بخشی از مقاله

چکیده

مفهوم هویت بیش از هر چیز با مفهوم فضا و مکان همبسته است. لذا در پیوندي تنگاتنگ با مفهوم وطن قرار دارد. بنابراین پدیده مهاجرت علاوه بر جابهجایی مکانی، درونی و در زمان و با خلق هنري در ارتباط است. از این روي نظریه مهاجرت با نظرداشت تولیدات فرهنگی مهاجران، تجربه مهاجر را تجربه انسان پسااستعماري میشمارد؛ زیرا هنرمند مهاجر، گرفتار در حاشیه دو فرهنگ اصلی - فرهنگ سرزمین مادري و میزبان - ، در تقلا براي یافتن جایگاه خود محکوم به بازنمایی است.

فرایندي که میتواند گشایندهي چشماندازي نوین به مفهوم هویت باشد. لذا هدف کلی پژوهش حاضر، پاسخگویی به این پرسش است که چگونه چهلتکههاي سارا رهبر _هنرمند ایرانی مهاجر در ایالات متحده امریکا_ در فرآیند هویتسازي، بازنمایی نوینی از هویت فردي، ملی و فرهنگی ارائه میدهند. بدین منظور واکاوي آثار او به روش توصیفی- تحلیلی و بر مبناي نظریات هومی بابا، متفکر و منتقد مطرح پسااستعماري انجام میشود. نتایج حاصل آنکه این چهلتکهها با گشودن عرصهاي از پیوندخوردگیهاي فرهنگی مفاهیمی چون اصالت و همگنی را با چالشی جدي مواجه میکنند و درکی نوین از هویت ملی به میان میآورند که همواره میان دو عامل تعلیمی و کنشی-رفتاري در نوسان است.

1. مقدمه

در ابتداي قرن بیستم با فرسوده شدن پایههاي روشنگري و خردباوري غرب، نیز فرو پاشیدن آن نظام در پی دو جنگ جهانی و تضعیف چهره استعمار دیرین، بسیاري از جنبشهاي مردمی در سرتاسر جهان به استقلال سیاسی بیشتر مستعمره نشینان، به ویژه در جهان سوم انجامید. با این وجود، این انقلابها مهاجرتهاي دسته جمعی قومی و فردي را در سطوح وسیع، به کشورهاي جهان اول موجب شد، که توزیع نامتوازن ثروت و دانش، نظامهاي مدنی توسعه نیافته، وابستگی به فناوريهاي جدید و همچنین نیاز غرب به نیروي کار ارزان از جمله دلایل این مهاجرتها هستند.

لذا منتقدان فرهنگی را متوجه آن ساخت که استعمار را امري پایان یافته تلقی نکنند و نسخههاي دیگر آن را در نظر آورند، که به طور خزنده و مرموز در حال ادامه حیاتاند.»آنها مقولههایی چون ملیگرایی، چندفرهنگگرایی، قومیت، نژاد و هویت فرهنگی را مورد بررسی قرار دادند و درکاوش رابطهي فرهنگ با قدرت امپراطوري، رابطه انسان با زمین، دانش، قدرت، ثروت و نیز رابطهي انسان با انسان و جامعه، هدف خطیر خود را، بر مسئله انسان و هویت وي استوار نهادند

به موجب این مطالعات شاخه منسجمتري تحت عنوان مطالعات پسااستعماري1 پدید آمد، که در دههي گذشته با ایستادگی در تلاقیگاه بسیار نظریات دیگر، جایگاه انتقادي خود را یافته است.

هومی بابا1949 - ، نظریه پرداز پسا استعماري - ، شالودههاي تفکر خویش را بر اندیشههاي پساساختارگرایانی چون فوکو، دریدا و لکان پی میریزد و با خوانشی واساز6، مرزبنديهاي موجود در کار نظریهپردازان پیشین را از میان برمیدارد. او در کتاب ملت و روایت - 1990 -  نقدي در خصوص ایده ملت ارائه میکند و نشان میدهد که چطور این ایده براي واقعیتهاي جهان سوم کاربرد ندارد. نیز در کتاب جایگاه فرهنگ - 1994 - 8 فرهنگهاي غالب، خصوصا فرهنگهاي پسااستعماري را به عنوان محصولات تقلید و دنباله روي، پیوندخوردگی و حاشیهسازي، توصیف میکند. او با توجه به آثار ادبی و هنري مهاجر، طرح هویتهاي ثابت و اصیل را به چالش میکشد و با تمرکز بر امر تفاوت، نگاه خود را متوجه پیوندخوردگی9هاي فرهنگی میسازد.

سارا رهبر از جمله هنرمندان ایرانی مهاجر به ایالات متحده امریکا است. نگاه او به پارچه، به عنوان روزمرهترین نشانهاي که بشر متمدن با آن سروکار دارد، حاکی از دغدغهي او نسبت به مسئلهي هویت است. همچنین نمادهاي عمدهي جامعه بشري مثل نشان قبیلهاي، صنفی، باشگاهی و در سطح وسیعتر، ملیتی، خود را به صورت طرح و رنگ بر تکه پارچهاي به نام پرچم نمایان میسازد. بخش عمدهاي از آثار او برخورد میان پرچم امریکا و نمادها و موادي است که مربوط به سرزمین مادري او است؛ به گونهاي که پرچم بازشناختهترین نماد ملیگرایی10 و تعلق در دستان هنرمند به نسخهاي جدید تغییر مییابد و حامل معانی نوین میشود.

لذا هدف کلی مقاله حاضر شناخت نقش هنرمند مهاجر در چالش تعاریف ایستا از مفاهیمی چون فرهنگ و هویت فردي و ملی است و این پرسش اصلی را مطرح می سازد که چگونه پرچمهاي چهلتکه11سارا رهبر بستري براي بازنمایی نوین از هویت میشوند؟

پرسشهاي فرعی آنکه این پرچمها چگونه تمامی بار معانی چهلتکهها را به دوش میکشند و نمود پیوندخوردگیهاي فرهنگی میگردند و تصوري را که جهان به عنوان فرهنگ رسمی امریکا میشناسد، همواره در حاشیه و درگیر فرآیند شکلگیري نشان میدهند؟ براي پاسخگویی به پرسشهاي یاد شده ابتدا رویکرد متفاوت هومیبابا به هویت و همچنین نقد او بر گفتمان ملیگرایی مطرح و سپس پیوندخوردگیهاي فرهنگی و تعبیر او از مفهوم ملیت با نمونههاي تصویري آثار سارا رهبر شرح داده میشود.

هومی کی. بابا - Homi K.Bhabha - در سال 1949 در بمبئی، هند به دنیا آمد؛ در آکسفورد، فلسفه خواند و به عنوان استاد مدعو در دانشگاه پرینستون و دانشگاه شیکاگو مشغول به تدریس شد. رابرت یانگ او را به همراه ادوارد سعید و گایاتري اسپیواك، »مثلث مقدس« نظریهپردازان استعماري مینامد.

این سهگانه در گسترش مطالعات معاصر پسااستعماري، نقش موثري داشته اند. تاثیر بابا بیش از حجم کارهاي منتشر شده اوست. او به واسطه اصلاح و گسترش نظریات فانون و سعید درباره روابط استعماري، خود را به یکی از موثرترین نظریه پردازان فرهنگ مهاجرت و نظریه فرهنگی معاصر در غرب بدل ساخته است

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید