بخشی از مقاله

عنوان صفحه
اشاره 3
تولد و دوران جوانی 3 تأثیر شاعران از رودکی
بینایی یا نابینایی 4
دوران پیری 5
بوی جوی مولیان 7
آثار رودکی 10
مضامین اشعار رودکی 13
تأثیر رودکی از قرآن و حدیث 15
گزینه ی اشعار 17
منابع 18

اشاره
ایران اسلامی از یک فرهنگ ارزشمند و اصیل برخوردار است و چهره های درخشان علمی، فرهنگی و ادبی کشور ما از دیرباز زبانزد کشورهای دیگر نیز بوده است.
در کتاب های درسی برخی از بزرگان علمی، فرهنگی و ادبی به طور مختصر برای نسل نو معرفی شده اما نیاز نیست مشاهیر ایرانی برای نوجوانان و جوانان بهتر شناسانده شود.


انتشارات تیرگان با توکل به خداوند مهربان، تلاش دارد در راستای محتوای کتاب های درسی و برای ارتقای سطح علمی نسل جوان چهره های صاحب نام ایران را با زبان ساده و قابل فهم تحت عنوان مشاهیر ایرانی برای نسل امروز معرفی نماید.
امیدواریم با معرفی زندگی و آثار مشاهیر ایرانی، گامی مثبت در جهت گسترش فرهنگ کتابخوانی در بین نوجوانان و جوانان برداشته باشیم.


ان شاء الله شورای بررسی
«تولد و دوران جوانی»
رودکی – پدر شعر فارسی- یکی از بزرگترین و مشهورترین شاعران ایران است که در میان شاعران و سخنوران به استاد شاعران و سلطان شاعران معروف شده است. نام او ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی است که در این روستای بنج یکی از روستاهای رودک سمرقند به دنیا آمد. در مورد علت نام رودکی نظرهای گوناگون ارایه شده است عده ای می گویند چون رودکی «رود» می نواخت به او رودکی گفته اند. اما برخی از دیگران این نظر را نپذیرفته و بر این عقیده اند که او چون در روستای رودک به دنیا آمد، نام رودکی را بر او گذاشته اند.

البته عقیده ی رود می نوازد چنان که در زبان فارسی نسبت داده کسی به چیزی یا مکانی با حرف (ی) انجام می گیرد نه با حرف (ک) در مورد سال تولد رودکی و دوران زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست پژوهشگران با حدس و گمان تاریخ ولادت او را اواسط قرن سوم دانسته اند. اما آن چه مسلم است این است که رودکی در هشت سالگی حافظ کل قرآن بود و در همان روزگار کودکی و نوجوانی به سرودن شعر می پرداخت گفته می شود که رودکی از علم موسیقی اطلاع کافی داشت و به نواختن چنگ و رود می پرداخت.


«بینایی یا نابینایی»
بسیاری از تذکره نویسان بر این باورند که رودکی نابینای مادرزاد بود و از همان آغاز تولد قادر به دیدن محیط اطرافش نبود اما عده ای دیگر از تذکره نویسان به نابینا بودن رودکی اشاره نکرده اند و گمان می رود که رودکی نابینای مادرزاد نبوده بلکه در پایان عمرش نابینا شده است و چشمهایش را میل کشیده اند. در زمان گذشته اگر می خواستند کسی را مجازات کنند آهنی داغ بر چشمش می کشیدند و او را نابینا می کردند و رودکی نیز در پایان عمرش مورد غضب پادشاه زمان خود قرار گرفته بود و به دستور آن پادشاه چشمهایش میل کشیده شد. یکی از دلایلی که باعث می شود رودکی را کور مادرزاد ندانیم سروده های به جا مانده از اوست که در آن سروده ها رودکی دقیق طبیعت و محیط اطرافشانرداخته است شعر زیر از رودکی نشان دهنده ی این مطلب است.


خورشید از ابر دمد روی گاه گاه چونان حصاری که گذر دارد از رقیب
شاعر لحظه های آشکار و ناپدید شدن خورشید در آسمان بهاری را به مردی زندانی تشبیه کرده که با ترس از مقابل نگهبان زندان فرار می کند که بی شک برای بیان چنین تصویری در شعر حتماً باید بینا بود و این تصویر را در طبیعت با چشم مشاهده کرد. در شعر نجوی که برای نمونه ذکر می شود رودکی درخشش برق در آسمان به تمیز قصیب تشبیه می کند که باید شاعر برای بیان چنین مطالبی تصویری از آن را در محیط اطرافش دیده باشند.


تندر میان دشت همی باد بر دمد برق از میان ابر همی کشید قصیب
یکی دیگر از دلایلی که موجب می شود کور مادرزاد بودن رودکی را نپذیریم یافتن قبر رودکی در تاجیکستان در سال 1336 است هنگامی که کاوشگران قبر رودکی را شکافتند متوجه شدند در کاری چشم وی در قسمت جمجمه اش نشانه هایی از سوختگی وجود دارد که در اثر برخورد جسم گداخته ای با چشم های او به وجود آمده است. کاوشگران بعد از مطالعه ی دقیق بر روی استوان های رودکی در ستون فقرات او اثر شکستگی مشاهده کردند و بیان داشتند که رودکی در برابر آهن داغ مقاومت نموده و به اجبار شرش را به سوی آتش خم کرده اند برای همین استخوان های پشتش شکسته شده است.

رودکی در همان آغاز جوانی به دعوت بلعمی وزیر دانش دوستی سامانیان – به دربار سامانیان راه یافته بود و شاعر و ندیم نصر بن احمد بن اسماعیل دارای مال و ثروت زیادی شده و پاداش های زیادی از این پادشاه دریافت کرده بود او به خاطر سروده های زیبا و هم چنین به خاطر مال و ثروتی که در اختیار داشت در آن زمان در میان شاعران هم عصرش بسیار معروف شده بود و شاعران هم روزگار او به دلیل شعرهای رودکی اشعارش را سر لوحه ی کار خود قرار می دادند و از آن ها پیروی می کردند.


«دوران پیری»
در سالهای آخر عمر رودکی امیر نصر بن احمد از حکومت برکنار شد و این مسئله به ضرر رودکی تمام شد زیرا او دیگر نمی توانست دربار بماند بنابراین به ناچار بخاطر را ترک کرد و به زادگاه اصلی خود برگشت تا توجه به اشعاری که از او به جای مانده متوجه می شویم که رودکی سال های آخر زندگی خود را در رنج و سختی به سر برد و مورد بی مهری قرار گرفت شعار زیر تأیید کننده کننده ی این مطلب است.


همی چه دانی ماهر وی مشکین موی که جان بنده از این پیش بر چه سامان بود
به زلف چوگان نازنین همی کند توبرو ندیدید آن گه او را که زلف چوگان بود
شد آن زمانه که رویش به سان دیبا بود شد آن زمانه که مویش به سان قطران بود
شد آن زمانه که او شاد بود و خرم بود نشاط او به فزون بود و بیم نقصان بود
دلم خزانه ی پر گنج بود و گنج سخن نشان نامه ای ما مهر و شعر عنوان بود
تو رودکی را ای ماهر کنون بینی بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود
سرانجام رودکی در حدود سال 329 هـ . ق در روستای بنج درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.


«بوی جوی مولیان»
همان گونه که قبلاً گفته شد بخارا پایتخت حکومت سامانیان بود احمد بن اسماعیل داشت که زمستان را در بخارا بگذراند و در بهار و تابستان به سرزمین خوش آب و هوا مسافرت می کند آب و هوای خوب هرات بر دل او می نشیند و باعث می شود که امیر فصل پائیز را نیز در آن جا بگذراند میوه های انار و کمیاب هوای دلپذیر و ملایم بوی خوش گل های ریحان و بابونه همه دست به دست هم می دهند و مانع بازگشت امیر نصر بن احمد به بخارا می شوند و بدین ترتیب یک سال می گذرد و هنگام فصل بهار می شود وقتی امیر به یاد روزهای زیبای بهاری شهر هرات می افتد تصمیم می گیرد که بهار و تابستان را نیز در همان جا بگذراند و بدین گونه اقامت امیر در این شهر تا چهار سال طول می کشد اما سپاهیان و همراهان امیر نصر بن احمد از شهر هرات خسته شدند و از این که به مدت چهار سال از سرزمین خویش شدند و از این مدت چهار سال از سرزمین خویش – بخارا و از خویشان، فرزندان و نزدیکان دور ماندند بسیار دلتنگ شدند بنابراین به نزد رودکی رفتند و از او خواستند که شعری بگوید و هوای بخارا را در دل امیر بیندازد به طوری که امیر دست از شهر هرات بردارد و آن جا را ترک کند آن ها به رودکی قول دادند که اگر امیر شهر هرات دل بکند پنج هزار دینار به عنوان پاداش به او می پردازند رودکی نیز پذیرفت و صبح گاه هنگامی که نوازدگان امیر دست از نواختن برداشتند رودکی چنگ را به دست گرفت و در حضور امیر نصر بن احمد این شعر زیبایش را با آواز نی خودش خواند.


بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دست جنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی
میرماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی


این اشعار به گونه ای بر امیر تأثیر گذاشت که وی ناگهان از قصر خارج شد و بدون کفش هایش به پا بکند سوار بر اسب شد و به سوی بخارا حرکت کرد به طوری که خدمتکاران امیر در نیمه های راه کفش هایش را به پایش کردند و امیر تا بخارا حتی یک لحظه استراحت نکرد منظور از این داستان نمایاندن قدرت شاعری رودکی است که این گونه پادشاه آن زمان را تحت تأثیر قرار می دهد البته شاعران زیادی سعی کرده اند که به مانند این قصیده شعر بسرایند اما نتوانستند همانند رودکی این گونه ساده و زیبا بسرایند در میان شاعرانی که در کوشش کرده اند همانند این شعر رودکی شعر بسرایند می توان به سنائی غزنوی اشاره کرد. سنایی غزنوی به همین وزن و قافیه و دو بیت و دو مصرع از این شعر رودکی را در شعر خود تضمین کرده است و در میان اشعارش به نام رودکی نیز اشاره دارد که قابل توجه است.


خسرو از مازندران آید همی؟ بامسیح از آمان آید همی؟
یا زبهر مصلحت روح الامین سوی دنیا زان جهان آید همی
ریک آموی و درازی راه او زیرا پامان پرانیان آید همی؟
آب جیحون از نشاط روی دوست اسب ما را تا میان آید همی
رنج غربت رفت و تیمار سفر بوی یار مهربان آید همی
این از آن وزن است گفت رودکی بوی جوی مولیان آید همی
مولوی نیز به تقلید از شعر بوی جوی مولیان رودکی غزل سروده است به همان وزن و قافیه در میان ابیات این غزل به مصرع از شعر رودکی را تضمین کرده است.


بوی باغ و گلستان آید همی بوی یار مهربان آید همی
از نثار جوهر یارم مرا آب دریا تا میان آید همی
با خیال گلستانش خارزار نرم تر از پرنیان آید همی
ز آن در و دیوارهای کوه می دوست عاشقان را بوی جان آید همی
هر که میرد پیش حسن روی دست نابرده در خبان آید همی
همچنان حافظ در غزل زیر این قصیده معروف رودکی این گونه اشاره دارد.


سینه مال مال در دست ای دریغا در همی دل زتنها به جا آر او را همدهی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزور ساقیاجامی به من ده تا بیاسایم دمی
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
خیر تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق کاندرین دریا نماید هفت دریا شبنمی


«آثار رودکی»
رودکی شاعری است که تمام عمر خود را به سرودن اشعار زیبا وروح انگیز گذراند و در اکثر قالب های رایج در ادب فارسی شعر سروده برای همین پژوهشگران بر این باورند که تعداد اشعار رودکی به یک میلیون و سی هزار (000/300/1) بیت می رسد که اگر این گونه باشد مقام اول را داراست عده ای نیز می گویند که تعداد اشعار رودکی به صد هزار بیت می رسد.

با این وجود از سرودهای رودکی جز چند قطعه، غزل، و قصیده، رباعی که در کتاب های معتبر قدیمی و در تذکره های یافت شده چیزی به جای نمانده است تعدادی از اشعار رودکی در دیوان قطران تبریزی یکی از شاعران قرن پنجم راه یافته است اما اکثر اشعار رودکی در حمله ی ویرانگر قوم مغول نابود شده است یکی دیگر از مهمترین آثار رودکی کلیله و دمنه است این کتاب در ابتدا به فرمان امیر نصر بن احمد و به وسیله ی ابوالفضل محمد بلعمی از زبان عربی به زبان فارسی ترجمه کرده و سپس رودکی آن را به نظم درآورد حکیم فردوسی در شاهنامه در شرح زندگی خسرو اول نوشین روان در بی نظم کلیله و دمنه و آوردن آن از هنر چنین سروده است.


بفرمود تا پارسی و دردی نبشتند و کوتاه شد داوری
وزان پس جو پیوسته رای آموش به دانش خرد رهنمای آموش
همی خواست تا آشکار و نهان از و یادگاری بود در جهان
کز از نده راه پیش بنشانند همه نامه بر رودکی خواندند
به نظر می رسد که رودکی در هنگام به نظم در آوردن کتاب کلیله و دمنه نابینا بوده باشد زیر بنا به گفته ی فردوسی در بیت چهارم کسی را در نزد رودکی می نشاندند و آن خرد متن کلیله و دمنه ی رودکی جز ابیاتی می خواند متأسفانه از کتاب منظوم کلیله و دمنه ی رودکی جز ابیاتی پراکنده چیزی باقی نمانده است نظم سند باد نامه یکی دیگر از آثار منظور رودکی است سندبادنامه همانند کتاب کلیله و دمنه در زمان ساسانیان به هندوستان از ایران آمد و به زبان پهلوی ترجمه شد بعد از آن رودکی آن کتاب را به زبان فارسی به نظم در آورد عده ای از پژوهشگران بر این باورند که نام کتاب سندبادنامه دوران آفتاب است که از جمله سروده های رودکی می باشد.

به غیر از کتاب های منظوم کلیله و دمنه و سندبادنامه دوران آفتاب است که از جمله سروده های رودکی می باشد. به غیر از کتاب های منظوم کلیله و دمنه و سندبادنامه، رودکی دارای شش مثنوی دیگر بود که متأسفانه متون اصلی این شش مثنوی در دسترس نیست و به نظر می رسد که در حوادث تاریخی و در جنگ های و یورش های قوم مغول از بین رفته باشد. در میان قالب های شعر رودکی بیشتر از همه به قالب قصیده توجه داشت از قصاید به جا مانده از این شاعر شهیر می توان فهمید که رودکی به ساختار قالب توجه خاصی داشته است و شاعران بعد از او در سرودن قصیده از او پیروی کرده اند و هیچ گونه فرقی بین قصیده های رودکی از لحاظ شکل و ساختار با قصیده های دوره های بعد وجود ندارد یکی از قصیده های معروف رودکی «مادرمی»

است که رودکی این قصیده را در مدح ابوجعفر بن محمد حفاری معروف به بانویه از پادشاهی صفاری سروده است. مضامین و محتوای عمده ی قصیده های رودکی و حیف طبیعت مدح و ستایش شرح حال و مرثیه است. رودکی در قالب غزل نیز شعر می سرود ابتدا غزل در این دوره به شکل امروزی رایج نبود و دارای زبانی ساده و روان بود شاعر با آوردن نام خود در بیت آخر (تخلص) شعر را پایان می رساند توجه به موسیقی و آهنگ قوی و غنی آوردن قافیه های متناسب استفاده از ردیف های زیبا و هماهنگ از جمله ویژگی های غزل رودکی است در این جا یک بیت از غزل های به جا مانده از این شاعر برای نمونه ذکر کنید.


زهی فزوده جمال تو زیب و آرا را شکسته سنبل زلف تو مشک سارا را
رودکی در قالب مثنوی در مهارت خاصی داشت کتاب منظوم کلیله و دمنه، سندباد در این قالب سروده شده است. که نشان دهنده ی توجه فراوان رودکی به این قالب است در سروده های رودکی می توان قالب قطعه را هم مشاهده کرد هرچه که تعداد ابیات سروده شده و در این قالب در دیوان رودکی فراوان نیست اما با توجه به محتوا و مضمون این اشعار که به پند و موعظه می پردازد می توان فهمید که شاعر در استفاده از این قالب در بیان مضامین اخلاقی و نکات اجتماعی موفق بوده است.

آخرین قالبی که رودکی به آن توجه داشته و شعرهای زیبایی را در این قالب سروده است قالب رباعی است حتی عده ای بر این باورند که رودکی مختوع وزن و قالب رباعی است هرچند که این قالب در شعر شاعران دیگر همانند عنصری یافت می شود اما قطعاً رودکی با وسعت بخشیدن به مضامین در این قالب و جای دادن موضوعاتی چون مدح پند اندرز و مضامین عاشقانه، تواست روش تازه ای در این قالب به وجود آورد. درباره ی چگونگی اختراع رباعی گفته می شود رودکی در یکی از روزهای غید در شهر غزنین می گشت و از زیبایی های آن شعر دیدن می کرد در نقطه ای از شهر گروهی را دید که به گرد عده ای از کودکان که در حال گردو بازی بودند جمع شده و بازی آن ها را تماشا می کردند رودکی که از گردو بازی کودکان خوشش آمده بود به آن جمع پیوست در میان آن کودکان پسرکی پانزده ساله بود که بسیار شیرین سخن و زیبا رود بود و در گردو بازی مهارت خاصی داشت و توجه همه را به خود جلب کرده بود یک بار پسرک گردو را به سوی گودال انداخت اما گردو از گودال بیرون افتاد و بعد از این که از گودال برگشت به خاطر سراشیبی آن مکان دوباره به سوی گودال بازگشت و در آن جا باقی ماند پسرک با دیدن این منظره سر ذوق آمد و با خوشحالی چنین گفت : غلتان غلتان همی رود تا بن گو


هنگامی که رودکی سخن پسرک را شنید متوجه شد که سخن او سه مصرع دیگر آن اضافه کرد و چون این قالب را از پسرکی شیرین سخن تازه و تر شیر بود نام آن را ترانه گذاشت که بعدها به قالب رباعی معروف شد.
«مضامین اشعار رودکی»
با مطالعه ی اشعار به جا مانده از رودکی می توان فهمید که او از علوم زمان خود آگاهی و اطلاع کافی داشت حتی عده ای از تذکره نویسان نام حکیم را بر رودکی نهاده اند ذکر نام های رستم، خسروپرویز، اسفندیار، سقراط، افلاطون ، یعقوب (ع)، یوسف (ع)، نوح (ع)، عیسی (ع)، لقمان و ... در اشعار این شاعر بلند مرتبه نشان دهنده ی مطالعه ی دقیق او در متون اسلامی، ایرانی و داستان های گذشته است. برای نمونه در بیت زیر به داستان زندگی حضرت یوسف (ع) این گونه اشاره کرده است.


نگارینا شنیدستم که گاه مخفت و راحت سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمر اندر
یکی از کید شد پرخون دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر
رودکی در اشعار خود به افکار حکیمانه، اندرز و پند توجه داشته است و سعی نموده راه درست را به خوانندگان خود نشان دهد به نظر او پر از زمانه پند و اندرز است او انسان آگاه با دیدن حوادث روزگار باید تجربه کسب کند و از دل بستن به دنیای زودگذر بپرهیزد.


زمانه پندی آزاد وار داد مرا زمانه را چو نکو بنگری همه پندست
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری بسا کس که به روز تو آرزومندست
از الطاف دیگر رودکی این جهان را همانند خوابی ناپایدار و بی ثبات می داند و به انسان توصیه می کند که برای به دست آوردن چنین دنیایی با همدیگر دشمنی نورزند.
این جهان پاک خوب کردارست آن شناسد که دلش بیدارست
نیکی او به جایگاه بدی ست شادی او به جای تیمارست
چه نشینی بدین جهان هموار که همه کار او نه هموارست
کنش او نه خوب و چهرش خوب زشت کردار و خوب دیدارست
گاهی نیز به انسان هشدار می دهد و آن ها را برای ملاقات با مرگ آماده می کند به نظر او هر انسانی با انجام کار نیک باید به فکر خوب آخرت باشد زیرا همه روزهای خواهند مرد و خویشاوندان یا اطرافیان در هنگام مرگ کاری برای انسان نخواهند کرد:


به سرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست
زیردل نهادن همیشگی نه رواست زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دریاست بآسان بودنت چه سود کند
که به گوراندرون شدن تنهاست نیارد تو زیر خاک مور و مگس
بدل آن که گیسوات پیداست آن که زلفین و گیواست پیراست
گرچه دنیا یادرمش بهاست چون تو را دید زرد گونه شده
سرد گردد دلش نه نابینا است
«تأثیر شاعران از رودکی »
رودکی در اکثر قالب های رایج در ادب فارسی شعر سروده و اشعار زیبایی از او به یادگار مانده است برای همین شاعران زیادی چه در زمان زندگی او و چه در دوره های بعد از شیوه ی شاعران او پیروی کرده اند تقلید شاعران از رودکی گاهی در قالب است و گاهی در محتوا و درون مایه و گاهی یک مصرع یا بیت و یا حتی چند بیت از شعر رودکی را تضمین کرده اند کسایی مروزی که یکی از شاعران شیعه مذهب و معاصر رودکی است در یکی از سروده هایش این گونه می سراید:


به عهد دوان سامانیان و بلعمیان جهان نبود چنین با نهاد و سامان بود
این بیت کسایی مروزی در واقع تقلید از قصیده معروف رودکی است که این گونه آغاز می شود :
مرا بود و فرو ریخت آن چه دندان بود نبود دندان را بل چراغ تابان بود

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید