بخشی از مقاله
دستگاه زیراکس
فهرست:
نگاهی به تحول مدیریت ارتباطات با پدایش دستگاه زیراکس
تولیدات زیراکس
سري جديد فتوکپی و پرینترهای سامسونگ
چگونگی تبادل داده ها در دستگاه زیراکس
نگاهی به تحول مدیریت ارتباطات با پدایش دستگاه زیراکس
تاكنون نظريههاي مختلفي در زمينه ساماندهي نظام رسانهاي در كشورهاي مختلف ارائه شده است. هر يك از اين نظريهها به رويكردهايي بستگي داشته كه كميت و كيفيت ساماندهي را مشخص ميكرده است. به عبارت ديگر ساماندهي به واسطة تحولاتي كه به شناخت انسانها مربوط ميشود به اشكار مختلفي صورت پذيرفته است. بنابراين ميتوان گفت قبل از اين كه بحث
ساماندهي نظام رسانهاي مطرح شود بايد عقبه فكري اين موضوع مطالعه و بررسي شود. به عنوان مثال اگر خواشته باشيم بحث ساماندهي رسانهاي را در ايران مورد توجه قرار دهيم بررسي و كالبد شكافي اين موضوعات ضرورت دارد. اين كه باور به يك بيماري مزمن جهان سومي تحت عنوان نظرية تزريقي پيام كه اساساً از غرب نشأت گرفته است، دوم باور به تئوري هنجاري منبر كه يك مسأله فرهنگي خاص ايران است و سوم ساختاري كه مخاطب نه در سپهر پيام كه در زير چتر رسانه قرار
دارد. به علاوه ميتوان گفت اكنون شرايطي در جهان صورت گرفته است كه ساماندهي بدون توجه به آن بيفايده است؛ شرايطي كه از رهگذر جامعة اطلاعاتي و جهان شدن، قدرت گزينشي مخاطب را افزايش داده است لذا با رعايت اين ملاحظات تعريف عملياتي ساماندهي ضرورت دارد؛ اين كه مقصود از ساماندهي چيست؟ و مرز ساماندهي تا كجاست؟
مقدمه
حدود سه دهه قبل در امريكا تمدني ايجاد شد كه بعدها پايهگذار معماري جهان شبكهاي شد. در اين تمدن برخلاف گذشته كه سلسله مراتب اخبار و اطلاعات به صورت عمودي و از طريق
دروازهبانان خبري و ويراستاران متعدد به مخاطب ميرسيد فرايند ارتباطي به صورت افقي و با سطح تعاملي بالا انجام پذيرفته است. امروزه به كمك چنين موج تحولي در عرصة ارتباطات، اطلاعات به صورت ديجيتالي ذخيره ميشود و فوق متنها امكان حجم بزرگي از اطلاعات را فراهم كرده است. بنابراين مخاطب معاصر در بطن بازاري از پيامهاي متنوع و متكثر قرار گرفته و از اين رهگذر قدرت گزينشي او بيش از پيش افزايش يافته است. پيدا است كه اين پديده بسياري از نظريههاي حوزْة ارتباطات از جمله نظرية گلولههاي جادويي پيام را از اعتبار انداخته است. هم از اين رو است كه بسياري از كشورهاي توسعهيافته سياستگذاري ارتباطي خود را در قالب ساماندهي يا طراحي نظام ارتباطي نوين مورد بازنگري قرار دادهاند. اكنون با توجه به معماري ثابت، هندسه متغير و سياليت و پويايي جامعة شبكهاي كه ارتباطات به مثابه سيستم اعصاب آن به شمار ميآيد بازنگري و ساماندهي اين حوزه در كشور ما نيز اهميتي حياتي دارد. با اين رويكرد گفتگويي با دكتر
محسنيان راد صورت گرفته است؛ كه در پي ميآيد. ? حاجت به توضيح نيست كه در خلال يكي، دو دهة اخير، به كمك فناوريهاي ارتباطي و اطلاعاتي، انقلابي در حوزة رسانهها و ارتباطات پديد آمده است؛ به گونهاي كه ميتوان گفت سپهر اجتماعي، سياسي و فرهنگي كشورها به طور نسبي تحت تأثير اين جريان قرار گرفتهاند. شايد به همين دليل است كه برخي از كشورها، تقريباً از يك دهة پيش، كوشيدهاند تا اصلاحات لازم را در نظام ارتباطي خود انجام دهند. با توجه به اين كه ايران به عنوان كشوري در حال گذار، در معرض فرصتها و چالشهاي ناشي از اين جريان قرار دارد، به
نظر ميرسد كه امر ساماندهي در حوزة رسانهها نيز در ايران ضروري باشد. نوع نگاه و ارزيابي جنابعالي در اين مورد چگونه است؟ وقتي شما تصميم داريد به نظامي سامان دهيد، مقصودتان چه ساماندهي است؟ به تعبيري، چنين برداشت ميشود كه شما داراي يك برداشت شبه آنومي هستيد، كه ميخواهيد به آن سامان دهيد و از شبه آنومي خارجش كنيد و نظامي با هنجارهاي تعريفشده به آن نظام ببخشيد. خود اين تفكر يكي از نظريههاي مربوط به حوزة رسانهها است؛ منتها اين نظريه، از يك ديدگاه، نظريهاي است كه اهميتش را از حيث كاركرد تا حدي از دست داده است. شايد اگر به منشأ چنين نظريهاي برگرديم، بهتر بتوانيم اظهار نظر كنيم. بايد گفت كه، در دهة 1930 نظرية تزريقي در باب تأثير رسانهها مطرح شد. تصور بر اين بود كه رسانهها داراي
كاركردي مشابه كاركردي كه در عمل تزريق زيرپوستي با يك آمپول انجام ميشود، هستند. به عبارت ديگر، مهم اين است كه شما پيام مناسبي را تهيه كنيد و اين پيام مناسب را داخل آن سرنگ (فرستنده يا روزنامه) جاي بدهيد و تزريق كنيد. پس بايد كوشش كنيد هر دارويي داخل اين سرنگ نرود و سرنگ آن هم به دست هر كسي نيفتد. بنابراين، بايد كوشش كنيد يك سرنگ به اسم سرنگ بزرگ ملي درست شود تا كل اقوام و ملت را پوشش دهد. اين تفكري بود كه در غرب شكل گرفته بود. بزرگترين خصلت چنين تفكري، منفعل دانستن مخاطب است؛ مخاطبي كه، در واقع، مطيع و در اختيار است و اگر به او تصوير زشت نشان دهيم، يادگيري زشت ميكند و اگر تصويري خوب نشان دهيم يادگيري خوب ميكند. اين يك جور ساماندهي است. ميدانيم كه اين نظريه در دهة 1950 در اثر يك سلسله تحقيقات تجربي رد شد. تحقيقاتي كه در اواخر دهة 1940 انجام شد نشان داد كه عكسالعملهايي نيز از جانب مردم، به ويژه هنگام دادن رأي، صورت گرفته است. لازارسفلد در يكي از اين تحقيقات مشاهده كرد كه آنچه درون اين سرنگها كشيده و
تزريقِشده با عكسالعملهايي كه نشان داده شده كاملاً مغاير است. او نشان ميدهد كه آن دارو يا تزريق به هيچ وجه در رفتار مخاطب اثر نگذاشته و، مخاطب به راه خود رفته است. اين جا است كه اين سؤال پيش ميآيد كه چه اتفاقي ميافتد كه چنين شرايطي پيش ميآيد. به اين ترتيب، ملاحظه ميكنيد كه پشت سر انديشههايي چون ساماندهي نظام رسانهاي بايد بحثهاي خردمندانه و عالمانه ارتباطات صورت پذيرد. بايد ببينيم مرز ساماندهياي كه موردنظر ماست تا به كجا است. به عبارت دقيقتر، اختيار ما در ساماندهي تا كجا است. البته ساماندهي، به واسطة تحولاتي كه به شناخت انسانها مربوط ميشود، به شكلهاي ديگري هم انجام شده است. مثلاً توجه كنيد به ساماندهي كه در فرانسه در دهة 1960 انجام شد. گفته شد كه دولت بايد به مطبوعات كمك كند؛ منتهي كمك دولت به مطبوعات بايد تابع شمارگان (تيراژ) باشد. هر چه سطح شمارگان بالا رود، كمك بايد كمتر شود. طبيعي است كه پشت سر اين تصميم تفكري نهفته است. براي اين كه سطح شمارگان بالا رود، به هر دري نخواهد زد؛ با هر منبع قدرتي كنار نخواهيد آمد؛ و صفحات نشرية خود را از هر نوع آگهي پر نخواهيد كرد. اين هم يك جور ساماندهي است. ? پس با اين توضيح ميتوان گفت كه قبل از اين كه بحث حوزة ساماندهي نظام رسانهاي مطرح شود بايد
تفكر پشتسر اين سامانده را بررسي كرد. شما فكر ميكنيد بهتر است با چه رويكردي به اين موضوع پرداخته شود؟ قبل از آن كه وارد اين بحث شويم، مطلب ديگري را توضيح ميدهم كه بعد مؤثر خواهد بود. الان شرايطي براي اين موجود فعال ـ يعني انسان كه از اولش هم فعال بوده ـ به وجود آمده، كه درجة گزينشگري آن بالا رفته است. نكتة مهم آن است كه شما همان موجود غيرمنفعل در مقابل رسانه هستيد. گزينشگري شما در حال افزايش است. پس اگر موافق باشيد نكتة مهمي را يادآوري كنيم و آن اين كه مخاطب رسانهها هرگز موجودي منفعل نبوده است بلكه موجودي فعال بوده و تحولات جامعة اطلاعاتي اكنون سبب شده است كه ميزان گزينشگري مخاطب افزايش پيدا كند.
ما، در حوزة دانش ارتباطات، پديدة خاصي داريم كه ويژه ايران است. دربارة اين كه چرا ويژه است و چه ارتباطي با بحث قبلي پيدا ميكند بايد گفت كه ما در ميان رسانهها دستهبندياي داريم به نام رسانههاي مدرن و رسانههاي سنتي. به عنوان مثال، منبر يكي از شيوههاي مؤثر ارتباطات سنتي است. در اين مورد، يكي از دانشمندان خوب ارتباطات كه سالها است استاد ارتباطات در كانادا است، كتابي را در خصوص رسانه منبر نوشته است. بر اين اساس، يكي از ويژگيهاي منبر اين است كه مخاطب در مقابل منبر بيشترين شرايط منفعل بودن را دارد، چون شما در مسجد مينشينيد و فقط گوش ميدهيد و به كسي هم هيچ برنامهاي از قبل داده نشده است. در هيچ يك از مساجد جهان، فهرستي براي برنامههاي منبر وجود ندارد. منبر، منبر است. روحاني يك ساعت سخنراني ميكند بدون اين كه من از جزئيات گام به گام فهرست اين مطالب مطلع شوم، در حالي كه همه رسانههاي ديگر فهرست دارند. فكر نكنيد كه روزنامه فهرست ندارد. تيترهاي درشت روزنامه به منزلة فهرست آن هستند. به طور خاص، تيتر و ليد فهرست روزنامه را تشكيل ميدهند. تلويزيون و ماهواره نيز فهرست دارند. وقتي فهرست ميدهيد يعني لطفاً اگر ميخواهيد انتخاب كنيد. اگر چه ارتباطات عمودي و افقي را نه براساس فيزيك بلكه براساس خصلتهايش نگاه ميكنيم، با اين حال، بايد گفت كه در منبر فيزيك هم عمودي است يعني روحاني در بالاي منبر و شما در پايين در حداقل پسفرست (Feed back) قرار داريد، زيرا فرستنده هر گاه تمايل داشت
پسفرست ايجاد ميكند. يعني به محض اين كه احساس كند كه موضوع سخنراني كمي كسالتوار شده است، با فرستادن يك صلوات افراد را براي شنيدن آماده ميكند؛ پس منبر يك قدرت فرا ارتباطي به صاحب منبر ميدهد. در تاريخ هم داريم كه از بالاي منبر حملات سنگيني به استبداد مثلاً به رضاخان، به محمدعليشاه شده است. در منبر، براي مخاطب، پاي منبر بودن مهم است. بنابراين، اگر مخاطبي هم خيلي پيچيدگي بحث را نفهميد، مهم نيست؛ مهم اين است كه از ثواب پاي منبر بودن برخوردار ميشود. بنابراين، مخاطب در كمترين حالت گزينشگر بودن و در
بيشترين حالت منفعل بودن قرار دارد. حالا فكر كنيد كه چنين شرايطي هزار سال دوام بياورد و قواعدش كاملاً نهادينه شود. حالا رسانههاي مدرن زير چتر كنترلي كساني ميروند كه يك چنين تجربه تاريخي هزار سالهاي را پشتسر و چنين قواعد نهادينهشدهاي را هم در ذهنشان دارند. بنده، 10يا 12 سال پيش، يعني در دهة 1360، اولين بار در يك سخنراني در دانشگاه پليتكنيك گفتم كه ما بزرگترين اشتباهي كه كرديم اين بود كه راديو را جاي منبر و تلويزيون را جاي راديو گذاشتيم و پيامدش ماجراي ويدئويي بود كه آن موقع دچارش شديم. حالا اين نگاه يعني، در واقع خصلت منبر بودن براي رسانهها را شما اضافه كنيد به آن تجربه تاريخي كل جهان. من اين وضعيت را در مراكش، تونش، برونئي ديدم و دنبال كردم. در تحقيقاتي كه خودم انجام دادهام به اين نتيجه رسيدهام، كه كشورهايي كه ديرتر به رسانههاي مدرن دست يافتهاند ديرتر از حوزة نظريه تزريقي خارج شدهاند. خود ما نزديك به سه قرن تأخير دستيابي به كهكشان گوتنبرگ را داشتيم. اما چون نفت داشتيم و پولدار بوديم به راديو و تلويزيون زودتر دسترسي پيدا كرديم. باز هم اختلافمان 20 سال بود. حالا تركيب اين دو سبب شده است كه در باب ساماندهي رسانهها نزديك ربع قرن سرگردان باشيم. ما در اين سالها است كه دلسوزانه با هم جدل ميكنيم. يعني اگر آنهايي را كه غرض داشتند كنار بگذاريم، بقية كساني كه در اين باب بحث كردند و نظر دادهاند، همه در اثر دلسوزي بوده است؛ منتها نوع اين نظريات بستگي به اين داشته است كه هر كس چقدر به آن نظريه باور داشته، چقدر به از پاره فرهنگ منبر برخوردار و متأثر بوده، و چقدر به اين هنجارهاي پاره
فرهنگ منبر اعتقاد داشته است. اكنون اگر به اين سالها نگاه كنيم، تقريباً آثار آسيبهاي وارده را خواهيم ديد. الان شرايط جديد در جهان شكل ميگيرد كه فراتر از تمام اين بحثها است و آن همين مقوله جامعة اطلاعاتي و جهان شدن است. ظهور اين پديده بسياري از كشورهاي پيشر
فته را هم دچار سردرگمي كرده است، اما ديده ميشود كه آنها مشغول بررسي، مطالعه و برنامهريزي هستند. در چنين شرايطي، نخستين نكتهاي كه در آن خلأ به چشم ميخورد، تعريف عملياتي ساماندهي است؛ به اين معني كه مقصود از ساماندهي چيست. البته برخلاف شما كه اصطلاح ساماندهي را به كار ميبريم، من اصطلاح ديگري را به نام طراحي نظام ارتباط جمعي در ايران، به كار ميبرم. پس فعلاً ساماندهي را كنار ميگذاريم و اصطلاح ديگري را وارد بحث ميكنيم تحت عنوان «طراحي نظام جمعي در ايران». البته، 3 دهه است كه در برخي از كشورها، مثل كانادا و انگلستان، هر 5 سال يك بار، متناسب با تحولات حوزة رسانهها، قوانين لازم وضع شود. كارشناسان و متخصصان ما نيز بايد پژوهشي درخصوص نظام ارتباط جمعي در ايران انجام دهند تا نمايندگان مجلس بتوانند، با تكيه بر چنين كاري، قوانين لازم را وضع كنند. من فكر ميكنم در زمينة تحقيقات ارتباطي در ايران، در مقايسه با كشورهاي ديگر، چندان عقب نيستيم و در اين مورد ميتوان پژوهشهاي خوبي انجام داد.
? با اين وجود، چرا كاري انجام نميشود؟
اشكال كار اين است كه، در نظام ارتباط جمعي ما، بين راديو و تلويزيون و مطبوعات تفاوت وجود دارد. نظام ارتباط جمعي ميگويد كه من موجودي هستم كه در سپهري از پيامها قرار گرفتهام كه ـ در آن ـ همه گونه وسايل ـ اعم از راديو و تلويزيون و مطبوعات ـ وجود دارند. اين اشكالي است كه ما در نظام ارتباط جمعي در آن گرفتاريم. بنابراين، مشكلاتي كه ما در حوزة ساماندهي با آن مواجهيم، در نگاه نخست، نظريه تزريقي است. دوم مسألهاي فرهنگي خاص تحت عنوان باور به نظريه هنجاري منبر است، و سوم اين است كه ساختاري در ايران طراحي كردهايم كه، مطابق آن، مخاطب را نه در زير چتر پيام بلكه در زير چتر رسانه قرار دادهايم؛ در حالي كه عكس اين موضوع
صادق است يعني شما ممكن است تلويزيون را در لحظة پخش يك سريال خيلي پرجذبه خاموش كنيد و، به يك شايعه در تلفني كه در همان موقع به شما ميشود، گوش كنيد. قدرت آن تلفن بسيار بيشتر از فرستنده چندين كيلوواتي تمامرنگي و ديجيتال است. افزون بر آنچه گفتيم، تحول بسيار مهمي در پيش است و آن افزايش قدرت گزينشگري است. افزايش گزينشگري مخاطب پديده جالبي است. وقتي كه زيراكس اختراع شد، كسي فكر نميكرد اين دستگاه اهميتي پيدا كند، چون قبل از آن دستگاه فتوكپي وجود داشت. دستگاه كنترل از راه دور هم همينطور بود. شما پاي تلويزيون مينشينيد و اگر كوچكترين مطلب با حركت نامناسبي در صحبت گوينده ببينيد با دستگاه كنترل كانال را عوض ميكنيد. اين دستگاه كنترل از راه دور نمادي از قدرت گزينشگري مخاطب معاصر است. پاي منبر نميتوان كانال عوض كرد. پاي منبر نميتوان بلند شد و رفت. شما ميرويد مسجد، كه جايي براي عبور در آن نيست، انبوهي نشستهاند و گوش ميكنند. قرار نيست مجلس را ترك كنيد، يا كانال عوض كنيد. ببينيد گزينشگري چقدر تفاوت دارد.
هماكنون حرفهايي بر سر زبانها است كه، در هفت نقطة تهران، امواج پارازيتي براي كانالهاي ماهوارهاي فرستاده ميشود، يا مقرراتي قرار است كه براي اينترنت وضع شود. به نظر من، همه اينها تلاشهايي هستند دال بر اين كه، در واقع، نميخواهند بپذيرند كه قدرت گزينشگري مخاطب افزايش يافته است؛ اين نپذيرفتن سبب ميشود كه بحثمان بر سر نقش ايوان باشد و به اصل قضيه فكر نكنيم. امروزه انديشههايي به اين سمت گرايش پيدا ميكنند كه نبايد فكر كرد رسانهها با مخاطب ـ مثل رابطة تلويزيون و خشونت ـ چه ميكنند؛ بلكه بايد اين سؤال جديد را مطرح كنيم، كه مخاطب با رسانه بايد چه بكند. كسي كه اين انديشه را وارد حوزة انديشمندان ارتباطات كرد باور دارد كه مخاطب منفعل نيست و گزينشگرياش در حال افزايش است. پس او با اين نگرش در پي يافتن راهحل است؛ بنابراين، بايد گفت كه تا زماني كه آن چه گفته شد مورد چالش قرار نگيرد و نكات مبهم آن روشن نشود نميتوان به ساماندهي نظام رسانهاي تحقق بخشيد. ببينيد من، حدود 5 يا 6 سال پيش، اولين بار نظريه بازار پيام (Message Market) را مطرح كردم. ما نظريهاي داشتيم به نام ميد يا ماركت(Media Market) ، اين ميديا ماركت نظرية نظريهپردازان ارتباطات در بلوك شرق است. كتابهاي قبل از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي در حوزة رسانهها اين موضوع را مطرح كردهاند. مكتب فرانكفورتيها هم در اين مورد بحثهايي كردهاند. آنها، در واقع، از تجارت رسانهاي صحبت ميكردند؛ از اين كه سرمايهداري دارد در رسانهها كار ميكند. حرف من اين نبوده است؛ بلكه از اين نظريه بازار پيام بازارهاي سنتي شرق ايده گرفتم و گفتم كه در بازارهاي سنتي شرق، در بازار كفاشها صدها دكان كفاشي وجود دارند كه بعضيها سرمايهشان صدها برابر دكان
همسايه است. بعضيها دو نبش هستند، بعضي از آنها سه نبش هستند؛ بعضيها زيرپله و يك غرفه كوچك دارند؛ و بعضيها وسط بازار كفش ميفروشند. مشتري وسط بازار راه ميرود و تصميم ميگيرد. بعضي مواقع، او ممكن است به تمام مغازههاي بزرگ پشت كند و از يك دستفروش خريد كند. در بازار پيام و بازارهاي سنتي، توان تبليغات شما بسيار محدود است، و رقابت قيمت داريد. در بازار سنتي، گزينشگر مطلق كسي است كه در وسط بازار حركت ميكند. شاخكهاي اين دكانها دائم براي اين تنظيم ميشوند كه مخاطب چه چيزي ميخواهد، و نيازهاي او كدامند. او كفشي را كه ميدوزد، براساس نياز مخاطب است. ببينيد چقدر گزينشگري در بازار سنتي شرق وجود دارد. من هنگامي كه اين نظريه را مطرح كردم گفتم كه جهان در حال رفتن به طرف بازار پيام است. پس بايد از الان فكر كنيم و آن نظام بازار قبلي را كنار بگذاريم، و نظام بازار پيام را طراحي كنيم. در نظام بازار پيام، يك چيز خيلي زيبا است و آن اين است كه هيچ كس از اين كه ميتواند كاسبي كند
نااميد نميشود.
در بازار پيام، همه امكان معامله و تجارت دارند. بنابراين، ميبينيد كه هر يك از ما، با يك دوربين هنديكم ساده، به زودي ميتوانيم به عنوان يك فرستند، پيامهاي تلويزيوني به جهان بفرستيم.
? ولي در اين جا اين مسأله مطرح ميشود كه با توجه به وزن قدرت دولتها، اين دولتها و كشورهاي قدرتمند هستند كه ميتوانند اطلاعات بدهند نه افراد معمولي. به نظر شما اين موضوع در بازار پيامي كه شما مطرح فرموديد چگونه قابل تحليل است؟ سؤال خوبي است خود قدرت هم، در واقع، جابهجا و تعريف ميشود. در واقع، قدرت در اين جا سطحبندي دارد، و از آن ناشي ميشود كه بتوانيد متناسب با نياز مخاطب حركت كنيد. نياز مخاطب قدرت را تعيين ميكند. ما ماكروسافت، متناسب با نياز مخاطب بيحوصله، طراحي كرد. اتفاقاً يكي از نمادهاي زيبايي اين تحولات سال 1357 اتفاق افتاد. مردم به تلويزيون رنگي پشت كردند و از روي ديوار نوشتهها و نوارها پيام گرفتند. اين اتفاقها دارند ميافتند. همه اين ديوارها دارند فرو ميريزند. كشورهايي كه سرشان به بحثهايي گرم ميشوند كه ما در ايران دچارش هستيم، در آينده به مصيبتهاي سنگيني گرفتار خواهند شد؛ براي اين كه داريم ذائقه ارتباط جمعي جامعهمان را تغيير ميدهيم بدون اين كه توان توليد مواد غذايي آن را داشته باشيم.
من كتابي نوشتهام كه سال آينده منتشر ميشود، تحت عنوان ايران در چهار كهكشان؛ تاريخ ارتباطات در ايران. در اين مورد، سندي پيدا كردم. در اين سند، رئيس پليس زمان ناصرالدين شاه، كه گزارشهاي شبانهاي از وقايع آن روز تهران مينوشت، گزارش داده است كه ديشب در دارالفنون كنسرتي بوده است و چند تا از نوازندگان اروپايي اجراي برنامه ميكردند. در اين مراسم، سفير عثماني و آقاي X و خانم Y و معلمان مدرسه دارالفنون حضور داشتند. در نيمه برنامه، وقتي كه تنفسي اعلام شد، ايرانيها رفتند؛ چون ما در دورهاي بوديم كه گوشمان اصلاً آمادگي شنود موسيقي اروپايي را نداشت. زماني كه دانشجوي ليسانس ارتباطات بوديم اولين فيلمهاي ژاپني تهران دوبله ميشد. بعد در روزنامهها مينوشتند كه از اين فيلمها استقبال نميشود براي اين كه هنرپيشهها همه به هم شباهت دارند و اين شباهت باعث ميشود تا بيننده اشتباه كند. اما، در دورههاي بعد، يك سريال ژاپني پربينندهترين سريال تلويزيوني ايران شد. واقعاً چه كار كرديم كه چنين اتفاقي افتاد. قطعاً نسل آينده، در اين مورد، قضاوت خواهند كرد. به هر حال، تا موارد برشمرده شده به انجام نرسند، هرگونه برنامهريزي و ساماندهي بيثمر است.
تولیدات زیراکس
شركت زيراكس با بازسازي يك سوم از تجهيزات اداري خود روز چهارشنبه مجموعه جديدي از محصولات چاپ و توليد خود را عرضه كرد. اين محصول بزرگترين محصول اداري اين شركت است كه ساخت آن دو سال طول كشيده است.
به گزارش بخش خبر سايت http://www.IRITN.com ،به نقل از Pcworld ، شركت زيراكس قرار داد جديدي نيز با Newark كه هم اكنون از سخت افزار و نرم افزار زيراكس به عنوان پايه و اساس استراتژي جديد و مديريت اسناد استفاده مي كند منعقد كرده است.