بخشی از مقاله

تكنيك نور پردازي در سينما

فهرست مطالب:
1. ماهيت نور: طيف الكترو مغناطيس-نور سفيد-درخشش سطح-سطوح رنگي و نور رنگي-تركيب رنگ سه رنگي.
2. چشم و جهان مرئي: چشم دوربين-تطابق درخشش-پديده ثبات-ارزيابي رنگ-حافظه رنگ.
3. اصول اساسي نورپردازي: ادراك و گزينش-خصايص اصلي نورپردازي-سايه-فرايند نورپردازي بينايي.
4. ابزار نورپردازي: اجسام پرتوافكن-متعلقات نور-چراغ نگارش-پايه هاي چراغ-كنترل شدت نور.
5. چهره پردازي: واكشهاي عاطفي نسبت به چهره پردازي-عيوب نورپردازي چهره-نورپردازي طبيعي.
6. روش چهره پردازي در حال حركت: ماهيت روش در حال حركت-نورپردازي نواي حركت-روش هاي نورپردازي حركت.
7. طبيعت بيجان: موشكافي امور مانوس- تمركز دادن به توجه-نورپردازي مواد معمولي.
8. نورپردازي برانگيزنده: نامحسوس بودن نورپردازي-سبك نورپردازي-چگونگي برخورد با روش هاي تصويري-دگرگون شدن نور.
9. نورپردازي صحنه: نور طبيعي-نورپردازي در استوديو-توازن نور-تنظيم چراغ ها.
10. كنترل تصوير: نوردهي-اندازه گيري نور.


تكنيك نورپردازي در تلويزيون و سينما نوشته جرالد ميلرسون
ترجمه حميد احمدي لاري و فواد نجف زاده.
طيف الكترومغناطيس:
انرژي از بسياري منابع طبيعي ساخته دست انسان مي تابد. اين تابش الكترومغناطيسي به شكل حركت موجي و با سرعت غير قابل باور بيش از 186000 مايل در ثانيه از منابع گوناگوني مثل خورشيد، فرستنده هاي راديويي، مواد راديواكتيو و چراغهاي الكتريكي انتقال مي يابد. منابعي با ارتعاش نسبتا كند بيشتر امواج گرمايي را منتشر مي كنند. در حاليكه ارتعاشات بالاتر از مقياس تابش نافذتري مي سازند كه به نام اشعه ايكس مشخص شده است.
انرژي الكترومغناطيسي در پهنه بسيار وسيعي از دامنه فركانس، تقريبا از صفر تا بيش از هرتز منتشر مي شود.


نور سفيد:
چشم دامنه قابل توجهي از روشناييها را كه تامين كننده نور سفيد براي ما هستند مي پذيرد اما دوربين قادر به اين سازگاري نيست.
براي شرح و مقايسه كيفيت رنگ منابع نور سيستمي به نام اندازه گيري هاي رنگ بنا شده است كه بر اساس مفهوم حرارت دادن يك تشعشع كننده بدنه سياه كامل و با توجه به توزيع طيفي نور منتشر شده از آن در دماهاي افزاينده بنا شده است. همه منابع نوري كاربردي را كه كيفيت طيفي مشابه دارند با وجود تفاوت عملكرد واقعي ما مي توان در همين دماي رنگ طبقه بندي نمود. دامنه طيف واقعي بسياري از روشنايي ها به نحو قابل توجهي متفاوت است مع هذا به عنوان نور سفيد پذيرفته مي شوند.


درخشش سطح:
برداشت ما از درخشش يك سطح تحت تاثير چند عامل غير مرتبطاست :
ا. نور تابشي كه شدت آن با قدرت و فاصله خود منبع نور و اينكه نور بخش شده يا به شدت جهت دار باشد و رنگ آن تغيير مي كند.
2.شكل سطح 3.ناحيه مرئي سطح 4.زاويه سطح
5.محيط، مايه و رنگي كه بصورت ذهني بر هم اثر مي نهند 6.وضوح سطح
7.جلوه هاي قطبي شدن نور.
مقدار نوري كه به سطح مي تابد و نسبت بازتاب نور را مي توان به دقت مقايسهكرد. محاسبات تنها مي تواند روش نورپردازي ما را هدايت كرد، اما حاصل تصوير را معين نمي كند.


از لحاظ تكنيكي ما نگران كميت واقعي نوري كه از صحنه باز مي تابد هستيم و در نگرش هنرمندانه، دلمشغول درخشش آشكار مايه هاي تصوير و معنا و نقش آن در جلوه اي كه در پي آن هستيم. اگر ناحيه اي چنان مقدار ناچيزي از نور را بازگرداند كه درون دامنه نوردهي سيستم نگنجد به عبارتي پايين ترين محدوده هاي نوردهي قرار گيرد مقادير متفاوت پايين شبيه هم ظاهر شده و اگر همجوار باشند در همديگر آميخته مي شوند. عيوب فني محتمل عبارتند از پيدايش نواحي مه آلود و تيره با مايه هاي يكنواخت در عكاسي و تلألوهاي جعلي كه مايه هاي تيره تر را پر مي كند و نيز نورهاي شديد همجوار متداخل مانند حاشيه هاي پارازيتي و لكه هاي شج مانند در تصاوير تلويزيوني.


برداشت بيننده از درخشش سطح ممكن است بوسيله كيفيت نور تابيده به موضوع تحت تاثير واقع شود. شكل و پرداخت سطح مي تواند اثري قابل توجه بر درخشش آشكار آن داشته باشد. اگرچه درخشش سطح هموار، به محضي كه نسبت به نور در زاويه قرار گيرد مي تواند بطور مشخص تغيير كند. وقتي كه سطوح گوناگون يك موضوع زواياي مختلفي نسبت به منبع نور مي گيرند، هرگونه نور رساني در سطح جلوه اي كلي بر درخشش سطح دارد.
قطبي شدن:


نورعادي با حركت موجي، در سطحي عمود بر راستاي انتشار، در همه جهات مرتعش مي شود. صافي قطبي نشان چند كاربرد عملي دارد: اولا انعكاسهاي ناخواسته نور از روي آب و شيشه را كه مانع از رويت اشياي پشت آنهاست حذف مي كند يا كاهش مي دهد. ثانيا زبانه هاي نور، انعكاسها و نقطه هاي نوراني سطوح براق را كنترل مي كند. ثالثا وسيله اي مي شود براي ايجاد مايه هاي آسماني تيره شده. همه اين كارها را صافي قطبي ساز بدون تغيير اساسي در كيفيت رنگ، اما با كاهش نوري به مقدار تا انجام مي دهد.


سطوح رنگي و نور رنگي:
هنگام برخورد نور با بيشتر سطوح، بيش از نيمي از نور جذب مي شود و به شكل حرارت درآنها از بين مي رود بنابراين در هر دماي متغيري از طيف باز مي گردند كه ما آن را بعنوان رنگ ويژه آن سطح خاص مي شناسيم.
به بيان صريح تر، رنگ موثر سطح توسط قدرت واكنش چشم به رنگ و كيفيت رنگ نور تابشي تحت تاثير قرار مي گيرد. نور تابشي طبيعي دامنه رنگ محدودي دارد كه اساسا از پراكندگي نور ناشي از رطوبت و غبار اتمسفر بدست مي آيد و آسمان را آبي و غروب را روشن و زنده مي سازد.


نور قوي باز تابيده از سطوح نزديك، بسته به جذب انتخابي آن مي تواند به رنگ معيني در آيد، به همين دليل است كه چهره گاه با نور زرد پارچه، سبزي شاخ و برگ درختان، و يا قرمزي بدنه اتومبيل روشن مي شود. با استقرار مواد رنگي در قابهايي در جلو منابع نور مي توان نور رنگي ايجاد نمود. همه اين مواد ژلاتيني بازده منبع نور را تقليل مي دهند اما جلوه هاي مرئي آن كه توسط آن ها حاصل مي شود بستگي دارد به رنگ انتخابي، دماي رنگ و شدت نور چراغ، رنگ هاي سطحي كه نور آن ها رو روشن مي كند و خصيصا رنگ فيلم يا سيستم تلويزيوني. هنگام تابش نور رنگي به سطحي رنگي جلوه حاصل به پوشش طيفي نسبي آن ها يعني به روشنايي و خصايص جذب نور سطح بستگي دارد.


تركيب رنگ سه رنگي:
دو سيستم عمده تركيب رنگ موجود است: تركيب جمعي مربوط به نور رنكي است و زماني است كه براي ساختن تركيب نور جديدي احساس يك رنگ با رنگ ديگري مي آميزد. نورهاي اصلي كه بطور ثابتي بكار مي روند عبارتند از قرمز، سبز، آبي. تركيب تفريقي زماني صورت مي گيرد كه جلوه رنگي حاصل از فرايند جذب انتخابي بدست آيد.


وقتي نور به سطحي مي تابد چشم تنها بازتاب باقيمانده نور را، اعم از اينكه سطح با رنگ روغن، رنگ رنگرزي، جوهر يا رنگدانه نگ آميزي شده باشد، بعد از فرايند تفريقي به آن مي بيند. پديده تفريقي را هنگامي ناظر هستيم كه نور از سطحي وسيع، كه با رنگدانه هاي سبز يا قرمز رنگ شده باشد، منعكس شده است.
چشم و جهان مرئي:
چشم انسان اغلب به دوربين شبيه است.در چشم نيز مثل دوربين مقدار نور وارد شده توسط عنبيه كنترل مي شود و تصير صحنه بوسيله عدسي بر روي صفحه اي حساس به نور كانوي مي شود. دوربين نيز به شيوه اي ديگر گزينشي است. دوربين صحنه را به قطعات مستطيل شكلي تقسيم مي كند كه موضوع ها در آن ها به شكل متفاوتي كانوني شده اند. چشم بطور لحظه اي برروي يك سلسله نقاط جدا از هم متوقف مي شود و با چرخشي سريع از يكي به ديگري، آن ها را بطور فضايي به هم مربوط مي سازد. دوربين نيز مي توند با چرخشهاي افقي و عمودي، حركت تعقيبي يا زوم، موضوع ها را به طرق فضايي به هم مرتبط سازد.


تطابق درخشش:
وقتي كه چشم محيط را بطور سريع و نقطه به نقطه مي بيند، در نقاط تثبيت متوقف مي شود، هرتوقفي، هر چند كوتاه به حد كافي طولاني است تا چشم خود را با درخشش آن نقطه تطابق دهد. اگر در محيط حركت كنيم تطابق چشم گوناگونيهاي مقدار نور و تضاد را كه دوربين ضبط مي كند و نور سنج قادر به محاسبه آن هاست نوارني مي دارد.


پديده هاي ثبات:
پديده ثبات مرئي تقريبي شكل هاي متعددي پيدا مي كند. از آن جمله: ثبات اندازه تقريبي، قوه اي است كه مانع از اين مي شود كه ما اشياي دور را علي رغم كوچكي ديده شدنشان كوچك بدانيم بلكه آن ها را فقط اشيائي در دوردست تعبير مي كنيم. ثبات درخشش تقريبي، مارا قادر مي سازد كه با ديدن قطعه اي كاغذ سفيد حتي اگر شدت نور تابيده بر آن از روشنايي سطحي خاكستري نيز كمتر باشد فورا به آن رنگ بشناسيم.
ثبات رنگ تقربي كه جلوه اي طبعي است. ثبات شكل تقريبي كه ما را قادر به تعبير شكل هاي شناخته شده هندسي مي سازد بر اين اساس بيضي ممكن است به دايره تعبير شود و از سطوحي با زوايه حاده زاويه قائمه استنباط گردد.


ارزيابي رنگ:
وقتي نتوان منبع يك نور رنگي را به درستي ديد چشم تمايل دارد رنگي را كه آشكارا تغيير يافته است واقعي فرض كند. حتي وقتي كه اين جلوه به طور متناقضي بوسيله گريم آبي و نور سفيد ايجاد شده باشد. نور را به رنگ آبي تعبير مي كنيم و نه صورت را، مگر اينكه كليدهاي مرئي ديگري در دست باشد. چشم ممكن است با نور اصلي تطابق يابد و آن را سفيد ملاحظه كند و رگ هاي ديگر را به غلط غير عادي تعبير كند. كيفيت نور نيز بر اشباع رنگ آشكارا اثر مي گزارد، نور سخت جلوه اي اشباع شده تر، تضادي تر، و رنگمايه اي درخشنده تر و زنده تر ايجاد مي كند. جهت نور نسبت به نقطه ديد نيز به درخشش و اشباع موثر تاثير مي گزارد و اين امر در مورد نور جلو بيشتر صدق مي كند تا براي نور اريب و نور جانبي.


حافظه رنگ:
اگرچه قدرت به خاطر سپردن رنگهاي خاصي را مي توان با تمرين بهبود بخشيد اما در هر حال قدرت حافظه رنگ انسان غير قابل اتكاست. ما رنگ ها را چنانكه در نور روز هستند البته اشباع شده تر و گرم تر از اصل آن ها به خاطر مي آوريم. معمولا يك صحنه روشن را روشن تر و يك صحنه تاريك را تاريك تراز آنچه بوده به خاطر مي سپاريم.


3.اصول اساسي نورپردازي:
ادراك و گزينش:
بيشتر ما جهان اطراف خود را فقط با نيمي از يك چشم مي نگريم. به تاثيرات آن واكنش نشان مي دهيم اما ه ندرت به موشكافي و بررسي دقيق جلوه هاي آن مي پردازيم. نور پديده اي است كه از جانب ما بطور طبيعي و بديهي پذيرفته مي شود. توجه مارا با نمايش جلوه اي به خود معطوف مي كند، وابستگي ما را به سويي مي كشد، حالتي خاص در ما مي آفريند، زمان خاصي را القا مي كند و ... . بسته به چگونگي نورپردازي، مي توان در نمود موضوعي دخل و تصرف انجام داد.


خصايص اصلي نورپردازي:
كيفيت نور: كيفيت نور بيش از هر چيز به ماهيت منبع آن مربوط مي شود. بين نور سخت سايه ساز و نو نرم پراكنده بدون سايه آميزه هاي بيكراني موجود است.
نور سخت، قدرتمند و قاطع سايه هاي قوي و مشخصي را ايجاد مي كند. اين نور سطوح خارجي و بافت سطح را آشكار مي سازد. كاملا جهتدار است بنابراين مي توان آن را محصور كرد عملكرد نور سخت در هنگام نورپردازي يكسان است.
نور نرم: در طرف ديگر انواع نور، با نور نرم سر و كار داريم. روشنايي پراكنده بودن سايه ممكن است هم از آسمان تيره ابرآلود حاصل شود و هم از يك حباب فلورسنت سقفي، و يا از منبع نور سختي كه به وسيله مواد پخش كننده نور پوشيده شده باشد به دست مي آيد. نور منبعي تا دهانه بزرگ مانع از نمود بافت شده و جزئيات نواحي سايه اي را بدون خلق سايه هاي زياد و روشنايي تند آشكار مي سازد.


جهت نور: جهت نوري كه به موضوع مي تابد بيشتر به نقطه ديد ما مربوط مي شود تا به جهت اشاره موضوع.
نورپردازي از مقابل:
هر چقدر نور به محور عدسي دوربين نزديك تر باشد، نمود موضوع از اين نقطه ديد تخت تر مي شود. هم برجسته نمايي و هم بافت سطح بوسيله نوري كه از روبه رو مي تابد از بين مي روند.
نورپردازي از جلو مي تواند از ايجاد اغتشاش و سايه هاي نالازم جلوگيري كند يا برجسته نمايي ناخواسته را كاهش دهد. اين امر مارا قادر مي سازد تا چهره ها را جوان تر بنمايانيم، چين و چروكها و برآمدگيها را پنهان سازيم و ... . به طور كلي سطوحي كه ر مقابل پرتو نور واقع شده اند درخشنده تر هستند اگر سطحي بازتاب شديد داشته باشد نور كاملا از مقابل به طرف عدسي دوربين باز مي گردد.


نور جانبي يا پهلويي:
اگر موضوع مثل سطحي مستوي كاملا تخت باشد از لحاظ نظري نور كاملا ناديده مي ماند اگرچه هر برآمدگي در زاويه قائمه نسبت به آن سطح به نحو درخشنده اي نور مي گيرد. وقتي نور هنوز كاملا به وضعيت جانبي در نيامده است به تمام يا بخشي از سطوح مقابل ساييده مي شود. مسطح ترين بافت ها هم با نور جانبي به شدت شكل مي گيرند و ماهيت سطوحي مثل سنگ ساختماني، پارچه، رگه هاي چوب و ... آشكار مي شود.


سايه:
سايه ها هم از نبود نور ناشي مي شوند. اما خاستگاهشان چند وجه دارد. گاه به سايه هاي جعلي بر مي خوريم كه در حقيقت يا نواحي نور نخورده اي در بين دو ناحيه روشن اند يا در حاشيه پرتوهاي نور جايي كه نور كاهش مي يابد. ايجاد سايه هاي مصنوعي را قلم مو و رنگپاش بهتر از اين است كه از سايه هاي به شكل واقعي استفاده كنيم يا براي حذف آن ها نور را بكار گيريم و نيز بهتر است از سايه هاي متعدد سر در گم كننده منابع نوري كه در هم تداخل كرده اند اجتناب كنيم زيرا برجسته نمايي آشفته كننده جلوه نمايي را كاهش مي دهد.


كاركرد هاي نور:
نور كاركرد هاي زير را دارا مي باشد:
1. جهت دادن توجه به نواحي خاص، برجستگي بخشيدن به جنبه هاي ويژه و تضعيف بقيه.
2. آشكار كردن شكل دو بعدي و سه بعدي، ايجاد توهمي از حجم، خطوط مرزي، اندازه و نسبت ها.
3. معرفي محيط، نمايش پيرامون موضوع ها، ارتباطات فضايي، مقياس ژرف نمايي.
4. هويت بخشيدن به موضوع و پيرامون آن، نمايش حالت، جو، زمان.
5. پرورش ارتباطات تركيب بندي، پرورش و وحدت بخشيدن به نسبت هاي سايه اي.
6. ابقاي تداوم بصري عوامل بالا.
7. پاسخگويي به الزامات فني سيستم.


فرايند نورپردازي بينايي:
نور اصلي: در نورپردازي موضوع، اولين گام استقرار نور اصلي است. اين نور اصلي چه در جهت و چه در رويارويي با جلوه هاي نورهاي ديگر، معمولا بايد مسلط باشد. اين چراغ اصلي به سادگي مي تواند اثر چراغ ديگر را با كاهش بر جسته نمايي آن، يا با خلق سردرگمي ناشي از سايه ها، خنثي سازد. نور اصلي معمولا در جلو و در زاويه اي نسبت به محور دوربين قرار مي گيرد. اين چراغ سايه هاي اصلي را ايجاد مي كند و شكل صورت بندي سطح، و بافت را آشكار مي سازد و عمدتا ميزان نوردهي را تعيين مي كند.


نور تلطيف كننده:
نور نرم بي سايه اي است كه هم براي كاستن از خشونت و تندي سايه نور اصلي و هم براي آشكار ساختن جزئيات سايه به كار مي رود. اين نور تلطيف كننده به طور آرماني نبايد تغييري در ميزان نوردهي دهد، سايه جعلي خاص خود را ايجاد كند و جلوه نور اصلي را خنثي كند.
نور پشت:


نوري است كه از پشت سر به موضوع مي تابد. نوري به طرف دوربين. نور پشت چهار هدف عمده دارد:
1. خطوط جانبي بخشي يا كل موضوع را مي نماياند، و حاشيه اي با مايه متفاوت به وجود مي آورد كه آن را از پس زمينه جدا مي سازد.
2. لبه هاي موضوع را شكل مي بخشد و خطوط موازي لبه ها را آشكار مي كند.


3. مناطقي را كه در سايه نور اصلي واقع شده و بطور نارسا توسط نور تلطيف كننده آشكار شده اند روشن مي سازد.
4. نور پشت مي تواند جزئيات اشياي نيم شفاف و نقوش تور بافت را آشكار كند.
4.ابزارهاي نورپردازي:
اجسام پرتو افكن:
لامپهاي تنگستن:


لامپ تنگستنمرسوم و مشتقات پرقدرت حرفه اي آن حقانتخاب بسيار وسيعي را از حيث ظرفيت قدرت در گستره اي از لامپهاي چند واتي تا انواع 20 كيلو واتي عرضه مي كند. چون لامپهاي تنگستن داراي معايبي هستند آنها رتا براي مقاصدي كه كمتر بحراني هستند بكار مي برند.


لامپهاي پرسو شونده:
لامپهاي پرسو شونده قادرند كاري تقريبا ناممكن را به كاري عملي تبديل كنند. طول عمر اين لامپهاي دورنمايي نامعين است. با استفاده از ترانسفورماتور كاهنده يا بستن لامپها به صورت موازي مي توان تا حد قابل ملاحظه اي بر طول عمر لامپ افزود. بدين طريق بر طول عمر لامپ افزوده مي شود.


لامپهاي دوفيلاماني:
لامپهاي تنگستن هالوژن براي چراغهاي لكه اي فرنل با دوفيلامان منتقل در دسترس هستند. اين فيلامان ها را مي توان باهم يا جداجدا روشن كرد. اين خصوصيات بطور موثر منبع نور با قدرت زياد و منبع نور با قدرت كم را در يك محفظه تامين كرد. بنابراين اگر شدت نورها با دوفيلامان بيش از حد نياز باشد براي بدست آوردن نور با شدت كمتر و كلوين بالا مي توانيد هر يك از دوفيلامان را به طور جداگانه روشن كنيد.


قوس زغالي:
قوسهاي زغالي با ولتاژ پايين و جريان برق شديد براي ايجاد نور با شدت زياد و كيفيت رنگي ممتاز در استوديو هاي سينمايي توسعه يافته اند. قوس زغالي كه منبع نور نقطه اي بسيار تمركز يافته اي است روشنايي پاكيزه بسيار واضحي با برجسته نمايي نمايش بافت و شكل بندي سايه بسيار بالا بوجود مي آورد.


متعلقات نور-دستگاههاي نورافكن:
ساده ترين وسيله نور، لامپي با حباب ساده است بر روي يك گيره يا پايه، اين وسيله براي كاربرد معمولي بسيار ناكارامد و آسيب پذير است، در عوض براي جمع آوري و هدايت مجدد نور در يك جهت نوعي بازتابه لازم است. در برخي از دستگاههاي نورافكن حفاظي نوري نصب يم شود كه شعله هاي مستقيم نور لامپ را بريده و آنهارا در مسير عكس به طرف بازتابه هدايت مي كند در نتيجه منبع نوري كه اندكي نرم تر و عريض تر است به وجود مي آيد.


چراغ داراي نور پراكنده:
روشنايي بدون سايه مستلزم منبع نوري است با نور متفرق و غير مستقيم و بنابراين لوازم نورپردازي منفرد فشرده مي تواند روشنايي نرم شده را تامين كنند و نيز مي توان نور را متفرق كرد. هر چه منبع نور نرم بزرگتر باشد نور آن پراكنده تر خواهد بود. منتهي تا حدي كنتر نشده بر روي كل صفحه گسترده خواهد شد.
نورپردازي با لامپ مهتابي:


لامپهاي لوله اي مهتابي كارآيي بالاتري نسبت به لامپهاي تنگستن دارند، از نظر اقتصادي مقرون به صرفه هستند، عمر بيشتري دارند. مي توان به صورت گروهي از آنها رديف نور نرم به وجود آورد.
اين منابع نور غالبا در استوديو هاي كوچك تلويزيوني استفاده مي شود. اما نواقصي نيز دارند نظير پايين بودن ميزان نور، بزرگ بودن منبع نور، گسترش نور به صورتي كه موضعي كردنش دشوار است و نيز كيفيت مختلف براي بازسازي مطلوب رنگ مناسب نيست.
از جمله وسايل ديگري كه به عنوان نورافكن مي توان استفاده كرد مي توان چراغهاي لكه اي فرنل-چراغهاي لكه اي براي مقاصد خاص و لوازم نور نرم جلو باز را نام برد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید