بخشی از مقاله
سيستم هاي توليد انعطاف پذير
مقدمه
در جهان صنعتي امروز، به توليد به عنوان يك سلاح رقابتي نگريسته مي شود و سازمانهاي توليدي در محيطي قرار گرفته اند كه از ويژگيهاي آن مي توان به افزايش فشارهاي رقابتي، تنوع در محصولات، تغيير در انتظارات اجتماعي و افزايش سطح توقع مشتريان اشاره كرد. محصولات در حالي كه بايد بسيار كيفي باشند، تنها زمان كوتاهي در بازار مي مانند و بايد جاي خود را به محصولاتي بدهند كه با آخرين ذائقه، سليقه و يا نياز مشتريان سازگار هستند. بي توجهي به
خواست مشتري و يا قصور در تحويل به موقع ممكن است بسيار گران تمام شود. شرايط فوق سبب گرديده تا موضوع اطلاعات براي سازمانهاي توليدي از اهميت زيادي برخوردار شود. از طرف ديگر، آخرين بررسيها حاكي از آن است كه استراتژي رقابتي مبتني بر بازار خود نيز به تدريج در حال گذر است وچشم انداز استراتژيك رقابت در آينده مبتني بر منابع خواهد بود. به عبارت ديگر در حالي
كه شركتها امروزه موفقيت را در تبعيت و استفاده درست از قوانين، فرصتها و شرايط ديكته شده توسط بازار مي دانند، استراتژي مبتني بر منابع بر اين موضوع تاكيد دارد كه منفعت و موفقيت بيشتر با اتكا بر مزيتها و منابع منحصر به فرد و قابل اطمينان شركت و سرمايه گذاري به منظور توسعه و حفاظت از آنها حاصل خواهد شد.
البته منابع توليدي مورد نظر تنها شامل سرمايه، زمين، ماشين آلات و تجهيزات نمي شوند، بلكه بناي توليد نسل آينده بر تاكيد و توجه به اطلاعات، مديريت دانش و توجه ويژه به مسئله آموزش افراد خواهد بود.
وضعيت به وجود آمده و تحولات صورت گرفته مذكور در حوزه فعاليتهاي توليدي، اگرچه خود حاصل به كارگيري گسترده و همه جانبه فناوريهاي اطلاعاتي در اين حوزه است، ولي در عين حال باعث توجه مضاعف سازمانها و شركتهاي توليدي به مقوله اطلاعات و فناوريهاي مرتبط با آن شده است. اين تحقيق با هدف تبيين موضوع فوق صورت گرفته است و سعي دارد تا نقش و تاثير فناوري اطلاعات در وضعيت كنوني توليد و ساخت كالاها را به تصوير بكشد. اهميت اين بررسي از آنجا ناشي مي شود كه چند سالي است در كشور، افزايش تعداد واحدهاي توليدي و به تبع آن تحقق نسبي فضاي رقابتي باعث گرديده تا توجه توليدكنندگان و شركتهاي صنعتي به كيفيت محصولات، افزايش سهم بازار و مسئله صادرات معطوف گردد. از همين رو به نظر مــي رسد دانستن تحولات صورت گرفته در بخشهاي توليدي جوامع پيشرفته مي تواند در تعيين و شناخت بهتر مسيري كه سازمانهاي توليدي و صنعتي كشور براي ارتقاي توان رقابتي خود بايد طي كنند موثر واقع شود. در اين مقاله شرح داده خواهد شد كه چگونه توسعــه هاي اخير در حوزه فناوري اطلاعات به ويژه هوش مصنوعي و سيستم هاي خبره، وضعيت توليد در جوامع صنعتي را دگرگون ساخته است.
توليد انعطافپذير
در پايان قرن بيستم توليد انعطافپذير جاي خود را به توليد انبوه داده است.
در عصر كنوني با تغيير شيوههاي توليد، چهره زندگي دگوگون خواهد شد.
توليد انعطافپذير فلسفهاي متفاوت دارد كه در آن رابطه بين قيمت، تعداد، كيفيت و سود برقرار ميگردد كه با تفكرات گذشته متفاوت است.
گفته ميشود مشكل كمبود زمين يكي از دلايل شكلگيري سيستم توليد انعطافپذير است.
توانايي خلق مزيت نسبي و رقابتي در محيط پويا و پرتحول صنعت امروزي يك ارزش است.
توليد انعطافپذير سياست نسبتاً جديدي است كه توسط شركتهاي موفق براي توسعه و افزايش
رقابت بهكار گرفته ميشود.
بااستفاده از توليد انعطافپذير ميتوان انواع محصولات متناسب با نياز مشتري را توليد كرد.
كارگران تنها زماني به توليد انعطافپذير پاسخ ميدهند كه نوعي حس تعهد دوجانبه موجود باشد.
اين نكته قابل انكار نيست كه در هيچ قرني حجم تغييرات و سرعت تحول در تمام زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، و هنري بهشدت اين قرن نبوده است.
در واقع ميتوان گفت قرن 20 قرني است گسترده بين دوانقلاب، انقلابي در آغاز قرن و انقلابي در پايان آن.
انقلاب آغازين همانا ظهور توليد انبوه و پايانگرفتن توليد دستي است و انقلاب پاياني ظهور توليد انعطافپذير و خاتمهيافتن عصر توليد انبوه است. اكنون جهان در عصري جديد به سرميبرد، عصري كه در آن دگرگوني شيوههاي توليد محصولات و ساختههاي بشر چهره زندگي را يكسره دگرگون خواهد كرد.
هنري فورد و آلفرداسلون مدير جنرالموتورز معتقدند توليدات صنعتي راه را براي ورود به عصر توليد انبوه هموار ساخت و آي جي تويودا و تااي چياو هنو در شركت تويوتا پيشگام توليد انعطافپذير شدند.
اين مقاله بهدنبال آن است كه بيان كند توليد انعطافپذير و كاركرد آن چيست و چگونه ميتوان آن را به تمام گوشه و كنار جهان برد، بهگونهاي كه همگان از آن منتفع شوند. توليد انعطافپذير چيست؟ شايد بهترين راه براي تبيين اين سيستم مقايسه آن با توليد دستي و توليد انبوه است.
يك توليدگر دستي از كارگران بسيار ماهر و ابزارهاي ساده اما انعطافپذير استفاده ميكند تا دقيقاً آنچه را كه مشتري ميخواهد بسازد. در مجموع مشخصات توليد دستي از اين قرار است:
O وجود نيروي كاري كه در طراحي، ماشين كاري و اندازهكردن مهارت داشته باشد؛
O وجود سازماندهي غيرمتمركز؛
O بهكارگيري ماشينآلات چندمنظوره؛
O حجم بسيار پايين توليد.
توليدگر انبوه در طراحي محصولات از متخصصان استفاده ميكند اما اين محصولات توسط كارگران نيمهماهر و ماهر ساخته ميشود. اين محصولات در حجم بسيار توليد ميشود. در اين سيستم توليدگر بهمنظور افزايش كارايي و كاهش قيمت از ايجاد هرنوع نوآوري جلوگيري ميكند و اين
امر بهدليل وجود روشهاي كاري يكسان، محيط كاري را براي كاركنان ملالآور و فاقد روح ميگرداند.
در مقابل توليد انعطافپذير مزاياي توليد دستي و توليد انبوه را با يكديگر تلفيق كرده و از قيمت بالاي اولي و انعطافناپذيري دومي اجتناب ميكند. بنابراين توليدگر انعطافپذير براي توليد محصولات بسيار متنوع، افرادي را از همه سطوح سازماني و با مهارتهاي مختلف گردآورده و بهصورت گروهي بهكار ميگيرد، و نيز از ماشينآلاتي استفاده ميكند كه هم بهطور فزاينده خودكار هستند و هم بسيار انعطافپذير. در توليد انعطافپذير در مقايسه با توليد انبوه، همه چيز را بهميزان كمتر مورد ا
ستفاده قرار ميدهند. يعني نيروي انساني موجود، فضاي لازم براي توليد، سرمايهاي كه صرف ابزارآلات ميشود. نيروي مهندسي لازم براي بهوجودآوردن محصول جديد و زمان مورد نياز براي ساخت محصول جديد، همه و همه را بهمراتب تقليل ميدهد. همچنين ميزان موجودي موردنياز به مقدار معتنابهي كمتر ميشود.
اساساً توليد انعطافپذير فلسفهاي متفاوت دارد كه در آن رابطهاي بين قيمت، تعداد، كيفيت، سود برقرار ميگردد، كه با تفكرات گذشته متفاوت است. طبق نظر مديران سنتي رابطه زير بين سود، مقدار قيمت و هزينه وجود دارد:
=R سود=P قيمت=C هزينه=Q تعداد
R = Q(P-C)
بهنظر مديران، تعداد محصولات فروخته شده، قيمت فروش و هزينه سه عاملي هستند كه بهطور مستقل ميتوان آنها را كنترل كرد. در سيستم توليد انبوه، مديران ميخواستند با بالابردن حجم توليد، هزينهها را كاهش دهند. روش توليد انعطافپذير، تفكر ديگري است؛ برخلاف تفكر توليد انبوه كه محصول با كيفيت را گرانتر ميداند، توليد انعطافپذير بر اين اساس كار ميكنند كه محصول با كيفيت، لزوماً با هزينههاي بالا توليد نميشود.
در يك تحقيق كلارك و فوجي موتو در مورد شيوههاي توليد انبوه و انعطافپذير به چهار تفاوت اصلي بين اين دو شيوه توليد رسيدند. اين چهار تفاوت عبارتند از: 1 - تفاوت در شيوه رهبري 2 - كار گروهي 3 - ارتباط با ديگران 4 - تكوين همزمان.
در اين چهار مورد است كه اعمال شيوههاي انعطافپذير بهكار سرعت ميبخشد و از ميزان نيروي كار ميكاهد.
O رهبري : توليدكنندگان انعطافپذير بدون استثنا از نوعي رهبري به نام شوسا(SHUSA) كه تويوتا پيشگام آن بود، استفاده ميكنند. شوسا بهمعني كارفرما است. او رهبر گروهي است كه وظيفهاش طراحي و مهندسي محصول جديد و آمادهكردن براي توليد است. در بهترين شركتها
مقام شوسا داراي قدرت بسياري است و چه بسا اين مقام بيشترين انگيزه را ايجاد ميكند و كارمندان در پي موقعيتي هستند كه آنها را به اين مقام نزديك كند.
O كار گروهي: با بررسي دومين عنصر توسط كلارك و فوجي موتو، يعني گروه كاري منسجم، مشكل رهبري آشكارتر شد. چنانكه گفته شد، شوسا گروه كوچكي را براي اجراي پروژه تكوين
محصول، گرد ميآورد. اعضاي اين گروه همه از بخشهاي اجرايي شركت هستند، نظير بخشهاي ارزيابي بازار، طراحي محصول، طراحي صنعتي، تكنولوژي پيشرفته، طراحي تفصيلي، مهندسي توليد و عمليات كارخانه، البته افراد گروه پيوند خود را با بخشهاي اجرايي مربوطه حفظ ميكنند. ولي در طول برنامه آنها مشخصاً تحت فرمان شوسا هستند. اينكه آنها چگونه در گروه عمل كنند، امري كه قضاوتش با شوسا است، انتصاب بعدي آنها را تعيين ميكند كه ممكن است در گروه تكوين ديگري باشد.
O ارتباط با يكديگر: مسئله دانش مشترك اعضاي سازمان را با مشخصه ديگري از توليد انعطافپذير يعني ارتباط با يكديگر آشنا ميكند. در اين سازمانها اعضاي گروه رسماً متعهد ميشوند كه دقيقاً كاري را انجام دهند كه همه اعضاي گروه بر سر آن به توافق رسيدهاند.
O تكوين همزمان: با توجه به سه مورد قبلي، بهعلت تماس مستقيم و رو در رويي افراد با يكديگر، مراحل كار بهطور همزمان و به موازات همديگر انجام ميگيرد مثلاً در شركتهاي خودرو كه استراتژي انعطافپذير را اعمال ميكنند توليد قالب را همزمان با طراحي آغاز ميكنند و...
در پي تحقيق ديگري كه توسط رابرت و تامپسون انجام گرفته است، آنها بر اين اعتقاد هستند كه اولين گام براي تبديلشدن به سازمان انعطافپذير شناسايي اتلاف است. از ديد تايچي دراوهنو پايهگذار روشJIT ، اتلاف چيزي است كه باعث ايجاد ارزش در محصول يا خدمت نميشود. ارزش چيزي است كه به يك مشتري آگاه انگيزه ميدهد تا براي محصول پول بپردازد. بدينترتيب هر چيزي كه در فرايند وجود دارد و جلو ايجاد محصول كامل با زمان تحويل مناسب را ميگيرد. اتلاف محسوب ميشود.
در استراتژي توليد انعطافپذير با شناسايي عوامل اتلاف، مجموعهاي از اهداف بدون اتلاف را شناسايي كرده و براي دستيابي به آنها برنامهريزي ميشود. اين عوامل عبارتند از:
َ مشتريگرايي (نارضايتي مشتري صفر)؛
َ رهبري (ناهماهنگي صفر)؛
َ سازماندهي انعطافپذير (كاغذ بازي صفر)؛
َ مشاركت (نارضايتي صفر)؛
َ معماري اطلاعات (اطلاعات بيفايده صفر)؛
َ فرهنگ بهبود (خلاقيت از دسترفته صفر)؛
َ توليد انعطافپذير (كارهاي بدون ارزش افزوده صفر)؛
َ مديريت تجهيزات انعطافپذير (خرابي و نقص صفر)؛
َ مهندسي انعطافپذير (فرصت از دست رفته صفر).
در نهايت استفاده از نمودار رادار ميتواند وضعيت سازماني را ازلحاظ دوري يا نزديكي نسبت به هدف اصلي، يعني سيستم انعطافپذير بازگو كند. در مقياس موردنظر، عدد 5 بدترين وضعيت (حالت توليد انبوه) را نشان ميدهد. نهايتاً وقتي به هدف اصلي نزديك ميشود كه چندضلعي در سطح يك قرار گيرد.
اساساً پيشگام توليد انعطافپذير شركت تويوتا در ژاپن است. بنابهگفته نويسنده كتاب «ماشيني كه جهان را دگرگون كرد.» شركت تويوتا به يك سيستم توليدي نياز داشت كه موجودي اقلام فراوان نداشته باشد. در سال 1950 توليد سالانه تويوتا بهميزان 2هزار و 685 دستگاه خودرو بود. اين در حالي بود كه شركت فورد تنها در يك كارخانهاش هرروز تعداد 7 هزار دستگاه خودرو توليد ميكرد.
براي افزايش ميزان توليد در شركت تويوتا، فرايند توليد به يك دگرگوني ژرف نياز داشت. اين دگرگوني از طريق شتابان كردن آهنگ توليد ايجاد نشد. بلكه باتوجه به مجموعهاي از اقدامات فني محقق گرديد. زيرا براي ژاپنيها امكان ايجاد كارخانههاي گسترده و پهناور وجود نداشت. چرا كه آنها با مشكل كمبود زمين روبرو بودند و شايد اين يكي از دلايل شكلگيري سيستم توليد
انعطافپذير بود. اين حقيقت را تاي چي او كانو سرمهندس تويوتا در سال 1950 هنگام بازديدش از كارخانه فورد واقع در ديترويت عيان كرد. اما اين مهندس زيرك ژاپني بهخوبي آگاه بود كه با بهبود فرايند توليد آنها قادرند از گستردگي واحدهاي توليد تا حد چشمگيري جلوگيري كنند. در اين مورد نويسنده كتاب «ماشيني كه جهان را دگرگون كرد» اعتقاد دارد، حتي در دهه 90 نيز كارخانههاي خودروسازي شيوههاي سنتي توليد انبوه را بهكار ميگيرند. بنابراين 20 درصد از فضا و وسعت كارخانه و 25 درصد از نيروي كار صرف شده بهعلت غلط بودن شيوههاي توليد بههدر ميرود.
مزيت رقابتي توليد انعطافپذير
يكي از ارزشهاي محيطي در صحنه رقابت بينالمللي، توانايي خلق مزيت نسبي و مزيت رقابتي در محيط پويا و پرتحول صنعت امروزي است. در اين رابطه استفاده از سيستمهاي بهبوديافته و منعطف در محصولات و فرآيند توليد مورد تاكيد بوده و براي نائلشدن بدان توجه مستمر به كيفيت و نيازهاي مشتريان اجتنابناپذير است. بنابراين براي اينكه سازمانها و بهخصوص شركتهاي صنعتي بتوانند به محيط پويا و پيچيده خود پاسخ بدهند، بايد قادر باشند كه اين ارزشهاي محيطي را وارد سازمان كنند و با فراگيركردن اجراي مستمر، آن را بهصورت يك پيش فرض اساسي و ارزش درون سازماني درآورند. بهعبارتي بهبود و نوآوري و ايجاد انعطاف در توليد كه نوعي تغيير استراتژيك در يك سازمان است را بهعنوان يك ارزش حياتي بهصورت نهادي درآورند.
در گذشته تكنولوژي و دانش فني در مورد طراحي و توليد دو عامل اصلي در تعيين توانايي رقابت شركتها بهحساب ميآمدند. اما امروزه نقش تكنولوژي ضعيف گرديده و موفقيت به معيارهاي اثربخشي هزينه، نظير كاهش هزينه امكانات، بهروزكردن تجهيزات و نگهداري نيروي كار قوي بستگي دارد. توانايي در تغيير و انجام توليدات متنوع، سود قابل توجهي را براي توليدكنندگان بههمراه
خواهد داشت. شركتهايي كه تكنولوژي توليد انعطافپذير را به تكنولوژي ساخت سنتي ترجيح ميدهند، بهتر و سريعتر ميتوانند در برابر تغييرات بازار عكسالعمل نشان دهند. در جلب رضايت مشتريان موفقتر هستند و بدينترتيب از درصد بالاي سود برخوردار خواهند شد. تحقيقات نشان داده است كه اتخاذ سياستهاي درست و بهكارگيري اصولي تكنولوژي، تعيينكننده توان رقابت
ي يك سازمان در آينده است. سياستي كه مبتني بر تكنولوژي توليد انعطافپذير باشد سازمان را قادر ميسازد تا بهترين موفقيت را در عرصه مبارزهاي كه پيشرو دارد براي خود فراهم كند. توليد انعطافپذير، سياست نسبتاً جديدي است كه توسط شركتهاي موفق براي توسعه و افزايش رقابت در بازار رقابتي بهكار گرفته ميشود. يك شركت با بهكارگيري توليد انعطافپذير اين امكان را فراهم ميكند كه انواع متنوعي از محصولات را متناسب با نياز مشتريان توليد كند. خانم وود (WOOD) توليد انعطافپذير را چنين تعريف كرده است:
«دستيابي به تسهيلات كلي كه نيازهاي بازار در حال تغيير را، در حداقل زمان ممكن از تاريخ ارائه سفارش تا مرحله فروش كالا با بهكارگيري سرمايه كم برآورده سازد.»
توليد انعطافپذير به شركتها اين امكان را ميدهد كه مراحل توليد بين توليد محصولات متعدد را تغيير دهد. و بهطور سريع و موثر پاسخگوي نيازهاي مشتريان باشد. هرچند كه بهكارگيري اين رو
ش در برخي از صنايع امكانپذير نيست ولي عمده شركتهاي موفق از جمله صنايع اتومبيلسازي نسبت به اجراي آن اقدام كردهاند.
براي مثال سازندگان اتومبيل در آمريكا و ژاپن كه تغيير خط توليد براساس توليد انعطافپذير را دنبال ميكنند، آنها را قادر كرده است كه طرحها و خطوط توليد را بهسرعت و با هزينههاي بسيار كم و در كمترين زمان تغيير دهند، كيفيت توليدات خود را افزايش و هزينههاي توليد را كاهش دهند. و آن را با سليقههاي مشتريان سازش دهند، تا بدينترتيب رضايت آنان را جلب كنند. مثلاً شركت تويوتا
درصدد است كه مدلهاي جديدي را به خواست و انتخاب خود مشتري از قبيل نوع رنگ و ساير خصوصيات در عرض سه روز تحويل دهد. شركت فورد نيز در زمينه تغيير خط توليد و بهكارگيري شيوههاي انعطافپذير و تجارب ژاپنيها در ميان شركتهاي آمريكايي پيشرو بهشمار ميرود. فورد برنامه تغييرات و دگرگوني در ابزار و امكانات توليدي خود را در سراسر جهان بهاجرا گذاشت. در اين زمينه 28 ميليارد دلار صرف بهكارگيري اتوماسيون در توليد شد. تعداد كارگران شركت فورد در سراسر جهان از 506 هزارو 500 نفر به 390 هزار كاهش يافت. در يك دوره 9 ساله تعداد روباتها در كارخانههاي فورد واقع در آمريكاي شمالي از 326 به 1300 روبات افزايش يافت و از اين طريق 80 هزار كارگر ساعتي و 16 هزار كارگر حقوقبگير جاي خود را به ماشينها دادند. تعداد كارگران ساعتي بهميزان 47 درصد كاهش يافت و بهرهوري تا حد 57 درصد افزايش پيدا كرد.
در استراتژيهاي جديد، مديران نياز به طرز تفكر و انديشه نويني دارند و بايد به اين مسئله آگاه باشند، كه وقتي استراتژي سازمان مبتني بر توليد انعطافپذير گرديد. اداره آن بهطرز تفكر جديدي نياز دارد. اساساً اتخاذ اين نوع استراتژي تاثير عميقي بر كليه ابعاد و زيرسيستمهاي سازمان ميگذارد. از آنجايي كه توليدكنندگاني كه توليد انعطافپذير را دنبال ميكنند در يك محيط پويا و رقابتي عمل ميكنند، مديران بايد روشهاي خلاقي را براي مديريت و هدايت و كنترل وظايف گوناگون اتخاذ كنند. تا بتوانند همگام با تغيير و تحول محيط بيروني سازمان، محيط دروني سازمان را با محيط بيروني تطبيق دهند و نسبت به نيازهاي متغير محيط بيروني و دروني واكنش كامل نشان دهند.
توليد انعطافپذير ميتواند تاثير مهمي روي اين مسئله كه چگونه بايد سازمان اداره شود، داشته باشد. شركتهايي كه سيستمهاي توليد انعطافپذير را بهكار ميگيرند بايد همكاري و هماهنگي وسيعي را بين واحدهاي مختلف سازمان ايجاد كنند، بهطوري كه همه واحدها در مورد محصولاتي كه توليد ميشود و همچنين در مورد هريك از ابعاد محصول و تغييرات لازم در آن اطلاعات كامل در اختيار داشته باشند. در ساختار سازماني اينگونه شركتها بههمراه هر فروشنده يك مهندس اجرايي بهكار گرفته ميشود. اين تعداد در مورد شركتهايي كه توليد آنان براساس روش انبوه است بهازاي هر 16 نفر يك مهندس اجرايي ميباشد. اين امر باعث ميشود كه مهندسان و فروشندگان دست در دست هم و به همكاري و همدلي نسبت به تامين نيازهاي مشتريان تلاش كنند.
يكي از محققان مشاهدات خود را در مورد كارخانه نابي كه استراتژي توليد انعطافپذير را اتخاذ كرده بدينگونه ترسيم ميكند:
كارگران خط توليد در اين كارخانه بهصورت گروهي كار ميكنند ويك سيستم اطلاعرساني سا
ده اما گسترده وجود دارد كه به هر كس اين امكان را ميدهد تا سريعاً به مشكلات پاسخ دهد و بتواند وضعيت كلي كارخانه را درك كند.
در كارخانه نابي همه اطلاعات از قبيل اهداف روزانه توليد، خودروهايي كه تا آن وقت روز توليد شدهاند، خرابي تجهيزات، كسري كاركنان، نياز به اضافهكاري و غيره روي تابلوهاي آندُن (
ANDON) (نمايش گرهاي الكترونيكي) نمايش داده ميشوند، اين تابلوها از هر سكوي كار قابل رويت است. بدين صورت هر زمان در هر كجاي كارخانه كه مشكلي روي ميدهد، هر كارگري كه بداند ميتواند كمك كند.
در واقع قلب كارخانه نابي، همانا گروه كار پويا است. ايجاد چنين گروههاي كار آساني نيست. نخست به كارگران گستره متنوعي از مهارتها را آموزش ميدهند. شغلها در گروهها، كاري چنان طراحي شده كه وظايف ميان كارگران گردشي است و كارگران براساس آن ميتوانند جاي خالي يكديگر را پر كنند. كارگران در شركت نابي داراي مهارتهاي متعددي هستند از جمله تعمير ابزارآلات ساده، كنترل كيفيت، تميزكاري، سفارش مواد مورد نياز، بنابراين آنها تشويق ميشوند تا فعالانه فكر كنند، بهطوري كه پيش از جديشدن مشكلات، راهحلهايي براي آنها بينديشند.
طي مطالعات صورت گرفته كارخانجاتي كه توليد انعطافپذير را عمل كردهاند آشكارا مشخص شده است كه كارگران تنها زماني به توليد انعطافپذير پاسخ ميدهند. كه نوعي حس تعهد دو جانبه موجود باشد.
رفتار با مشتري
هدف يك سازمان موفق اساساً ايجاد و گسترش يك رابطه درازمدت، محكم و سودمند با مشتريان از طريق فراهمكردن محصولاتي با كيفيت عالي و ارائه خدمات موثر به آنان است.
شركتهايي كه براساس استراتژي توليد انعطافپذير عمل ميكنند نسبت به ساير شركتهاي ديگر محصولات با كيفيت بهتري توليد ميكنند. زيرا محصولات آنها مطابق با نياز مشتري است. از طرف ديگر اساس اين استراتژي براين طرز تفكر قرار گرفته است كه توليد محصول مشتريپسند نياز به ايجاد يك رابطه محكم با مشتريان است.
اغلب اين شركتها رضايت مشتريان را بهعنوان شاخص موفقيت درنظر ميگيرند. در اينگونه شركتها ابتدا نيازهاي مشتريان را مشخص ميكنند، سپس كليه امكانات و منابع را جهت تامين اين نيازها فراهم ميكنند.
مطالعات آلدن هاياشي نشان ميدهد كه سازندگان توليد انبوه بندرت قادرند كه در برابر نيازهاي متنوع مشتريان عكسالعمل نشان دهند و اغلب آنان داراي اين طرزتفكر هستند كه: «ميخواهي بخواه، نميخواهي نخواه.» اساساً در اينگونه توليدات روابط بين توليدكننده و مصرفكننده يك رابطه زورمدارانه است. به اين مفهوم كه كارخانه سعي ميكند براي همواركردن توليد، كالاها
يشان را به مشتريان تحميل كنند. و هيچگونه تعهد درازمدتي از سوي طرفين وجود ندارد و اين امر حس بياعتمادي را به حداكثر ميرساند.
آلدن هاياشي در توليد انعطافپذير رفتار با مشتري را باتوجه به سه اصل زير بيان ميكند:
نخست اينكه سيستم فروش فعال است نه منفعل يعني بهجاي اينكه آنان منتظر مشتري باشند خود بهسراغ مشتريان ميروند.
دوم اينكه مشتري در نظر توليدكننده انعطافپذير جزء تفكيكناپذير روند توليد است. سوم اينكه سيستم، انعطافپذير است بهاين مفهوم كه كل سيستم فروش بهاندازه سه هفته موجودي كالا دارد كه تازه بيشتر آن قبلاً فروخته شده است.
افزايش توانايي جهت رقابت
اساساً امروزه نميتوان تاثير تكنولوژي را بر روند توليد و بهبود آن ناديده گرفت. كاپن و گلارز در يك تحقيق به اين نتيجه رسيدهاند كه بهبود و پيشرفت تكنولوژي نهتنها موجب كوتاهشدن چرخه عمر محصول ميشود بلكه موجب تغيير در بخشهايي از بازار نيز ميگردد. چرخه كوتاه عمر محصولات و افزايش رقابت بر اهميت سرعت و تناسب سازماني ميافزايد. توليدكنندگان اگر تجهيزاتشان را طوري طراحي كنند كه نسبت به خطوط و فرآيندهاي توليد تغييرپذير و منعطف باشند، موقعيت بهتري نسبت به رقبا در بازار كسب خواهند كرد.
توليد انعطافپذير شركت را قادر ميسازد تا محصولات متعدد و متنوعتري را توليد كند. از طرف ديگر، منعطفبودن فرآيند توليد، باعث گسترش تغييرات سريع در طرحها و افزايش نوآوري در سازمان ميگردد. از آنجايي كه شركت ميتواند با آهنگ مناسب توليداتش را مطابق با نياز و خواست بازار تغيير دهد. بهسهولت نيز ميتواند در برابر رقبا و تغيير تقاضاي مشتريان مقابله كند.
كريج گالبريس و آلكس دنوبل براين اعتقاد هستند: «وقتي كه فرآيند توليد براساس توليد انعطافپذير طراحي گردد از همان امكانات و تجهيزات نيز ميتوان براي توليد محصولات ديگر استفاده كرد، بنابراين محصولات مشتريپسند در يك طيف وسيع و بهآساني ساخته ميشود.»
در دنياي متحول امروز هرگاه شركتي بتواند در عرضه محصولي كه متناسب با نياز مشتريان وبازار است پيش قدم باشد، سود كلاني را براي سازمان بهارمغان خواهد آورد. توليد بهروش انعطافپذير، مدت زمان عرضه محصول به بازار را كاهش ميدهد. ساكسينان در تحقيقات خود متوجه اين نكته شد كه زمان متوسط عمر كالا براي كارخانجاتي كه خطوط توليد آنان مجهز به تكنولوژي انعطافپذير است 6 هفته ميباشد. اين مدت براي توليدكنندگان سنتي و انبوه كه فرايند توليد آنان تنها براساس يك محصول طراحي شده 16 هفته است. مضافاً زمان مونتاژ در توليد انعطافپذير به 4 روز كاهش يافته اما اين مدت براي ساير سازندگان ديگر 6 هفته است. در مجموع مدت زمان توليد محصول و عرضه آن در توليد انعطافپذير به 9 ماه كاهش پيدا كرده است. در حالي كه اين مدت براي توليد انعطافپذير 2 سال يا بيشتر است.
در زمينه طراحي و مهندسي محصول نيز، اين استراتژي سازمان را قادر ميسازد، كه با تغيير در برنامه كامپيوتري، طرحهاي خود را ظرف چندروز تغيير دهد. در حالي كه براي سازمانهايي كه بهطور سنتي و انبوه توليد ميكنند اين امر مستلزم ماهها وقت است.
تعريف جديد از سازمان
وقتي از شركتهايي كه توليداتشان برمبناي روش انبوه است، سئوال شود: «شما چه محصولاتي را توليد ميكنيد.» بلافاصله محصولات خود را فهرست ميكنند. در حالي كه وقتي از سازندگاني كه روش توليد انعطافپذير را بهكار ميگيرند سئوال شود: «شما چه چيزي را توليد ميكنيد.» پاسخ ميدهند: «هرچه شما بخواهيد.» امروزه در بازاري كه شتابان در حال تغيير است. توانايي تغييرات سريع در محصول ميتواند بهعنوان يك سلاح رقابتي قوي بهشمار آيد.
شركتهايي كه روش توليد انعطافپذير را بهكار ميگيرند قادرند كه افكار خود را بر روي «روزنههاي فرصت بازار» متمركز كنند. و بهمحض اينكه روزنهها شروع به باز و بستهشدن ميكنند، بهسرعت ميتوانند طرحهايشان را تغيير دهند و از فرصتهاي پيشآمده بهنحو مطلوب استفاده كنند. توليد انعطافپذير همراه با بازاريابي احتمال اين خطر را كه ممكن است شركت محصولي را توليد كند و خريداري نداشته باشد را كاهش ميدهد. اما سازندگاني كه بهطور سنتي توليد ميكنند، اساساً براي توليد يك كالا بااستاندارد مشخص و بهمنظور افزايش كارايي و كاهش قيمت واحد كالا سازماندهي شدهاند. و اين خطر همواره آنها را تهديد ميكند كه نتوانند بهسرعت در مقابل تغ
ييرات عكسالعمل نشان دهند. و اين باعث ميشود كه فرصتهايي كه در بازار براي آنها پيش ميآيد از دست بدهند. تجهيزات و ماشينآلات نيز در اين نوع سازمانها تا مدت زماني كه عمر تجهيزات اجازه ميدهد و يا تا مدت زماني كه مشتريان مايل به خريد محصولات باشند به توليد ادامه ميدهند. اما در توليد به روش انعطافپذير سپري در برابر تغييرات محيطي فراهم ميشود كه اكثر شركتهاي سنتي از آن بيبهره هستند.
آزادي عمل در قيمتگذاري
توليدكنندگان انعطافپذير ضمن جلب رضايت مشتريان سعي ميكنند كه محصولات را طبق خواست مشتري و مناسب با بازار توليد كنند. براين اساس آنها ميتوانند محصولات خود را با قيمت بهتر و بالاتر بفروشند تا بدين ترتيب مرزهاي سود بالاتر را حفظ كنند. اما رقبايي كه بهشيوه انبوه توليد ميكنند بيشتر تحت تاثير بازار هستندو اين بازار و مشتري است كه قيمت را بر آنها تحميل ميكند. اغلب ديده شده است كه توليد كالاهاي مشتريپسند در محيطي كه از تكنولوژي بالايي برخوردار است مشكل و حتي ممكن است فروش نرود. در اين شرايط توليدكنندگاني كه استراتژي انعطافپذير را اتخاذ كردهاند، ميتوانند با اتخاذ استراتژيهاي منعطف و بهموقع از اين شرايط جان سالم بدر ببرند.
اما توليدكنندگان انبوه بهعلت اصرار در حفظ وضعيت موجود دچار چالش ميگردند، كه رهايي از اين وضعيت هزينههاي بسيار فراوان را به سازمان آنها تحميل ميكند. البته استراتژي توليد انعطافپذير خالي از مشكل نيست و اين استراتژي مانند ساير استراتژيهاي ديگر مشكلات مربوط به خود را دارد. از جمله تثبيت قيمت در بازار مستلزم مذاكره بين فروشنده و خريدار است و تغيير در قيمت، زمان بيشتر و توجه بيشتر مديران را ميطلبد. زيرا ممكن است كه در هر معاملهاي قيمتها نياز به ارزيابي مجدد داشته باشد.
خط سير انتقال كالا
از آنجا كه توليدكنندگان انعطافپذير به تكنولوژي سطح بالا مجهزند روابط بسيار نزديكي با عرضهكنندگان و مشتريان برقرار ميكنند تا بتوانند سريع به نيازهاي بازار در حال تغيير پاسخ دهند. توليدكنندگان انعطافپذير دست به تلاشهاي مشتركي با عرضهكنندگان ومشتريان بيواسطه ميزنند. اين نوع همكاريها به آنها اين امكان را ميدهد كه بهآساني محصولاتي را كه كا
ربرد ويژه دارند، توسعه دهند. باوجود همكاري وسيع، توانايي توليدكنندگان انعطافپذير در تغيير سريع محصول اغلب باعث عدم انطباق خط سير كالا با عرضهكنندگان مواد اوليه و توزيعكنندگان ميشود.
توليدكنندگاني كه توليد انعطافپذير را بهكار ميگيرند ممكن است نتوانند قراردادهاي طويلالمدتي براي مواد اوليه موردنياز ببندند. اساساً ممكن است بين اهداف توليدكنندگان كه ميخواهند قيمت محصولات را كاهش دهند و توزيعكنندگاني كه ميخواهند باايجاد قراردادهاي بلندمدت به سود بيشتر دست يابند نوعي تضاد و اختلاف ايجاد كند.
توزيعكنندگاني كه محصولات اينگونه توليدكنندگان را توزيع ميكنند، احتمال دارد كه مشكلات زيادي را تجربه كنند، كار اصلي توزيعكننده اين است كه توليد را با عرضه محصول محدود به آخرين مصرفكننده هدايت كند. اگر توزيعكنندهاي قادر نباشد بهآساني از يك بازار به بازار ديگر گريز بزند، موجودي آن بهميزان قابل ملاحظهاي كاهش مييابد
اتخاذ استراتژي توليد انعطافپذير لازمهاش روابط جديدي در خط سير كالا است. توليدكنندگان در جستجوي روابط گسترده و عميقي با عرضهكننده هستند زيرا براي توزيع هر كالا مستلزم يك توزيعكننده خاص است. از طرف ديگر توزيعكنندگان نيز مايل هستند كه با ادامه همكاري از سود بيشتري بهرهمند گردند. در سيستم توليد انبوه توزيعكنندگان كالا باانبوهي از مشترياني مواجهاند كه متقاضي كالاهاي مشابه هستند. اين امر موجب كاهش هزينه و افزايش سود ميگردد. اما در چارچوب جديد توزيعكننده با تكتك مشتريان كه متقاضي كالاهاي متفاوتي هستند بايد روابط نزديك و تنگاتنگ برقرار كند. و لازمه اين روابط داشتن كاركنان بيشتري است. و اين موضوع باعث ميشود تا هزينه توليدكنندگان انعطافپذير افزايش يابد. بههرحال ايجاد انعطافپذيري يك توانايي اساسي براي توليدكنندگاني است كه ميخواهند سودمند باقي بمانند.
روشهاي تبليغاتي
توليدكنندگاني كه روح انعطافپذيري را عينيت ميبخشند نوآوري و همسويي در بازار را تمرين ميكنند. در اين نوع استراتژي توليدكنندگان متناسب با نياز مشتريان كالايي را توليد ميكنند، سپس بهمحض تغيير در نيازها نسبت به توليد كالاي ديگر اقدام ميكنند. توانايي تغيير در محصول مستلزم تغيير در عناصر تبليغاتي است. عناصر تبليغاتي براي توليدكنندگان انبوه نسبتاً س
اده است و برنامههاي تبليغاتي آنها بيشتر درصدد تبليغ شكل محصول است كه ماشينآلات آنها براي توليد آن محصول اختصاص يافته است. توليدكنندگاني كه در چارچوب استراتژي انعطافپذير عمل ميكنند با پيچيدگيهاي خاص در زمينه تطبيق عناصر تبليغاتي مواجه نيستند.
توليدكنندگان انعطافپذير بهجاي تبليغ ويژگيهاي خاص محصول، بيشتر محور تبليغات خود را در جهت حل مشكلات مشتريان متمركز ميكنند و برنامههاي تبليغاتي آنان همسو با نيازهاي مشتريان است. بهعنوان يك مزيت در توليد انعطافپذير ميتوان اشاره كرده كه با تغيير در توليد نياز به تجديد مجدد عناصر تبليغاتي نيست و اين امر موجب كاهش هزينه نيز ميشود.
ماهيت فعاليتهاي فروش
منعطفبودن توليد، بر روي پرسنل فروش و ساير فعاليتهاي فروش تاثير ميگذارد. پرسنل فروش و مهندسان اجرايي براي اينكه بتوانند با توليدات و تقاضاهاي جديد همسو باشند نياز به آموزش گسترده و مداوم دارند و بايد خلاقانهتر عمل كنند. همچنين كار خود را پرمخاطرهتر بدانند. و نيز از دانش و تجربه كافي برخوردار باشند، چرا كه در توليد انعطافپذير هدف اين است كه همه افراد در هر رده سازماني بايد مسئوليتپذير باشند.
در اين سيستم، پرسنل فروش بايد ارتباط تنگاتنگ با مشتريان برقرار كنند و بيشتر به نظرات آنان و اينكه آنها طالب چه كالايي هستند، گوش بدهند: اساساً عامل موفقيت فروش در اين سيستمها براساس سه عامل زير است:
O فروشندگان به حرفهاي مشتريان گوش ميدهند؛
O مطالبي كه مشتريان ميگويند در محصول پياده ميكنند؛
O ايجاد ايستگاههاي شنوايي: دائماً به نظرات مشتريان گوش ميدهند و آن را منتقل ميكنند.
ايجاد ايستگاههاي شنوايي يا گرفتن نظرات مشتري به يكي از طريق زير انجام ميگيرد.
الف: توفان مغزي؛ از مشتريان خواسته ميشود كه نظرات خودشان را در مورد محصول بيان كنند؛
ب: رفتن به محل كار مشتري؛
ج: خدمات بعد از فروش؛
د: آزمايشگاه در محل كارخانه؛
م: از طريق پرسشنامه.
توماس ورتوباTHOMAS WORTOBA اعتقاد دارد: «فروشندگان در اين سيستم بايد اشخاصي باشند كه تركيب ويژهاي را خلق كنند كه مناسب نيازهاي ويژه هر خريدار باشد.» از آنجايي كه عامل دانش مستلزم آموزش مداوم است. سازندگاني كه توليد انعطافپذير را بهكار ميگيرند بايد پرسنل فروش را با روحيهاي خلاق پرورش دهند. برقراري حدود ميزان فروش مستلزم توجه مديريت و ايجاد جو مناسب براي نوآوري است. در اين سازمانها از اعضاي فروش انتظار ميرود كه سهميههاي واحد را براي محصولاتي كه توليد شدهاند فراهم كنند و مديران فروش سيستمي را ايجادكنند كه ميزان مشترييابي فروشندگان و سودي كه آنها براي شركت فراهم ميكنند را ارزيابي كنند.
اقدامات و فعاليتهاي مديران
بهكارگيري استراتژي توليد انعطافپذير، درگيريها و مشغلههاي وسيعي را براي مديران بههمراه دارد. نخست اينكه فعاليت مديران در اين سيستم كه در آن محصول، خط سير كالا و
مشتريان در حال تغيير است، مستلزم تلاش، مهارت، صبر و حوصله زيادي است، ثانياً تغييرات مداوم در فرايند توليد، تعيين قيمت مناسب، تطبيق عناصر تبليغاتي و متوازن ساختن توزيع، كار پيچيده و مشكلي است. همچنين مديران بايد در ارتباط مستمر با فروشندگان ومهندسان اجرايي باشند و به آنها در ارتباط با تغييراتي كه قرار است در مورد محصول داده شود، آموزش دهد، عليرغم اين همه مشكلات، اينگونه شركتها در تحويل كالاهايي كه مشتريان در جس
تجوي آن هستند از رقبايشان كه در چارچوب توليد انبوه توليد ميكنند، تواناترند و موفقتر عمل ميكنند و اين برقوت قلبي و اراده و اعتمادبهنفس مديران ميافزايد.
علاوهبر اينها توليد انعطافپذير مستلزم شركت گسترده و مشاركت كليه كاركنان است. مديران بايد فضايي را ايجاد كنند تا كاركنان ترغيب و تشويق به مشاركت گردند.
اتوماسيون
جستجو به منظور يافتن راهي بهتر براي توليد قطعات، همواره عامل محرك و اساسي در خودكارسازي يا اتوماسيون بوده است. تعويض نيروي كار انساني با ماشين را مي توان ابتدايي ترين مرحله خودكارسازي توليد دانست كه حدوداً در سال 1775 ميلادي به وقوع پيوست و انقلاب صنعتي نقش موثري در رابطه با آن داشت. دستگاه تراش و نقاله ها نمونه هايي از مكانيزاسيون ايجاد شده بودند. روند اتوماسيون، در سال 1952 با ساخت اولين ماشين NC در دانشگاهMIT وارد مرحله جديدي شد كه مشخصه بارز آن عبارت بود از جايگزيني كنترل انساني با كنترل خودكار ماشين. نوعي از اتوماسيون قابل برنامه ريزي بود كه عمليات آن به وسيله اعداد و نشانه ها كنترل مي شد.
مجموعه اي از اعداد، يك برنامه را شكل مي دادند كه ماشين را براي توليد قطعه هدايت مي كرد. در نتيجه، در اين نوع ماشين ها براي توليد محصول جديد، به جاي اينكه ماشين تعويض گردد، تنها برنامه آن تعويض مي شد كه اين موضوع به بالارفتن سطح انعطاف پذيري منجر گرديد. با ورود اين فناوري به كارخانجات در دهه هاي 1950 و 1960، كنترل دستي جاي خود را به كنترل عددي داد و به دنبال آن با ورود رايانه به عرصه توليد، اين نوع كنترل نيز با كنترل كامپيوتري (CNC) جايگزين گرديد و به تدريج استفاده از اتوماسيون نرم متداول گشت(1). البته خودكارسازي، تنها محدود به فرايند توليدي نمي شد و بخشهاي اداري و مالي كارخانجات را نيز در بر مي گرفت. درحقيقت سيستم هايي مانند پرداخت حقوق و دستمزد و صدور فاكتور از جمله نخستين كاربردهاي رايانه در صنايع هستند. نمونه مهم ديگر در اين زمينه، سيستم برنامه ريزي احتياجات مواد (MATERIAL REQUIREMENT PLANNING) بود كه به منظور خودكارسازي عمليات برنامــه ريزي احتياجات مواد طراحي گرديد. از آنجا كه تمامي پيشرفتهاي يادشده در اين مرحله از اتوماسيون، تنها حول يك ماشين يا عمليات خاص صورت پذيرفت، واژهاتوماسيون نقطه ايبراي آن در نظر گرفته شد. در اين نوع اتوماسيون، مواردي از كاربردهاي ابتدايي فناوري اطلاعات به چشم مي خورد.
در دهه 70، با ظهور رايانه هاي ارزانتر و كارآتر و پيشرفتهاي الكترونيكي و مخابراتي، اتوماسيون هاي نقطه اي نيز به تدريج گسترش يافته و با پيوستن به يكديگر تبديل به اتوماسيون هاي گسترده تري به نام جزاير اتوماسيون شدند. جزاير اتوماسيون نشانگر مجموعه اي از زيرسيستم هاي يكپارچه خودكار شده در كارخانه هستند. سيستم هاي توليد انعطاف پذير، سيستم مديريت توليد،
سيستم هاي يكپارچه جابجايي و انبارسازي مواد و سيستم هاي CAM وCAD نمونه هايي از جزاير اتوماسيون ايجاد شده هستند. انگيزه غايي، همانا خواست انسان براي افزايش هرچه بيشتر اتوماسيون در سيستم توليدي به منظور دستيابي به بهره وري بالاتر است.
باادامه فعاليت و تحقيق بر روي جزاير اتوماسيون، اين جزاير نيز به مرور توسعه پيدا كرده و شروع به همپوشاني و رقابت با يكديگر كردند.
اين مسئله به همراه جايگزيني تدريجي انديشه سيستمـي و كل نگر به جاي انديشه جزء نگرانه، همچنين پيشرفتهـاي صورت گرفته در زمينه فناوري اطلاعات باعث شد تا برخي به فكر يكپارچه سازي كليـه عمليات توليدي با يكديگر بيفتند و به اين ترتيب موضـوع «توليد يكپارچه رايانه اي» COMPUTER INTEGRATED MANUFACTURING = CIM) مطرح گرديد.
توليد يكپارچه رايانه اي اگرچه پايان تلاشهاي محققان در خودكارسازي امور توليدي و صنعتي نيست اما از آنجا كه نمايانگر خودكارسازي و يكپارچه سازي كليه فعاليتهاي مرتبط با توليد به وسيله به كارگيري رايانه ها، روبات ها و شبكه هاي ارتباطي در درون يك كارخانه است داراي اهميت بسيار زيادي است.
توليد يكپارچه رايانه اي
توليديكپارچه رايانه اي نوعي فناوري است كه مي تواند به هر صنعت وابسته شده و توسط آن صنعت هدايت شود، بدين معني كه هر صنعت برحسب مجموعه تجارب، نيازمنديها و موقعيتهاي خاص خود، شرايطي ويژه براي توليد يكپارچه رايانه اي فراهم مي آورد. از اين رو، تعاريف و توصيفهاي متفاوتي براي آن وجود دارد. در زير نمونه هايي از توصيف هاي صورت گرفته ارائه شده است.
سيستم يكپارچه رايانه اي شامل رايانه اي كردن فراگير و سيستماتيك فرايند توليدي است. چنين سيستم هايي بااستفاده از پايگاه داده هاي مشترك، فعاليتهايي همچون طراحي به كمك رايانه، ساخت به كمك رايانه، مهندسي به كمك رايانه، انجام تست ها، تعميرات و مونتاژ را يكپارچه مي سازند.
(اسپريت، كميسيون انجمن هاي اروپايي 1982) سيستم توليد يكپارچه رايانه اي عبارتست از به كارگيري يكپارچه اتوماسيون بر پايه رايانه و سيستم هاي پشتيباني تصميم گيري به منظور مديريت فعاليتهاي سيستم توليدي، از طراحي محصول تا فرايند توليدي و نهايتاً توزيع به انضمام مديريت توليد و موجودي و مديريت منابع مالي.
(هارن و براون 1984) سيستـم توليد يكپارچه رايانـه اي، پردازنـده هاي مواد و اطلاعات است كه سه زير سيستم اصلي آنها عبارتند از: سيستم فيزيكي كارخانه، سيستم تصميم و سيستم اطلاعاتي.
(ماير 1990) توليد يكپارچه رايانه اي عبارت است از علم و هنر خودكارسازي بااستفاده از يكپارچگي حاصل از فناوري اطلاعات در فرآيندهاي توليدي. (يومانز و همكاران 1986)
با كمي دقت در توصيفها و ديدگاههاي مذكـور در مورد توليـد يكپارچه رايانـه اي مـــي توان به نقش و اهميت اطلاعـات و فناوريهاي اطلاعاتي در تحقق سيستم توليد يكپارچـه رايانه اي پي برد. به بيان ديگر، مي توان گفت كه اين سيستم در طي روند توسعه فناوري اطلاعات به مانند فعاليت مهمي در كنار آن ظاهر گرديده و گسترش يافته است.
براي بررسي نقش فناوري اطلاعات در اين سيستم بهتر است كه ابتدا ديدگاه مذكور كمي شفاف تر شود. همانگونه كه هارن، براون و شيونان در كتابشان اشاره مي كنند، درك مسئله اين سيستم بستگي به زمينه تجربي و ديدگاه اشخاص نسبت به آن دارد. از اين رو است كه نگرشها و ديدگاههاي متفاوتي در رابطه با آن وجود دارد كه آنها در اثر خود به برخي از آنها اشاره كرده اند. آنچه در اينجا به عنوان ملاك در نظر گرفته مي شود، ديدگاهي است كه خودهارن و همكارانش در مورد اين سيستم ارائه كرده اند. اين ديدگاه كه در شكل يك نشان داده شده است به لحاظ جامعيت و نگرش سيستمي، مناسبترين ديدگاه از بين ديدگاههاي موجود به نظر مي رس
د .
طوط ارتباطي نشانگر يكپارچگي مجموعه عمليات و نيز نشاندهنده مدار بسته بازخورد اطلاعات هستند. به طور خلاصـه، مـي توان گفت كه توليد يكپارچه رايانه اي به معني يكپارچگي جزاير اتوماسيون مرتبط با عمليات اداري - مالي، پشتيباني مهندسي، مديريت توليد و عمليات مربوط به سطح اجرايي است. اين فرايند به وسيله ارتباطات رايانه اي و تسهيلات ذخيره سازي داده ها انجام مي شود.
CAD و فناوري اطلاعات: در گذشته طراحي قطعات و محصولات به صورت دستي و بااستفـاده از ميزهاي بزرگ و ابزارهاي نقشــــه كشي انجام مي گرفت و نقشه ها غالباً برروي كاغذ ترسيم مي شدند. به همين سبب طراحيها عموماً وقت گير و پردردسر بودند. همچنين در صورت ترسيم اشتباه و يا تغيير طرح، اصلاح و رسم مجدد نقشه ها زمان زيادي را به خود اختصاص مي داد. اين مسئله در مواردي كه محصول از قطعات متعدد و پيچيده برخوردار بود نمود بيشتري داشت. نگهداري نقشه ها و مراقبت از آنها نيز مسئله ديگري بود كه هم فضاي زيادي را مي طلبيد و هم زمان قابل توجهي را براي كدگذاريبايگاني و بازيابي مجدد به خود اختصاص مي داد. بااين همه اين نقشه ها تنها نمايانگر شكل و وضعيت هندسي و مكاني قطعات نسبت به يكديگر آن هم به صورت دو بعدي بودند.
به تدريج با بكارگيري رايانـه در امر نقشــه كشي و ايجاد و توسعه نرم افزارهاي CAD ، تحولي در
امور طراحي به قوع پيوست. كاهش خطاهاي طراحي و توليد، ايجاد تناسب ميان نقشه و روشهاي توليد، تشخيص آسان روابط اجزاي قطعه در مرحله تحليل، تسهيل در آمــاده سازي مستندات و بهبود يا افزايش استانداردهاي طراحي از مزاياي طراحي به كمك رايانه بودند.