بخشی از مقاله

تفسير سوره نساء


بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
يآ أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِسآءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَسآءَلُونَ بِه وَ الْاَرْحامَ اِنَّ اللّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً (*)
به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. اى مردم از پروردگارتان پروا كنيد آنكه شما را از يك جان آفريد و همسر او را از او آفريد و از اين دو، مردان و زنان بسيارى را پراكنده ساخت و از خدا پرواكنيد آنكه به نام او از يكديگر درخواست مى كنيد و نيز درباره خويشاوندان بترسيد. همانا خداوند بر شما
مراقب است (1)


نكات ادبى
1 ـ «بثّ» پراكنده ساخت ، منتشر كرد. «مبثوث» پراكنده.
2 ـ «تسائلون» از يكديگر درخواست چيزى مى كنيد و اين اشاره به درخواست و تقاضاى افراد از يكديگر با سوگند دادن به خداست.
3 ـ «الارحام» جمع رحم، خويشاوندان و از رحم زن مشتق شده، اين كلمه عطف بر الله است و اتقوا بر سر آن نيز مى آيد يعنى درباره خويشاوندان هم پروا كنيد و بترسيد.
4 ـ «كان» در «كان الله» منسلخ از زمان است و براى تثبيت مطلب آمده است.
5 ـ «رقيب» مراقب، نگهبان، مواظب و ناظر.


تفسير و توضيح
آيه (1) بسم الله الرحمن الرحيم. يا ايها الناس اتقوا... : اين سوره نيز مانند تمام سوره هاى قرآن بجز سوره توبه، با نام خدا آغاز مى شود خدايى كه رحمان و رحيم است (تفسير بسم الله در آغاز سوره حمد گذشت) نخستين جمله اين سوره خطاب به عموم مردم چه مؤمن و چه كافر است و به مردم تذكر مى دهد كه از پروردگارتان پروا داشته باشيد و آنان را امر به تقوا مى كند. تقوا آن حالت خداترسى است كه اگر در وجود انسان پيدا شود، او را از ارتكاب گناهان باز مى دارد. اين حالت

، رابطه انسان با خدا را محكم مى كند و انسان با داشتن روح تقوا، در تمام كارها خدا را در نظر مى گيرد و مطابق با رضايت او عمل مى كند و از انجام كارى كه خشم خدا را بر انگيزد پرهيز مى نمايد.
طبق اين آيه، دليل اينكه انسان بايد از خدا پروا كند و رضايت و خوشنودى او را بجويد، اين است كه خدا پرورش دهنده انسانهاست و هموست كه انسانها را از نسل


يك نفر به وجود آورده كه منظور حضرت آدم است و همسر او حوا را هم از او آفريد و از اين دو نفر مردان و زنان بسيارى پديد آورد.
پيش از آنكه درباره چگونگى خلقت آدم و حوا و تكثير نسل آنها سخنى بگوييم، اين نكته را يادآور مى شويم كه كيفيت خلقت نوع بشر و تكثير ذريه آدم و پديد آمدن انسانها از پدران و مادران بهترين وضعيت و حالت در ايجاد نوع بشر است خداوند با قرار دادن غريزه جنسى در نهاد آدمى و شدت علاقه اى كه به او نسبت به جنس مخالف داده، كارى كرده است كه به طور طبيعى و بدون احتياج به امر تشريعى نسل بشر در روى زمين باقى مانده است هر چند كه امر تشريعى به ازدواج نيز به صورت استحبابى وجود دارد ولى غريزه جنسى آنچنان نيرومند است كه خود به خود و حتى در ميان اقوام وحشى نيز توليد مثل وتكثير نسل وجود دارد.


بنابراين، خداوند با پديدآوردن انسانها با اين كيفيت مخصوص بالاترين حق را برگردن انسانها دارد و آن حق حيات است و به همين جهت لازم است كه انسان از خدا پروا كند و تقوا داشته باشد و خوشنودى او را در كارهاى خود در نظر بگيرد.
با توجه به متن قرآن و ظواهر آيات، شكى وجود ندارد كه از ديدگاه قرآن نسل كنونى بشر به يك فرد به نام آدم مى رسد كه خدا او را از خاك آفريد و از روح خود بر او دميد و او نخستين انسان روى زمين است كه بدون پدر و مادر آفريده شده. تكامل نوع انسان از انواع ديگر حيوانات مانند ميمون، مورد قبول متن قرآن و ظواهر آيات نيست و البته مى دانيم كه اين نظريه از سوى بعضى از

دانشمندان علوم طبيعى نيز رد شده و فسيلها و اسنادى يافته اند كه مخالف با اين فرضيه است.
مطلب ديگر اينكه طبق همين آيه، نسل بشر به يك تن مى رسد كه همان آدم است و همسر آدم نيز از او به دنيا آمده. اكنون بايد ديد كه منظور از اين جمله چيست؟ و همسر آدم چگونه از خود آدم پديد آمده است؟ طبق بعضى از روايات، همسر آدم از دنده چپ آدم مخلوق شده و طبق بعضى از روايات ديگر، او پس از خلقت آدم از باقيمانده سرشت آدم آفريده شده است. البته در بعضى از آيات قرآنى هم آمده كه خدا
از خود شما همسرانى براى

شما آفريد (خلق لكم من انفسكم ازواجا) ولى اين آيات مربوط به نسلهاى بعدى است و ناظر به جريان آدم و حوا نيست.
اگر در سند رواياتى كه به آنها اشاره شد ترديد كنيم، بايد بگوييم كه ما از چگونگى خلقت حوا از آدم اطلاعى نداريم و فقط طبق آيه مورد بحث مى دانيم كه حوا نيز از آدم آفريده شده است. و نسل بشر به يك نفر مى رسد كه نام او آدم است.


موضوع ديگرى كه در اينجا قابل بررسى وتأمل است اين است كه از اين آيه فهميده مى شود كه نسل بشر از آدم و همسر او ازدياد پيدا كرده و مردان و زنان بسيارى در روى زمين پراكنده شده اند. در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه فرزندان بلافصل آدم چگونه و با چه كسانى ازدواج كردند؟ و نسلهاى بعدى چگونه به وجود آمدند؟ از اين آيه فهميده مى شود كه دختران و پسران آدم و حوا با يكديگر ازدواج كرده اند و ازدواج خواهر و برادر يك حكم تشريعى و قراردادى است و اين حكم در آن زمان نيامده بود و بعدها كه نسل آدم تكثير شد و نيازى به ازدواج خواهر و برادر نبود، اين حكم از

سوى خدا آمد و اين هيچ گونه استبعادى ندارد. زيرا طبق نص صريح قرآن بعضى از ازدواجهاى حرام، قبلا حرام نبوده و در شريعت اسلام حرام شده است مانند جمع كردن ميان دو خواهر كه در شريعتهاى قبلى جايز بود و يك مرد مى توانست همزمان با دو خواهر ازدواج كند ولى در شرع اسلام اين امر ممنوع شد و ازدواج با خواهر همسر حرام اعلام شد.
اين نشان مى دهد كه حرام بودن ازدواج با بعضى از زنها يك مسأله قراردادى است و ممكن است بعضى از زنها در زمانى حلال باشند و در زمانى طبق مصلحت جديدى كه پيش مى آيد حرام

باشند. بنابراين نبايد در ازدواج فرزندان آدم با يكديگر استبعاد كرد. چون ظاهر اين آيه همين موضوع را مى رساند. البته در بعضى از روايات آمده كه فرزندان بلافصل آدم با حورى يا جنّى ازدواج كردند و در بعضى از روايات آمده كه حوا هميشه دوقلو مى زاييد كه يكى از آنها پسر و ديگرى دختر بود. پسر هر شكم با دختر شكم ديگر ازدواج مى كرد و شايد هم فرزندان آدم با بازماندگان انسانهاى
پيشين ازدواج كردند چون طبق يك نظريه، آدم نخستين انسان در روى زمين نبود بلكه پيش از او هم انواع مشابهى از انسانها در روى زمين زندگى مى كردند كه به تدريج نسل آنها قطع شد و خدا آدم را از خاك آفريد.


در قسمت بعدى آيه مورد بحث، بار ديگر مردم را به سوى تقوا مى خواند و مى فرمايد: از خدا پروا كنيد خدايى كه هميشه با نام او از يكديگر درخواست مى كنيد و به يكديگر مى گوييد تو را به خدا فلان چيز را به من بده يا فلان كار را انجام بده. منظور اين است كه از همان خدايى كه نام او هميشه ورد زبان شماست و به او سوگند مى خوريد وسوگند مى دهيد بترسيد و پروا كنيد و با انجام واجبات و ترك محرمات رضايت او را فراهم سازيد.


پس از بيان اين مطلب، اضافه مى كند كه علاوه بر خدا از ارحام و خويشاوندان هم پروا كنيد و حقوق آنان را در نظر بگيريد. اين جمله اهميت صله رحم و توجه به خويشان و نزديكان را مى رساند. خويشاوندان حقوقى برگردن انسان دارند كه بايد آن را ادا كند و يكى از نشانه هاى ايمان صله رحم و محكم كردن پيوندهاى خويشاوندى است. اين موضوع در آيات ديگرى هم آمده است:
و اولو الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله (احزاب / 6)
صاحبان پيوند خويشاوندى برخى از آنان براى برخى ديگر اولى هستند.
در روايات اسلامى نيز درباره صله رحم و اثر آن در زندگى انسان مطالبى آمده كه در بخش روايات بعضى از آنها ذكر خواهد شد.


پس از امر به تقوا و صله رحم اظهار مى دارد كه خداوند مراقب اعمال شماست و به آنچه انجام مى دهيد نظارت دارد. اعتقاد به اينكه خدا هميشه ناظر اعمال انسان است، از نظر تربيتى بسيار مهم و سازنده است و سبب مى شود كه انسان در كارهايى كه مى كند، رها و يله نباشد بلكه معيارهاى خدايى را در نظر بگيرند.
چند روايت
1 ـ قال اميرالمؤمنين (ع) لنوف البكالى: يا نوف صل رحمك يزيدالله فى عمرك.(1)
امير المؤمنين (ع) به نوف فرمود: اى نوف صله رحم كن تا خدا بر عمر تو بيفزايد.
2 ـ قال اميرالمؤمنين (ع): صلوا ارحامكم و لوبالسلام. يقول الله تبارك و تعالى: «واتقوالله الذى تسائلون به و الارحام».(2)


اميرالمؤمنين (ع) فرمود: با خويشاوندان خود وصل كنيد اگر چه با سلام باشد خداوند مى فرمايد: «و اتقوالله الذى...»
3 ـ قال الحسين (ع): من سرّه ان ينسأ فى اجله و يزاد فى رزقه فليصل رحمه.(3)
امام حسين(ع) فرمود: هر كس دوست دارد كه اجل او به تأخير بيفتد و روزى او افزايش يابد، پس صله رحم كند.
4 ـ عن الباقر(ع)، قال قال رسول الله: اخبرنى جبرئيل ان ريح الجنة توجد من مسيرة الف عام ما يجدها عاقّ ولاقاطع رحم.(4)


امام باقر(ع) فرمود: پيامبر فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه عطر بهشت از فاصله هزار سال راه شنيده مى شود ولى عاقوالدين و كسى كه با خويشاوندان خود بريده است، آن را نمى شنود.
وَ آتُوا الْيَتامى أَمْوالَهُمْ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبيثَ بِالطَّيِّبِ وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَهُمْ اِلى أَمْوالِكُمْ اِنَّهُ كانَ حُوباً كَبيراً (*)وَ اِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِى الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّسآءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاّ تَعُولُوا (*)وَ آتُوا النِّسآءَ صَدَقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - بحارالانوار ج 74 ص 89
2 - خصال ص 157
3 - بحارالانوار ج 74 ص 91
4 - بحارالانوار ج 74 ص 95
شَىْء مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنيئاً مَريئاً (*)


و اموال يتيمان را به خودشان بدهيد و پليد را با پاكيزه عوض نكنيد و اموال آنها را با اموال خود مخوريد زيرا كه آن گناه بزرگى است (2) و اگر بيم آن را داشتيد كه درباره دختران بتيم عدالت را رعايت نكنيد، پس از زنانى كه براى شما پسنديده است دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهار تا چهارتا به همسرى بگيريد و يا زنى را كه مالك آن هستيد بگيريد. اين كار نزديكتر به آن است كه ستم نكنيد (3) و مهريه زنان را با رغبت بدهيد. پس اگر با طيب نفس چيزى از آن را به شما بخشيدند، آن را گوارا و نوشين بخوريد (4)
نكات ادبى
1 ـ «لاتتبدلوا» عوض نكنيد، يكى را جانشين ديگرى نكنيد. تبدل و استبدال به يك معناست.
2 ـ «الى اموالكم» الى در اينجا به معناى «مع» است. يعنى همراه بااموال خودتان.
3 ـ «حوب» گناه، معصيت، كار بد.
4 ـ «ماطاب» ما در اينجا مصدر است و ما بعد خود را در حكم مصدر مى كند. و البته مى توان آن را موصول هم گرفت و استعمال ما در ذوى العقول اشكالى ندارد همانگونه كه استعمال «من» در غير ذوى العقول ديده شده است.
5 ـ «مثنى» و «ثلاث» و «رباع» تكرار در عدد يعنى دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا. وزن «مفعل» و «فُعال» در اعداد براى تكرار آن عدد است و اين از باب عدول است يعنى مثنى از اثنان اثنان عدول كرده همانگونه كه ثُلاث از ثلاثه ثلاثه و رُباع از اربعه اربعه عدول كرده است و به خاطر همين عدول و وصفيت اين كلمات غير منصرف هستند. ضمناً وزن «فُعال» در اعداد فقط تا عدد چهار استعمال شد و از اعداد بالاتر اين وزن نيامده است.


6 ـ «ملك يمين» تملك شخص بر عبدو امه. سابقاً كه بردگى وجود داشت انسان
مى توانست مالك عبد يا امه خود باشد. وامه يا همان كنيز اصطلاحى مانند زوجه صاحبش بود و همبستر شدن با او جايز بود.
7 ـ «تعدلوا» از عيله به معناى جور و ستم و ميل از حق.
8 ـ «صدقات» جمع صدقه و منظور همان صداق يا مهريه زنان است.
9 ـ «نحله» از روى ميل و رغبت، نحله به معناى عطايى است كه بدون منت و بدون عوض داده شود. البته معانى ديگرى هم دارد كه با اين مورد مناسب نيست مانند: نحله به معناى شريعت و دين.
10 ـ «هنيئا» گوارا و «مريئا» شيرين و با لذت. اين دو كلمه حال از «كلوا» است.
تفسير و توضيح
آيه (2) و آتوا اليتام

ى اموالهم... : پس از امر به تقوا كه در آيه پيش آمد اكنون چندين حكم از احكام فقهى بيان مى شود. نخستين حكم مربوط به يتيمان است و دستور مى دهد كه اموال يتيمان را به آنها بدهيد. كسانى كه عهده دار نگهدارى اموال يتيمان هستند بايد به درستى و امانت آن را حفظ كنند و چون يتيم بالغ شد به او تحويل دهند. ممكن است بعضى از افراد در اثر وسوسه شيطان و به سبب مال دوستى و دنياپرستى، در اموال يتيمان خيانت كنند. يا از آن بخورند و يا جنس خوب را كه مال يتيم است با جنس بد كه مال خودشان است عوض كنند. اين است خداوند آنها را موعظه مى كند و مى فرمايد: جنس بد را با جنس خوب عوض نكنيد و اموال يتيمان را همراه با اموال خودتان نخوريد كه اين گناه بزرگى است.


طبق اين آيه بايد در حساب و كتاب اموال يتيمان دقت كرد تا با اموال خود شخص مخلوط نشود. اين دستور الهى سبب شد كه بعضى از متدينين درباره يتيمان سختگيرى كنند و براى اينكه مبادا مال آنها قاطى مال خودشان شود غذا و زندگى آنها را جدا كردند و از دست زدن به غذاى آنها پرهيز نمودند و اين كار از نظر عاطفى به ضرر يتيمان بود و يتيمان احساس تنهايى و بى كسى مى كردند. اين بود كه آيه ديگرى


نازل شد و مردم را به خوردن متعارف از مال يتيمان و انس با آنان دعوت كرد:
و يسألونك عن اليتامى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم (بقره / 220)
از تو درباره يتيمان مى پرسند بگو اصلاح حال آنها بهتر است و اگر با آنها معاشرت كنيد پس برادران شما هستند.
آيه (3) و ان خفتم الاتقسطوا ... : گاهى بعضى از اشخاص دختران يتيم را مى ديدند و به جهت ترحم به حال آنها و يا به جهت مال و جمال آنها، با آنها ازدواج مى كردند و اموال اين يتيمان در اختيار آنان قرار مى گرفت و نمى توانستند آنچنان كه بايد حقوق آنها را رعايت كنند و گاهى درباره آنها ظلم مى شد و آنها حامى و دفاع كننده نداشتند. آيه شريفه به اين گروه از مسلمانان هشدار مى دهد كه اگر شما نمى توانيد درباره اين دختران يتيم حق و عدالت را رعايت نماييد، با آنها ازدواج نكنيد بلكه با زنهاى ديگر ازدواج كنيد و در يك زمان دو يا سه يا چهار زن داشته باشيد.


بدينگونه قرآن به مردان اجازه تعدد همسر را مى دهد و اين يك ضرورت طبيعى و اجتماعى است و سبب مى شود هم شهوترانيهاى نامشروع مهار شود و هم زنهاى بيوه در جامعه بدون همسر و حامى نباشند و به فحشا كشيده نشوند ولى اين حكم يك شرط مهم دارد و آن اينكه كسانى مى توانند بيش از يك همسر داشته باشند كه بتوانند ميان همسران خود عدالت را برقرار كنند و از لحاظ خوراك و پوشاك و مسكن تفاوتى ميان آنها نگذارند و اگر نتوانستند چنين عدالت و مساواتى را ميان آنها برقرار سازند، حق ندارند بيش از يك زن بگيرند و فقط مى توانند با يك زن ازدواج كنند و يا با برده هاى كنيز كه مالك آنها هستند همبستر شوند.
البته اكنون بردگى از ميان رفته و موضوع اين حكم منتفى است ولى سابقاً كه بردگى رسميت و مشروعيت داشت زنهاى برده نسبت به مالكان خود همانند زنها و همسران آنها بودند و مالكانشان مى توانستند با آنها همبستر شوند و البته آن خود نيز مانند زوجيت شرايط ويژه اى داشت و به نفع زنهاى برده بود چون اگر اينها از مالكان خود حامله مى شدند و فرزندى مى آوردند، آزاد مى شدند.
در پايان آيه خاطرنشان مى سازد كه اين برنامه يعنى اينكه به جاى دختران يتيم با همسران ديگرى ازدواج كنيد و اگر نتوانستيد در ميان همسران خود عدالت را برقرار سازيد فقط با يك همسر ازدواج كنيد، اين برنامه سبب مى شود كه شما به ظلم و ستم و ضايع كردن حقوق ديگران كشيده نشويد و از حق تجاوز نكنيد.


آيه (4) و آتوا النساء صدقاتهن نحله... : وقتى ازدواجى صورت گرفت بايد مبلغى به عنوان مهريه به زن داده شود و اين حكم به نفع زنهاست چون هر دو طرف از آميزش جنسى لذت مى برند ولى مرد بايد در مقابل اين كار مبلغى را به عنوان مهريه به زن بدهد و اين براى حمايت از حقوق زن در جامعه است چون نوعاً زنها درآمدى مانند مردها ندارند و مهريه مى تواند پشتوانه اقتصادى زنها باشد.
در آيه شريفه دستور مى دهد كه مهريه زنها را با رغبت و از روى خوشحالى و رضايت خاطر

بپردازيد. چون مهريه در گردن مرد يك دين است و بايد اين دين را ادا كند و بدهى خود را بدهد ولى براى اينكه ميان زن و مرد محبت و علاقه باشد بايد اين بدهى را با خوشحالى و گشاده رويى و ميل و رغبت داد و نبايد دادن مهريه باعث ناراحتى و بى مهرى گردد. زيرا كه پيوند زناشويى از نظر اسلام يك پيوند مقدسى است كه نبايد به خاطر مال دنيا لطمه اى به آن بخورد.


مردها موظف هستند كه با رغبت مهريه زنها را بپردازند ولى اگر زنها نيز براى اثبات علاقه به همسران خود با رضايت خاطر تعدادى از مهريه خود را به همسران خود بخشيدند، همسران اين هديه را قبول كنند و با خوشوقتى آن را نوش جان كنند كه گوارايشان باد!
بحثى درباره تعدد زوجات
در ميان بسيارى از اقوام و ملل جهان از ديرباز تا كنون، اين سنت وجود داشته است كه مرد مى تواند بيش از يك همسر داشته باشد و عملا بعضى از مردان همزمان چند همسر داشتند. بخصوص در ميان اعراب عصر جاهلى اين يك سنت ديرپا بود و بسيارى از مردها چندين همسر داشتند كه گاه تعداد آنها به ده تا و بيشتر مى رسيد و البته اين سنت مخصوص عربها نبود و بسيارى از ملل ديگر نيز به آن عمل مى كردند از جمله در ميان ايرانيان قديم هم اين سنت وجود داشته است. به گفته كريستن سن: اصل تعدد زوجات اساس تشكيل خانواده در ايران به شمار مى رفت.(1) و نيز در ميان يهود نيز قانون تعدد زوجات رسميت دارد و مورد عمل است.


جالب اينكه در ميان اقوام و مللى كه تعدد زوجات را به صورت رسمى و قانونى قبول ندارند، عملا بسيارى از مردها با زنهاى متعددى رابطه جنسى دارند و فحشا و روسپى گرى جاى قانون تعدد زوجات را گرفته است. نمونه آن جوامع اروپايى و امريكايى است كه وضع اسفبار فحشا و روابط نامشروع جنسى در ميان آنها براى همه روشن است. عجيب اينكه آنها ازدواج قانونى با چند زن را، غير انسانى و ظلم در حق زنان قلمداد مى كنند ولى فحشا و زنا و روابط نامشروع را كه امرى شايع ميان آنهاست نشانه اى از آزادى مى دانند و كار به جايى رسيده كه در انگلستان همجنس بازى هم صورت قانونى يافته است! و آن را تجاوزى به حق زنان نمى دانند.


اسلام در محيطى ظهور كرد كه تعدد زوجات آنهم به هر تعدادى كه مى خواستند، قانونى بود و در جامعه به آن عمل مى شد. اسلام به خاطر ضرورتها و با رعايت قوانين طبيعى حاكم بر مرد و زن با تعدد زوجات مخالفت نكرد و آن را به رسميت شناخت ولى آن را از دو جهت محدود كرد يكى از لحاظ تعداد و ديگر از لحاظ رعايت عدالت ميان همسران كه بعداً توضيح داده خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - كريستن سن، ايران در زمان ساسانيان ص 346
با توجه به مطالب بالا، روشن است كه اسلام مبتكر تعدد زوجات نيست بلكه آن را محدود هم كرده است و اين در حالى است كه به گفته ويل دورانت: علماى دينى در قرون وسطى چنين تصور مى كردند كه تعدد زوجات از ابتكارات پيغمبر اسلام است.(1)


غربيها بخصوص در قرون وسطى همواره خواسته اند چهره مخدوشى از اسلام ارائه بدهند و دشمنى خود را با اسلام گاهى به صورت جنگ (نمونه اش جنگهاى صليبى) و گاهى به صورت تهمتهاى ناروا و گاهى به صورت ايرادهاى واهى بر احكام اسلام، نشان داده اند يكى از مواردى كه غربيها به اسلام ايراد گرفته اند همين قانون تعدد زوجات است در حالى كه اين قانون همانگونه كه گفتيم مخصوص اسلام نيست و بسيارى از اقوام و ملل به آن عمل مى كنند و در خود اروپا نيز عملا تعدد زوجات وجود دارد منتهى به صورت غيرقانونى و نامشروع و از طريق زنا و فحشا و اساساً يكى از عوامل شيوع فحشا در غرب همين تحريم تعدد زوجات است اين مطلبى است كه بعضى از دانشمندان اروپايى به آن اعتراف كرده اند. جان ديون پورت انگليسى مى گويد: در ميان ملل مسيحى چيزى قوى تر از تحريم تعدد زوجات باعث شيوع فحشا نشده است.(2)


با توجه به نيازهاى طبيعى و اجتماعى، مشروعيت تعدد زوجات در جامعه يك ضرورت است. و دليل روشن آن گرايش بسيارى از اجتماعات به سوى اين مسأله است. هر چند كه به طور طبيعى نوزادهاى دختر و پسر تقريباً به يك تعداد به دنيا مى آيند ولى بايد به چند موضوع توجه داشت:
اولا سن ازدواج در دختران به طور طبيعى حدود پنج سال زودتر از پسران است و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - ويل دورانت، تاريخ تمدن ج 1 ص 61
2 - عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه فارسى به قلم سيد غلامرضا سعيدى ص 34
زنها زودتر از مردها بالغ مى شوند و آمادگى ازدواج پيدا مى كنند و اين سبب مى شود كه تعداد زنان آماده به ازدواج از تعداد مردان آماده به ازدواج زياد باشد.
ثانياً مردها همواره در معرض تلف شدن هستند و عواملى مانند جنگ و كارهاى سنگين و خطرناك باعث پيدايش تلفاتى در ميان مردان مى شود ولى زنها از اين عوامل تلف كننده دور هستند. لذا هميشه پس از وقوع جنگهاى بزرگ مشكل انبوهى زن چه زنان بيوه و چه زنان آماده ازرواج و كمبود مرد به وضوح در جامعه ديده مى شود.


برتراند راسل درباره انگلستان اظهار مى دارد: در انگلستان كنونى بيش از دوميليون زن زايد بر مردان وجود دارد كه بنا بر عرف بايد همواره عقيم بمانند و اين براى آنها محروميت بزرگى است.(1)
ثالثاً، طبق تحقيق دانشمندان و به طورى كه مشاهده مى كنيم، زنها نسبت به مردها به طور طبيعى عمرى طولانى دارند و مقاومت آنها در برابر بعضى از امراض از مردها بيشتر است. و اين سبب مى شود كه تعداد زنها نسبت به مردها بيشتر باشد.


رابعاً، قابليت توليد مثل در مردها بيشتر از زنهاست. وقتى زن حدود پنجاه سالگى به سن يائسگى رسيد ديگر قابليت باردارى ندارد ونمى تواند زايمان كند ولى مرد حتى تا سن هفتادو پنج سالگى و هشتاد سالگى قابليت توليد مثل دارد.
خامساً، زنها در ماه چندين روز دوران قاعدگى دارند و در اين روزها آمادگى آميزش جنسى ندارند ولى مردها هميشه از اين آمادگى برخوردارند.
سادساً، برخلاف آنچه معروف شده است، شهوت و ميل جنسى مرد بيش از زن است و تنوع طلبى يكى از خصيصه هاى طبيعى مرد است و به گفته بعضى از دانشمندان اجتماعى، مرد ذاتاً طبيعت چند همسرى دارد و فقط نيرومندترين قيود اخلاقى، ميزان مناسبى از فقر و كار سخت و نظارت دايمى زوجه، مى تواند
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - زناشويى و اخلاق ص 115 به نقل مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام ص 374
تك همسرى را به او تحميل كند.(1)
سابعاً، در بعضى از جوامع و قبايل گاهى ضرورت ايجاب مى كند كه توليد نسل سرعت بيشترى بگيرد و كثرت اولاد و افزايش نيروى انسانى و كار مطلوب مى شود.


با توجه به مطالب بالا پرواضح است كه مشروعيت تعداد زوجات، امرى ضرورى واجتناب ناپذير است و جامعه بايد آن را بپذيرد. گاهى گفته مى شود كه اين قانون نوعى توهين به زنان و تجاوز به حقوق آنان است. پاسخ اين است چنين كارهايى يك ارزش نسبى دارند و اگر در جامعه اى اين كار مشروعيت داشته باشد و به آن عمل شود و زنان با آن خو بگيرند، ديگر آن را توهين برخود قلمداد نمى كنند و لذا در جامعه جاهلى و حتى در اوايل اسلام و حتى در بعضى از كشورهاى عربى امروز داشتن چند همسر براى مرد يك امر عادى و معمولى بوده و هست و زنان هرگز اين موضوع را توهين به خود تلقى نمى كنند ولى در جوامع اروپايى كه اين رسم وجود ندارد آن را توهين بزرگى براى خود مى دانند و اين گونه موارد، نوعى اخلاق نسبى است و بستگى به قراردادهاى اجتماعى و آداب و سنن جامعه دارد.


ضمناً روشن شد كه چند همسر داشتن مرد يك امر طبيعى است ولى چند شوهر داشتن زن يك امر غير طبيعى است و لذا تا كنون در هيچ جامعه اى چه قديم و چه جديد و حتى در ميان قبايل وحشى چنين كارى سابقه نداشته و در جوامع كمونيستى و اشتراكى نيز مطرود بوده و هيچ كس كمونيسم جنسى را قبول نكرده است.
تعدد زوجات در اسلام
به طورى كه گفتيم همزمان با ظهور اسلام در ميان اعراب جاهلى تعدد زوجات آنهم به صورت نامحدود وجود داشته است. اسلام ضمن قبول اصل موضوع كه يك ضرورت طبيعى و اجتماعى بود، آن را از دو جهت محدود كرد:
نخست اينكه تعداد زنان نبايد بيش از چهارتا باشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - ويل دورانت، لذات فلسفه ص 91
دوم اينكه بايد در ميان همسران از هر نظر عدالت و مساوات برقرار باشد و اگر مرد نتواند چنين عدالتى را برقرار كند حق ندارد بيش از يك زن داشته باشد.
اين دو جهت در آيه اى كه مى خوانيم آمده است:


فانكحوا ماطاب لكم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الاّ تعدلوا فواحدة(نساء/3)
پس، از زنانى كه براى شما پسنديده است دوتا دوتا و سه تا سه تا و چهارتا چهارتا به همسرى بگيريد و اگر بيم آن را داشته باشيد كه عدالت را رعايت نكنيد، پس يك همسر بگيريد.
به طورى كه ملاحظه مى كنيد تعداد همسران به چهارتا محدود شده و از آن مهمتر اينكه رعايت عدالت ميان همسران الزامى شده كه كمتر مردى مى تواند امكانات آن را داشته باشد كه ميان همسران متعدد، از لحاظ خوراك و پوشاك و مسكن و رعايت شئون همسردارى عدالت برقرار كند.

البته توجه كنيم كه رعايت عدالت ميان همسران كه در اين آيه خواسته شده به امور ظاهرى مانند غذا و مسكن و اينكه هر چهار شب يك شب را به نوبت با يكى از آنها به سر برد، مربوط مى شود و منظور از آن مساوات در محبت قلبى نمى باشد چون چنين كارى در دست انسان نيست و خارج از اراده انسان است و لذا در آيه ديگرى چنين مى فرمايد:
و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلوا كل الميل (نساء/ 129)
و هرگز نمى توانيد ميان زنها عدالت كنيد هر چند خواستار آن باشيد پس يكسره از يكى روى برمگردانيد.
اين آيه شريفه مربوط به ميل باطنى و دلبستگى مردان به زنان است كه مسلماً علاقه او به همه يكسان نخواهد بود ولى در عين حال از مردان خواسته شده كه ميل قلبى خود را كنترل كنند و چنين نباشد كه تمام توجه آنها به يكى از همسران باشد البته از نظر ظاهرى و رعايت شئون همسردارى او حق ندارد ميان زنان تفاوت و تبعيضى
قايل شود كه اگر چنين كند بايد فقط يك همسر داشته باشد و حق گرفتن بيش از يك همسر را ندارد.
در اينجا براى تتميم فايده دو روايت كه در اين زمينه وارد شد ذكر مى كنيم. البته روايات بسيار است ما فقط نمونه هايى از آن را مى آوريم.


1 ـ قال الصادق (ع): لايحلّ لماء الرجل ان يجرى فى اكثر من اربعة ارحام.(1)
امام صادق(ع) فرمود: براى آب مرد حلال نيست كه در بيش از چهار رحم جارى شود.
2 ـ امام رضا(ع) فرمود: علت اينكه مرد با چهار زن تزويج مى كند ولى زن حق ندارد با بيش از يك نفر ازدواج نمايد اين است كه اگر مرد چهار زن هم داشته باشد اگر فرزندى بياورند از اوست ولى اگر زن دو شوهر يا بيشتر داشته باشد، معلوم نمى شود كه اين فرزند از كيست چون همه در آن مشترك هستند و بدينگونه نسبها و مواريث تباه مى شود و فرزند شناخته نمى شود.(2)


وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهآءَ أَمْوالَكُمُ الَّتى جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (*)وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتّى اِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَاِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا اِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوهآ اِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَاِذا دَفَعْتُمْ اِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللّهِ حَسيباً (*)
و اموال خود را كه خداوند مايه برپايى زندگى شما قرار داده به سفيهان ندهيد و از آن مال آنان را بخورانيد و بپوشانيد و به آنان سخنى پسنديده بگوييد (5) و يتيمان را آزمايش كنيد تا وقتى كه به مرحله ازدواج برسند پس چون از آنها رشدى ملاحظه كرديد، اموالشان را به خودشان بدهيد و آن را از روى اسراف
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - وسائل الشيعه ج 14 ص 399
2 - همان ص 398
وجلوتر از بزرگ شدنشان نخوريد و هر كس توانگر باشد خويشتن دارى كند و هر كس فقير باشد به اندازه اى كه پسنديده است بخورد و چون اموالشان را به آنها داديد، بر آنان شاهد بگيريد و خدا از لحاظ حسابرسى كافى است (6)
نكات ادبى
1 ـ «سفهاء» كم خردان، آنها كه صلاح و فساد خود را نمى دانند. مانند كودكان و عقب ماندگان فكرى. به اينگونه افراد محجور گفته مى شود.
2 ـ «ابتلاء» آزمايش و امتحان.


3 ـ «آنستم» يعنى مشاهده كرديد، بر شما ثابت شد.
4 ـ «اسراف» تجاوز از حدّ در طرف افراط.
5 ـ «بدار» مبادرت، پيشدستى، جلو افتادن. منظور در اينجا اين است كه پيشدستى مى كنيد مبادا بزرگ شوند و مالشان را از شما بگيرند.
6 ـ «اسراف» و «بدار» هر دو مصدرند و به جاى حال هستند.
7 ـ «حسيبا» حال يا تميز است.
تفسير و توضيح
آيه (5) و لاتؤتوا السفهاء اموالكم... : ممكن است كم خردان و سفيهانى تحت تكفل انسان باشند مانند كودكان و يا بزرگانى كه رشد عقلى ندارند و صلاح و فسادكار را درك نمى كنند در چنين صورتى انسان نبايد اموال خود را در اختيار آنان قرار بدهد كه هر كارى خواستند بكنند چون اموال هر انسانى براى برپايى زندگى اوست و قوام و پايدارى زندگى روزمرّه وابسته به آن است و اگر اختيار اين اموال به دست سفيهان داده شود تباه خواهد شد و از بين خواهد رفت.
قرآن در اين آيه توصيه مى كند كه اموال خود را در اختيار چنين افرادى قرار ندهيد ولى از اموال خود خوراك و پوشاك آنها را بدهيد و زندگى آنان را تأمين كنيد و علاوهبرتأمين مادى زندگى آنها، با آنان خوش رفتارى هم بكنيد و سخن نيكويى به آنان بگوييد.
بدينگونه ضمن برحذر داشتن از اينكه سفيهان را در معاملات و كارهاى تجارى خود شركت بدهيد و از اين طريق ضرر و زيان كنيد، دستور مى دهد كه غذا و پوشاك و ساير لوازم زندگى آنها را در اختيارشان قرار بدهيد و با آنان رفتارى خوب داشته باشيد. البته در آيه فقط غذا و پوشاك آمده ولى منظور تمام ملزومات زندگى است. نكته ديگر اينكه فرمود: وارزقو هم فيها يعنى رزق آنها را در آن قرار دهيد و نه فرمود: از آن. اين شايد يك امر ارشادى باشد كه روزى آنها را از اصل مال قرار ندهيد كه به مرور زمان تمام مى شود بلكه در آن مال قرار دهيد به اين معنا كه اصل مال سرمايه باشد و با آن تجارت كنيد و از سود آن روزى و نفقه آنها را بدهيد.


آيه (6) و ابتلوا اليتامى حتى اذا بلغوا... : اين آيه چند حكم را درباره يتيمان بيان مى كند. گاهى كسانى كودكان يتيمى از خويشاوندان خود يا از بيگانگان را نگهدارى مى كردند و آنان اموالى داشتند كه اين اموال نيز در تصرف اين افراد بود. وقتى كودكان يتيم بزرگ مى شدند، لازم بود كه اموال آنها به آنها برگردانيده شود در اين آيه دستور مى دهد كه چون يتيمان بالغ شدند و به مرحله اى رسيدند كه قابليت ازدواج دارند، شما بايد آنها را از لحاظ رشد عقلى امتحان كنيد و تنها به رشد جسمى و بلوغ سنّى آنان اكتفا نكنيد. وقتى آنها را امتحان كرديد و ديديد كه به رشد عقلى هم رسيده اند و مى توانند صلاح خود را درك نمايند، در چنين صورتى اموال آنها را به آنها برگردانيد.
بنابراين دادن اموال يتيمان به خود آنان دو شرط دارد: يكى اينكه از لحاظ جسمى و سنى به حد بلوغ برسند و ديگر اينكه از لحاظ عقلى و فكرى داراى رشد لازم باشند.
از نظر اسلام در وجوب عبادات مانند نماز و روزه تنها بلوغ جسمى كافى است و با رسيدن به بلوغ جسمى، كودك مكلف مى شود ولى در مسايلى مانند ازدواج و دادن اموال كودكان يتيم به خودشان علاوه بر بلوغ جسمى، رشد فكرى و عقلى هم


لازم است.
از نظر فقهى رسيدن به حد بلوغ با يكى از چند چيز محقق مى شود: رسيدن به سنّ شانزده سالگى در پسران و ده سالگى در دختران، احتلام و قابليت ازدواج، روييدن مو در صورت پسران. اينها نشانه رشد جسمى و رسيدن به حدّ تكليف است ولى رشد عقلى با امتحانهاى مكرر و گوناگون ثابت مى شود.
ضمناً در آيه شريفه، افراد را از تجاوز به اموال كودكان يتيم برحذر مى دارد و مى فرمايد: شما اموال آنها را به خودشان بدهيد و آن را از روى اسراف وافراط و با عجله كه مبادا كودكان بزرگ مى شوند و اموالشان را ا زشما مى گيرند، نخوريد، چون بعضيها براى نگهدارى اموال يتيمان اجرتى مى گرفتند و چون مى ديدند كه آنها در شرف بلوغ هستند، سعى مى كردند آن اموال را بيشتر نگهدارى كنند و بيشتر اجرت بگيرند قرآن آنها را از اين كار نهى مى كند و دستور مى دهد كه اموال آنها را به موقع به خودشان پس بدهيد.


البته خوردن از مال يتيم براى نگهدارى آن و به حد متعارف اشكالى ندارد. در عين حال قرآن توصيه مى كند كه كسانى كه توانگر هستند و نيازى به اموال يتيمان ندارند بهتر است كه اصلا از آن مال چيزى نخورند ولى كسانى كه فقيرند مى توانند به اندازه اى كه متعارف باشد در برابر خدماتى كه انجام مى دهند، از مال يتيم بخورند.
حكم ديگرى كه در اين آيه آمده اين است كه چون خواستيد اموال يتيمان را پس از بزرگ شدنشان به آنها بازپس دهيد، براى اين كار شاهد بگيريد كه مبادا در آينده، گرفتن اموالشان را انكار كنند و مدعى شما باشند. البته شما شاهد بگيريد ولى بدانيد كه شاهد و حسابگر اصلى خداست و اگر خيانتى در اموال يتيمان كرده باشيد خداوند آن را مى داند و شما را مؤاخذه مى كند، و خدا از لحاظ حسابگرى بسنده است.


لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ وَ لِلنِّسآءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْاَقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً (*)وَ
اِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً (*)وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديداً (* )اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً اِنَّما يَأْكُلُونَ فى بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً (*)
براى مردان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان باقى مى گذارند بهره اى است و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان باقى مى گذارند بهره اى است. كم باشد يا زياد، بهره اى تعيين شده (7) و چون در موقع تقسيم مال، خويشاوندان و يتيمان و بينوايان حاضر باشند، از آن مال به آنان هم بدهيد و به آنان سخنى شايسته بگوييد (8) و كسانى كه اگر بعد از خود فرزندان ضعيفى بگذارند از آنان بيمناك هستند، بايد (درباره يتيمان مردم) بترسند و از خدا پروا كنند و سخنى درست و استوار بگويند (9) كسانى كه اموال يتيمان را از راه ستم مى خورند همانا در شكمهايشان آتش مى خورند و بزودى به آتش جهنم در مى آيند (10)


نكات ادبى
1 ـ «اقربون» خويشاوندان و نزديكان.
2 ـ «مفروض» تعيين شده ، مشخص شده.
3 ـ «ذريه» فرزندانى كه از انسان باقى مى مانند.
4 ـ «سديد» استوار، درست، مطابق با واقع.
5 ـ «سيصلون» از صلى مشتق شده به معناى ملازمت. يعنى آنها بزودى ملازم آتش خواهند بود.
6 ـ «سعير» آتش فروزان و شعلهور و منظور آتش جهنم است.
تفسير و توضيح
آيات (7-8) للرجال نصيب مما ترك الوالدان... : در ميان اعراب جاهلى رسم بر اين بود كه وقتى كسى از دنيا مى رفت، تنها مردان را وارث او مى شمردند و به زنان سهمى از مال نمى دادند. اين آيه اين سنت ظالمانه را نفى مى كند و حكم اسلام را در ارث مردان و زنان بدينگونه بيان مى كند كه هم مردان از پدر و مادر و خويشان خود ارث مى برند و هم زنان از آنها ارث مى برند چه تركه ميت اندك باشد و چه بسيار; در هر حال هم مرد و هم زن سهم ارث خود را مى برند و سهم وارثان هم در آيات ديگر تعيين شده است.


پس از بيان اين حكم كلى درباره ارث براى زن و مرد، حكم ديگرى را بيان مى كند و به وارثان ميت دستور مى دهد كه اگر كسانى از خويشاوندان شما كه سهمى در ارث ندارند در موقع تقسيم تركه حضور داشته باشند و يا بعضى از يتيمان و بينوايان در آن مجلس حاضر باشند، سهمى هم به آنها بدهيد و آنها را هم از آن مال بهره مند سازيد هر چند كه به آنها ارث نمى رسد ولى نا اميدشان نكنيد و ضمن اينكه آنها را هم از آن مال برخوردار مى كنيد، با آنان خوشرفتارى نماييد و سخنى پسنديده بگوييد.


البته اين يك توصيه اخلاقى است و وارثان مال ميت، خوب است كه به حاضران در مجلس تقسيم تركه، چيزى از آن مال را بدهند و اين غير از حكم ارث و سهم وارثان است كه دادن آن الزامى است.
آيات (9-10) و ليخش الذين لوتركوا... : اين دو آيه كسانى را كه متصدى كار يتيمان هستند و اموال يتيمان در اختيار آنهاست، از خيانت بر آنها برحذر مى دارد و به آنها گوشزد مى كند كه خوردن مال يتيم و ظلم به او سرانجام بدى دارد و هم در دنيا و هم در آخرت مجازات سختى خواهد داشت. مجازات خوردن مال يتيم در دنيا اين است كه اگر اين شخص خود فرزندانى دارد كه نگران حال آنهاست، بايد از عاقبت آنها بترسد و بداند كه همانگونه كه فرزندان يتيم ديگران در اختيار او هستند فرزندان او هم ممكن است در اختيار كسان ديگرى قرار بگيرد و همانگونه كه او نگران حال فرزندان خويشتن است و دلش مى خواهد كه اگر او از دنيا رفت با يتيمان او


خوشرفتارى كنند، او نيز در حق يتيمانى كه در اختيار اوست خيانت نكند و آنچه براى خود مى پسندد براى ديگران هم بپسندد.
از آيه چنين استفاده مى شود كه خيانت به يتيمان در اين دنيا اثر وضعى دارد و ممكن است فرزندان چنين اشخاصى دچار گرفتاريهايى بشوند مانند فرزندان افراد مسلول و الكلى كه خواه ناخواه در آنها زمينه بيمارى بيشتر است و اين فرزندان تاوان كارهاى پدر و مادر خود را مى دهند همانگونه كه در فرزندان نامشروع و زنازاده ها هم زمينه هاى انحراف وجود دارد. البته اين موارد در حد الزام و به صورت حتمى نيست كه ظلمى در حق فرزندان آنها باشد فقط در حد زمينه است و فرزندان مى توانند با انجام كارهاى نيك از بروز ناراحتى جلوگيرى كنند.
و اما مجازات خوردن مال يتيم و خيانت به او در آخرت نيز سنگين است واين آيه به صورت شديداللحنى به آنان اخطار مى كند كه آنها كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند، همانا در شكمهايشان آتش مى خورند. يعنى اين اموال در آخرت تبديل به آتش خواهد شد و در شكمهاى آنها فرو خواهد رفت و آنان در روز قيامت در ميان آتش فروزان و شعلهور خواهند افتاد.
اين بالاترين نوع تهديد است كه خداوند درباره خيانتكاران به اموال يتيمان بيان مى كند و آشكارا وعده جهنم و آتش سوزان مى دهد.


عين همين تهديد را خداوند درباره آن گروه از اهل كتاب كه آيات خدا را كتمان مى كنند و تورات و انجيل را بازيچه هوسهاى خود قرار مى دهند، دارد:
ان الذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمنا قليلا اولئك ما يأكلون فى بطونهم الا النار (بقره / 174)
كسانى كه آنچه خداوند از كتاب نازل كرده، پنهان مى دارند و آن را به بهاى اندكى مى فروشند، همانا در شكمهايشان جز آتش نمى خورند.
چند روايت
1 ـ عن ابى عبدالله(ع) قال: من اكل مال اليتيم سلّط الله عليه من يظلمه او على عقبه او على عقب عقبه فانّ الله يقول فى كتابه: و ليخش الذين لو تركوا...(1)
امام صادق(ع) فرمود: هر كس مال يتيم را بخورد خداوند كسى را بر او مسلط مى كند كه به او يا به فرزند او و يا نسل بعدى ظلم كند. خداوند در قرآن فرموده: وليخش الذين...
2 ـ پيامبر خدا(ص) فرمود چون مرا به آسمان بردند، قومى را ديدم كه به درون آنها آتش نفوذ مى كند و از پايين آنها بيرون مى آيد. پس گفتم: اى جبرئيل اينها چه كسانى هستند؟ گفت: اينها كسانى هستند كه اموال يتيمان را خورده اند.(2)

 


3 ـ امام صادق(ع) فرمود: در كتاب على آمده است: خورنده مال يتيم تاوان كار خود را در دنيا در فرزندانش پس مى دهد و در آخرت نيز وبال آن را خواهد داشت اما در دنيا، چون خداوند مى فرمايد: و ليخش الذين لوتركوا... و اما در آخرت مى فرمايد: ان الذين ياكلون اموال اليتامى..(3)
يُوصيكُمُ اللّهُ فى أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَيَيْنِ فَاِنْ كُنَّ نِسآءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَكَ وَ اِنْ كانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِاَبَوَيْهِ لِكُلِّ واحِد مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمّا تَرَكَ اِنْ كانَ لَهُ وَلَدٌ فَاِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِاُمِّهِ الثُّلُثُ فَاِنْ كانَ لَهُ اِخْوَةٌ فَلِاُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّة يُوصى بِهآ أَوْ دَيْن آبآؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللّهِ اِنَّ اللّهَ كانَ عَليماً حَكيماً(*)
خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش مى دهد كه براى پسر مانند بهره دو دختر باشد. پس اگر آنها زن باشند و بيش از دو نفر باشند، دو سوم تركه براى آنهاست و اگر يك نفر باشد نصف تركه براى اوست و براى پدر و مادر ميت هر
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - كنزالدقائق ج 2 ص 372


2 - تفسير قمى ج 1 ص 132
3 - كنزالدقائق ج 2 ص 375
كدام يك ششم تركه مى رسد اين در صورتى است كه ميت فرزند داشته باشد. پس اگر فرزند نداشته باشد و پدر و مادرش از او ارث ببرند، پس براى مادرش يك سوم مى رسد و اگر برادارانى داشته باشد، در اين صورت براى مادرش يك ششم مى رسد. البته اين پس از وصيتى است كه ميت كرده و يا بدهى كه داشته است. شما نمى دانيد كه پدرانتان و يا فرزندانتان كدام يك از لحاظ سود رسانى به شما نزديكتر است. اين فريضه اى است از جانب خدا كه خدا داناى فرزانه است(11)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید