بخشی از مقاله

چکیده

ضرورت تدوین دانش روان شناسی اسلامی را دو عامل عمده ایجاب می کند : نخست، کاستی های موجود در پیش فرض های هستی شناسانه، معرفت شناسانه وانسان شناسانه ایی و مبانی مکاتب روانشناسان غربی و متدلوژی مسلط بر دانش روانشناسی غرب و عدم پاسخگوی به مسایل و مشکلات جاری در جامعه، دوم امکانات و ظرفیت های بالقوه منابع اسلامی در موضوعات مربوط به روانشناسی، مثال؛ توصیف انسان و روان او، بیان چیستی و چگونگی حقیقت وجودی انسان و ابعاد آشکار و پنهان هستی و توصیه ها و تجویز ها وتبیین چرایی رفتار ها و نحوه وقوع آنها و ارائه تکنیک ها و فنون اقتباس شده از آموزه های دینی برای تغییر رفتار و درمان انسان هاست. مقاله حاضر ضمن تببین این عوامل عمده، خواستار بازنگری و خوانش جدید رویکردها و مکاتب فلسفی سنتی اسلامی می باشد.

- 1 مقدمه

موضوع، هدف و روش روانشناسی چیست و چه باید باشد؟ آیا موضوع روانشناسی، شناخت شناسی و محتوی آگاهی است یا تجربه ی بی واسطه، یا پدیده های روانی و شرایط آن هاست یا کردار و گفتار آموخته و نا اموخته انسان یا ادراک و سازمان ادراکی، یا روح است یا نفس، یا فطرت است یا عمل، یا هر موضوع دیگر که ممکن است گفته شود؟ بدون یافتن موضوعی قابل قبول و جامع، نمی توان گام های مستحکم بعدی را برداشت و به روش شناسی متناسب با آن پرداخت.

اگر در کنار این ها به پیش فرضهای ارزشی و دانش و انسان شناختی مورد قبول اسلام توجه شود، و اگر نگاهی نو بر اساس فرهنگ اسلامی به مبادی تصوریه و تصدیقیه روانشناسی و فلسفه افکنده شود، بخوبی روشن خواهد شد که روانشناسی با آنچه که اکنون هست بسیار متفاوت و ارزشمند تر خواهد گردید. در این مقاله ابتدا به بررسی مکاتب روانشناسی و سپس به پیشفرض های روانشناسی اسلامی و الهی و در آخر به نقش و جایگاه فلسفه در روانشناسی اسلامی و هویت انسان می پردازیم.

- 2 چهار مکتب فعال روانشناسی

در حال حاضر چهار مکتب زنده و فعال، میدان دار عرصه روانشناسیاند: مکتب روان تحلیل گری که منسوب به فروید و شاگردان او است و بیشتر در حوزه اروپا رایج است، مکتب رفتارگرایی یا رفتارنگری که گرایش غالب در آمریکا است، سوم مکتب انسان گراها که پیش قراولان آن مزلو ،راجرز و دیگران هستند و چهارم مکتب شناختی که امروزه حضور و ظهور بیشتری دارد.

-3 ضرورت تدوین دانش روانشناسی اسلامی

- 3-1 کاستی های روان شناسی غربی

نخست: کاستی های موجود در پیش فرض ها و مبانی مکاتب روان شناسی غربی، هر یک از گرایش های روان شناسی بر پیش فرض های هستی شناسانه، معرفت شناسانه و انسان شناسانه ای استوار است، برای مثال مکتب رفتار گرایی یا روان تحلیل گری مبتنی بر دیدگاه جبر گرایانه از انسان است.

دوم: کاستی های مربوط به متدلوژی مسلط بر دانش روان شناسی غربی. انها به تبعیت از حکایت معرفت شناسی تجربه گرا، روش تحقیق صحیح و علمی را، روش تجربی می دانند و طبیعی است که با این شیوه مطالعه انسان و روان او، نمی توان همه ابعاد روانی و شخصیتی انسان را کاوید، به ویژه پس از آنکه در دوره ای دیدگاه پوزیتویستی در مکاتب فلسفه علم و معرفت شناسی غرب گفتمان حاکم شد، این تعارضات شدت یافت، چرا که با تحلیل تجربی صرف نمی توان به شناختی عمیق و صحیح از روان انسان رسید و همه جوانب وجودی او را ژرف کاوید .

بخش سوم از کاستی ها، به کاربرد روان شناسی و قدرت پاسخگویی آن به مسایل و مشکلات جاری در جامعه بر می گردد. روان شناسی نتوانسته است بسیاری از مسایل روحی و روانی افراد و مشکلات فردی و خانوادگی، بزهکاری ها، اعتیاد وغیره را در کشور های اسلامی حل کند. یکی از دلایل این عدم موفقیت، در نظر نگرفتن جهات فرهنگی و ویژگی های دینی است که افراد در جامعه اسلامی سخت بدان ها وابسته اند.

بدون در نظر گرفتن این جهات مهم در تحلیل های روان شناختی افراد، وتنها با تحمیل نسخه های غربی، نمی توان مشکلات روانی یک جامعه دینی را حل کرد. از جهتی، مشکل دیگر اینجا بود که با تدریس آثار مکاتب روان شناسی غربی، مبانی و دیدگاه های فلسفی آن مکاتب به صورت غیر مستقیم و ناهشیار به دانشجویانی که از این منابع تغذیه می کردند، تزریق می شد و به طور نامحسوس زیر ساخت های فکری آنها را متاثر می ساخت و این خود یکی از ریشه های تهاجم فرهنگی بود که پس از اثر گذاری در اندیشه افراد تحصیل کرده به سایرین نیز منتقل می شد.

- 3-2 امکانات و ظرفیت های بالقوه ای موجود در منابع دینی

به طور کلی روان شناسی سه کار اصلی انجام می دهد: توصیف، توصیه - تجویز - و تکنیک های درمان. در زمینه توصیف انسان و روان او، در منابع دینی و اسلامی، معارف ژرف و جامعی وجود دارد.آیات و روایات اسلامی به توصیف و بیان چیستی و چگونگی حقیقت وجودی انسان و ابعاد آشکار و پنهان هستی او پرداخته و ویژگی های انسان را شناسانیده است. منابع دینی حتی به توصیف ابعاد عمیق تر و مخفی تر انسان نیز پرداخته اند و نگاهی جامع به انسان انداخته اند که همین سرمایه مفیدی برای بهره گیری های روانشناسی می تواند باشد . در بعد دوم، یعنی توصیه ها و تجویز ها و تبیین چرایی رفتار ها و نحوه حقوق آنها نیز منابع اسلامی بسیار غنی اند و سرمایه های بسیاری به دست می دهند.

در بخش تکنیک ها و فنونی که برای تغییر رفتار و درمان انسان ها به کار گرفته میشود نیز میتوان از آموزه های دینی بهره های بسیاری برد، به ویژه که امروزه مباحثی چون دعا درمانی، مراقبه، توبه و... در جوامع مختلف مورد توجه واقع شده است. پس از دکارت جریانی در اوروپا غلبه یافت که قائل بود اساسا مسائل متافیزیکی قابل اثبات نیستند. این جریان در یکی دو قرن اخیر، به ویژه پس از کانت رونق و رواج بسیاری یافته است. به تدریج این ذهنیت که از معرفت شناسی ریشه گرفته بود، در فرهنگ غرب عمومیت یافت و در میان اهل دانش و اندیشه جاگیر شد و با درخشش موقعیت های فناوریک تایید و تقویت شد.

در عرصه روانشناسی نیز فعالیت علمی کسانی چون وونت، فخنر و کهلر این زمینه فکری را فراهم آورد که مسائل روانی و حتی مسائل عاطفی و احساسی که گویا درآن زمان جزء مسائل متافیزیکی شمرده می شد، را می توان از قیمومیت متافیزیک در آورد و کمّی کرد و به آزمایشگاه علمی برد. این بود که زمینه برای یک نگاه علمی به روان و ویژگی های روانی فراهم شد که البته بر سر آن نفی مابعدالطبیعه یا دست کم نفی اثبات مسائل مابعدالطبیعه بود.

به همین روی است که گفته می شود روانشناسی در سال 1879 و با پژوهش های کسانی چون وونت و فخنر از فلسفه جدا شد. تعریف پذیرفته فخنر از ذهن و روان انسان این است که روان یک مفهوم انتزاعی است و در حقیقت روان همان مجموعه آگاهی ها است به این ترتیب موضوع روانشناسی را اساسا به عنوان یک امر عینی انکار و پوسته ظاهری حقیقت انسانی و مجموعه پدیده های ذهنی مشاهده پذیر و کمّی آن بسنده کردند و دانش روانشناسی را به طور کلی در چهارچوب آزمایشگاه محدود کردند و با استفاده از روش تجربه درونی و به گونه ای هم تجربه بیرونی، مطالعات روانشناختی انجام دادند و فضای کلی روانشناسی را کاملا تجربی و فارغ از مسائل بنیادین هستی انسان مانند وجود روح و نفس غیر مادی و ... تعبیرکردند.

این روح کلی روانشناسی است که امروز نیز سیطره دارد و به هیچ روی خود را درگیر امری مثل اثبات نفس و روح نمیسازد و حتی وجود حقیقتی، به نام نفس مجرد را امری بی معنا و مفهوم می شمارد، چرا که در دستگاه معرفتی ای که آنها برای خود ساخته اند، این حقایق به صید نمی آیند و به اصطلاح تلسکوپ معرفتی تجربی و پوزیتیویستی نمی تواند این منظومه های معرفتی را رصد کند و از این رو آنها را بی معنا می خواند.

برخی از اساتید روانشناسی که معتقد به مبانی دینی هم هستند، چنین دیدگاهی را دارند و می گویند که دستآورد ها و نتایج روانشناسی امور علمی اند و هیچ ارتباطی با فلسفه ندارد، یا می گویند این اعتقادات را نیز به عنوان مسلمان می پذیریم، اما از این ابزار هایی که هم دانش تجربی روانشناسی برای تغییر رفتار انسان ها و ساختن انسان ها در اختیار نهاده است نیز باید استفاده کرد و در جای خود به کار برد.

و می گویند، اگر ما روش و متدولوژی تجربی را بر گزینیم، دیگر انسان و روانی که موضوع مطالعه مان قرار می گیرد، انسان مادی می شود. و اگر ما انسان را مادی بینگاریم، بسیاری از واقعیت های روانشناختی او از محدوده دید ما خارج خواهد شد، یعنی دیگر به ابعاد معنوی انسان ها که ابعاد واقعی انسان است توجه نخواهد شد و امور معنوی رنگ خواهد باخت و درحد مسائلی کم اهمیت قرار خواهد گرفت یا توجیه مادی خواهد شد. ارزش های اخلاق و کمال معنوی انسان موضوعیت خود را از دست خواهند داد و ابعاد متعالی انسان به حاشیه رانده خواهد شد.

در متن اصلی مقاله به هم ریختگی وجود ندارد. برای مطالعه بیشتر مقاله آن را خریداری کنید