حل مسايل و مشكلات متنوع و مواجهه با موقعيت‎هاي تصميم برانگيز نه تنها در درون آنها آشوب به وجود نمي‎آورد بلكه آنها را به اين سطح از خودآگاهي

مي‎رساند كه نقاط ضعف خود را بهبود دهند. عمده‎ترين علت موفقيت اين افراد آن است كه به هنگام روبرو شدن با مشكلات و گرفتن يك تصميم از روشي منظم و مرحله به مرحله استفاده مي‎كنند حال آنكه افراد گروه اول فاقد اين توانمندي هستند.
مراحل مهارت حل مسئله و تصميم‎گيري
مرحلة اول: خودآگاهي هيجاني، خودآگاهي هيجاني بدان معناست كه ما، خودمان، آگاهانه بدانيم كه داراي چه احساس و هيجاني هستيم. به كار بردن اين جزء از خودآگاهي به شكل گفتار دروني باعث مي‏شود كه ذهن ما معطوف به مسأله يا تصميم شود و بدين ترتيب آگاهي ما به وضعيت باعث مي‎شود كه تمركز لازم جهت ادامه ساير مراحل اين دو مهارت فراهم گردد. بنابراين آنچه كه لازم است در اين مرحله از مهارت تصميم‎گيري انجام دهيم:
اولاً: آگاهي داشته باشيم كه بايد مشكلي را حل كنيم
دوماً: اينگونه گفتار دروني در ذهنمان فعال شود كه مشكلات، واقعيات زندگي‎اند و بسياري از مواقع راه‎حل دارند.
سوماً: با به كار انداختن گفتار دروني مثبت مانع از فعال شدن افكار ناكارآمد شويم.
مرحلة‌ دوم: تعريف دقيق مسأله يا تصميم
مرحلة سوم: بارش فكري: آنچه كه طي اين مرحله صورت مي‎گيرد اينست كه ما ذهن خود را به انديشيدن وامي‎داريم. هنگامي كه مشكل يا تصميم دقيقاً مشخص و معلوم گرديد ما طي بارش فكري تا آنجا كه ممكن است گزينه‎هاي زيادتري مي‎يابيم. موضوع مهم در اين مرحله كميت راه‎حل‎ها و تصميم‎هاست نه كيفيت آنها.
مرحلة چهارم: ارزيابي گزينه‎ها و انتخاب بهترين راه‎حلها
مرحلة ‌پنجم: اجرا و بازبيني راه‎حلها: بعد از انتخاب بهترين راه‎حل ما به اجراي راه‎حل مناسب مي‎پردازيم. مرحلة اجرا نيز از اهميت بالايي برخوردار است چرا كه بعضاً هجوم افكار ناكارآمد در اين مرحله موجب مي‎شود تا با وجود دستيابي به راه‎حلهاي مؤثر، موقعيت مشكل‎زا به خوبي دفع شود. آگاهي از اين افكار ناكارآمد، به چالش كشيدن آنها و اتكاء بر توانايي‎ها و نقاط قوت، نقش بسيار مهمي در ناكارآمد كردن اينگونه موانع ايفا مي‎كند.
4- مهارت مقابله با استرس:
ما در طول روز آنقدر دچار استرس مي‎شويم كه نيازي به به ياد آوردن اينگونه تجارب نداريم. استفاده از اتوبوس‎هاي شركت واحد، يكي از شناخته شده‎ترين و شايع‎ترين موقعيت‎هاي استرس‎زايي اس

ت كه كمتر كسي از ما است كه دچار آن نشده باشد. يكي ديگر از تجارب مشترك استرس‎زا كه قطعاً همه‎ي ما آن را پشت سر گذاشته‎ايم سد عظيم كنكور است و يك مثال مشترك ديگر كه حتماً همگي ما در آينده‎اي نه چندان دور با آن مواجه مي‎شويم مسأله يافتن شغل و به عبارت ديگر مشكل بيكاري است.
استرس يكي از زمينه‎هاي تحقيقي قديمي است كه سال‎هاست دانشمندان رشته‎هاي مختلف به بررسي آن پرداخته‎اند. شايد در نگاه اول استرس نتيجه عوامل ناخوشايند طلقي شود ولي طبق تعريف، استرس عبارتست از هر موقعيتي كه فرد مجبور شود سازگاري معمول خود را تغيير دهد حال اين موقعيت ممكن است «مشروط شدن تحصيلي» بوده و براي ما كاملاً ناخوشايند باشد و يا قبولي در امتحانات اعزام به خارج كه احتمالاً براي بسياري از ما، خوشايند محسوب مي‎شود. اين دو موقعيت، هر دو استرس‎زا هستند چرا كه در هر دو موقعيت ما مجبوريم كه شيوه‎ي هميشگي خود را تغيير دهيم: در اولي بايد بيشتر درس بخوانيم تا اخراج نشويم و در دومي بايد با آداب و سنن يك كشور خارجي، تنهايي و دور بودن از خانواده و ‎… به شيوه‎اي جديد كنار بياييم.
تفاوت‎هاي فردي در مقابله با استرس:
به نظر مي‎رسد كه علت تفاوت افراد در مواجهه با موقعيت‎هاي استرس‎زا به دو مسأله برمي‎گردد. اولاً (همانطوري كه در بحث كنترل خشم هم مطرح شد) اينكه ما به شكل‎هاي مختلف و گاهاً متفاوت به ارزيابي موقعيت‎هاي استرس‎زا مي‎پردازيم و دوماً اينكه به تبع تفاوت در ارزيابي موقعيت‎ها، شيوه‎هاي مقابله و برخورد ما با اينگونه موقعيت‎ها هم متفاوت است.
در همين رابطه بايد گفت كه اكثر تعاريف استرس بر رابطه‎ي بين فرد و محيط تأكيد مي‎كنند و بدين ترتيب استرس را پيامد فرآيند ارزيابي فرد از محيط مي‎دانند.
براي روشن شدن موضوع به موقعيت زير توجه كنيد.
سه نامه به دست سه دانشجو مي‎رسد كه از آنها خواسته شده است در يك تاريخ مقرر خود را به امور دانشجويي معرفي كنند:
1- بعد از اينكه محسن نامه را خواند به خود گفت: «اين يعني دردسر، حتماً خطايي از من سر زده و حتماً با مشكل مواجه مي‎شوم.»
2- طاهره به خود گفت: «فردا معلوم خواهد شد كه مشكلي به وجود آمده يا نه. ولي براي محكم‎كاري فردا با لباس مرتب‎تر و ظاهر آراسته‎تري به آنجا خواهم رفت.»
3- پرويز نيز چنين برداشتي داشت: «حتماً اشتباهي پيش آمده و به همين خاطر اصلاً لازم نيست كه آنجا بروم و وقت خودم را به هدر بدهم.»


همانطوري كه مشاهده گرديد، عكس‎العمل اين سه نفر در مواجه با يك موقعيت كاملاً متفاوت بود محسن از كاه، كوه ساخت، طاهره با واقع‎نگري سعي نمود كه از بروز خطر احتمالي ممانعت كند و پرويز هم با كوچك‎نمايي سعي كرد كه اين واقعيت را اصلاً در نظر نگيرد.
به همين شكل كه ارزيابي افراد از يك موقعيت يكسان، مختلف و متفاوت است، شيوه‎هاي مقابله‎اي آنها با يكديگر فرق دارد و نتيجه‎ي كلي اينكه، چون ما ‎- آدميان ‎- به شكل‎هاي مختلف، محيط خود را ارزيابي كرده و به دنبال آن به شيوه‎هاي مختلفي نيز عكس‎العمل نشان مي‎دهيم. پس اثر ناشي از يك موقعيت استرس‎زا، كاملاً متفاوت خواهد بود.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید