بخشی از مقاله
چکيده
قرن چهارم و پنجم ، اوج رشد و شکوفايي ادب عربي در خراسان است ؛ به گونه اي که امکان انعکاس احساسات و عواطف به زبان شعر برايشان به راحتي امکان پذير گشت . ازجمله کتاب هاي يتيمه الدهر ثعالبي و دميه القصر باخرزي دال بر شکوفايي شعر دو در اين قرن است . سؤال هايي که در اينجا مطرح مي شود؛ اينکه چرا باخرزي به نوشتن کتاب "دميۀ القصـر" روي آورد؟ آيا "دميه القصـر"
به تقليد از يتيمه الدهر ثعالبي نوشته شده است ؟ آيا اشعار فارسي در دميه القصر وجود دارد؟ در جواب بايد گفت باخرزي در دوران کودکي و نوجواني در نيشابور، نامه هاي (اخوانيات ) پدرش و ثعالبي را به هم مي رساند؛ درنتيجه اين ديدارها، در باخرزي تمايل نوشتن به کتابي به تقليد "يتيمه الدهر" ثعالبي به وجود آمد و آن را "دميه القصر" ناميد و به منزله ذيلي بر يتيمۀ الدهر ثعالبي است . اين کتاب ، از جمله مشهورترين کتب در ذکر احوال و آثار ادباي تازي گوي است و اشعار فارسي در آن است و ترجمه شعر از فارسي به عربي مانند اشعار فارسي فرخي , رباعي بوعلي نعماني و بوعلي عثماني و ديگر شعرا در آن است . باخرزي در اين کتاب شرح حال و گزيده اشعار شاعران عرب زبان اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم را آورده است . ازآنجاکه بخشي از اين اثر، متعلق به شاعران خراسان و نيشابور مي باشد، آشنايي با آن ها و سروده هايشان براي علاقه مندان به زبان و فرهنگ ايراني ، ضرورتي انکارناپذير است .
قرن چهارم برخوردار از دو سبک خراساني (ترکستاني ) و سبک عراقي است . اشعار اين دوره تقليدي از قالب ها و مفاهيم رايج شعر عرب است و در نثر, يکي از شکوفاترين دوره ها در نثر فني است . قصه و قصه گويي, روايت هاي فکاهي نيز در اين دوران رواج داشت . با نگاهي به آثار منثور نويسندگان بزرگ اين عصر در خراسان ؛ مانند بديع الزمان همداني (د٣٩٨ق ) ، ابوبکر خوارزمي (د٣٨٤ق )، ثعالبي (د٤٢٩ق )، ميکالي (د ٤٣٦ق ) و باخرزي درمي يابيم که نثر اين دوره بيش از شعر به کمال و ترقي نزديک گشت .
واژگان کليدي: باخرزي , دميه القصـر, ادب , خراسان , شعرفارسي .
مقدمه
سال هاي پاياني پادشاهي ساساني، فشار زيادي را بر طبقات پايين اجتماع وارد آورده بود که زمينه را براي انقلاب آماده مي ساخت ؛ اما ورود اسلام ، تبعات ديگري نيز در پي داشت ؛ پس از تسلط اعراب بر ايران ، خط و زبان آنان هم وارد ايران شد. اين امر باعث وارد آمدن آسيب هايي جدي به بسياري از آثار ارزشمند ادبي و هنري ايرانيان گرديد. حمله ي اعراب ، باعث شد تا حجم زيادي از کتاب هاي ادبي که به خصوص ازنظر زباني، با زبان استيلاگران هم خواني نداشت ، از بين برود (صفا، ١٣٨٥). اما اين عوامل نااميدکننده براي هنرمندان و نويسندگان پرتلاش ايراني، چيزي نبود که بتواند مانع از رشد فرهنگي و ادبي آن ها شود؛ بهترين تدبير و راه حل ، همانا نگهداري و حفظ ميراث برجاي مانده ي ادب فارسي به زبان عربي بود؛ بنابراين اديبان و نويسندگان ، از طريق ترجمه ي متون و واردکردن آن ها به ادب عربي، به اين مهم دست يازيدند. در آن دوران ، سرزمين خراسان ، از فعال ترين مراکز ادبي ايران به شمار مي آمد و صدها شاعر، اديب ، فقيه و محدث را در دامن خود پروراند (حسيني ،١٣٨٦).
سؤال هايي که در اينجا مطرح مي شود؛ اينکه چرا باخرزي به نوشتن کتاب "دميه القصـر" روي آورد؟ آيا "دميه القصـر" به تقليد از يتيمه الدهر ثعالبي نوشته شده است ؟ آيا اشعار فارسي يا ترجمه شعر از فارسي به عربي در آن وجود دارد؟
در جواب بايد گفت به نظر مي رسد که خانه باخرزي در نيشابور، در همسايگي خانه ثعالبي قرار داشت و او به دوستي پدرش و ثعالبي افتخار مي کرد؛ باخرزي در دوران کودکي و نوجواني در نيشابور، نامه هاي (اخوانيات ) پدرش و ثعالبي را به هم مي رساند؛ (بروکلمان ، ١٩٥٦) در نتيجه اين ديدارها، در باخرزي تمايل نوشتن به کتابي به تقليد "يتيمه الدهر" ثعالبي به وجود آمد و آن را "دميه القصر" ناميد. (صفا، ١٣٧٤) و به منزله ذيلي بر يتيمۀ الدهر ثعالبي است . (آذرنوش ،١٣٨١)اين کتاب ، ازجمله مشهورترين کتب در ذکر احوال و آثار ادباي تازي گوي است و ترجمه شعر از فارسي به عربي مانند اشعار فارسي فرخي , رباعي بوعلي نعماني و بوعلي عثماني و ديگر شعرا در آن است .
با توجه به تحقيقات به عمل آمده درباره موضوع ، مهم ترين آثار مرتبط با آن عبارتند از:
- معرفي ابوالحسن باخرزي از خلال اشعارش ؛ محمود فاضلي ؛ دانشگاه فردوسي مشهد، ١٣٨٩ش .
- الباخرزي حياته و ادبه ، التراث الأولي، السنۀ الأولي، العدد الأول .جنتي فر، محمد, ١٣٩٢ش .
- باخرزي، همداني ، علي کرم , تهران ، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، جلد ١١, ١٣٨١ش .
- مدح در شعر شعراي خراسان از خلال دميه القصـر باخرزي؛ از مجيد حسيني؛ دانشگاه فردوسي مشهد، ١٣٩١ش .
- ترجمه و شرح ادبي – موضوعي گزيده اي از اشعار دميه القصـر (قسمت پنجم از جلد اول ص ٥٥٩-٥٩٤)؛ از سيدمرتضي حسيني؛ دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران مرکز،١٣٩٢ش .
- مقاله باخرزي ؛ آذرتاش آذرنوش ، دايرة المعارف بزرگ اسلامي ، ١٣٨١ش .
اين پژوهش سعي دارد با رويکردي توصيفي - تحليلي به موضوع بپردازد. و هدف اين است که ابوالحسن باخرزي به عنوان يکي از مفاخر خراسان و مهمترين اثر او (دميه القصر) مورد بررسي قرار گيرد.
اوضاع ادبي (نظم و نثر) خراسان در قرن هاي چهارم و پنجم
بها دادن به فرهنگ و ادب و مخصوصا کتاب در قرن چهارم و پنجم ، يکي از اصلي ترين رفتار متوليان حکومتي محسوب مي شد.
ازجمله کتاب هايي که دال بر شکوفايي شعر در دو قرن چهارم و پنجم است ، کتاب يتيمه الدهر ثعالبي و دميه القصر مي باشد (ضيف ، .(1996
در قرن چهارم غالبا از يک سبک خراساني (ترکستاني ) و يک سبک عراقي سخن به ميان مي آيد. در اينکه کداميک از اين دو سبک بر ديگري برتري دارد؛ از ديرباز تاکنون اختلاف است . گاهي ، شاعران عراقي ، خود براي سبک شرقي ارزش بيشتري قائل اند و نيز، گاهي ، از آن ناراضي بودند. بايد دانست که ، در اوايل پيدايش شعر کمي فارسي دري (سده ٣ ق ) تا آغاز (سده ٥ ق )، عراق شديدا و بيش از خوارزم تحت نفوذ ادبيات عرب بود و علت آن نيز، از يکسو، نزديکي به بغداد و از سوي ديگر، هجوم مداوم ادبيات عرب به دربار آل بويه بود. عضد الدوله ديلمي نيز خود به زبان عربي شعر مي سرود (ريپکا، ١٣٨١).
اشعار اين دوره ازنظر قوالب و بحور، تقليدي از قالب هاي رايج شعر عرب است و ازنظر محتوا نيز نمي توان آن ها را پايين تر از اشعار بلاد عرب دانست . لغات و اصطلاحات و صور مختلف شعري موجود در اين اشعار با قصايد بزرگان ادب عرب برابري مي کند.
هجو شهرها، وصف اشياي مختلف ؛ مانند ميوه ها، برف و يخبندان ، شطرنج ، رگ زني ، فواره ، شمع ، سپر، قفس ، قيچي ، شانه ، کارد و چاقو، دوات ، آش ، شيريني و حلوا، ماهي ، زيتون ، پنير، حمام و لوازم مربوط به آن نيز از ديگر موضوعات شعر است (حسيني ، ١٣٨٢).
اما از جهت نثر بايد گفت که قرن چهارم و پنجم يکي از شکوفاترين دوره ها در نثر فني است . البته قصه و قصه گويي نيز در اين دوران رواج داشت ؛ گرچه پس از ظهور اسلام قصه گويي همچنان در بين ملل ايراني و عرب معمول بود. ازجمله کتاب هاي سرگرم کننده در قرن چهارم ، مي توان به کتاب هاي قاضي تنوخي (د٣٤٢ق ) و ابن مسکويه (د ٤٢١ق ) که سرشار از داستان هاي کوتاه و پندهاي دلپسند است ، اشاره داشت . در کنار اين آثار، کتاب هاي عاميانه متعددي درزمينه قهرماني و يا حکايات نادر نيز رواج داشت .
يکي ديگر از اقسام داستان هاي متداول ، روايت هاي فکاهي است که موجب انبساط خاطر مردم مي شد. نامه ابوبکر خوارزمي به کاتب مشهور بويهي ؛ يعني ابن مسکويه به هنگام ازدواج مادر پيرش نمونه هايي از نثر فکاهي است (فرد مقدم , بي تا).
در اين دوران نثر فني ، پا به پاي تحولات اداري و ديواني در ادوار مختلف تمدني رشد يافت و رفته رفته نويسندگي ديوان ، وسيله اي براي کسب منصب وزارت شد و افراد از اين طريق شايستگي خود را براي تصدي منصب وزارت نشان مي دادند(بروکلمان ،١٩٥٦).
با نگاهي به آثار منثور نويسندگان بزرگ اين عصر در خراسان ؛ مانند بديع الزمان همداني (د٣٩٨ق ) ، ابوبکر خوارزمي (د٣٨٤ق ) ، ثعالبي (د٤٢٩ق )، ميکالي (د ٤٣٦ق ) و ابوالحسن باخرزي در مي يابيم که نثر اين دوره بيش از شعر به کمال و ترقي نزديک گشت . هنر و خلاقيتي که آنان در آثار خويش برجاي نهادند، از حيث فصاحت و بلاغت در ادب عربي ، نادر؛ بلکه بي همتاست و شعر هرگز نتوانست در اين ولايت بدين پايه از رشد و تعالي برسد (حسيني ، ١٣٨٢).
باخرزي، شاعر ذواللسانين
نورالدين ابوالحسن علي بن الحسن بن ابوطيب باخرزي، شاعر ذواللسانين (جنتي ، ١٣٩٢) و اديب عربي نويس ايراني عصر سلجوقي در قرن پنجم هجري است که به هر دو زبان عربي و فارسي شعر سروده است ؛ ولي آثار عربياش افزون تر است (باخرزي، ١٤١٤). در باخرز در خانواده اي مرفه , فاضل و سرشناس , داراي مقام و منزلت ادبي و آشنا به پديده هاي عصـر خود متولد شد. به همين دليل به "باخرزي" منسوب شده است (زرکلي ، ٢٠٠٢).نسبت "سنخي" را نيز به وي داده اند که گويا سنخ ، يکي از روستاهاي خراسان بوده است (فروخ ، ١٩٨٩). ابوالحسن باخرزي ، باخرز را منطقه خود دانسته و مي گويد: "و قدانحرفت من خواف إلي ناحيتي باخرز ... (فاضلي ،١٣٨٩).
بسياري از کتب ادبيات و تاريخ ، کنيه او را "ابوالحسن " ذکر کرده اند؛ ولي البارع الزوزني در کتاب دميۀ القصر، کنيه "ابوالقاسم " را نيز براي وي ذکر کرده است . او در خطاب به باخرزي مي گويد:
أباقاسم لازلت فينا عطيۀ من الله لا أمست يد الدهر مجذوذه (باخرزي ، ١٤١٤)
برخي از منابع عنوان "تاج الرؤساء" و "الرئيس الشهيد" را براي او به کار برده اند (عوفي ، ١٣٦١).
درباره وفات باخرزي آمده که زماني وي در يکي از مجالس تفريحي بود، غلامي ترک با چاقويي به او حمله کرد که همين مسأله باعث مرگ وي شد؛ اما علت قتل او مشخص نشد. درباره سرانجام او چنين آمده است : "باخرزي در جواني کاتب سلطان رکن الدين طغرل سلجوقي بود؛ لکن انزوا اختيار کرد و دست از کار بکشيد و روز و شب با حريفان اهل و ظريفان با فضل به معاقرت عقار و معاشقت دلدار مشغول شد وقتل او هم در يکي از همين مجالس انس به دست ترکي به سال ٤٦٧ يا ٤٦٨ اتفاق افتاد"(صفا،١٣٧٤).
جايگاه علمي باخرزي
باخرزي يکي از اديبان دوره عباسي سلجوقي قرن پنجم به شمارمي آيد که به دو زبان عربي و فارسي تسلط داشت ؛ گرچه زبان عربي او قويتر و داراي دستاوردهاي بيشتري بود. نخستين کتابي که آموخت ، قرآن کريم بود و سپس صرف و نحو و فقه وحديث و ادب را نزد استاداني؛ مانند ابو محمد عبدالله جويني(د٤٣٨ق ) مدرس بزرگ و شيخ شافعيه ، ابو عثمان صابوني (د٤٤٩ق ) ملقب به شيخ الاسلام ، ابو الفضل ميکالي اديب مشهور نيشابور و ... فرا گرفت . علاوه بر اساتيد مذکور، او از وجود استاداني مانند ثعالبي، ابن فارس (د٣٩٥ق ) ، عبد القاهـر جرجاني(د٤٠٠ق ) و ابن برهان نيز بسيار استفاده نمود. او که نسبت به فقه ، به ادب تمايل بيشتري داشت ، بنابر نظر ابوالحسن بيهقي به فن نويسندگي و سپس به ديوان نامه نگاري و امور مربوط به آن روي آورد. در کتابها بجز مطالب اندک، چيزي درباره رشد علمي و استادان او نيامده است . وي در دوره درخشش ادبي عصـر سلجوقيان ، عصـر طغرل بک و الب ارسلان و نظام الملک ظاهر شد. او متوجه توجه نظام الملک به ادبا و علما گرديد؛ بنابراين باخرزي دميۀ القصر خود را در آن زمان تاليف نمود و آنرا به وي تقديم کرد(ابن خلکان ، بي تا).
باخزري به شهرها و کشورهاي مختلفي مسافرت کرد. سفرهاي او در اصلجهت جمع آوري اطلاعات و مقايسه شخصيتها و افراد سرشناس بوده است .باخرزي به بلاد شام ، مصـر، الجزيرة و حجاز نرفته است ؛ چون حتي يک نام از آنها برده نشده است .مهم ترين شهرهايي که باخرزي به آنها سفر کرده ، عبارتند از: نيشابور، هرات ، جرجان ، مرو رود، بلخ ، ري، اصفهان ، همدان ، بغداد، بصــره ، واسط و ... (فروخ ،١٩٨٩).
آثار باخرزي
از باخرزي آثار متعددي برجاي مانده که عبارتند از:
- ديوان ؛ ديوان باخرزي گزيده هايي دارد که عبارتند از:
- الملتقطات (گزيده ها): الملتقطات به يکي از نسخه هاي دميۀ منضم ، و همراه با آن توسط طباخ چاپ شده است .
- الأحسن في شعر علي بن الحسن : اين کتاب ، برگزيده اشعار او توسط ابو الوفاء اخسيکتي است که در موزه بريتانيا نگهداري مي شود.
- اختيار الکبر من التيب : برو کلمان و آقابزرگ نام اين کتاب را نيز آورده اند. عوفي چگونگي جا به جا شدن اين کتاب را در خزاين وزيران نقل کرده است (بروکلمان ،١٩٥٦؛ آقابزرگ طهراني، ١٩٨٣).
- رساله الطرد
- شعراء باخرز
- غاليۀ السکاري
- طرب نامه ؛ اين کتاب مجموعه رباعيات باخرزي بر طبق حروف معجم است . عوفي اين کتاب را در کتابخانه سرنديبي ديده و چند رباعي از آن را که به يادش مانده بود، آورده است : (عوفي،١٣٦١).
پيرامن روز قيرگـــون شب دارد زير دو شکر سي ودو کوکب دارد بر سرخ گل از غاليه عقرب دارد وز نوش دو ترياک مجـــرب دارد
- اربعون في الحديث
- دميۀ القصـر و عصـرة أهل العصـر
نظر ادبا درباره باخرزي
با مطالعه کتابهاي مختلف ، مشخص شد که برخي از بزرگان ادب به تمجيد از شخصيت باخرزي و کتاب وي پرداخته اند؛ فروخ درباره او مي گويد: "باخرزي، شاعري بود که طبعي نيکو داشت و قصايد زيبايي سرود و کتاب "دميۀ القصـر و عصـرة اهل العصـر" از وي معروف است "(فروخ ، ١٩٨٩).
و "باخرزي يگانه روزگار خود بود که طبعي نيکو داشت و سروده هاي زيبا با معاني اي والا دارد"(ياقوت ، ١٤١٤).
و "باخرزي در نويسندگي و انشا و شعر سرآمد است و جايگاهي والا در نظم و نثر دارد"(ابن عماد، ١٩٨٩).
و "باخرزي از نظر فضل ، يگانه روزگار خود بود که آثاري هم به نظم و هم نثر دارد"( قنوجي، بي تا).
جستاري در کتاب "دميۀ القصـر و عصـرة أهل العصـر"
دميۀ القصـر و عصـرة أهل العصـر؛ دميۀ القصر مهم ترين اثر باخرزي است که نتيجه مطالعات ادبي و ديدار او با شعراي بلاد مختلف مي باشد. اين کتاب در شرح حال و گزيده اشعار شاعران عرب زبان اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم است .
علت تأليف دميه
به نظر مي رسد که باخرزي در دوران کودکي و نوجواني در نيشابور، نامه هاي پدرش و ثعالبي را به هم مي رساند؛ در نتيجه اين ديدارها، در باخرزي تمايل نوشتن به کتابي به تقليد "يتيمۀ الدهر" ثعالبي به وجود آمد و آن را "دميۀ القصر" ناميد. اين کتاب ، از جمله مشهورترين کتب در ذکر احوال و آثار ادباي تازي گوي است و بمنزله ذيلي بر يتيمۀ الدهر ثعالبي است ؛ چنانکه خريده القصـر عمادالدين کاتب اصفهاني نيز ذيلي بر دميۀ القصـر است (باخرزي ، ١٤١٤).