بخشی از مقاله

نكات دستوري و صنايع ادبي در اشعار رودكي
يكي از مواردي كه در اشعار شعرا بدان هميشه توجه شده است رعايت نكات دستوري و صنايع ادبي در كلام منظوم است.
اگر چه ديوان رودكي در دست نيست؛ اما با توجه به همين تعداد ابيات برجاي مانده از وي مي‌توان بر گستردگي و فراواني اين موارد در اشعار او اشاره نمود.


«ويژگيهاي زبان فارسي در عصر رودكي را بايد در نمودهاي كهنگي اين زبان جستجو كرد. اين نمودها پيش از آن كه خود را در ساختار نحوي كلام نشان دهند، در ساختار صرفي، و ابدال حروف و برخي كيفيتهاي بلاغي آشكار مي‌سازند.
براساس برخي قراين در روزگار سامانيان زبان پهلوي به صورتي محدود، رواج داشته است و دليل آن، برخي قرينه‌هاي موجود در آثار شاعران عصر ساماني است.
رودكي در بيتي مي‌گويد:
وگر پهلواني نداني زبان «ورز رود» را ماوراءالنهردان
كه اين سخن حكايت از احتمال آشنايي با زبان پهلوي دارد.»(59)
در هر حال ابتدا به ذكر مهمترين ويژگيهاي زباني عصر رودكي مي‎پردازيم كه بدين شرح است:

1) ويژگيهاي صرفي
1-1) افعال:
كاربرد فعل در اين دوران به صورتي پويا و گسترده و شايد متناسب با نيازهاي موجود بوده است چنان كه در ساخت فعل علاوه بر صورتهاي قياسي از اشكال غيرقياسي نيز استفاده مي شده و به همين سبب، ساختن فعل از اسم و به عبارت ديگر مصدرهاي جعلي يا ساختگي متداول بوده است:
نيك او را فسانه واري شو
بد او را كمرت سخت بتنج

(ديوان رودكي، ص 54)
تبجيدن (= تنگيدن تنگ)


- استعمال پيشوند «ب»‌ در ابتداي افعال، مثل: بودن ( ببودن) و نيز پيشوندهاي ديگر كه مهمترين آنها عبارتند از: مي، همي، فرو، باز، با، وا، فا، ها، الف نفي و دعا:
آن ملك با ملكي رفت باز
زنده كنون شد كه تو گويي بمرد

(ديوان، ص 18)
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو كردند

(ديوان، ص 21)
- توسع معاني در بعضي از مصدرها نظير: شدن، آمدن، گرفتن:
كنون زمانه دگرگشت و من دگرگشتم
عصا بيار كه وقت عصا و انبان بود

(ديوان، ص 25)
بيهوده ممان كه باغبانت به قفاست
چون خاك نشسته گير و چون بادگذر

(ديوان، ص 114)
- كاربرد افعال مجهول كه استعمال آنها در ادوار بعد منسوخ شده است؛ نظير: آشكوخيدن- الفغدن.
چون بگردد پاي او از پاي دار
آشكوخيده بماند همچنان

(ديوان، ص 90)
شير غژم آورد و جست از جاي خويش
و آمد اين خرگوش را الفغده پيش(60)

(ديوان، ص 84)


گفت فردا بيني او را پيش تو
خود بيا هنجم ستيم از ريش تو(61)

(ديوان، ص 93)
2-1) اسمها:
كاربرد اسم در دوره رودكي گاه به شدت تحت تأثير زبان فارسي ميانه بوده است چنانكه در مواردي اسمها نزديك به همان شكل پهلوي خود استعمال مي شود، مانند: اشتر، اشكم، سمب، خمب و …
و نيز كاربرد معنايي كهن و غير رايج كلمات مانند استعمال خاور در معني باختر.
از خراسان به روز طاوس وش
سوي خاور مي خرامد شادوكش

مهر ديدم بامدادان چون بتافت
از خراسان سوي خاور مي‌شتافت
(ديوان، ص 135)
- كاربرد تلفظهاي كهن رايج در فارسي دري، مانند استعمال يرگس به جاي هرگز و يا كاربردهاي گويشي.
گرچه نامردم است مهر و وفاش
نشود هيچ ازين دلم يرگس

(ديوان، ص 30)
و يا استعمال «وار» و «واره» به جاي بار (= دفعه، نوبت)
گل دگر ره به گلستان آمد
واره باغ و بوستان آمد

وار آذر گذشت و شعلة آن
شعلة لاله را زمان آمد

(ديوان، ص 19)
- كاربرد نشانه جمع فارسي براي جمع هاي عربي، مانند: عجايبها، معجزاتها، ملوكان.
گر نعمهاي او چو چرخ دوان
همه خوابست و باد باد فٍره(62)

(ديوان، ص 96)
3-1) حروف
كاربرد خاص حروف جنبه ديگري از ويژگيهاي زباني عصر رودكي را براي ما روشن مي سازد كه مهمترين موارد آنها عبارتند از:
حروف اضافه و ربط:
- كاربرد حروف اضافة تاكيدي يا دوم:
صلصل به سرو بن بر با نغمة كهن
بلبل به‌شاخ گل بربالحنك غريب(63)

(ديوان، ص 14)

به حجاب اندرون شود خورشيد
چون تو برداري از دو لاله حجيب(64)

(ديوان، ص 14)
- استعمال حروف ربط يا اضافة مركب
زماني برق پرخنده زماني رعد پرناله
چنانچون مادراز سوگ عروس سيزده‌ساله

(ديوان، ص 62)
- استعمال حرف اضافه «از» در معني «به» براي ساخت قيدي:
از ناگهان (= بناگهان، ناگهاني)
تا چو شد در آب نيلوفر نهان
او به زير آب ماند از ناگهان

(ديوان، ص 50)
استعمال نمونه هاي كهن حروف ربط و موصول، مانند كجا (= كه)
كهن كند به زماني همان كجا نو بود
و نو كند به زماني همان كه خلقان بود(65)

(ديوان، ص 22)
4-1) پيشوندها:
استعمال و حذف به قرينة پيشوند «بـ » تأكيدي:
بكرد (= كرد)
مادر مي را بكرد بايد قربان
بچه او را گرفت و كرد به زندان
(
(ديوان، ص 33)
استعمال پيشوندهاي كهن مانند: اپر، ابر، اور، ابا:
تا خوي ابر گل رخ تو كرده شبنمي
شبنم شده است سوخته از ابر ماتمي

(ديوان، ص 129)
نيز ابا نيكوان نماندت جنگ فند
لشكر فريادني، خواسته ني سودمند

(ديوان، ص 55)
استعمال پسوند (و مند) به جاي «مند»
با خردومند بي وفا بود اين بخت
خويشتن خويش را بكوش تو يك لخت

(ديوان، ص 53)
استعمال فراوان كاف تحبيب، تصغير، تلطيف:
ماه تمام است روي دلبرك من
وز دو گل سرخ اندرو پرگاله(66)
(ديوان، ص 96)
زلفينك او نهفته دارد
برگردن هاروت زاولانه(67)
(ديوان، ص 125)
پوپك ديدم به حوالي سرخس
چادركي ديدم رنگين بر او
بانگك بر برده به ابر اندرا
رنگ بسي‌گونه بر آن چادرا
(ايران، ص 12)
ابدال حروف، يا حفظ صورت كهن كاربرد صامتها:
خناك (= خناق)

- با دو سه بوسه رها كن اين دل از درد خناك
تا به من احسانت باشد، احسن الله جزاك(68)
(ديوان، ص 85)
نتاوم (= نتابم)
- او مرا پيش شير بپسندد
من نتاوم بر او نشسته مگس
(ديوان، ص 30)
2) ساختار نحوي)
2-1) جمله:
جملات در دوره ساماني، كوتاه و تحت تأثير زبان پهلوي است و نمونه‌هاي اين جمله‌هاي كوتاه را مي‌توان در تاريخ بلعمي و سروده‌هاي رودكي مشاهده نمود.
ساختار جمله درمواردي خصوصاً در نثر، از تأثير زبان عربي بر كنار نمانده است.


2-2) ضماير:
كاربرد ضمير در اين دوره اندكي ناهمگن مي‌نمايد و حتي شايد بتوان گفت مشوش است و به سبب فاصله زماني به نظر مي‌رسد كه شايد اين امر بي‌تأثير از تصرف كاتبان نبوده است.(69)
از متداول‌ترين صورتهاي ضمير در اين دوره، استعمال «او» براي غيرانسان، و به جاي آن است.
- يخچه مي‌باريد از ابر سياه
چون بگردد پاي او از پاي دار
چون ستاره بر زمين از آسمان
آشكوخيده بماند همچنان(70)


(ديوان، ص 61)
3-2) تكرار كلمه: ابتدا بايد دانست كه تكرار در اشعار رودكي متداول بوده ولي اندك اندك منسوخ شده است.
- شد آن زمانه كه رويش به سان ديبا بود
شد آن زمانه كه مويش به سان قطران بود…
شد آن زمانه كه او شاد بود و خرم بود
نشاط او بفزون بود و غم بنقصان بود…
شد آن زمان كه به او انس رادمردان بود
شد آن زمانه كه او پيشكار ميران بود…
شد آن زمانه كه شعرش همه جهان بنوشت
شد آن زمانه كه او شاعر خراسان بود
(ديوان، ص 23)
اينكه به ذكر نمونه‌هايي از ابيات رودكي كه نكات دستوري و صنايع ادبي در آنها رعايت شده است مي‌پردازيم:
نكات دستوري:
انواع تركيب هاي وصفي و اضافي در اشعار رودكي به كار رفته است:

اضافه تشبيهي:
بركشتي عمر تكيه كم كن
كاين نيل نشيمن نهنگ است

(ديوان: ص 107)
گر چه به هنگام حلم كوه تن اوي
كوه سيام است كه كس نبيند جنبان

(ديوان، ص 37)
بارسن عفو آن مبارك خسرو
حلقة تنگ است هر چه دشت و بيابان

(ديوان، ص 38)
تا بشكني سپاه غمان بردل
آن به كه مي بياري و بگساري

(ديوان، ص 42)
به زلف چوگان نازش همي كني توبدو
نديدي آنگه او را كه زلف چوگان بود

(ديوان، ص 23)
دلم خزانة پر گنج بود و گنج سخن
نشان نامة ما مهر و، شعر عنوان بود

(ديوان، ص 23)
زفت شود رادمرد و، سست دلاور
گربچشد زوي و، روي زرد گلستان(71)
(ديوان، ص 34)
دير زياد آن بزرگوار خداوند
جان گرامي به جانش اندر پيوند

(ديوان، ص 19)

كس نشناسد همي كه: كوشش او چون؟
خلق نداند همي كه: بخشش او چند؟

(ديوان، ص 20)
سيرت او تخم كشت و، نعمت او آب
خاطر مداح او زمين برومند(72)

(ديوان، ص 20)
خواهي اندر عنا و شدي زي
خواهي اندر امان به نعمت و ناز

(ديوان، ص 28)
كاربرد دو حرف اضافه براي يك متمم:
عجب نبود به كس بر افضال و كرم
واجب باشد هر آينه شكر نعم

(ديوان، ص 59)
بسانگار كه حيران بدي بود در چشم
به روي او در، چشمم هميشه حيران بود
(ديوان، ص 23)
با كسان بودنت چه سود كند؟!
كه به گور اندرون شدن تنهاست

(ديوان، ص 15)
به حجاب اندرون شود خورشيد
گر تو برداري از دو لاله حجيب

(ديوان، ص 14)
به چشمت اندر، بالا را ننگري تو به روز
به شب به چشم كسان اندرون ببيني كاه
(ديوان، ص 4)


صفت جانشين موصوف
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است

(ديوان، ص 48)
به خوشدلي گذران بعد از اين كه با اجل
درخت عمر بدانديش را ز پا افكند

(ديوان، ص 21)
قالب خالي سوي خاكي فكند
جان و خرد سوي سماوات برد

(ديوان، ص 18)
صفت فاعلي:
ترك هزاران بپاي پيش صف اندر
هر يك چو ماه بر دو هفته درفشان

(ديوان، ص 35)
صفت بياني:
زفت شود رادمرد و، سست دلاور
گر بچشد زوي و، روي زرد گلستان

(ديوان، ص 34)
صفت مفعولي:
مجلس بايد ساخته، ملكانه
از گل و از ياسمين و خيري(73) الوان

(ديوان، ص 34)

خوار نمايدت ژنده پيل بدان گاه
ور چه بود مست و تيز گشته و غران
ديوان
(ديوان، ص 37)
سپيد سيم رده بود و، در و مرجان بود
ستارة سحري بود و قطره باران بود

(ديوان، ص 22)
بدل:
خسرو بر تخت پيشگاه نشسته
شاه ملوك جهان، امير خراسان
(ديوان، ص 35)
قيد شك و ترديد:
مرا جود او تازه دارد همي
مگر جودش ابر است و من كشتزار
(ديوان، ص 27)
قيد تنبيه:
به روز نيك كسان گفت تا تو غم نخوري
بسا كسا كه به روز تو آرزومند است
(ديوان، ص 16)
صوت (شبه جمله تأسف):
آي دريغا كه خردمند را
باشد فرزند و، خردمندني
ديوان، ص 63)


ضمير ملكي:
كاروان شهيد رفت از پيش
و آن ما رفته گيرد و مي انديش
(ديوان، ص 30)
پسوند دارندگي و اتصاف:
با خردمند بي وفا بود اين بخت
خويشتن خويش را بكوش تو يك لخت
(ديوان، ص 53)
انواع الف:
دلا تا كي همي جويي مني را
چه داري دوست، هرزه(74)، دشمني را؟
(ديوان، ص 11)
(الف ندا)
مبادرت كن و خامش مباش چندينا
اگرت بدره رساند همي به بدر منير
(ديوان، ص 27)
(الف زايد)
به روز نيك كسان گفت تا تو غم نخوري
بسا كسا كه به روز تو آرزومند است
(ديوان، ص 16)
بسا: (الف براي مبالغه و تاكيد)
به يك گردش به شاهنشاهي آرد
دهد ديهيم و تاج و گوشوارا
(ديوان، ص 11)
(الف اطلاق)
اسم مصدر:
به زلف چوگان نازش همي كني تو بدو

گوش تو سال و مه به رود و سرود
نديدي آنگه او را كه زلف چوگان بود
(ديوان، ص 23)
نشنوي نيوة خروشان را(75)
(ديوان، ص 68)

ي مصدري:
پاكي اخلاق او و پاك نژادي
با نيت نيك و با مكارم احسان
(ديوان، ص 37)
فعل دعايي:
دير زياد آن بزرگوار خداوند

جهان به كام خداوند باد و، دير زياد
وين فژه پير(76) ز بهر تو مرا خوار گرفت
جان گرامي به جانش اندر پيوند
(ديوان، ص 19)
برو به هيچ حوادث زمانه دست مدار
برهاناد ازو ايزد جبار مرا
(ديوان، ص 53)


جمله معترضه:
زاري زير و «اين مدار شگفت»
گرز دشت اندر آورد نخجير
(ديوان، ص 115)

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید