بخشی از مقاله
چکیده
این نوشتار به قصد واکاوی نحوه ی برخورد کاهش گرایانه ی فعلی ازتشخّص و هستگی به سوی حضور پیرامونی و وصفی در به کارگیری توان پنهان و آشکار دین، گام می گیرد، طی بررسی اعوجاج و تزلزل در دریافت مفهوم دین، که هم منشأ امتداد بخشیدن مبالغه آمیز و سطحی به دین مداری در زیست بوم فرهنگی اجتماعی مسلمانان است و هم ناشی از آن، مقایسه ی برخوردهای نسبیت گرایانه با اسلام را در گذشته و اکنون تا تبیین آسیب شناسانه یدین جوییِ دین ابزاری پیش می برد.
در همین راستا کوشش می شود با ذکر بارزترین نمودهای گرایش ابزارمندانه به دین، از نسبت دادن سلیقه ای و تجاری اسلام به همه چیز تا منسوب کردن آن به تمام سطوح جانبی و فرودین زیست، از نسبیت گرایی و ناآرامی پنهان در دریافت جایگاه عالی دین نقاب اندازی گردد. در نتیجه نوآفرینی ها و خلاقیت های کم عمق و ساده اندیشانه ی علم زدگان دیروز و امروز، در شناخت دینی، شایسته ی پالایش و تغییر رویکرد دانسته و بر بایستگی پویش و پژوهش در راه سلوک و تمسک به حیثیت ذاتی و غیرعرضی دین، تأکید می شود.
مقدمه
در زبان فارسی و شاید برخاسته از ذهن طناز فارسی زبانان، الگویی زبانی برای دلالت به یک چیز و حواشی و مسائل پیرامونی آن وجود دارد که این الگوها را توابع می نامیم. مثلاً می گوییم خراب و خروب. جک و جانور. پرت و پلا . خرت و پرت. لات و پوت، کیف و میف، شل و مل و ... که البته شایع ترین قسم آن همین ساخت اخیر است که با جایگزینی حرف »میم« با حرف اول کلمه، لفظی همآهنگ با آن کلمه می سازیم و به اصل کلمه اضافه می کنیم.
مانند فیلم و میلم، کلاچ ملاچ، آبنبات مابنبات، اِتد متد و .. اما برخی از ساحت های توابعی هستند که هم می توان آن ها را توابع در نظر گرفت و هم می توان دارای معنای مجزا دانست مانند اتد متد یا پدال مدال خوشگل مشکل که این نکته گاه در گستره به رخ کشیدن مهارت های زبانی توسط متبحرین دیروز و امروز قرار گرفته است. برای مثال حافظ با رندی خاص خود نوعی از این ساخت برای اجرای تکنیکی ظریف استفاده کرده:
در حلقه ی گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا - حافظ -
که ساخت گل و مل هم می تواند مثالی از گل و حواشی آن باشد مانند برگ و شکوفه و شاخه و هم می تواند به معنای گل و شراب باشد چرا که لفظ مُل«» خود یک کلمه مستقل نیز هست به معنای شراب. برای مثال مولوی می گوید: از محبت خارها گل می شود وز محبت سرکه ها مُل می شود این پیش درآمد نه چندان مربوط را ذکر کردیم که بیاییم بر سر عبارتکُد» و مُد« که گویا در این روزگار غریب و عجیب ما را به طرز شگفت و بیگانه ای اسیر خود کرده و هر چه می کشیم از عدم ژرف کاوی در پیوستگی و گره خوردن بنیادین این واژه است گویا ما در عالم کاوی های فرهنگی و پرداخت های اندیشگی امثال این برج های دو قلو را فقط یک ساختار دستوری و فرمایشی می بینیم و آن ها را از توابع فرض می کنیم و رابطه این دو را در عین حفظ دلالت بر حوزه های مستقل جدی نمی گیریم.
این دو واژه فرنگی هر چند به خوبی می توانند در قالب ساخت توابع جا بگیرند اما ارتباط آن ها از آن دست ها نیست و ژرف تر از این ها ست که فقط حاکی از یک حیثیت پیرامونی سطحی و موسیقایی باشد. مد فقط حواشی کُد«» نیست بلکه چه بسا که کدها حواشی و عوارض مدها هستند و چه بسیار که این دو در هیئت زیست اجتماعی همانند لازم و ملزوم عمل می کنند اگر »مد« را از حوزه ی ساز و کار اجتماعی خارج کنیم و تا طبیعت گسترش دهیم در این کرانه نیز این دو واژه در ارتباط با یکدیگر اند. در طبیعت رنگ های سرخ سیاه و زرد به ویژه بر پوست جانوران اغلب نشان از خطر هستند یکی از زهرناک ترین بندپایان جهان عنکبوتی سیاه رنگ است همراه با طرحی سرخ رنگ بر کمر خود. آن چنان که قورباغه، مارمولک و مارهای سمی نیز به این رنگ های تند مزین هستند.
هر چند در مورد گیاهان و گل ها و میوه هایشان این نحوه ی نشانگری صادق نیست اما حتی قارچ های خوش آب و رنگ اغلب مسمومیت زا هستند. البته مدها در طبیعت نیز مانند حیات اجتماعی بستگی به جایگاهشان معنا پیدا می کنند چه بسا که مژده آفرین یا بی خطر اند و چه بسا کنایه ای خوفناک را در خود پنهان کرده اند مانند شباهت رنگ ببر و آتش. این را باید دانست و به آن ایمان داشت که به رغم خود بزرگ بینی ها و خویشتن پرستی های انسانی، ما هر که باشیم و به هر جا برسیم زیرمجموعه ی طبیعت هستیم و الگوهای رفتار ما تنها انحراف هایی از ساخت های بنیادین طبیعی هستند که آن هم مرحله به مرحله با هدایت سر انگشتان مرموز طبیعت شکل گرفته است. از این منظر وقتی پاییز مانند آتشی آرام درختان را به خاکستر سپید زمستان می نشاند می توان اندیشید؛ آیا سری در بهت رنگ سپید پنهان است؟