بخشی از مقاله
مديريت حقوق و دستمزد
مديريت منابع انساني
وظايف و مسئوليتهاي دولتها در قبال جامعه, غالباً به وسيله سازمانهاي دولتي, صنعتي و بازرگاني موجود در جوامع صورت ميپذيرد و منابع انساني, عوامل مهمي براي تحقق اهداف اين سازمانها به شمار ميروند. در حقيقت اين نيروهاي انساني هستند كه سازمانهاي يادشده در بالا را به هدفهايشان ميرسانند و زماني كه سازمانها به هدفهاي خود رسيدند, در واقع جامعه و سرانجام دولتها را به اهداف خود ميرسانند,كه اين به معني توفيق دولتمردان در اداره امور جامعه و تحقق هدفها و آرزوهاي افراد جامعه است.
با توجه به سير تكويني و جايگاه مديريت منابع انساني در جهان امروز, فلسفه مديريت منابع انساني روشن ميگردد. اين فلسفه بر مبناي يك رشته فعاليتهاي مداوم پايهگذاري شده است كه نخست, هماهنگي بين سازمان و منابع انساني را در پذيرش هدفهاي مشترك سازماني ايجاد و آنگاه, رسيدن به آن هدفها و منابع را تضمين ميكند. در حقيقت, ميتوان گفت فلسفه مديريت منابع انساني بر دو اصل استوار است: از يك سو, رسيدن به هدفهاي سازماني را در گرو تأمين نيازهاي انساني ميداند و متقابلاً تأمين اين نيازها را در گرو نيل به آن
اهداف. مديريت منابع انساني تخصص ويژهاي است كه براي رضايت كاركنان و تأمين هدفهاي سازماني, برنامهريزي و كوشش ميكند. مديريت منابع انساني در واقع جنبه انساني مديريت است و مهمترين عامل در ارتقاء كيفيت و كميت توليدات و ارائه خدمات در سازمان به شمار ميرود. مديران منابع انساني دو وظيفه دارند: نخست وظايف عمومي, يعني
برنامهريزي, سازماندهي, هدايت و رهبري, نظارت و كنترل. وظيفه ديگر مديران منابع انساني, يعني هر كار لازم براي استخدام در زمان استخدام, زمان بازنشستگي تا پايان عمر يك نيرو و پس از آن سروكار داشتن با مستمري بگيران آن نيرو (ابطحي 1377). به عبارت ديگر مدير منابع انساني برنامهريزي, سازماندهي, هدايت, رهبري و نظارت بر كليه عمليات استخدامي و همچنين آموزش و بهسازي, نگهداري, ارزشيابي, برقراري ارتباطات, ايجاد انگيزههاي كاري و به ويژه برنامهريزي منابع انساني را انجام ميدهد.
نيرويابي, جذب و گزينش
نيرويابي و جذب و گزينش به دو علت در سازمانها ضرورت مييابند. يكي توسعه اهداف سازمانها و ديگري ضايعات پرسنلي. توسعه هدفها معلول توسعه نيازهاي جوامع است و ضايعات پرسنلي كاهشي است كه به دلايل گوناگون از قبيل بازنشستگي, از كار افتادگي, استعفا, فوت, اخراج و يا انتقال در ميزان نيروهاي انساني پديدار ميشود. نيرويابي و جذب و گزينش در واقع روشي است براي جايگزين كردن مهارت و قابليتهاي از دست رفته سازمان و همچنين ايجاد مهارتها و قابليتهاي مورد نياز براي رسيدن به اهداف آينده بنابراين در نيرويابي, جذب و گزينش بايد به دو نكته مهم و اساسي توجه كرد. يكي ميزان ضايعات پرسنلي كه بايد كارگزين براي سال آينده پيشبيني كند, و ديگر ميزان توسعه و برنامههاي
كوتاهمدت و ميانمدت كه بايد مديران رده بالاي سازمان كاملاً مشخص كنند و به مديران پرسنلي ارائه دهند تا آنان بتوانند نيروهاي انساني متناسب با هدفهاي آينده سازمان را بيابند گزينش و جذب نمايند. موفقيت و شكست در رسيدن به هدفهاي سازماني در واقع در گرو يافتن و انتخاب نيروهاي انساني متعهد و متخصص است. اجزاي به وجود آورنده سازمان, هر چه باشند, اگر در دست منابع انساني با كفايت قرار گيرند, سازمانها ميتوانند با صرف وقت و نيرو و هزينههاي كمتري به اهداف خود برسند.
نيرويابي :
نويسندگان تعاريف گوناگوني از نيرويابي ارائه كردهاند. برخي آنرا جرياني براي يافتن و جذب متقاضيان شغلي واجد شرايط براي استخدام در سازمان ميدانند, عدهاي ديگر آنرا جرياني براي شناخت و جذب نيروي انساني مورد نياز آينده و تشويق و ترغيب آنان به استخدام در سازمان و سرانجام مرحله تحقيق و شناخت نيروهاي انساني كه استعدادهاي بالقوه هستند و تشويق آنان براي استخدام در سازمان محسوب ميكنند. همانطوري كه در تعاريف فوق الذكر ملاحظه ميگردد, همه آنها در مورد نيرويابي, براي يافتن نيروهاي انساني واجد شرايط و مستعد و تشويق و ترغيب آنان براي استخدام در سازمان به امر تحقيق تأكيد دارند, كه در صورت موفقيت همواره سازمان داراي يك بانك اطلاعاتي بسيار مفيد در مورد نيروهاي انساني واجد شرايط خواهد بود.
به طور كلي سياستهاي كلي نيرويابي دو نوع است: نيرويابي از داخل سازمان و نيرويابي خارج آن. هريك از اين سياستها داراي محاسن و معايبي خاص خود هستند. اتخاذ سياست نيرويابي از داخل و يا خارج, بيشتر متكي به شرايط و اوضاع و احوال سازمان و درجه كارايي آن دارد. به عنوان مثال اگر سازماني داراي كارايي كافي بوده و مشكلي در رسيدن به هدفهاي سازماني نداشته باشد, شايد بهتر باشد كه نيرويابي از داخل سازمان صورت گيرد. چنانچه سازماني داراي اثر بخشي و كارايي لازم نباشد, در آن صورت بهتر است نيرويابي از خارج سازمان صورت پذيرد.
جذب :
منظور از جذب سلسله كارهايي است كه پس از يافتن نيروهاي انساني مورد نياز سازمان, نظرشان را به سازمان و استخدام در آن جلب كند. كار جذب زماني به ثمر ميرسد كه درصد بيشتري از نيروهاي انساني متخصص و متعهد مورد نظر و نياز سازمان كه قبلاً به وسيله نيرويابان مجرب مورد شناسايي اوليه قرار گرفتهاند, رو به سازمان آورند و تقاضاي استخدام كنند. بديهي است هر چه ميزان متقاضيان شغل در سازمان بالاتر باشد, امكان گزينش نيروهاي بهتر نيز افزايش مييابد و چنانچه سازمانها نتوانند با سياستهاي خود نيروهاي انساني متخصص و متعهد بيشتري را جذب كنند, به همان ميزان ميدان انتخاب آنان محدودتر خواهد شد.
گزينش :
انتخاب نيروي انساني از بين نيروهايي كه نيرويابان به سازمان جذب كردهاند, امر بسيار مهمي براي سازمان است كه در آينده آن و چگونگي نيل به هدفهايش تأثير مستقيم دارد. بديهي است كه گزينش را نميتوان به سادگي انجام داد. اين امر مستلزم طي مراحل و يا كارهاي گوناگوني است كه شايد نتوان از نظر تقدم و تأخر, معياري براي آن در نظر گرفت و هر سازمان بايد با توجه به هدفها, موقعيت و شرايط درون سازماني, مراحل گزينش را براي خود روشن سازد و در تهيه و تنظيم سياستها و مراحل گزينش, چنان كند تا نسبت گزينش سازمان بالا رود (ابطحي 1377, 74ـ66).
¾آموزش و توسعه منابع انساني توسعه منابع انساني موضوع جديدي نيست, بلكه سابقه آن به قدمت پيدايش انسان ميرسد. اگر چه در ابتدا آموزش از نوع آموزشهاي رسمي امروزي نبوده است, اما ميتوان گفت كه براي معاش و بقاي حيات انجام ميشده است. به صراحت ميتوان گفت كه توسعه منابع انساني ريشهاي عميق در تاريخ مشرق زمين داشته است.
يكي از عوامل كارايي هر سازمان, توسعه و ارتقاي سطح علمي منابع انساني خود است. در حالي كه دقت در روند انتخاب و گزينش و استخدام ميتواند به داشتن بهترين نيروي انساني براي پيشبرد اهداف سازمان اطمينان بخشد, اما رشد دانش و مهارت كاركنان و در نتيجه ايجاد تغيير و تحول در انجام وظايف از جمله اموري است كه مديريت هر سازمان بايد به آن توجه نمايد. سازماني كه به توسعه منابع انساني خود توجه ننموده و فرصتهاي لازم را فراهم ننمايد, در حقيقت دستيابي به اهداف سازماني را در معرض مخاطره قرار داده است. توسعه منابع انساني, سازمان را از دو بعد اقتصادي و اجتماعي ياري ميرساند. از بعد اقتصادي آنرا كارآمدتر و اثربخشتر مينمايد و از بعد اجتماعي موجب بالا رفتن رضايت مراجعان و مصرف كنندگان خدمات سازمان ميشود.
در اينجا يك سؤال اساسي اين است كه آيا سازمانهاي توليدي و خدماتي بايد بخشي از سرمايههاي خود را به ارتقاي سطح علمي و تقويت مهارت مديران, كارشناسان و كاركنان خود اختصاص دهند؟ حداقل يك جواب در اين مقطع مي تواند صرف چنين هزينههايي را توجيه نمايد و آن اينكه هنگامي كه اقتصاد جهاني درگير رقابتهاي شديد است, همه چيز درگرو تحولات تكنيكي است. سازمانهاي آموزشي, توليدي و خدماتي بايد خود را به مديريت فعالتر و مؤثرتر و با صرفهتر مجهز كنند. اين امر جز با تربيت و رشد و توسعه نيروي انساني نميتواند ممكن باشد ( نوه ابراهيم 1372ـ 90ـ89).