بخشی از مقاله
سوره قارعه مقدمه اين سوره در مكه نازل شده و داراى 11 آيه است محتوى و فضيلت سوره قارعه اين سوره به طور كلى از معاد و مقدمات آن سخن مى گويد، با تعبيراتى كوبنده و بيانى تكان دهنده ، و انذار و هشدارى صريح و روشن ، و سرانجام انسانها را به دو گروه تقسيم مى كند! گروهى كه اعمالشان در ميزان عدل الهى سنگين است ، و پاداششان زندگانى سراسر رضايت بخش در جوار رحمت حق و گروهى كه اعمالشان سبك و كم وزن است و سرنوشتشان آتش
داغ و سوزان جهنم . نام اين سوره يعنى ((قارعة )) از آيه اول آن گرفته شده است . در فضيلت آن همين بس كه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء القارعة آمنه الله من فتنة الدجال ان يؤ من به ، و من قيح جهنم يوم القيامة ان شاء الله : كسى كه سوره قارعه را بخواند خداوند متعال او را از فتنه دجال و ايمان آوردن به او حفظ مى كند، و او را در قيامت از چرك جهنم دور مى دارد انشاء الله . 1 تفسير : حادثه كوبنده ! در اين آيات كه در وصف قيامت است ، نخست مى فرمايد: آن حادثه كوبنده … (القارعة ).
قارعة از ماده قرع (بر وزن فرع ) به معنى كوبيدن چيزى بر چيزى است ، به گونه اى كه صداى شديد از آن برخيزد تازيانه و چكش را نيز به همين مناسبت مقرعة گويند بلكه به هر حادثه مهم و سخت ((قارعة )) گفته مى شود (تاء تانيث در اينجا ممكن است اشاره به تاءكيد باشد)
تفسیر المیزان آیه
سوره قارعه مكى است و يازده آيه دارد. سوره القارعة : ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم. آن حادثه كوبنده (1).
بيان آيات اين سوره تهديد به عذاب قيامت و بشارت به ثواب آن است، ولى جانب تهديدش بر بشارتش مىچربد، و سوره در مكه نازل شده. [وجه تسميه قيامت به" قارعه" و تشبيه مردم پس از بر انگيخته شدن، و به توده ملخ] " الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ" اين جمله مبتدا و خبر است، و كلمه" قارعة" از ماده" قرع" است كه به معناى زدن بسيار سختى است كه احتياج دارد زننده به جايى اعتماد كند، و اين كلمه در عرف قرآن از اسماى قيامت است. بعضى گفتهاند: بدين مناسبت قيامت را قارعه ناميده كه دلها را با فزع شديدش و دشمنان خدا را با عذابش مىكوبد.
آیه 2
مَا الْقَارِعَةُ
چيست قارعه ?
تفسیر نمونه آیه
چه حادثه كوبنده اى است ؟! (ما القارعة ).
با تعبيراتى كه در آيه دوم و سوم آمده كه حتى به پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى گويد تو چه مى دانى آن حادثه سخت و كوبنده چيست ، روشن مى شود كه اين حادثه كوبنده بقدرى عظيم است كه ابعادش به فكر هيچكس نمى رسد. به هر حال بسيارى از مفسران گفته اند كه قارعة يكى از نامهاى قيامت است ، ولى درست روشن نساخته اند كه آيا اين تعبير اشاره به مقدمات قيامت مى باشد كه عالم دنيا درهم كوبيده مى شود، خورشيد و ماه تاريك مى گردد، و درياها برافروخته مى شود، اگر چنين باشد انتخاب نام قارعة براى اين حادثه دليلش روشن است .
تفسیر المیزان آیه
و چه كوبنده عظيمى؟! (2).
و سؤال از حقيقت قارعه در جمله" مَا الْقارِعَةُ- قارعه چيست" با اينكه معلوم است كه چيست، به منظور بزرگ نشان دادن امر قيامت است، و اينكه بيست و هشت حرف الفباى گوينده، و دو سوراخ گوش شنونده نمىتواند به كنه قيامت پى ببرد .
آیه 3
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ
و تو چه ، دانی که قارعه چيست ?
تفسیر نمونه آیه
و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست ؟ (و ما ادراك ما القارعة ).
و يا اينكه منظور مرحله دوم ، يعنى مرحله زنده شدن مردگان ، و طرح نوين در عالم هستى است ، و تعبير به كوبنده به خاطر آن است كه وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را مى كوبد. آياتى كه بعد از آن آمده بعضى تناسب با حادثه تخريب جهان دارد، و بعضى متناسب با زنده شدن مردگان است ، ولى رويهمرفته احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد، هر چند در اين آيات هر دو حادثه پشت سر يكديگر ذكر شده است (مانند بسيارى ديگر از آيات قرآن كه از قيامت خبر مى دهد).
تفسیر المیزان آیه
به طور كلى عالم ماده گنجايش حتى معرفى آن را ندارد و به منظور تاكيد اين بزرگداشت مجددا جمله را به تعبيرى ديگر تكرار كرد و فرمود:" وَ ما أَدْراكَ مَا الْقارِعَةُ".
آیه 4
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ
روزی است که مردم چون پروانگان پراکنده باشند ،
تفسیر نمونه آیه
همان روزى كه مردم مانند پروانه هاى پراكنده و حيران و سرگردان به هر سو مى روند (يوم يكون الناس كالفراش المبثوث ). ((فراش )) جمع ((فراشة )) بسيارى آن را به معنى ((پروانه )) مى دانند، بعضى نيز آن را به معنى ((ملخ )) تفسير كرده اند، و ظاهرا اين معنى از آيه 7 سوره قمر كه مردم را در آن روز به ملخهاى پراكنده تشبيه مى كند گرفته شده (كانهم جراد منتشر) و گرنه معنى لغوى آن همان پروانه است . به هر حال تشبيه به پروانه به خاطر آن است كه پروانه ها
معمولا خود را ديوانه وار به آتش مى افكنند و مى سوزانند، بدكاران نيز خود را در آتش جهنم مى افكنند. اين احتمال نيز دارد كه تشبيه به پروانه اشاره به حيرت و سرگردانى خاصى است كه در آن روز بر همه انسانها مستولى مى شود. و اگر فراش به معنى ملخها باشد تشبيه مزبور به خاطر اين است كه مى گويند
بسيارى از پرندگان به هنگام حركت دست جمعى در مسير معينى پرواز مى كنند، جز ملخها كه در حركت گروهى مسير مشخصى ندارند و هر كدام به سوئى پيش مى روند! باز اين سؤ ال در اينجا مطرح است كه اين حيرت و سرگردانى و پراكنده گى و وحشت و اضطراب بر اثر حوادث هولناك پايان جهان است ، و يا آغاز قيامت و حشر و نشر؟ پاسخ اين سؤ ال از آنچه در بالا گفتيم روشن مى شود.
تفسیر المیزان آیه
" يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ" كلمه" يوم" ظرفى است متعلق به مقدرى از قبيل" بياد آر"،" مىكوبد"" مىآيد"، و از اين قبيل، و خلاصه معناى آن اين است كه:" بياد آر روزى را كه" و يا" مىكوبد در روزى كه" و يا" مىآيد روزى كه". و كلمه" فراش" به طورى كه از فراء نقل شده به معناى ملخى است كه زمين را فرش كند، يعنى روى گرده هم سوار شده باشند، پس فراش به معناى غوغاى ملخ است. بعضى «1» از مفسرين در اينكه چرا مردم روز قيامت را به فراش تشبيه كرد؟ گفتهاند: براى اين است كه فراش وقتى جست و خيز مىكند نقطه معلومى را در نظر نمىگيرد، مانند مرغان، و به طرف معينى نمىپرد، بلكه بدون جهت پرواز
مىكند، مردم نيز در روز قيامت چنين حالتى دارند، وقتى از قبورشان سر بر مىآورند آن چنان ترس و فزع از همه جهات احاطهشان مىكند كه بىاختيار و بى هدف به راه مىافتند، و در جستجوى منزلها كه يا سعادت است و يا شقاوت سرگردانند. و كلمه" مبثوث" از ماده" بث" است، كه به معناى تفرقه است، و" فراش مبثوث" يعنى ملخهاى متفرق.
آیه 5
وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ
و کوهها چون پشم زده شده
تفسیر نمونه آیه
سپس به سراغ يكى ديگر از اوصاف آنروز رفته مى افزايد: و كوه ها مانند پشم رنگين حلاجى شده خواهد بود (و تكون الجبال كالعهن المنفوش ). عهن (بر وزن ذهن ) به معنى پشم رنگ شده است . و منفوش از ماده نفش (بر وزن نقش ) به معنى گستردن پشم است كه معمولا به وسيله ابزار مخصوص حلاجى و زدن پشم انجام مى گيرد. سابقا گفته ايم كه طبق آيات مختلف قرآن كوه ها در آستانه قيامت نخست به حركت درمى آيند بعد درهم كوبيده و متلاشى مى گردند و
سرانجام به صورت غبارى در آسمان درمى آيند كه در آيه مورد بحث آن را تشبيه به پشمهاى رنگين حلاجى شده كرده است ، پشمهائى كه همراه تندباد حركت كنند و تنها رنگى از آنها نمايان باشد، و اين آخرين مرحله متلاشى شدن كوه ها است . اين تعبير ممكن است اشاره به رنگهاى مختلف كوه ها نيز باشد، چرا كه كوه هاى روى زمين هر كدام رنگ خاصى دارند. به هر حال اين جمله گواه بر آن است كه آيات فوق از مراحل نخستين قيامت يعنى مرحله ويرانى و پايان جهان سخن مى گويد.
تفسیر المیزان آیه
و كوهها چون پشم رنگارنگ حلاجى شده مىگردد .
" وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ" كلمه" عهن" به معناى پشمى است كه رنگهاى مختلف داشته باشد، و كلمه" منفوش" از مصدر" نفش" است، كه به معناى شيت كردن پشم است يا با دست و يا با كمانچه حلاجى، و يا با چيز ديگر. پس" عهن منفوش" به معناى پشم شيث شدهاى است كه داراى رنگهاى مختلف باشد، و اين تشبيه اشاره دارد به اينكه در آن روز كوهها كه رنگهاى مختلف دارند با زلزله قيامت متلاشى، و چون پشم حلاجى شده مىگردند.
آیه 6
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ
اما هر که کفه ترازويش سنگين باشد ،
تفسیر نمونه آیه
بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسيم آنها به دو گروه پرداخته ، مى فرمايد: اما كسى كه ترازوهاى عملش سنگين است … (فاما من ثقلت موازينه ) .
((موازين )) جمع ((ميزان )) به معنى وسيله سنجش است ، اين واژه نخست در وزنهاى مادى به كار رفته ، سپس در موازين و مقياسهاى معنوى نيز استعمال شده است . بعضى معتقدند كه اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانى و قابل وزن درمى آيد، و راستى آنها را با ترازوهاى سنجش اعمال مى سنجند. اين احتمال نيز داده شده كه خود نامه اعمال را وزن مى كنند اگر اعمال صالحى در آن نوشته شده است سنگين است و گرنه سبك وزن ، يا بى وزن
است . ولى ظاهرا نيازى به اين توجيهات نيست ، ميزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى كه داراى كفه هاى مخصوص است نمى باشد، بلكه به هر گونه وسيله سنجش اطلاق مى شود، چنانكه در حديثى مى خوانيم : ان امير المؤ منين و الائمة من ذريته (عليهمالسلام ) هم الموازين : امير مؤ منان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند. و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه وقتى از معنى ميزان سؤ ال كردند. در پاسخ فرمود: الميزان العدل !: ترازوى سنجش همان عدل است . به اين ترتيب وجود اولياء الله يا قوانين عدل الهى مقياسهائى هستند كه انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مى كنند، و به همان اندازه كه با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است ! روشن است كه منظور از سبكى و سنگينى ميزان به معنى سنگينى خود ترازوهاى سنجش
نيست ، بلكه وزن چيزهائى است كه با آن مى سنجند. ضمنا تعبير به موازين به صورت صيغه جمع به خاطر آن است كه اولياى حق و قوانين الهى هر كدام يكى از ميزانهاى سنجشند، و از اين گذشته تنوع صفات و اعمال آدمى ايجاب مى كند كه هر كدام را با ميزانى بسنجند، و الگوها و ترازهاى سنجش متفاوت باشد. راغب در مفردات مى گويد: ميزان در قرآن مجيد گاهى به صورت مفرد، و گاه به صورت جمع آمده ، در صورت اول ناظر به كسى است كه حساب مى كند، يعنى خداوند يكتا، و در صورت دوم ناظر به حساب شوندگان است . بعضى از مفسران نيز گفته اند كه موازين جمع ((موزون )) است ، يعنى عملى كه آن را وزن مى كنند، بنابراين سنگين و سبك بودن موازين به معنى سنگين و سبك بودن خود اعمال است ، نه سبك و سنگين بودن ترازوها. البته نتيجه هر دو يكى است ولى از دو راه مختلف .
تفسیر المیزان آیه
اما كسى كه اعمالش نزد خدا سنگين وزن و داراى ارزش باشد .
" فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ" اين آيه اشاره دارد به اينكه اعمال- هم مانند هر چيزى براى خود- وزن و ارزشى دارد، و اينكه بعضى اعمال در ترازوى عملسنج سنگين است، و آن عملى است كه نزد خداى تعالى قدر و منزلتى داشته باشد، مانند ايمان به خدا و انواع اطاعتها، و بعضى ديگر اينطور نيستند، مانند كفر و انواع نافرمانيها و گناهان، كه البته اثر هر يك از اين دو نوع مختلف است، يكى سعادت را دنبال دارد، و آن اعمالى است كه در ترازو سنگين باشد، و ديگرى شقاوت را، و ما در تفسير سورههاى قبلى در معناى ميزان سخن گفتيم و بحث كرديم .
آیه 7
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ
در، يک زندگی پسنديده است
تفسیر نمونه آیه
تعبير به ((عيشة راضية )) (زندگى خشنود) تعبير بسيار جالب و رسائى است از زندگى پر نعمت و سراسر آرامش بهشتيان در قيامت ، اين زندگى آنقدر رضايت بخش است كه گوئى خودش راضى است يعنى بجاى اينكه ((مرضية )) گفته شود براى تاءكيد هر چه بيشتر بجاى اسم مفعول ، اسم فاعل به كار رفته است . <6> و اين امتياز بزرگ مخصوص زندگى آخرت است ، چرا كه زندگى دنيا هر قدر مرفه و پر نعمت و تواءم با امن و امان و رضايت و خشنودى باشد باز از عوامل ناخشنودى خالى نيست ، تنها زندگى آخرت است كه سراسر رضايت و خشنودى و آرامش و امنيت و مايه جمعيت خاطر مى باشد.
تفسیر المیزان آیه
" فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ"- كلمه" عيشة"- به كسر عين- نظير كلمه" جلسة"- به كسر جيم- از مصاديق بناى" فعلة" است، كه نوعيت را مىرساند، مثلا جلسه به معناى نوعى نشستن است، و عيشه به معناى نوعى زندگى كردن است، مانند" عيشة راضية"، يك زندگى خوش، و اگر راضيه و خوشى را به خود عيش نسبت داد، با اينكه صاحب عيش راضى و خشنود است، يا از باب مجاز عقلى است، و يا كلمه" راضيه" به معناى" ذات رضى" و تقديرش" فى عيشة ذات رضى" است، يعنى در عيشى رضايت بخش.
آیه 8
وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ
و اما هر که کفه ترازويش سبک باشد ،
تفسیر نمونه و المیزان آیه
همانند آیه 6
و اما كسى كه ترازوهايش سبك است …
و اما آنكه اعمالش وزن و ارزشى نداشته باشد
" وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ" فرموده: يعنى از حسنات سبك باشد
آیه 9
فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ
جايگاهش در هاويه است
تفسیر نمونه آیه
تعبير به ((ام )) در جمله ((فامه هاوية )) به خاطر اين است كه ((ام )) به معنى ((مادر)) است ، و مى دانيم مادر پناهگاهى است براى فرزندان كه در مشكلات به او پناه مى برند، و نزد او مى مانند، و در اينجا اشاره به اين است كه اين گنهكاران خفيف الميزان محلى براى پناه گرفتن جز دوزخ نمى يابند، واى به حال كسى كه پناهگاهش جهنم باشد! بعضى نيز گفته اند معنى ((ام )) در اينجا ((مغز)) است ، زيرا عرب به مغز سر ((ام الراءس )) مى گويد، بنابر اين معنى آيه
چنين مى شود كه آنها را با سر در جهنم مى افكنند، ولى اين احتمال بعيد به نظر مى رسد زيرا در اين صورت آيه بعد ((و ما ادراك ماهيه )) (تو چه مى دانى آن چيست ) مفهوم درستى نخواهد داشت . ((هاوية )) از ماده ((هوى )) به معنى افتادن و سقوط كردن است ، و آن يكى از نامهاى دوزخ مى باشد، چرا كه گنهكاران در آن سقوط مى كنند، و نيز اشاره به عمق آتش دوزخ است . و اگر ((ام )) را در اينجا به معنى مغز بگيريم هاويه به معنى سقوط كننده مى باشد، ولى تفسير اول صحيحتر و مناسب تر به نظر مى رسد .
تفسیر المیزان آیه
او در آغوش و دامن هاويه خواهد بود .
معناى اينكه در باره كسى كه اعمالش سبك است فرمود:" فامه هاويه" . " وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ" ظاهرا مراد از" هاويه" جهنم است، و نامگذارى جهنم به هاويه از اين جهت باشد كه اين كلمه از ماده" هوى" گرفته شده، كه به معناى سقوط است، مىفرمايد: كسى كه ميزانش سبك باشد سرانجامش سقوط به سوى اسفل سافلين است، هم چنان كه در جاى ديگر فرمود:" ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا" سپس او را به پايينترين مرحله باز گردانديم.
مگر كسانى كه ايمان آوردهاند. پس اينكه آتش دوزخ را توصيف كرده به هاويه و حال آنكه آتش سقوط نمىكند آتشيان سقوط مىكنند، از باب مجاز عقلى است، همانطور كه راضى دانستن عيش نيز از اين باب بود، و اگر هاويه را مادر دوزخيان خوانده از اين باب بوده كه مادر، ماواى فرزند و مرجع او است، به هر طرف كه برود دوباره به دامن مادر بر مىگردد، جهنم هم براى دوزخيان چنين مرجع و سرانجامى است. ولى بعضى «1» آيه را طورى ديگر معنا كرده و گفتهاند: منظور از كلمه" امه"،" ام رأسه" است، چون كلمه" ام" وقتى در مورد سر استعمال مىشود معناى فرق سر را مىدهد، مىفرمايد: كسى كه ميزانش سبك باشد فرق
سرش هاويه است، يعنى با فرق سر به سوى هاويه سقوط مىكند، چون اهل دوزخ وقتى قرار شد داخل دوزخ شوند با فرق سر مىافتند. ولى اين حرف درست نيست، براى اينكه اگر اينطور معنا كنيم ضمير در كلمه" ما هيه" بدون مرجع مىماند.
" فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ" فرمود: از فرق سرش به طرف آتش پرتاب مىشود «2». و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابو ايوب انصارى روايت كرده كه گفتند رسول خدا (ص) فرمود وقتى جان مؤمن از كالبدش در مىآيد از بندگان خدا آنها كه اهل رحمتند و قبل از وى مرده بودند به ديدنش مىروند، و بشير كه از دنيا با او آمده به اهل رحمت مىگويد: مهلت دهيد تا خستگى در آورد، او تازه از حال سكرات راحت شده. بعد از رفع خستگى از او مىپرسند: فلانى چطور شد، فلانى خانم چه
كرد؟ آيا ازدواج كرد يا نه؟ به اينگونه احوالپرسىها مىپردازند وقتى احوال مردى را بپرسند كه قبل از تازه وارد مرده باشد، در پاسخ مىگويد هيهات او خيلى وقت است كه مرده، او قبل از من مرد، مىگويند:" إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" به نظر ما او را به دوزخ نزد مادرش هاويه بردند، چه بد مادرى و چه بد مربيهاى «1». مؤلف: اين معنا را از انس بن مالك و از حسن و اشعث بن عبد اللَّه اعمى از رسول خدا (ص) روايت كرده
آیه 10
وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ
و تو چه دانی که هاويه چيست ?
تفسیر نمونه آیه
مانند تفسیر نمونه آیه پیش
تفسیر المیزان آیه
و تو نمىدانى هاويه چيست .
" وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ" ضمير" هيه" به كلمه" هاويه" بر مىگردد، و" هاء" زيادى كه در آخرش آمده هاء وقف است، و جمله مورد بحث تفسيرى است كه عظمت و فخامت امر آن آتش را بيان مىكند.
آیه 11
نَارٌ حَامِيَةٌ
آتشی است در نهايت گرمی
تفسیر نمونه آیه
((حامية )) از ماده حمى (بر وزن نفى ) به معنى شدت حرارت است و ((حامية )) در اينجا اشاره به سوزندگى فوق العاده آتش دوزخ است . به هر حال اين جمله كه مى فرمايد: تو چه مى دانى هاويه چيست ؟ هاويه آتش سوزان است تاءكيدى است بر اين معنى كه عذاب قيامت و آتش دوزخ فوق تصور همه
انسانها است . اسباب سنگينى ميزان اعمال بدون شك ، ارزش همه اعمال نيك و صالحات يكسان نيست ، و با هم تفاوت زيادى دارند، و به همين جهت در روايات مختلف اسلامى ، روى پارهاى از اعمال خير، تكيه بيشترى شده است ، و آنها اسباب سنگينى ميزان و ترازوى عمل در قيامت شمرده اند. از جمله در حديثى ، از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه در تفسير لا اله الا الله فرمود: يعنى بوحدانيته لا يقبل الله الاعمال الا بها، و هى كلمة التقوى يثقل الله بها الموازين يوم القيامة : لا اله الا الله اشاره به وحدانيت خداوند است و هيچ عملى بدون آن پذيرفته نمى شود، و اين كلمه تقوى است كه
ترازوى سنجش اعمال را در قيامت سنگين مى كند. در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) درباره شهادت به وحدانيت خداوند و نبوت پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است : خف ميزان ترفعان منه و ثقل ميزان توضعان فيه : ترازوى سنجشى كه شهادتين از آن برداشته شود سبك است ، و ميزانى كه شهادتين در آن گذارده شود سنگين است . و در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) يا امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ما فى الميزان شى ء اثقل من الصلوة على محمد و آل محمد: در ميزان عمل چيزى سنگين تر از درود فرستادن بر محمد و آل محمد نيست و در ذيل روايت مى فرمايد: افرادى
در قيامت در پاى ميزان عمل قرار مى گيرند و كفه اعمالشان سبك است ، سپس درود بر محمد و آل محمد را در آن مى نهند و سنگين مى شود. جالب اينكه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : من كان ظاهره ارجح من باطنه خف ميزانه !: هر كس ظاهرش از باطنش بهتر باشد ميزان عملش در قيامت سبك خواهد بود!. اين بحث را با سخنى از سلمان فارسى كه در حقيقت چكيده وحى و سنت است پايان مى دهيم ، در اين حديث مى خوانيم : كسى از
طريق تحقير به سلمان گفت : تو كيستى ؟ و چيستى ؟ ارزشى ندارى سلمان در پاسخ گفت : اما اولى و اولك فنطفة قذرة و اما آخرى و آخرك فجيفة منتنة فاذا كان يوم القيامة و نصبت الموازين فمن ثقلت موازينه فهو الكريم و من خفت موازينه فهو اللئيم : اما آغاز وجود من و تو نطفه آلودهاى بوده ، و پايان من و تو مردارى گنديده بيش نيست ، هنگامى كه روز قيامت فرا رسد و ترازوهاى سنجش اعمال نصب گردد، هر كس ترازوى عملش سنگين بود شريف و بزرگوار است ، و هر كس ترازوى عملش سبك بود پست و لئيم است . خداوندا! ترازوى عمل ما را با محبت محمد و آل محمد سنگين فرما. پروردگارا! وصول به ((عيشة راضية )) جز با لطف تو ميسور نيست ، خودت در اين راه به ما كمك كن . بارالها! آتش دوزخت سخت سوزان است و ما را تاب تحمل نيست ، آن را با آب مرحمت و كرمت بر ما خاموش گردان . آمين يا رب العالمين
تفسیر المیزان آیه
آتشى است سوزنده . " نارٌ حامِيَةٌ" يعنى آتشى است سوزنده و شديد الحراره، اين جمله پاسخ استفهام در آيه قبل است، و آن را تفسير مىكند.
سوره
نصر
آیه 1
إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ
چون ياری خدا و پيروزی فراز آيد ،
تفسیر نمونه آیه
سوره نصر مقدمه اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 3 آيه است. محتوى و فضيلت سوره نصر اين سوره در مدينه و بعد از هجرت نازل شده است ، و در آن بشارت و نويد از پيروزى عظيمى مى دهد كه به دنبال آن مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند، و لذا به شكرانه اين نعمت بزرگ پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دعوت به تسبيح و حمد الهى و استغفار مى كند. گر چه در اسلام فتوحات زيادى رخ داد، ولى فتحى با مشخصات فوق جز ((فتح مكه )) نبود، به خصوص اينكه طبق بعضى از روايات اعراب معتقد بودند اگر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مكه را فتح كند و بر آن مسلط گردد اين دليل بر حقانيت او است ، چرا كه اگر بر حق نباشد خدا چنين اجازهاى را به او نمى دهد، همانگونه كه به لشكر عظيم ((ابرهه )) اجازه نداد، به همين دليل بعد از فتح مكه
مشركان عرب گروه گروه وارد اسلام شدند. بعضى گفته اند: اين سوره بعد از ((صلح حديبيه )) در سال ششم هجرت ، و دو سال قبل از فتح مكه نازل گرديد. اما اينكه بعضى احتمال داده اند بعد از فتح مكه در سال دهم هجرت در حجة الوداع نازل شده بسيار بعيد است ، چرا كه تعبيرات سوره با اين معنى سازگار نيست ، زيرا خبر از يك حادثه مربوط به آينده مى دهد، نه گذشته . يكى از نامهاى اين سوره . سوره ((توديع )) است (توديع يعنى خدا حافظى ) چرا كه در آن خبر ضمنى از رحلت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . در حديثى آمده است هنگامى كه اين سوره نازل شد و پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن را بر
ياران خود تلاوت كرد همگى خوشحال و خوشدل شدند، ولى عباس عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه آن را شنيد گريه كرد، پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: اى عمو چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد گمان مى كنم خبر رحلت شما در اين سوره داده شده اى رسول خدا! فرمود: مطلب همانگونه است كه تو مى گوئى . در اينكه از كجاى اين سوره چنين مطلبى استفاده مى شود در ميان مفسران گفتگو است ، زيرا در ظاهر آيات آن چيزى جز بشارت از
فتح و پيروزى نيست ، اين مفهوم ظاهرا از اينجا استفاده شده كه اين سوره دليل بر آن است كه رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به پايان رسيده ، و آئين او كاملا تثبيت شده است ، و معلوم است در چنين حالتى انتظار رحلت از سراى فانى به جهان باقى ، كاملا قابل پيش بينى است . درباره فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى (از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده است ): من قراءها فكانما شهد مع رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فتح مكه :
كسى كه آن را تلاوت كند همانند اين است كه همراه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در فتح مكه بوده است . در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : كسى كه سوره اذا جاء نصر الله و الفتح را در نماز نافله يا فريضه بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پيروز مى كند و در قيامت در حالى وارد محشر مى شود كه نامه اى با او است كه سخن مى گويد، خداوند آن را از درون قبرش همراه او بيرون فرستاده ، و آن امان نامه اى است از آتش جهنم ….
ناگفته پيدا است اين همه افتخار و فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره در خط رسول الله قرار گيرد، و به آئين و سنت او عمل كند، نه تنها به لقلقه زبان قناعت نمايد. تفسير : هنگامى كه پيروزى نهائى فرا رسد!... در نخستين آيه اين سوره كه مى فرمايد: ((هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد))… (اذا جاء نصر الله و الفتح )
در اين سه آيه كوتاه و پر محتوا، ريزه كاريهاى فراوان است كه دقت در آنها كمك به فهم هدف نهائى سوره مى كند: 1 - در آيه اول نصرت اضافه به خداوند شده است (نصرالله ) تنها در اينجا نيست كه اين اضافه ديده مى شود، در بسيارى از آيات قرآن اين معنى منعكس است ، از جمله در آيه 214 بقره مى خوانيم : الا ان نصر الله قريب : بدانيد يارى خدا نزديك است . و در آيه 126 آل عمران و 10 انفال آمده است : و ما النصر الا من عند الله : نصرت جز از ناحيه خدا نيست . اشاره به اينكه به هر حال يارى و پيروزى به اراده حق است . درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تاءمين قوا و تهيه نيرو كرد، ولى يك انسان موحد ، نصرت را تنها از
ناحيه خدا مى داند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمى شود، بلكه در مقام شكر و سپاس الهى درمى آيد. 2 - در اين سوره نخست از نصرت الهى ، و سپس فتح و پيروزى ، و بعد نفوذ و گسترش اسلام ، و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده ، و اين هر سه علت و معلول يكديگرند، تا نصرت و يارى الهى نباشد فتح و پيروزى نيست ، و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمى شوند، و البته به دنبال اين سه
مرحله كه هر كدام نعمتى است بزرگ ، مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد و ستايش خدا فرا مى رسد. و از سوى ديگر نصرت الهى و پيروزى همه براى اين است كه هدف نهائى يعنى ورود مردم در دين خدا و هدايت همگانى صورت گيرد. 3 - ((فتح )) در اينجا به صورت مطلق گفته شده ، و با قرائنى كه قبلا اشاره كرديم بدون شك منظور از آن فتح مكه است كه چنين بازتاب گسترده اى داشت ، و به راستى فتح مكه ، فصل نوينى در تاريخ اسلام گشود، چرا كه مركز اصلى
شرك متلاشى شد، بتها از ميان رفت ، اميد بت پرستان به ياس و نوميدى مبدل گشت ، و موانعى كه بر سر راه ايمان مردم به اسلام وجود داشت ، برچيده شد. به همين دليل فتح مكه را بايد مرحله تثبيت اسلام ، و استقرار آن در جزيرة العرب ، و سپس در جهان دانست ، و لذا بعد از فتح مكه ديگر هيچ مقاومتى از ناحيه مشركان (جز در يك مورد كه آن هم به سرعت سركوب شد) ديده نشد، و مردم از تمام نقاط جزيره براى پذيرش اسلام خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى آمدند. 4 - در ذيل آيه سه دستور مهم به پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) (و طبعا به همه مؤ منان ) مى دهد كه در حقيقت شكرانه اى براى اين پيروزى بزرگ ، و واكنش مناسبى در برابر اين نصرت الهى است ، دستور به تسبيح و حمد و استغفار .
تفسیر المیزان آیه
ترجمه آيات به نام اللَّه كه بخشنده به همه و مهربان با نيكان است. منتظر باش كه وقتى نصرت و فتح از ناحيه خدا برسد .
" إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ" كلمه" اذا" ظهور در استقبال (آينده) دارد، و اين ظهور اقتضا دارد كه مضمون آيه شريفه خبرى باشد از امرى كه هنوز رخ نداده و به زودى رخ مىدهد، و چون آن امر يارى و فتح است، در نتيجه سوره مورد بحث از مژدههايى است كه خداى تعالى به پيامبر داده، و نيز از ملاحم و خبرهاى غيبى قرآن كريم است. و منظور از" نصر" و" فتح"- آن طور كه بعضى «1» از مفسرين پنداشتهاند- جنس نصرت و فتح نيست، تا آيه شريفه با تمامى مواقفى كه خداى تعالى پيامبرش را يارى نموده و بر دشمنان پيروز كرده منطبق شود، مثلا با ايمان آوردن انصار و اهل يمن هم منطبق گردد . و نيز منظور آيه، صلح حديبيه كه خداى تعالى آن را در آيه" إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً" فتح خوانده نمىتواند باشد، براى اينكه آيه بعدى با آن انطباق ندارد . در صلح حديبيه مردم فوج فوج داخل اسلام
نشدند. پس روشنترين واقعهاى كه مىتواند مصداق اين نصرت و فتح باشد، فتح مكه است، چون فتح مكه در حيات رسول خدا (ص) و در بين همه فتوحات، ام الفتوحات و نصرت روشنى بود كه بنيان شرك را در جزيرة العرب ريشه كن ساخت. و مؤيد اين نظريه وعده نصرتى است كه در ضمن آيات نازله در باره حديبيه داده و فرموده:" إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقِيماً وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزِيزاً" «2»، چون بسيار نزديك به ذهن است كه منظور از فتح و نصر عزيز، همان فتح مكه باشد، چون تنها فتحى كه مرتبط با فتح حديبيه باشد همان فتح مكه است كه دو سال بعد از
صلح حديبيه اتفاق افتاد. و اين نظريه به ذهن نزديكتر است، تا آيه را حمل كنيم بر اجابت دعوت حقه از ناحيه اهل يمن و دخول بدون خونريزيشان در اسلام، پس نزديكتر به اعتبار همان است كه بگوييم: مراد از نصر و فتح، نصرت رسول خدا (ص) بر كفار قريش، و همانا ما براى تو فتحى روشن مقرر كرديم، تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذر و نعمت خود را بر تو به حد كمال برساند و تو را به راه راست هدايت كند. و خدا تو را با نصرتى با عزت و كرامت يارى خواهد كرد. سوره فتح، آيات 1- 3. مراد از فتح، فتح مكه است. و نيز بگوييم اين سوره بعد از صلح حديبيه و بعد از نزول سوره فتح و قبل از فتح مكه نازل شده است.